امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

بسیجی شهید عباس حسین پور

فرزند حسین

ولادت 11/1/1319 کناره

شهادت 24/2/1365 شرهانی

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

 شهید بزرگوار عباس حسین پور
شهید عباس حسین پور فرزند مرحوم حسین و مرحومه آقا بی بی دلجو در اولین روز بهمن ماه ۱۳۱۹ در خانواده ای مذهبی و مستضعف و پر تلاش در روستای تاریخی کناره دیده به جهان گشود.
پدرش به کشاورزی و کارگری و دامداری اشتغال داشت و معیشت خانواده خود را از این طریق تأمین می کرد. شهید حسین پور فرزند اول خانواده بود و دو برادر و یک خواهر نیز داشت.
شهید حسین پور به علت نبود مدرسه در آن دوران در روستا نتوانست از نعمت سواد بهره مند شود ولی بعدها توانست خواندن و نوشتن را فرا گیرد.
ایشان در دوران نوجوانی و جوانی با کمک به پدرش در امور کشاورزی و دامداری به فعالیت پرداخت و توانست زندگی کوچکی فراهم کند سپس با دختری از اقوام به نام خانم آفتاب فریدونی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج ۷ فرزند، چهار پسر و سه دختر بود.
شهید حسین پور فردی معتقد و پایبند به اصول اخلاقی و انسانی بود، به کسب نان حلال و صله رحم اهمیت بسیار می داد. ایشان ذاتاً مردی آرام و ساده و بی کینه بود و در هر کاری به خداوند تعالی توکل کامل داشت.
ایشان در برنامه ها و مجالس مذهبی و انقلابی و راهپیمائی ها حضور داشت و از جان و دل به امام خمینی و روحانیت در خط امام عشق می ورزید و خود را فدائی ولایت می دانست.
هنوز چیزی از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۱۳۵۷ نگذشته بود که فتنه ها و جنایات دشمنان ایران شروع شد و گروهکهای منافق و ملحد داخلی و خارجی در کشور مشغول آشوب و خونریزی شدند، صدام نیز با کمک بسیاری از کشورهای عربی و غربی در مهرماه ۱۳۵۹ به مرزهای ایران اسلامی حمله کرد و هزاران نفر را کشت و صدها شهر و روستا را تخریب و ساکنانش را آواره کرد و قول داد که در یک هفته تهران را فتح کند و نظام مقدس نوپای جمهوری اسلامی را سرنگون سازد ولی حضور غیور مردانی مثل شهید حسین پورها باعث شد که رویای فتح یک هفته ای سردار نگونبخت قادسیه به کابوسی سیاه و هشت ساله تبدیل شود و نهایتاً از دریادلان و حماسه سازان ایران شکست خورد و به زباله دان تاریخ پیوست.
شهید عباس حسین پور در پاسخ به ندای رهبر کبیر انقلاب اسلامی برای دفاع از وطن اسلامی به نیروی خالص و لایزال بسیج پیوست و پس از کسب آموزشهای نظامی لازم،  همراه با لشکر ۱۹ فجر سپاه فارس به جبهه های نور علیه ظلمت و حق علیه باطل پیوست و نهایتاً یکماه پس از حضورش در جبهه در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ به همراه تعدادی از همرزمان و همسنگرانش در منطقه عملیاتی شرهانی به شهادت رسیدند و پیکر شهید حسین پور پس از مدتی به وطن بازگشت و پس از تشییع در مرودست و کناره در گلزار شهدای زادگاهش روستای کناره در کنار دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شد.


روحشان شاد و یادشان گرامی

این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253  و واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود. نثار ارواح مطهر شهدا صلوات​

۰ نظر ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۱۰
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

بسیجی شهید رشید جاویدی

فرزند کاکاخان

ولادت 1326/5/15 کناره

شهادت 1365/2/24 شرهانی

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

شهید رشید جاویدی فرزند مرحوم کاکاخان و مرحومه گوهر شیروانی در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۲۶ در خانواده ای مذهبی و تلاشگر در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود.
پدرش که اهل کناره بود به دامداری و کشاورزی در زادگاهش اشتغال داشت و مادرش که اصالتاً از اهالی  منطقه داریون بود زنی فعال و پر کار بود که در تمام امور خانه و تربیت فرزندان به پدر کمک میکرد. 
شهید جاویدی نیز که فرزند سوم خانواده بود و سه خواهر و برادر دیگر داشت بیش لز چند سال نتوانست درس بخواند و از همان دوران کودکی در حد خود کمک حال پدر و مادر و خانواده بود.
ایشان فردی متدین و اهل مسجد و هیئت بود و در اکثر امور اجتماعی محل نقش مؤثر داشت. اشتغال به کشاورزی و دامداری را نیز با جدیت تمام ادامه می داد، مدتی نیز به عنوان کارگر معدن و سنگ شکن در شمس آباد کار میکرد، و لذا به زودی ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و به همین خاطر نیز از خدمت سربازی معاف شد.
ایشان اگرچه سواد چندانی نداشت ولی از ادب و معرفت و شناخت والائی برخوردار بود و  حضورش در هر عرصه ای تعیین کننده و بی بدیل بود. در سالهای پیروزی انقلاب با تمام وحود به خدمت انقلاب و نظام در آمد و در حد توان در منطقه نقش آفرینی کرد.
با شروع جنگ تحمیلی فعالیتهای انقلابی ایشان در پایگاه مقاومت ادامه یافت و بخاطر عیالوار بودن اجازه حضور در جبهه نمی یافت. بالاخره با اصرار و پیگیری توانست خود را به رزمندگان اسلام برساند و در صف مدافعان دین و ناموس و وطن قرار گیرد. 
 همسر ایشان بانو نزاکت نیرومندی از اهالی منطقه بود و در اداره امور خانواده با ایشان همکاری کامل داشت. محصول این پیوند مقدس دو فرزند پسر و سه فرزند دختر بود که هنگام اعزام پدر به جبهه فقط یکی از دخترهایش ازدواج کرده بود.
شهید جاویدی پس از آموزشهای مقدماتی به عنوان بسیجی و کمک آر پی جی زن به همراه چند تن از دوستان و همشهریانش به لشکر ۱۹ فجر سپاه فارس ملحق شد و در مناطق مختلف جنوب مشغول به خدمت و دفاع از وطن شد و نهایتاً به همراه همرزمانش در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۵ در منطقه شرهانی از ناحیهٔ سر مورد اصابت ترکشهای دشمن قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
علاوه بر شهید رشید جاویدی، شهید جانی غلام پور، شهید عباس حسین پور و شهید خدابخش محمدی در این عملیات در جبه‍هٔ شرهانی به درجه رفیع شهادت نائل شدند و پیکر مطهر ایشان چندین سال در منطقه باقی ماند و بعد از پایان جنگ تحمیلی به مرور تفحص شدند و پس از تشییع در شیراز و مرودشت و کناره، در روزهای متمادی در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی

این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253  و واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود. نثار ارواح مطهر شهدا صلوات​

۰ نظر ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۰۰
هیئت خادم الشهدا

پاسدار شهید عسکر پاکدل

فرزند اکبر

ولادت 6/1/1343 کناره

شهادت 21/10/1371 سد کرخه

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

پاسدار شهید عسکر پاکدل فرزند اکبر ولادت 6/1/1343 کناره شهادت 21/10/1371 سد کرخه آرامگاه : گلزار شهدای کناره شهید بزرگوار عسکر پاکدل شهید عسکر پاکدل فرزند مرحوم اکبر و سیده عزت عابدی در تاریخ ششم فروردین 1343 در خانواده ای متدین و پر تلاش در روستای کناره دیده به جهان گشود. والدین ایشان 4 پسر و 4 دختر داشتند که شهید پاکدل فرزند چهارم ایشان بود. پدرش کارمند سازمان میراث فرهنگی در مجموعه باستانی تخت جمشید بود. شهید دوران دبستان را در شهرک شرکت زراعی (که بعدها به نام شهرک ولیعصر تغییر نام داد) با موفقیت گذراند. ایشان در آغاز دوره راهنمائی بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی با یاری خداوند و وحدت مردم به پیروزی رسید و دست جهانخواران را از منابع اقتصادی و معادن سرشار و خداداد ایران قطع کرد به همین خاطر از همان اول انقلاب با نظام نوپای اسلامی مخالف شدند و هر روز فتنه جدیدی در کشور بر پا کردند و نهایتاً با تحریک و تجهیز صدام یزید به کشور ما حمله کردند و صدها شهر و روستا را با خاک یکسان نمودند و خسارات جبران ناپذیری بر کشور ما وارد کردند. شهید پاکدل تا پایان دوره راهنمائی درس خواند و دیگر نمی توانست حضور متجاوزین بعثی را در مرزهای کشور تحمل کند لذا ادامه درس را به آینده موکول کرد و به عنوان بسیجی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. ایشان اگرچه نوجوان بود ولی در سخت ترین خطوط نبرد خدمت کرد. او روحیه ای لطیف داشت، عاشق امام و مردم بود و خودش را همیشه فدائی امام و امت می دانست و از جان و دل از آرمانهای امام و شهدا دفاع می کرد و بی مهابا با مخالفین و منافقین برخورد می نمود، از این بایت مصداق آیه شریفه "اشداء علی الکفار، رُحماء بینهم" بود. شهید پاکدل و برادرش به همراه تعدادی از رزمندگان روستای کناره چندین سال در جبهه های مختلف با دشمنان دین و ناموس و وطن جنگیدند و عده ای از آنها به فیض عظمای شهادت نائل شدند، عده ای نیز مجروح شدند که شهید پاکدل از این گروه بود. ایشان پس از چندین سال فعالیت بسیجی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جذب شد و به عضویت تیپ 46 الهادی در آمد و باز در مناطق مختلف مرزی به خدمت مشغول شد. ایشان در سال 1365 در جزیره مجنون به سختی شیمیائی شد و مدتها در بیمارستان 526 ارتش جمهوری اسلامی بستری بود ولی تا پایان عمر شریفش این درد همراهش بود و گهگاه او را ناتوان می ساخت. شهید پاکدل ازدواج کرده بود و از ایشان یک فرزند پسر به یادگار مانده که در نیروی انتظامی به خدمت خالصانه و عاشقانه در امتداد خط شهدا مشغول است. شهید پس از پایان جنگ تحمیلی به عنوان نیروهای مهندسی رزمی به خدمت خود ادامه داد و سد سازی در نقاط مختلف غرب و جنوب را تجربه کرد. نهایتاً این پاسدار رشید اسلام و جانباز گرانقدر در روز 21 دی ماه 1371 در حالیکه روی لودر در اطراف شهر اندیمشک و رودخانه کرخه فعالیت می کرده لودر بخاطر مشکل فنی چپ می شود و ایشان در زیر لودر به شهادت که آرزوی دیرینش بود می رسد و به یاران شهیدش می پیوندد. بدون شک درباره مجاهدتها و خاطرات این شهید بزرگوار که عمری با صداقت و از خودگذشتگی کامل در مکتب اهلبیت خدمت کرد مطلب زیاد است و جای آن دارد که کتابی جداگانه یا فیلمی مستند از زندگانی پر حادثه و معنوی و زیبای شهید عسگر پاکدل (که زندگینامه اش مثل زندگینامه تمام شهدا اسناد حقانیت و مظلومیت امت خداجو و انقلابی ماست) تهیه و تدوین شود و در اختیار نسلهای جدید (و آیندگان) که دنبال الگو می گردند گذاشته شود. روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

 

 

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۵۶
هیئت خادم الشهدا

بسیجی شهید امیر شیروانی
فرزند رضا
ولادت 7/6/1348 کناره
شهادت 19/10/1365 شلمچه
آرامگاه : گلزار شهدای کناره

شهید بزرگوار امیر شیروانی

شهید امیر شیروانی فرزند رضا و سکینه .... در شهریور ماه سال 1348 در خانواده ای متدین و مستضعف در روستای محمود آباد بندامیر دیده به جهان گشود. پس از مدتی خانواده او به مهرآباد کناره مرودشت نقل مکان کرد، در همین سال شهید وارد دبستان ابتدائی شد و از همان روزهای اول بخاطر ادب و اخلاق نیکوی خود مورد توجه معلمان و مدیریت دبستان قرار گرفت بطوری که بخاطر علاقه مذهبی و صدای خوش، ایشان را به عنوان مؤذن مدرسه انتخاب کردند. از همان دوران کودکی به خواندن نماز و انجام واجبات عمل میکرد هرچند به او واجب نبود.

شهید شیروانی در کلاسهای چهارم و پنجم  با نوشتن انشا و نامه برای رزمندگان اسلام در صف مدافعان دین و ناموس و وطن در پشت جبهه قرار گرفت و علاقه خود را به اسلام و میهن نشان می داد و آرزو داشت مانند رزمندگان اسلام از کشور و انقلاب اسلامی و آرمانهای امام و شهدا دفاع کند.

شهید در نوجوانی به عضویت گروه مقاومت کناره در می آید و در تاریخ 27/5/1365 به آموزش نظامی می رود و بعد از آموزش در مورخه 8/9/1365 از طریق سپاه پاسداران مرودشت بصورت بسیجی  به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شود و با استقرار در لشکر 19 فجر گردان امام رضا گروهان 3 وارد مناطق جنگی جنوب می شود.

شهید در عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی شلمچه حضور داشته و به روایت همرزمانش از ملازمت با شهید اسلامی نسب فرمانده و سردار رشید اسلام برخوردار بوده است. اکثر همرزمانش او را با در حال اذان گوئی در پادگانها و سنگرها و خطوط نبرد به یاد دارند و به مؤذن جبهه ها مشهور بود.

شهید در عملیات کربلای 4 به عنوان تک تیر انداز شرکت کرده و در روز چهارم دی ماه 1365 در همین عملیات در ساعت 9 صبح  با شلیک گلوله دشمن به درجه رفیع شهادت نائل می گردد تا مورخه 29/10/1365 مفقودالاثر بوده و در عملیات کربلای 5 پیکر مطهرش پیدا شده و او را به عقب بر می گردانند و پس از تشییع در مرودشت و کناره در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده می شود.

فرازی از وصیت نامه شهید امیر شیروانی : سلام به امت همیشه در صحنه و شهید پرور ایران..... برادران حزب الله شما گوش به فرمان ولایت فقیه باشید و او هرچه گفت اطاعت کنید...

.....پدرم و مادرم اگر فرزند شما به شهادت رسید ناراحت نباشید و به خانواده های شهیدان بروید و آنها را دلداری دهید...

در نامه به خواهرش : شما به فکر برادر نباشید به فکر آینده اسلام باشید و شاید برادرتان به شهادت برسد....

......شما به فکر آینده اسلام باشید و حجاب خودتان را رعایت کنید و به اسلام حرمت کنید تا خون برادرتان و دیگر شهیدان پایمال نشود....

قسمتی از نامه ای از شهید شیروانی
سلام دائی جان....
.... شاید عملیات چند روز دیگر شروع شود من می خواستم برایت بگویم ... ما آمدیم جبهه برای اسلام شاید من در این عملیات شهید شوم مجالس عزاداری ... تا هفته من ... باشد ... و بر روی سنگ قبرم این شعر را بنویسید:
شهادت لاله ها را چیدنی کرد
به چشم دل خدا را دیدنی کرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر
شهادت سنگ را بوسیدنی کرد
والسلام – امیر شیروانی 27/9/1365

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۴۹
هیئت خادم الشهدا

وصیت نامه شهید جانی غلام پور

من به نداى ذریه رسول اکرم لبیک گفتم

 

 

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۰۰
هیئت خادم الشهدا

به نام خدا

​​​​​​جان دادن پدر هنگام شنیدن خبر شهادت فرزندش

خبر شهادت فرزندش را که به او می دهند می گوید صبر کنید اول مرا خاک کنید، بعد پسرم. و همانجا زانو می زند، از داغ فرزند رشیدش جان می دهد و او را قبل از اولین فرزند شهیدش به خاک می سپارند و پدر، شهیدِ راه شهید می شود.

این داستان پدر بزرگوار دو شهید از روستای کناره مرودشت است که روی سنگ مزارش چنین نوشته شده : آرامگاه ابدی پدر دو شهید خداخواست و خدابخش محمدی، مرحوم علی محمدی فرزند حسین متولد 1293 که در تاریخ 28/12/1360 هنگام تشییع فرزند خود به لقا الله پیوست. روحش شاد، مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک، دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم، من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم، آنکه آورد مرا باز برد در وطنم.

روحشان شاد و یادشان گرامی

========================

بسیجی شهید خداخواست محمدی

فرزند علی

ولادت 1339/12/2 کناره

شهادت 1360/12/14 چزابه

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

 

شهید بزرگوار خداخواست محمدی

شهید خداخواست محمدی فرزند مرحوم علی و مرحومه ایران روزگار در تاریخ 2/12/1339 در خانواده ای مذهبی و تلاشگر در روستای تاریخی کناره مرودشت دیده به جهان هستی گشود، پدرش کارگر کارخانه قند مرودشت بود و علاوه بر شهید ، دو دختر و دو پسر دیگر داشت که شهید خداخواست محمدی فرزند اول او بود.

شهید دوران کودکی را در مدرسه روستا به فراگیری دروس ابتدائی و قرآن کریم پرداخت و پس از دوره ابتدایی در مقطع راهنمایی به تحصیل ادامه داد و سپس از تحصیل انصراف داد و به کار کشاورزی و کارگری پرداخت.

شهید خداخواست محمدی قبل از سربازی با یکی از اقوامش به نام خانم پوران کرمی ازدواج کرد که حاصل این پیوند مقدس دختری به نام فاطمه است.

دوران جوانی او مصادف با انقلاب اسلامی بود و در ایام پیروزی انقلاب در تظاهرات و مجالس مذهبی مرودشت و کناره با عشق و علاقه به انقلاب و امام فعالانه شرکت می‌کرد بعد از فرمان بسیج و تشکیل ارتش بیست میلیونی توسط حضرت امام (ره) به عضویت بسیج درآمد و از اولین بسیجیانی بود که به دفاع از دین و ناموس و وطن بر خواست و راهی جبهه های جنگ حق علیه باطل شد.

این شهید بزرگوار در یکی از برهه های حساس تاریخ دفاع مقدس یعنی در بازپس گیری بستان در عملیات بسیار سخت تنگ چزابه شرکت کرد و به همراه همرزمانش حماسه ها آفرید و نهایتاً در تاریخ 14/12/1360 در 21 سالگی در حالیکه دخترش فقط شش ماه داشت به شهادت رسید و نام خود را دفتر عاشورائیان زمان و مدافعان سرفراز وطن ثبت کرد.

علاقه پدر بزرگوار این شهید به او چنان عاطفی بود که به محض شنیدن خبر شهادت فرزند رشیدش از دنیا رفت و قبل از دفن اولین فرزند شهیدش به خاک سپرده شد. مادر بزرگوار ایشان نیز در سال 1399 به فرزندان شهیدش، خداخواست و خدابخش پیوست و در جوار شهدا در گلزار شهدای کناره دفن گردید.روحشان شاد و یادشان گرامی

=====================

بسیجی شهید خدابخش محمدی

فرزند علی

ولادت 1343/6/1 کناره

شهادت 1365/3/2 شرهانی

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

 

شهید بزرگوار خدابخش محمدی

بسیجی شهید بزرگوار خدابخش محمدی فرزند مرحوم علی و مرحومه ایران روزگار در تاریخ 1/6/1343 در خانواده ای مذهبی و تلاشگر و دوستدار اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت در روستای تاریخی کناره مرودشت دیده به جهان هستی گشود، پدرش کارگر کارخانه قند مرودشت بود و علاوه بر شهید ، دو دختر و دو پسر دیگر داشت که شهید خدابخش محمدی فرزند دوم او بود، فرزند اول ایشان نیز بسیجی شهید خداخواست محمدی می باشد.

او سالهای کودکی را در روستا در کنار خانواده و در مسجد و حسینیه سپری کرد و مقدمات معرفت دینی و الهی را در قبل از مدرسه در محافل دینی آموخت. سپس وارد مدرسه شد و دوران ابتدائی و راهنمائی را پشت سر گذاشت و وارد بازار کار شد. در همین دوران با یکی از دختران اقوام به نام خانم رقیه زارع ازدواج کرد که حاصل این پیوند مقدس دو فرزند به نامهای رضا و مریم است که به خاطر زنده نگه داشتن نام برادر شهیدش، نام خداخواست نیز روی رضا گذاشت و نام دیگر دخترش مریم را به خاطر عشق و ارادت به بزرگ بانوی کربلا ، زینب نامگذاری کرد.

شهید در دوران پیروزی انقلاب اسلامی از سن کمتری برخوردار بود و فعالیت قابل توجهی جز حضور در مراسم مذهبی و انقلابی نداشت ولی در همین مراسم بود که روحیه شهادت طلبی او به اوج کمال رسید و پس از شروع جنگ تحمیلی ابرقدرتها علیه ایران مظلوم و تقاضای حضور در جبهه ها را داشت ولی بخاطر سن کم پذیرفته نمی شد.

شهادت برادر بزرگوارش خداخواست محمدی که همبازی دوران طفولیت و نوجوانی او و بلکه آموزگار او در مکتب شهادت بود و تأثیر شگرفی روی جامعه و جوانان و غیرتمندان آن روزگار داشت روحیه او را نیز شدیداً طوفانی کرد و بارها برای پر کردن جای برادرش داوطلب شد ولی مسئولین نمی پذیرفتند.

شهادت برادرش شهید خداخواست همچنین بخاطر وفات پدر بزرگوارشان به محض شنیدن خبر شهادت فرزندش در تاریخ روستا و منطقه از شهرت عاطفی و انقلابی به سزائی برخوردار است.

بالاخره شهید خدابخش محمدی پس از اصرار فراوان موفق به ثبت‌نام شد و در سال 1365  پس از کسب آموزشهای لازم به همراه چندین دلاور دیگر از روستای کناره به رزمندگان پر توان اسلام پیوست و به جبهه های جنوب اعزام شد.

ایشان نهایتاً در تاریخ 2/3/1365 در منطقه عملیاتی شرهانی به فیض عظمای شهادت دست یافت و پیکر پاک و مطهرش با بدرقه گرم و انقلابی مردم خداجو و حق شناس و قدردان شهرستان مرودشت و کناره با شکوهی تمام تشییع و سپس در گلزار شهدای جنة الرضای کناره در کنار شهدای گلگون کفن دیگر و برادر و پدر بزرگوارش آرام گرفت.

اگرچه از این شهید بزرگوار وصیت نامه مکتوب به دست نیامده ولی با توجه به اخلاقیات و خواسته ها و سفارش های ایشان می شود به خواندن نماز و قرائت قرآن و ادعیه و برپائی عزای ابا عبدالله و اهمیت به حجاب و رسیدگی به اقوام و خویشان و ادامه دادن راه شهدا به عنوان وصایای شفاهی او اشاره کرد.

روحشان شاد و یادشان گرامی

نثار ارواح مطهر شهدا و اموات صلوات و فاتحه

۱ نظر ۳۰ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۴۰
هیئت خادم الشهدا

شهید رحمت الله مختاری فرزند نواز الله در سال 1345 در یکی از روستاهای کربال دیده به جهان گشود....
او فردی بسیار مهربان و خوش رفتار بود و به همه احترام می گذاشت و مورد احترام همه بود. ایشان احترام خاصی برای والدین خود قائل بود و علاقه خاصی به اقوام و دوستان و آشنایان دور و نزدیک داشت. به خانواده های بی بضاعت و محروم رسیدگی می کرد و نزد همه اقوام و همسایگان محبوب بود.
شهید رحمت الله مختاری تحصیلات ابتدائی خود را در روستای محمد آباد گشک به اتمام رساند و تحصیلات راهنمائی را در شهرک زراعی ادامه داد. همزمان وارد بسیج شد و مدتی در بسیج و پایگاه مقاومت از جان و دل خدمت کرد و برای انجام خدمت مقدس سربازی نیز به سپاه پیوست.
ایشان در تاریخ 18 خرداد 1365 از مرودشت به سربازی اعزام شد و دوره آموزشی خود را در پادگان قدس آباده به مدت 3 ماه به پایان رساند و بعد از آموزش نظامی به اهواز منتقل شد و در گردان ادوات لشکر 19 فجر به انجام وظیفه ادامه داد. شهید مختاری در جبهه به عنوان دیدبان انتخاب شد و خاطرات بسیاری از دیدبانی خود داشت.
شهید رحمت اله مختاری در عملیات کربلای 4 و 5 شرکت داشت که در عملیات کربلای 5 در تاریخ 19 دی ماه 1365 در کربلای شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل گردید.
ایشان قبل از اینکه برای عملیات بروند به دوستانشان گفته بود که من امشب شهید می شوم. او جهاد در راه خدا را دوست داشت و عاشق شهادت بود و همیشه به پیشواز شهادت می رفت و سرانجام به آرزوی دیرینش رسید.
پیکر مطهر ایشان نیز پس از تشییع با شکوه در مرودشت در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی

وصیت نامه شهید رحمت الله مختاری
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا...
سپاس خدای را که ابتدای کار ما سعادت و انتهای کار ما را شهادت قرار داد. حضرت زینب (س).
سلام به امام کفر ستیزان جبهه های نور علیه ظلمت و شهیدان راه حق و آزادی وصیت نامه خود را آغاز می کنم.
اینک که به یاری پروردگار و به لطف الهی راهی جبهه شده ام و یاری از او می خواهم و از خداوند خواستارم که قدم های مرا در راهش استوار بگرداند و مرا جزء سربازان مخلص خود قرار دهد و از خداوند خواهانم که مرا روحیه ای عطا بفرماید که تا آخرین قطره خونم در راهش بجنگم و اگر لیاقت داشتم جانم را در این راه فدا کنم و از ملت غیور توقع ادامه دهندگان راهم را دارم و اگر شهید شدم راه خونین مرا ادامه دهند.
باری ای امت شهید پرور امام عزیز را تنها نگذارید و به پیام های پیامبرگونه اش لبیک بگوئید، جبهه ها را خالی نگذارید، اسلحه برادران شهیدمان به زمین نیفتد، اسلحه شان را برداشته و با خصم زبون پیکار کنید که پیروزید، اگر بکشید پیروزید و اگر هم کشته شوید پیروزید.
مادر عزیزم در شهادت من گریه نکنید، لباس عزا نپوشید چون که دشمن با دیدن اینها شاد می شود چون مرگ سرخ سعادت ماست و من اگر نتوانستم زحمات شما را جبران کنم معذرت می خواهم. خواهران و برادرانم از شما تقاضا دارم در نبودن من به پدر و مادر کمک کنید و نگذارید جای خالی من برای آنها مسئله باشد. انشاءالله که خدا صبر جمیل و اجر جزیل به شما عنایت بفرماید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
الحقیر رحمت الله مختاری 23/1/1365

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۲۷
هیئت خادم الشهدا

بنام خداوند جان آفرین
خانواده محترم دلخوش از روستای کناره دو شهید بزرگوار تقدیم دین و انقلاب و میهن کردند به نامهای حمید و امان الله دلخوش که حمید اولین شهید و امان الله دومین شهید این خانواده صبور و فداکار است و پیکر مطهر هر دو بزرگوار در گلزار شهدای روستای کناره دفن شده است. در این قسمت زندگینامه و وصیت نامه شهید حمید دلخوش تقدیم می گردد. روحشان شاد و یادشان گرامی
===============================
شهید حمید دلخوش
فرزند محمد
ولادت 1/2/1339 کناره
شهادت 31/1/1361 کرخه نور
آرامگاه : گلزار شهدای کناره


===================
زندگی نامه شهید حمید دلخوش
شهید حمید دلخوش (شهید اول خانواده) فرزند محمد در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در روستای کناره مرودشت فارس دیده به جهان گشود. پدرش کارگری ساده بود و از این طریق امرار معاش می کرد. شهید در سن شش سالگی وارد دبستان شد و تا پایان ابتدائی را در روستای کناره با موفقیت پشت سر گذاشت، پس از آن دوره راهنمائی را در شهرک ولی عصر (عج) تخت جمشید سپری کرد سپس راهی دبیرستان شد و دوره متوسطه را در دبیرستان شریعتی مرودشت ادامه داد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به اوج خود رسید. شهید پس از گرفتن دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از هجده ماه سربازی به فرمان حضرت امام راحل (ره) بار دیگر در جمع رزمندگان در جبهه های نور علیه ظلمت حضور پیدا کرد و اراده خداوند بر این شد که در راه احیای دین و حفظ و حراست از کیان اسلامی و میهن عزیز کشور امام زمان در تاریخ هفتم اردیبهشت 1361 در جبهه کرخه نور (منطقه عملیاتی فتح المبین) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید حمید دلخوش بسیار مهربان و با اخلاق بود و بخاطر علاقه زیادی که به مادرش داشت بدون اطلاع مادر راهی جبهه گردید و به این فوز عظیم دست یافت. روحش شاد و یادش گرامی
===============

گزیدۀ نامه ای از شهید حمید دلخوش
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهداء والصدیقین، درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص
خدا آن مؤمنانی را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین نبرد کنند بسیار دوست میدارد.
محضر مبارک پدر بزرگوارم آقای محمد دلخوش سلام علیکم.
..... اما احساسات من نسبت به انقلاب و امام عزیز و آن مهر و محبتی که ناگهان شامل شد وجدانم ناراحت بود که چرا چون برادران رزمنده دلیر و حماسه آفرینان در جبهه نباشم که در راه مبارزه در صف جهاد با برادرانم همگام باشم و به ندای ذریه پیغمبر، حسین زمان، یعنی امام خمینی که ندای الله است لبیک گفته و سهمی از انقلاب داشته باشیم....
هم اکنون که این نامه را می نویسم در جبهه کرخه نور هستیم و با کفار بعثی عراق لشکر شیطان آن سگ زنجیری، صدام آمریکائی می جنگیم تا بیاری امام زمان که فرمانده اصلی در جبهه او می باشد پوزه جنایتکاران را به خاک خواهیم مالید....
و اگر لیاقت شهید شدن نصیبم شد از مادرم بگو برای رضای پروردگار گریه نکند و چون مادران شهیدان صبر انقلابی داشته باشد و همچون در کربلا با حضرت زینب همکاری داشته باشد یعنی بدانید که من از علی اکبر امام حسین عزیزتر نیستم... اگر در کربلا نبودم که حسین را یاری کنم اما در کربلای ایران (به ندای) فرزندش خمینی لبیک گفتم.
یک پیام هم به جوانان دارم که با رفیقان شیطان صفت دوست نشوند و امام را تنها نگذارند که قلب امت است و اگر قلب نباشد تن می میرد..
والسلام – حمید دلخوش

===================
شهید امان الله دلخوش مشهور به رحیم
فرند محمد
ولادت 11/6/1341 کناره
شهادت 3/1/1367 خُرمال
آرامگاه : گلزار شهدای کناره

​​​​​​شهید بزرگوار امان الله دلخوش
شهید امان الله دلخوش (رحیم) فرزند مرحوم محمد در تاریخ یازدهم شهریور ۱۳۴۱ در خانواده ای متدین و کارگر در روستای کناره دیده به جهان گشود.
پدرش کارگر بود و چهار پسر و دو ‌دختر داشت که یکی از پسرانش به نام حمید قبلاً به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
شهید امان اله دلخوش تحصیلات ابتدائی را در دبستان دولتی کناره گذرانده بود و پس از  ترک تحصیل ، مشغول بازار کار شد.
ایشان در کنار کار و تلاش بصورت دائم  در مسجد ولیعصر کناره و پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب فعالیت می کرد، در محل کار او ‌که شرکت صنعتی آزمایش بود نیز فعالیتهای مذهبی و انقلابی داشت.
شهید امان الله دلخوش در سال ۱۳۶۱ با دختری از هم محلی ها به نام خانم فاطمه رحیمی ازدواج کرد که ثمره این پیوند مقدس یک دختر و دو پسر بود که یکی از پسرانش در کودکی از دنیا رفت. ایشان چندین بار برای اعزام به جبهه داوطلب شد ولی بخاطر شهادت برادرش و متأهل بودنش پذیرفته نشد تا اینکه داوطلبانه به خدمت مقدس سربازی رفت و دوران سربازی را در مناطق جنگی به همراه سپاه استان فارس گذراند.
پس از اتمام سربازی دوباره به کار بازگشت ولی شور و شوق حضور در جبهه و دفاع از وطن و ناموس چنان وجودش را پر کرده بود که دیگر طاقت ماندن نداشت لذا دوباره در قالب نیروی بسیجی عازم جبهه های نبرد شد و این بار به غرب کشور اعزام شد و به دفاع از شهرها و مرزهای غربی کشور مشغول گردید.
یکی از جنایتهای بزرگی که صدام در طول جنگ تحمیلی انجام داد بمباران شیمیایی حلبچه کردستان عراق در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ در روزهای پایانی جنگ بود. در این بمباران که به منظور توقف پیشروی نیروهای ایرانی و پیشمرگه‌ها (در جریان عملیاتهای والفجر ۱۰ و  ظفر ۷)  انجام گرفت حدود پنج هزار تن از مردم حلبچه که عموماً غیرنظامی بودند کشته شدند. 
عده ای از رزمندگان اسلام نیز در روزهای بعد در اثر اصابت خمپاره ها و بمبارانهای دشمن متجاوز و سنگدل به شهادت رسیدند که شهید امان الله دلخوش یکی از عزیزانی بود که در تاریخ سوم فروردین ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی خُرمال از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش خمپاره های دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پیکر شهید امان الله دلخوش نیز هشت روز زیر آفتاب بود و دسترسی به منطقه امکان نداشت و پس از فراهم ‌شدن امکانات و انتقال شهید به شیراز، با حضور انبوه مردم حق شناس و انقلابی تشییع با شکوهی صورت گرفت و پیکر مطهر ایشان در گلزار شهدای کناره آسمانی شد.
لازم به ذکر است که مرحوم محمد دلخوش پدر بزرگوار شهیدان حمید و امان الله دلخوش در سال ۱۳۹۶ از دنیا رفت و طبق وصیتی که کرده بود در مزار فرزند شهیدش امان الله دفن گردید.
روحشان شاد و یادشان گرامی

=================================

بسم رب الشهداء والصدیقین
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص- سوره صف آیه 5

متن وصیت نامه شهید امان الله دلخوش
اینجانب  امان الله دلخوش فرزند محمد به شماره شناسنامه 1906 متولذ 1341 ساکن مرودشت روستای کناره وصیت خودم را شروع می نمایم.

برادران شهید : امان الله (رحیم) و حمید دلخوش، از کناره مرودشت

با سلام به پیشگاه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به رزمندگان کفر ستیز اسلام و با سلام بر شهیدان اسلام از صدر تا کربلای حسین (ع) و از کربلای حسین تا کربلای ایران و با درود به خانواده های شهدا، اسرا و جانبازان اسلام.
خدایا به محمد (ص) بگو پیروانش حماسه می آفرینند و به علی بگو که شیعیانش قیامت برپا کردند. آری به حسین (ع) بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد، به حسین (ع) بگو که از خون ها سروها روئید. ظالمان سروها را بریدند اما باز سروها روئید. خدایا می دانی که بندگان راستین و مدافعان حقیقی دین مبینت چگونه فداکاری می کنند و مرگ را به بازی گرفته اند، پنداری که چون شمع ذوب می شویم، خدایا از مردن نمی هراسیم اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم روشنائی رخت بر می بندد و جای خود را دوباره به ظلمت می سپارد. پس چه باید کرد؟ "من عرف نفسه فقد عرف ربه" هرکس خویش را بشناسد خدای خود را شناخته ، آری وقتی خودم را شناختم به خالقم پی بردم و فهمیدم که دنیا محل امتحان است، پروردگارا بر سجاده ای به وسعت زمین نماز می گذارم، بر زمین رنگین به خون عزیزانمان، عید و عزایمان هم یکسان است، بار پروردگارا می بینی که اسطوره های شهادت چگونه حیات را به بازی گرفتند، سر مست عشق، عشق خدائی ببین که با ایثار وجودشان در بستر حیات چگونه مرگ را تفسیر می کنند، من با امام خمینی میثاق بستم که به او وفادار بمانم، زیرا او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند دست از این سید پیر بر نمی دارم. راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهید و زینب گونه زندگی کنید.
پدر و مادر مهربانم از شما معذرت میخواهم، شما حق بزرگی بر من دارید ولی خودتان فکر کنید ما نباید مثل کسانیکه سرور شهیدان را تنها گذاشتند امام را تنها بگذاریم، آری پدر و مادرم اگر در طول زندگی ام شما را نارحت کردم امیدوارم مرا ببخشید. پدرم من یکمرتبه منقلب شدم ناگهان مثل اینکه از جلدی به جلد دیگری رفتم لباس رزم پوشیدم و روانه میدان شدم تا بتوانم دین خودم را به اسلام و قرآن ادا کنم و پوزه جنایتکاران را به خاک مذلت بمالم و اسلام و قرآن را زنده نگهدارم و راه کربلای حسین (ع) را بر روی مسلمین جهان باز نمایم و به آرزویم برسم.
پدر جان امام عزیزمان را تنها نگذارید، پدرم یقین دارم که مؤمن مثل کوه استوار است بنابراین اگر شهادت نصیبم گردید با کمال میل برایم سخنرانی کن و قرآن بخوان و با شهامت و استقامت خود دشمنان انقلاب اسلامی را مأیوس کن. آری پدر جان هیچ ناراحت فرزندانت نباش، بیاد بیاور که حضرت ابراهیم (ع) به دستور خداوند یگانه فرزندش را در قربانگاه می آورد تا به دست خود او را قربانی کند، شما هم فکر کنید در راه خدا و قرآن دو نوجوان را قربانی کرده اید. استقامت و صبر داشته باشید همچنان که امام حسین (ع) در شهادت علی اکبر و علی اصغر صبر کرد. آری خداوند بزرگ خالق تمام موجودات است.
مادر مهربانم می دانم که چقدر برایم زحمت کشیدی و مرا از یک روزه به بیست سالگی رسانیدی، چه شبها و نیمه شبها که برایم بی خوابی کشیدی، به من شیر دادی و نوازشم کردی تا بزرگ شوم و برای شما فرزند خوبی باشم و شما را در زندگی خوشبخت نمایم ولی چه کنم تقدیر این بود شما را رها کنم و در جبهه ها منزل بگیرم و از اسلام عزیز دفاع نمایم. امیدوارم مرا ببخشید. مادر جان می دانم یک زن مؤمن و مسلمان باید مثل حضرت زهرا (س) باشد و در برابر سختیها صبر نماید. مادرم خوب می دانی که فرزندان زهرا (س) را چگونه شهید کردند، خوب می دانی فرزندش حسین را با لب تشنه سر بریدند، مادرم من دیگر از حسین (ع) عزیزتر نیستم. مادرجان باید صبر و استقامت داشته باشی که روز قیامت در مقابل زهرا (س) روسفید و سربلند باشی و بتوانی جوابگو باشی. مادر جان تو مثل بعضی از مادرها که نمی گذارند فرزندانشان به جبهه بیایند و حسین را یاری کنند مباش، آنها غافل هستند. مادرم خدای ناکرده از امام عزیزم ، حسین زمان، خمینی بت شکن روی بر نگردانید. مادرم اگر دو فرزند دیگرت هم خواستند به جبهه بیایند خدای ناکرده از آنها جلوگیری نکن، بگذار راه برادرش که راه حسین می باشد را ادامه دهند.
خواهر مهربانم امیدوارم از فراق برادرانت غمگین و افسرده نباشی، خواهرم همچون زینب استقامت داشته باشی و این را هم در نظر بیاور که حسین (ع) را با لب تشنه جلو روی زینب خواهرش سر بریدند ولی در روحیه زینب و در ایمان و شهامت او تزلزلی ایجاد نشد، بلکه با روحیه گرفتن از خون برادرش حسیین (ع) و کشته شدگان کربلا با استقامت هرچه بیشتر از خون مظلومان کربلا دفاع کرد. خواهرم اگر صبر کردید روز قیامت در نزد حضرت زینب سربلند و سرفراز خواهی بود. همسرم شما استقامت نمائید و بچه هایم را نگهداری کن و مواظب فرزندانم باشید هرچه خدا بخواهد می شود. تمام اقوام و خویشان را سلام می رسانم.
دیگر صحبتی ندارم با همه شما خداحافظی میکنم. پدر، مادر، خواهر، برادران و همسرم همیشه به یاد من گنهکار و حقیر باشید، امیدوارم که فرزندی خوب برای شما شده باشم. والسلام / امان الله دلخوش

۰ نظر ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۰۹:۴۱
هیئت خادم الشهدا

azizi.jpgهوالجمیل / شهید بزرگوار عباس عزیزی فرزند حاصل در سال 1331 شمسی در روستای کِناره مرودشت دیده بر عالم ناسوت گشود. خانواده وی به دلیل ارادت قلبی به اهلبیت عصمت وطهارت خصوصاً حضرت ابوالفضل العباس نام او را عباس گذاشتند و به همین خاطر شهید در مراسم سرور و سالار شهیدان همچون حضرت عباس سقا بود و به عزاداران آب و در فصل سرما شیر می داد.
شهید دوران ابتدائی را در کناره به سر برد و بخاطر مشکلات اقتصادی ادامه تحصیل نداد و در کنار پدر مشغول کشاورزی شد تا اینکه در سال 1350 به خدمت مقدس سربازی رفت و در تهران و بندر جاسک مشغول به خدمت شد. پس از پایان خدمت سربازی مقدمات ازدواج او فراهم شد که ثمره این ازدواج 4 دختر و یک پسر است.
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به استخدام کارخانه آزمایش در آمد و در سال 1364 در کنار بسیجیان عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. پس از آموزش سکانداری در عملیات والفجر 8 شرکت کرد که پس از مقاومتی دلیرانه در مقابل دشمن زبون شربت گوارای شهادت نوشید.
بعد از شهادت پیکر مطهر ایشان سهواً از طریق معراج شهدا به آدرس کُناره رشت رفته بود و خانواده اش پس از رنج و تحقیق بسیار و بررسی پیکر مطهرش را در بنیاد شهید رشت یافتند که اگر کوتاهی شده بود به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده می شد تا اینکه در تاریخ 24 بهمن ماه 1364 به زادگاهش منتقل و در گلزار شهدای کناره مرودشت به خاک سپرده شد.
شهید بزرگوار عباس عزیزی آخرین ثمره زندگی خود را ندید و به حلقه وصل عاشورائیان زمان پیوست.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام باد

وصیت نامه شهید عباس عزیزی فرزند حاصل متولد 1331 شماره شناسنامه 1493 کناره
و قاتلو هم حتی لا تکون فتنه
با یاری گرفتن از خداوند بزرگ و پیروی از اسلام عزیز و با لبیک گفتن به فرمان فرزند حسین زمان (ع) خمینی بت شکن برای نبرد با استکبار جهانی و دشمنان قرآن اینجانب عباس عزیزی برای اولین بار راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل می شوم تا اسلحه شهدای عزیز را بردارم و راه آن عزیزان را ادامه دهم و جهت از بین بردن صدامیان کافر با آنها به مبارزه برخیزم و مسیری را که می پیمایم با آگاهی کامل از دستورات قرآن کریم می باشد و پس از مدتها فکر کردن به این نتیجه رسیدم که انسان هرجا که باشد مرگ به سراغ او خواهد آمد پس چرا فرد این مرگ شرافتمندانه را انتخاب نکند و به مصداق آیه -ان الله اشتری من المؤمنِن به اموالهم و انفسهم بان لهم الجنه- جان و مال خود را به خداوند در عوض بهشت جاویدان نفروشد؟ پس می روم و در این راه قدم می گذارم و نام خود را در دفتر یاران سیدالشهداء ثبت می کنم تا امریکای جنایتکار و صدام کافر گمان نبرند که فرزندان ایران اسلامی فقط شعار می دهند بلکه در مقام عمل نیز گفته خود را با بذل جان ثابت می کنند.
پدر و مادرم و برادران و خواهرانم و همسر و فرزندانم امروز اسلام در خطر کفر است و باید در این برهه از زمان از همه چیز خود گذشت و دین خدا را یاری کرد و اگر انسان جان شیرین خود را فدا کند نیز جا دارد. پس انسانی که مرگ همیشه در کمین اوست اگر شهید نیز شود ناراحتی ندارد. پس اگر در این راه من به فیض بزرگ شهادت نائل آمدم نگرانی به خود راه ندهید و از داشتن چنین فرزندی افتخار کنید و امام عزیز را تنها نگارید و همیشه گوش به فرمان او باشید و چنان رفتار کنید که قلب امام زمان (عج) را شاد کنید و همیشه به فکر صحنه کربلا و جبهه های کربلای ایران باشید.
در آخر همه را به خدا می سپارم و حلال بودی می طلبم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار
والسلام- عباس عزیزی 11/9/1364

۰ نظر ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۴۱
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

پاسدار وظیفه شهید بزرگوار علی ضامن احمدی
فرزند عطاءالله
ولادت 5/11/1342 کناره
شهادت 1/5/1362 حاجی عمران
آرامگاه : گلزار شهدای کناره

در سال 1342 سال خون سال پیام سال تجلی نیروی ایمان در برابر کفر، سال قیام، سال روزهای یوم الله، سال اوج مبارزه و سرکوبی ظلم کودکی در خانواده ای مذهبی در روستای کناره کودکی به دنیا آمد که نام او را علی ضامن گذاشتند. نام پدرش عطاالله احمدی بود. او از اوان کودکی روحی لطیف و سرشار از محبت داشت و در برابر حرف حق همیشه تسلیم بود. او فردی با ایمان و فعال بود. تا کلاس چهارم ابتدائی بیشتر درس نخواند و برای اینکه در خرج خانواده به پدرش کمک در کار کشاورزی کمک کند درس را رها و شروع به کار کردن کرد.
علی ضامن علاقه خاصی به امام خمینی داشت و عاشق امام بود. او همواره در مساجد و مجالس سخنرانی شرکت می کرد و جوانی آرام بود و احترامی خاص برای خانواده اش قائل بود. وی در زمان انقلاب نوجوان بود و فعالیت چشمگیری در انقلاب نداشت. در سن 18 سالگی فعالیتهای انقلابی خود را گسترش داد و به عضویت کمیته و سپس به عنوان نیروی سرباز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و پاسدار وظیفه شد. محل خدمتش در ابتدا در کردستان بود و در آنجا فعالیتهای چشمگیری داشت.
او از آغاز آرزوی شهادت در سر می پروراند. علی چندین مأموریت رفت که آخرین مأموریتش اعزام به کردستان بود و بعد به خط مقدم جبهه که سرانجام پس از چند ماه کوشش در عملیات که جهت رهائی پادگان حاجی عمران در نظر گرفته شده بود شرکت نمود، پس از چند روز در روز دوشنبه اول مرداد 1362 برابر با 1403 هجری در زیر تابش خورشید آزادی با چشمان پر فروغ استقلال کشور و پیروزی اسلام شربت شهادت نوشید تا سرمشقی باشد برای همه تشنگان راه الله و افتخاری باشد برای همه دوستان و همرزمانش.
این شهید بزرگوار 27 روز پس از شهادتش در مورخه 27 مرداد در شهرستان مرودشت و با حضور مردم و کارگران کارخانجات اطراف مرودشت تشییع و در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده شد. والسلام
روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۲۱
هیئت خادم الشهدا

زندگینامه شهید بزرگوار قاسم زارع

شهید قاسم زارع در سال 1302 در روستای رجاء آباد در خانواده ای مذهبی و معتقد از پدری به نام علی اکبر و مادری به نام رقیه به دنیا آمد.

ایشان در دوران کودکی پدر خود را از دست داد و تنها فرزند خانواده بود. مادر ایشان با فردی به نام علی میرزا از اهالی روستای کناره ازدواج کرد و به کناره منتقل شدند.

شهید قاسم زارع بعد از خدمت سربازی با خانم خجسته فهیمی ازدواج کرد که ثمره ازدواجشان چهار پسر و سه دختر به نامهای علی، ابراهیم، اسماعیل و خلیل ؛ و دخترها به نام گل آفرین، پروین و گل افشان می باشد.

شهید قاسم زارع در کارخانه قند مرودشت با پانزده سال سابقه مشغول به کار بود و در کنار آن دامپروری نیز می کرد.

در اوائل جنگ فرزند ارشد ایشان سرباز بود و بعد از پایان خدمت فرزندش در سال 1361 در لبیک به ندای امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و ادای تکلیف و دفاع از میهن اسلامی، به صورت داوطلبانه وارد بسیج و به جبهه اعزام شد. 

ایشان بعد از مدتی به مرخصی آمد و دوباره به جبهه برگشت و در عملیات بیت المقدس در جبهه فکه شرکت کرد و در آنجا به درجه رفیع شهادت نائل شد.

پیکر مطهر این شهید بزرگوار تا چندین ماه ، زیر ماسه ها مدفون و مفقودالاثر بود و پس از تفحص و کشف پیکرشان در گلزار شهدای کناره تشییع و به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی

وصیت نامه شهید قاسم زارع

بعد از سلام .....از فرزند عزیزم علی می خواهم که برادران و خواهرانت را افرادی مؤمن و معتقد به قرآن و اسلام بار آورید که این فرزندان هستند که آینده ساز این انقلاب هستند.

فرزند عزیز همیشه گوش به سخن امام عزیز باشید که راهش راه حسین است و در هرجا که هستید امام خمینی عزیز را دعا کنید و از خدای بزرگ که آفریننده جهان هستند بخواهید که فرج امام زمان که مثل خورشید که به مردم نور خود می دهد آن امام هم به همه ما نور می دهد فرجش زود زود و نزدیک بکند و از همه برادران و خواهران ... می خواهم که همیشه دوستدار علی (ع) باشید.

چند کلمه ای به عنوان یک نصیحت می نویسم، اول از هر چیز باید بگویم که اگر روحانیون نبودند تا چند سال دیگر امریکا و ابر قدرتها بر گرده ما سوار می شدند و از ما به عنوان یک برده استفاده می کردند پس قدر روحانیون را بدانید و به هر قیمتی که شده از آنان پشتیبانی کنید ، تا می توانید از ارگانهای انقلاب پشتیبانی کنید چون ضد انقلاب می خواهد  شما را از یکدیگر جدا کند، تنها چیزی که شما را به پیروزی رسانده و می رساند فقط وحدت بوده و هست، پس دست از تفرقه و جدائی بردارید.

در این زمان که جنگ است ممکن است در جامعه کمبودهائی وجود داشته باشد پس از این کمبودها ناراحت نشوید که خداوند هر لحظه شما را آزمایش می کند.

از خدا می خواهم که در مجالس عمومی خصوصاً دعا و قرآن توجه زیاد بکنید و همیشه امام را دعا کنید...... والسلام

خداحافظ تا پیروزی یا شهادت

قاسم زارع 1361/1/25

۰ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۵۱
هیئت خادم الشهدا

زندگینامه شیهد بزرگوار زین العابدین روابندی
شیهد زین العابدین روابندی فرزند علی در روز سی ام شهریور ماه 1345 در محله گود جمال در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود. در هفت سالگی برای تحصیل راهی دبستان شهید حاصلی کناره شد و دوران ابتدائی را با موفقیت پشت سر گذاشت ولی به دلیل نبودن شرایط لازم از ادامه تحصیل باز ماند و برای تأمین مخارج زندگی و کمک به خانواده مدتی در کوره آجر پزی مشغول به کار شد.
شهید روابندی ارادت خاصی به امام خمینی داشت و پیرو راه امام بود. او عاشق ورزش کردن بود. اعتقاد زیادی به مسائل مذهبی داشت و به نماز اول وقت و روزه خیلی اهمیت می داد. خیلی مشتاق جبهه رفتن بود و همیشه می گفت می خواهم به جبهه بروم و شهید بشوم تا با دست سنگین مرا بیاورند.
در تاریخ 20/9/1361 از طرف بسیج به منطقه عین خوش اعزام شد، مدت سه ماه در جبهه حضور داشت و سرانجام در تاریخ 10/10/1361 همراه با دوست و همرزمش شهید نجفعلی زارع در یک سنگر و در یک زمان به فیض عظمای شهادت نائل آمدند و در کنار هم در گلزار شهدای زادگاهشان ، کناره، به خاک سپرده شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی
وصیت نامه شهید بزرگوار زین العابدین روابندی
به نام خداوند در هم کوبنده ستمگران
اول هر سخن به نام الله است او که یاری دهنده مستضعفان و پاسدار حرمت خون شهیدان است و هر کسی که راه او رفت به نظر من احتیاجی به وصیت ندارد و از خدا میخواهم که مرا بر هوی و هوس خویش در زنده بودن پیروز کند و اگر موفق شدم به آن چیزی که آرزو دارم یعنی شهادت برسم نه اینکه با بی احتیاطی جلو بروم و خود را به طرف دشمن ببرم لااقل آنچه را که بتوانم تلاش کنم و این کار را می کنم و پس از رفتنم از این دینا هدفم این است که به جای گریه بر قبرم روحم را شاد کنند و روح من زمانی شاد می شود که شما از رهبر و خدا پیروی کنید و من بخاطر هیچکس و هیچ چیزی به جبهه برای جنگ نیامده ام جز بخاطر اینکه اسلام را در راه امام خمینی یافتم و حرف او حرف اسلام است و اسلام یعنی پیاده شدن قرآن و قرآن کلام خداست و شما باید سخن او را با جان و دل پذیرا باشید و مبادا روزی خدای ناکرده چون مردم کوفه با او رفتار کنید.
پدر و مادر مهربان من این وصیت نامه را قبل از اینکه به شهادت برسم نوشته ام و امیدوارم که با یک پیروزی خدائی برای خدا و اسلام و قرآن جان بی ارزشم را به الله آفریننده خود تسلیم نمایم.
امیدوارم برای شما فرزندی نیکو و صالح بوده باشم. از شما می خواهم پس از شهادتم هیچگونه گریه و زاری نکنید بلکه خوشحال باشید چون من پیروز شدم و به آرزوی خود رسیدم و امیدوارم برادرانم و دوستان من بعد از من بتوانند با پایداری مرزهای کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند. مادر جان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی سر قبر من بیائی آن لحظه به یاد کربلای امام حسین علیه السلام باش که در آن زمانی که با کافران و ستمگران برای جا ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از سلطه یزید جنایتکار جانی چگونه جان خود و فرزندانش را فدا کرد.
بنده گنهکار ... اگر سالی عبادت و گریه و زاری مقابل خدا می کردم شاید نمی توانستم گناهانم را جبران کنم ولی انسانی که به فیض شهادت می رسد تمام گناهانش پاک می شود.
از شما می خواهم که اصلاً نمازتان را فراموش نکیند مگر خداوند یکتا نمی فرماید : من طلبنی وجدنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته
خدای بزرگ فرموده کسیکه طلب کند مرا- مرا خواهد یافت و کسی که مرا یافت پس می شناسد مرا و کسی که مرا شناخت دوستم خواهد داشت – و کسی که دوستم داشت عاشقم می شود و کسی که عاشقم شد شهیدش می کنم و کسی که شهیدش کردم خونبها و دیه اش با من است و خونبها و دیه چنین خونی خود من هستم.
والسلام - زین العابدین روابندی در مورخه .../8/1361

۰ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۱۹:۰۷
هیئت خادم الشهدا

شهید محمد علی زارع فرزند میرزاقلی

ولادت ۲۰/۶/۱۳۴۶ کناره

شهادت ۱۳۶۵/۸/۱ پاسگاه مرزی یوسف خان شمالی، خراسان

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ و واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود

۰ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۵۶
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل/ شهید کوروش معصومی فرزند قدرت در ششم دیماه سال ۱۳۴۱ در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در آغوش گرم خانواده سپری نمود و رشد کرد. با شروع هفت سالگی به اتفاق مادر اولین روز مدرسه را شروع نمود. ایشان در تحصیلات بسیار ساعی بود و دوره ابتدائی را با موفقیت پشت سر گذاشت، سپس برای گذراندن دوره راهنمائی راهی شهرک زراعی شد.
ایشان در ایام تابستان و تعطیلات در کارهای کشاورزی به پدر کمک می کرد. از همان دوران کودکی و نوجوانی نماز خواندن را بسیار دوست می داشت. در ماه مبارک رمضان به مسجد محل می رفت و در نماز جماعت شرکت می کرد. در ایام عزاداری سیدالشهدا در هیئت به سینه زنی و زنجیرزنی می پرداخت، علاقه خاصی به امام حسین (ع) داشت.
شهید پس از دوران راهنمایی دوران دبیرستان را با شور و شوق آغاز نمود و پا به عرصهٔ علم و دانش گذاشت و در دبیرستان شریعتی مرودشت مقطع متوسطه را با موفقیت به پایان رسانید. به ورزش فوتبال خیلی علاقه داشت و با دوستان در تیم ورزشی بازی می کرد.
از خصوصیات اخلاقی این بزرگوار داشتن ایمان، حجب و حیا، علاقه به خانواده و کمک به دیگران بود.
با شروع جنگ تحمیلی دوست میداشت به جبهه برود اما بخاطر بیمار شدن برادر و مشکلاتی که داشت رفتنش به تأخیر افتاد. تا اینکه زمان سربازی او فرا رسید و راهی خدمت مقدس سربازی شد.
ایشان دوره آموزشی را در پادگان تهران گذراند و سپس به منطقهٔ جنگی سومار اعزام شد، خیلی کم به مرخصی می آمد و خانواده بیشتر از طریق نامه از احوال او باخبر می شدند.
سخن ایشان پیروی از حرف امام خمینی و ادامه دادن راه شهیدان بود. در تمام نامه هایش سخن امام که فرموده بود «این جنگ اگر بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم» را الگو قرار می داد. در آخرین دیدار با خانواده، غم سنگین فوت برادر قلبش را آزار می داد ولی او همچنان استقامت می نمود و تنها همّ و غمش فرزندان یتیم برادر بود که بسیار آنها را دوست می داشت و به خانواده تأکید می کرد که اگر شهید شدم خدا را شکر و اگر خدا قسمتم نکرد باید فکر آینده آنها باشم.
نهایتاً این سرباز شجاع و دلاور پس از پایان یافتن مرخصی و برگشت به منطقهٔ جنگی سومار در تاریخ ۱۵/۷/۱۳۶۴ بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد و به بیمارستان کرمانشاه منتقل گردید و پس از سه روز بر اثر جراحات وارده به فیض عظمای شهادت نائل گردید و پیکر مطهر ایشان به زادگاهش انتقال یافت و در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۴۷
هیئت خادم الشهدا

شهید محمد علی زارع فرزند مرحوم میرزا قلی و مرحومه سکینه تقی پور در تاریخ 20 شهریور 1346 در روستای تاریخی کناره مرودشت در خانواده ای مذهبی و متوسط دیده به جهان گشود. شغل پدرش کشاورزی و دامداری سنتی بود و از این طریق امرار معاش و کسب نان حلال می کرد. ایشان 6 پسر و یک دختر داشت که شهید محمد علی زارع فرزند دوم او بود. شهید دوران ابتدائی را در مدرسه روستای کناره گذراند و در ایام بیکاری و تعطیلات به کمک پدر خود می رفت. او بخاطر شرکت دائمی در مسجد و مناسبتهای مذهبی، اصول زندگی الهی و معرفت دینی را با جان و دل فرا گرفت. ایشان یازده ساله و در کلاس چهارم ابتدائی بود که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و رژیم چند هزار ساله شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ ریخت، در این دوران اگرچه سن شهید کم بود ولی با بزرگترین حرکت انقلابی جهان که معجزه قرن نامید می شد آشنا گشت و روح حق گوئی و شهادت طلبی را در او زنده و شکوفا کرد. از آن به بعد بیشترین وقتش در پایگاه مقاومت می گذشت و بطور شبانه روزی به همراه برادران دیگرش در راستای اهداف امام و شهدا فعالیت می کرد. هنوز چیزی از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران نگذشته بود که جهانخوارانی که دستشان از بیت المال و منابع اقتصادی ایران کوتاه شده بود مشغول توطئه علیه ایران شدند و در اکثر شهرها به مقابله با انقلاب پرداختند، از طرفی، با تجهیز و کمک به صدام ، رئیس حزب جنایتکار بعث عراق، به مرزهای کشور ما حمله کردند و هزاران نفر را کشتند، در همین زمان شهید وارد دوره راهنمائی شده بود ولی برای حضور در جبهه و نبرد با دشمنان متجاوز بی تابی می کرد و اجازه حضور در جبهه نمی یافت تا اینکه با خواهش و تمنا از پدر و مادر و کسب اجازه توانست به رزمندگان اسلام بپیوندد و راهی جبهه های حق علیه باطل گردد. ایشان چندین بار به عنوان بسیجی به همراه بچه های کناره در جبهه های مختلف غرب و جنوب کشور حضور پیدا کردند و چند تن از یارانش شهید شدند. نهایتاً برای گذراندن دوره سربازی ثبت نام کرد و با کوله باری از تجربه به نیروهای مسلح کشور پیوست و بعد از آموزشهای لازم به عضویت ژاندارمری جمهوری اسلامی (که بعدها تبدیل به نیروی انتظامی شد) در آمد و به یکی از پاسگاههای مرزی تربت جام اعزام شد. حدود یکسال از خدمت ایشان گذشته بود که در تاریخ اول آبان ماه 1365 در درگیری با اشرار مسلح در پاسگاه یوسف خان شمالی تربت جام خراسان از ناحیه شکم به سختی مجروح شد و به بیمارستانی در مشهد منتقل گردید و پس از 14 روز تحمل درد شدید در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل گشت و به یاران شهیدش پیوست و در گلزار شهدای کناره آسمانی شد. ایشان دارای اخلاقی بسیار عالی بود، به صله رحم و دیدار اقوام و آشنایان و کمک به مستمندان اهمیت بسیار می داد، اهل نماز اول وقت بود، روزه هایش را قبل از دوران بلوغ بصورت کامل می گرفت، به سالار شهیدان و علمدار و اصحاب با وفایش ارادتی عمیق و قلبی داشت و همیشه عشق به شهادت را در سر می پروراند. او همیشه برای خدمتگزاری و ایثارگری آماده بود و در حدود 16 ماه حضورش در خطوط مقدم نبرد و در دفاع از دین و ناموس و وطن، همیشه به دنبال شهادت می گشت، به راستی خداوند متعال ایشان را برای شهادت آفریده بود و عاقبت پاداش عشق و حماسه سازیها و ایثارگری هایش را داد و نامش را فهرست عاشورائیان زمان برای ابد ثبت و ضبط کرد. لازم به ذکر است که پدر و مادر و یکی از برادران این شهید بزرگوار به نام مرتضی از دنیا رفته اند و در آرامستان کناره به خاک سپرده شده اند. روحشان شاد و یادشان گرامی ==========

۰ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۴۶
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید محمدعلی محمد زمانی فرزند عبدالله در سال 1333 در خانواده ای مذهبی در روستای کُردکوی استان گلستان دیده به جهان گشود.

پدر شهید برای امرار معاش کشاورزی می کرد و از این طریق نیاز و معیشت خانواده را تأمین می کرد، محمد علی نیز از همان دوران کودکی در امور کار و کشاورزی به پدر خود کمک می نمود.

او تحصیلات خود را تا کلاس دوم دبیرستان در مدرسه شیخ فضل اله نوری گرگان ادامه داد و بخاطر وجود جنگ تحمیلی و حمله دشمنان به خاک پاک کشورمان، درس را نیمه تمام رها نمود و به صف رزمندگان و حماسه سازان جبهه های نبرد حق علیه باطل پیوست.

علت مهاجرت او به استان فارس و شهر مرودشت و روستای کناره ، اشتغال به کار آزاد ، همچنین عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. شهید مدتی نیز فرمانده سپاه خرامه بود و رزمندگان و مردم شهرستان خرامه و کربال و کناره و مرودشت خاطرات بسیاری از ایمان و مهربانی و دلاوری و ساده زیستی شهید محمدعلی محمد زمانی به خاطر دارند.

شههید طبق سنت پیامبر گرامی اسلام ازدواج کرده بود و دارای فرزند بود.

ایشان در راهپیمائی های سالهای 56 و 57 نقشی مؤثر داشت و برای پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی مجاهدتهای فراوانی کرد.

در دوران دفاع مقدس نیز از خود رشادتها نشان داد و در مناطق مختلف جنگی به نبرد به دشمن متجاوز بعثی پرداخت.

نهایتاً در تاریخ 22 بهمن 1362 در منطقه جنگی سر پل ذهاب قصرشیرین به شهادت که بزرگترین آرزویش بود رسید و پیکر مطهرش در زادگاهش، کردکوی به خاک سپرده شد.  همچنین بخاطر لطف و ارادتی که مردم کناره به این شهید بزرگوار و از خودگذشته و حماسه ساز داشتند و دارند سنگ مزاری به عنوان لوح یادبود در گلزار شهدای کناره به یاد و خاطرات این شهید عزیز نصب کردند.

روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۳۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید بزرگوار محمدیار وصالی در تاریخ دهم خرداد 1341 در خانواده ای مذهبی و کم بضاعت در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود. محمدیار فرزند آخر خانواده بود و سه برادر و یک خواهر بزرگتر از خود داشت. او در همان دوره کودکی از نعمت پدر محروم شد و با برادران و خواهر و مادرش در خانه پدری زندگی می کردند. مادرش با مغازه داری و برادرش با کارگری مخارج زندگی و معیشت خانواده را تأمین می کردند.

محمدیار در سن 7 سالگی به مدرسه رفت تا پایان دوره ابتدائی را با موفقیت در روستای کناره گذراند.

در آن زمان اوضاع کشور در اوج خفقان و وحشت بود و فریادهای تغییر رژیم شاهنشاهی و برقراری حکومت اسلامی در تمام کشور به گوش میرسید و حتی روستائی مثل کناره هم از این امواج بیداری و آزادیخواهی و شهادت طلبی بی بهره نبود.

شهید وصالی پس از دوران ابتدائی در مدرسه راهنمائی در روستای شرکت زراعی که در چهار کیلومتری کناره بود ثبت نام کرد و مجبوربود هر روز این مسیر تقریباً طولانی را طی کند. همزمان با آغاز نهضت اسلامی و شروع انقلاب به رهبری امام خمینی، محمد یار نیز به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روی آورد، اکثر روزها با دوستانش در مورد تغییر رژیم و کمک به امام خمینی بحث می کردند و گاهی به مدرسه نمی رفتند.

او پس از اتمام تحصیلات دوره راهنمائی برای ادامه تحصیل به دبیرستان دکتر شریعتی در شهر مرودشت رفت و در این دوران اکثر وقتش به درس و فعالیتهای مذهبی و انقلابی و شرکت در جلسات قرآن و اهلبیت و دعا در مساجد می گذشت.

دیری نپائید که جنگ تحمیلی علیه کشور و ملت مظلوم ایران شروع شد و محمد یار هم مثل هر جوان با غیرتی به فکر دفاع از دین و ناموس و وطن افتاد.

در همین دوران خبر شهادت دوست قدیمی و دوران دبستانش شهید نجفعلی زارع به او رسید و او را بی قرار کرد به طوری که دیگر تاب ماندن نداشت. لذا با اجازه مادر و برادر ادامه درس را به آینده موکول کرد و به رزمندگان اسلام پیوست.

او ابتدا برای آموزش نظامی به جهرم رفت و پس از آموزش به منطقه سرد مهاباد در غرب کشور اعزام شد و به جمع مدافعان وطن پیوست.

در این مدت چند نامه نوشت و مادرش را که خیلی بیقراری می کرد کمی آرام نمود. بعد از عید نوروز بود که برای دیدار خانواده به روستا برگشت و چند روزی با خانواده بود. مادر و برادران از او خواستند که دیگر به جبهه نرود ولی او برای ادامه نبرد با دشمنان وطن مصمم بود و نمیتوانست در شهر بماند. او می گفت من برای دفاع از وطن و باز شدن راه کربلا می جنگم، دعا کنید راه کربلا باز بشود و با هم به کربلا برویم...

پس از چند روز بدون خبر و اجازه به جبهه رفت و خانواده از طریق دوستانش فهمیدند که محمد یار به منطقه و جبهۀ حاج عمران رفته و در آنجا مشغول خدمت است. این بار نامه ای از او دریافت نشد و نگرانی ها چند برابر شد تا اینکه در تاریخ 3/5/1362 به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش به کناره منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۰۳
هیئت خادم الشهدا

                                                                     هوالجمیل

vafadar.jpgزندگینامه شهید بزرگوار وفادار مختاری

در روز چهارم مرداد ماه 1348 در یک خانواده مذهبی و محروم در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود. شغل پدرش دامداری بود و مادرش نیز مثل تمام زنان عشایری و روستایی در تمام امور به شوهر خود کمک می کرد. زندگی ایلی سختی های زیادی دارد ولی همیشه این مردم سخت کوش بر مشکلات فائق می آیند و طبیعت وحشی رام آنها می شود، فرزندان این خانواده ها نیز در ییلاق و قشلاق ها سختی فراوان می بینند و افرادی متهور و جسور و با اراده بار می آیند.

قبل از انقلاب اسلامی، خانواده این شهید بزرگوار در مجاورت روستای کناره سکنی می گزیند و پدر که رنج بیسوادی را کشیده است فرزندش را برای تحصیل به مدرسه ای در شهرک ولیعصر کنونی و  شرکت زراعی سابق می فرستد. وفادار دروان تحصیلات ابتدائی را با موفقیت پشت سر می گذارد و دوره تحصیلات راهنمائی را در مدرسه کناره شروع می کند. در همین دوران ، جنگ تحمیلی ابرقدرتها علیه ایران اسلامی شروع می شود و شهید ادامه تحصیلات را به آینده موکول می کند و به خیل مدافعان دین و ناموس و وطن می پیوندد.

ایشان ابتدا دوره آموزشی را در جهرم و سپس در کازرون می گذارند و در حین آموزش از ناحیه دست چپ مجروح می شود و نهایتاً پس از مداوا و بهبودی در تاریخ 26/5/1365 به جبهه های نبرد حق علیه ظلمت اعزام می شود و به خطوط مقدم منطقه جفیر به جمع رزمندگان اسلام می پیوندد. این رزمنده دلاور پس از حدود دو ماه مجاهدت و حماسه سازی و دفاع از مرزهای میهن اسلامی در تاریخ 2/7/1365 به درجه رفیع شهادت می رسد.

شهید وفادار مختاری دارای روحیه ای لطیف و با صفا بود و اراده ای آهنین داشت. شجاعت ایشان بین تمام همرزمانش و رزمندگان اسلام زبانزد خاص و عام بود. او اخلاقی بسیار عالی داشت و از محرومین دستگیری می کرد. در سلام کردن به همه حتی به کوچکترها همیشه پیشقدم بود و در روستا و مدرسه و محیط کار و جبهه همه از دست ایشان راضی بودند. به پدر و مادر خویش آنچنان احترام می گذاشت که مصداق آیه قرآن در احترام به والدین به شمار می آمد. دوستانش همیشه به نیکی از ایشان یاد می کنند و یادش را گرامی می دارند. والسلام

روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۳۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

سوم شهریور یادواره مفقودالاثر شهرستان زرقان فارس، مسجد امام حسن مجتبی ع
۱- شهید بهرام جعفری
۲- شهید صدراله هاشمی
۳- شهید غلامرضا زارع فرزند علی مراد
۴- شهید ابراهیم زارع فرزند قاسمعلی
۵- شهید صمد رضایی
۶- شهید صمد کوهکن
۷- شهید محمد حسن حمزوی
۸- شهید نظام الدین کاویانی
۹- شهید یداله نامجو یا صنیع پور
۱۰- شهید محمد حسین خُردل
۱۱- شهید سعید زارعی ، ناصر
۱۲- شهید علی مؤمن خلیفه
۱۳- شهید هیبت اله زارعی
۱۴- شهید حجت اله صادقی زاده
۱۵- شهید محمود معدلی
۱۶- شهید شیخ علیرضا نجف پور
۱۷- شهید سید علاءالدین اسدپور
۱۸- شهید گمنام پارک آزادگان

روحشان شاد و یادشان گرامی

 

۰ نظر ۲۳ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۳۸
هیئت خادم الشهدا

۰ نظر ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۱۹
هیئت خادم الشهدا

سیدالشهدای استان فارس، سردار شهید عبدالله اسکندری

​​​​​

۰ نظر ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۴۷
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید بهرام‌ کاووسی
فرزند مسعود
ولادت1-1-1337 کناره
شهادت 23-1-1361 شلمچه
آرامگاه : گلزار شهدای کناره

 

 

 

 

شهید بزرگوار بهرام کاووسی
شهید بهرام کاووسی فرزند مرحوم مسعود و مرحومه زمان اکبری در اولین روز سال ۱۳۳۷ خورشیدی در خانواده ای متدین در روستای تاریخی کناره مرودشت دیده به جھان گشود.
در سن ھفت سالگی وارد دبستان کناره مرودشت و مشغول تحصیل گردید، پس از گرفتن مدرک ششم ابتدائی عازم شیراز 
گردید، البته آن وقت امکانات ایاب و ذھاب بسیار کم و رفت و آمد به شیراز و ادامه تحصیل کاری بس دشوار بود.
ایشان در دبیرستان مشهور ابوذر (شاپور سابق) شیراز ادامه تحصیل داد و در طول این شش سال که دیپلم گرفت مدت نه ماه ھر سال در شیراز بود و سه ماه تعطیلی تابستان به روستای کناره مراجعه و مجدداً در اوائل مھرماه به شیراز باز می گشت.
ایشان پس از طی دوران دبیرستان و اخذ مدرک دیپلم دو سال ھم در شیراز ادامه تحصیل داد و مدرک فوق دیپلم را از دانشسرای راهنمائی اخذ نمود و بعد از استخدام در اداره آموزش و پرورش مرودشت در روستای دشتک کامفیروز مشغول تدریس در مدرسه راهنمائی گردید .
ایشان حدود دو سال تدریس می نمود که جھت خدمت سربازی به جبھه های حق علیه باطل اعزام گردید و در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۱ در کربلای شلمچه به درجه رفیع شھادت نائل آمد و در گلزار شهدای روستای کناره آسمانی شد.
شھید بھرام کاووسی خطی بسیار زیبا داشت و نقاشی را ھم بسیار دوست و در این زمینه ذوقی خلاق  و استعدادی وافر داشت به طوری که ھر کسی در مقابل او قرار می گرفت تصویرش را به خوبی نقاشی می کرد.
شهید بهرام کاووسی آثار نویسندگان و ھنرمندان چه خارجی و چه داخلی را ھمواره مطالعه می کرد و در این مورد همت و قوتی کامل داشت.
شھید بھرام کاووسی یک زندگی علی گونه
داشت با آنکه زندگی اش تأمین بود خود شخصاً به کار زراعت می پرداخت. ایشان نسبت به زیر دستان با مھربانی و متانت رفتار می نمود، ھمواره غمخوار و یار مردمان محروم بود.
شھید بھرام کاووسی در مدت زندگی اش به زراعت از قبیل کشت گندم ، خربزه و ھندوانه می پرداخت و محصول کشاورزی ھندوانه خود را به روستای مجاور انتقال می داد، در یک سفر به روستائی می رود برای فروش ھندوانه، موقعی که متوجه می شود این روستا بسیار فقیر ھستند و استطاعت مالی ندارند که ھندوانه
بخرند تمام ھندوانه ها  را مجاناً و به طور رایگان بین اھالی روستا تقسیم می کند. شھید بھرام کاووسی ایده و عقیده اش این بود که انسان نباید ھیچوقت تن به ذلت دھد و زیر بار ظلم برود و ھمیشه در برابر ظالم بایستد و با آن مبارزه کند....
لازم به ذکر است که بعد از شهادت او، والدین گرامی اش حسینیه ای در کناره به نام حسینیه شهید بهرام کاووسی بنیاد کردند و بعضی از  اقوام ایشان و خانوادهای معظم شهدا در ساخت آن مشارکت کردند. این حسینیه مکانی پر خیر و برکت برای تمام امور فرهنگی و سیاسی و اجتماعی بوده و هر ساله مناسبتهای بسیاری در آن اجرا می گردد و یاد اموات و شهدا مخصوصاً شهید بهرام کاووسی گرامی داشته می شود.
 روحش شاد و راھش پر رھرو باد

 

ا***************

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ و یا واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود.

نثار ارواح مطهر شهدا صلوات​

۰ نظر ۳۰ تیر ۰۱ ، ۱۴:۵۶
هیئت خادم الشهدا

پیکر شهیدی که سالم به ایران آمد
 از فاروج بطرف شیروان،دقیقا مقابل تابلو شیروان ۱۵، مسجد و حسینیه امام سجاد علیه السلام، مزار غواص و آزاده شهید محمد رضایی،  نیروی اطلاعات عملیات،  در عملیات کربلای ۴ بعد از نبردی جانانه و جنگ تن به تن با شجاعت تمام به اسارت در آمد، متاسفانه مورد شناسایی قرار گرفت، از دیگر اسرا جدا و برای تخلیه اطلاعات زیر شکنجه بشهادت میرسد، پیکرش بعد از سقوط صدام نبش قبر، که بطور معجزه آسا در حالی که خون از پیکر میچکید به ایران منتقل جلو همین مسجد که متولی آن پدر شهید است،  بخاک میسپارند
امروز زیارتگاه زائران امام رضا علیه السلام شده است


روز آخر شیشه های داخل حمام را شکستند و محمد را که تمام بدنش زخم و خون و جراحت بود بر روی شیشه ها کشیدند ولی باز هم جز ناله از محمد چیزی بیرون نیامد تنها حرفهای که از محمد توانستند اعتراف بگیرند نام خدا و ائمه اطهار بود و عدنان که خشمگین از این همه مقاومت با فرو کردن یک عدد صابون عراقی که نوعی خاص از صابون بود که به رنگ سبز وب سیار بد بو بود در دهان محمد باعث خفه شدن محمد شد و برای جبران سریعا در خواست کمک کردند ولی محمد دیگر نفس نمی کشید پیکر پاک این شهید عزیز را بر روی سیم خاردار انداختند و عکس گرفتند که بگویند در حال فرار بوده و مجبور شدیم با گلوله بزنیم.
**************

https://www.iribnews.ir/00DozL فیلم کوتاه ، شهیدرضامحمدی

شهید محمد رضایی در عملیات کربلای۵ در محاصره دشمن قرار گرفت، ۱۵روز مقاومت کرد و تعدادی از سربازان و فرمانده آنان را به هلاکت رساند، اما در نهایت با تنگ شدن حلقه محاصره اسیر سربازان عراقی شد.
دوران اسارت این شهید تا شهادت او بیش از یکسال طول نکشید.
محمد رضایی در دوران اسارت بدترین و سخت‌ترین شکنجه‌ها را تحمل کرد، اما کلامی علیه همرزمان خود سخن نگفت و در نهایت در سال۱۳۶۵ به طرز دردناکی به دست نیرو‌های بعثی به شهادت رسید.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز خراسان رضوی،این شهید بعنوان نیروی سرتیم اطلاعات و عملیات جنگ در عملیاتها شرکت می‌کرد.
پیکر او بعد از ۱۵سال در مرداد۱۳۸۱ به کشور بازگشت و به خواست پدرش، در مسجد خیر ساز بین راهی در مسیر شیروان به فاروج به خاک سپرده شد.

۰ نظر ۳۰ تیر ۰۱ ، ۰۱:۱۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

هزار ماشاءالله به تو که واقعاً پیل افکن بودی

​​​شهید ماشاءالله پیل افکن، در ادامه عملیات چزابه، شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد. این قهرمان ناشناخته به تنهایی دو شبانه روز گردان‌های زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد. دشمنان شکست خورده، خشم خود را، با شکنجه‌های متعدد، از جمله بریدن دو دست توان مندش از بازو، و بیرون آوردن دو چشم او، و شکستن دندان هایش، و کندن پوست سر و جمجمه اش و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش، و با نشاندن صد‌ها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند. چه شجاعانه از خاک و ناموس دفاع کرد و خون داد.  امروز سالروزشهادت این شهید عزیز از روستای اسپاهیکلاه دابو شهرستان آمل میباشد.  روحش شاد ویادش گرامی باد. قهرمانان واقعی خود را بشناسیم و اهدافشان را پاس بداریم.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

۰ نظر ۲۹ تیر ۰۱ ، ۲۰:۱۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید رضا زارع

فرزند جعفر

ولادت ۲۵-۳-۱۳۴۱ کناره

شهادت ۳۱-۴-۱۳۶۷ جبهه غرب

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

شهید بزرگوار رضا زارع فرزند مرحوم جعفر و مرحومه لقا درویشی در خانواده ای متدین و متوسط در روستای کناره در تاریخ  25 خرداد 1341 دیده به جهان گشود.شغل پدرش کارکری و کشاورزی بود و شهید اولین فرزند او بود که یک برادر و یک خواهر داشت.

او پسر با هوش و مهربانی بود، از همان کودکی مردم دار بود، به بزرگترها بسیار احترام می گذاشت و با کوچکترهایش دوست می شد. تا اینکه هنگام مدرسه رفتن فرا رسید و دوران ابتدائی را در یکی از مدارس کناره شروع کرد و این دوره را با خاطرات بسیار زیبا و ماندگار، با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از آن درس را کنار گذاشت. ایشان بخاطر علاقه ای که به کار داشت شغل کشاورزی را انتخاب کرد، سپس با جدیت و کوشش فراوان شروع به کار کرد.

در سالهای نوجوانی او مطالبات مردم برای براندازی نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت الهی به رهبری امام خمینی به اوج رسید و او نیز مثل سایر مردم و جوانان، دلسوز کشورش بود و وظیفه خود می دانست تا آنجائی که از عهده اش بر می آمد سهمی در انقلاب شکوهمند اسلامی ایران داشته باشد. بالاخره با تلاش مردم از جان گذشته مان انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در سال 1357 به پیروزی رسید و شهید در حد خود در فعالیتهای انقلابی شرکت داشت.

پس از پیروزی انقلاب با یکی از خانواده های متدین و متعهد وصلت کرد که ثمره این پیوند مقدس دو دختر و یک پسر است.

هنوز چیزی از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران مظلوم در آغاز مهر ماه 1359 شروع شد و فرزندان ایران که چندین مرتبه در پیشگاه خدا از امتحانشان و از جاده مصائب سرافراز بیرون آمده بودند این بار نیز به سوی امتحانی بزرگتر رهنمون شدند.

در سال 1360 اولین فرزندشان به دنیا آمد و او بخاطر این رحمت بزرگ الهی که خداوند به او ارزانی داشته بود همیشه خدا را سپاس می گفت و سجده شکر بجا می آورد.

در سال 1361 نیز به خدمت مقدس سربازی قدم نهاد و دوران شکوفائی زندگی اش رقم خورد، آن دوره دو ساله را که با جنگ تحمیلی همزمان بود در کرمان و در جبهه های جنوب سپری کرد اما از آنجا که تأثیر به سزائی از این دوران گرفته بود نتوانست جبهه ها را ترک کند و همچنان علاوه بر عضویت در پایگاه مقاومت روستای خود، رهسپار جبهه های حق علیه باطل در مناطق جنوب و غرب از جمله بستان و سوسنگرد و سومار و عین خوش گردید و آن قدر روح جهاد در وجودش رخنه کرده بود که برای تولد دومین فرزندش رضای خدا را به رضای خودش ترجیح داد و به مرخصی نرفت، وقتی به خانه بازگشت بخاطر ارادت به سید و سالار شهیدان نام پسرش را محمد حسین گذاشت.

شهید رضا زارع نیمه های شب با خدای یاسها و شقایقها راز می گفت و با خدا معاشقه می کرد. او شخصی با معرفت بود که صله رحم را به نحو احسن انجام می داد، برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود، علاوه بر انجام واجبات سعی فراوانی در انجام مستحبات داشت، خود به نماز عشق می ورزید و همسر و اطرافیانش را به این امر مهم سفارش می کرد، برای رضای خدا می جنگید و از خدا می خواست که زندگی اش همیشه رنگ خدائی داشته باشد، گمنام بودن را دوست داشت چرا که پیدا کردن را در گرو گم شدن می دانست، از مرگ نمی هراسید زیرا معتقد بود در مرگ حیات جاودان نهفته است.

بعد از آن در شرکت ملی حفاری نفت اهواز استخدام شد و شرایط کار ایجاب می کرد پانزده روز در محل کار و پانزده روز در منزل باشد اما ایشان به دلیل جو نامساعدی که بر کشور حاکم بود ترجیح می داد همان 15 روز هم جز بخش کمی در جبهه های نبرد حق علیه باطل باشد.

آخرین بار چون احساس می کرد در جبهه های غرب نیاز بیشتری به او دارند با اصرار زیادی از مافوق خویش تقاضای مرخصی می کند و ایشان به شرط شفاعت اجازه می دهد و شهید بزرگوار عاشقانه رهسپار دیار دوست می شود و آخرین سفر عرفانی و معنوی خود را پشت سر می گذارد.

او عاشق و فدائی امام خمینی بود و تا نامش می آمد سکوت می کرد و گاهی بخاطر عظمتش اشک می ریخت تا جائی که یکی از همرزمان ایشان زمانی که به دست یکی از گروههای کمونیست در کردستان گرفتار شده بود در جواب تقاضای آنها که توهین و ناسزاگوئی به رهبرمان بود از خود مقاومت نشان داد و آزارهای زیادی را متحمل گردید.

تا یکسال بی خبری و چشم انتظاری در آن تابستان گرم و سوزان در تاریخ 31 تیر ماه 1367 بار دیگر به زادگاهش بازگشت اما این بار تکه ای استخوان که نشانه دلیری اش بود، در آن روز هرکسی او را می شناخت و نمی شناخت بخاطر رسیدن او به وصالش اشک می ریخت.

روحش شاد و یادش گرامی

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص

خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند دوست می دارد. سوره صف آیه 4

وصیت نامه شهید رضا زارع                                                       تاریخ شهادت 31/4/1367

با درود و سلام به امام زمان و نائب بر حقش و با سلام و درود به شهیدان انقلاب اسلامی. ای عزیزان فلسفه آفرینش انسان را از پیکرهای خونین کربلا سؤال کنید، آنانی که با عرضه پیکرها بر شمشیرها در دشت نینوا تفسیر هستی را به بهترین شکل به نمایش گذاشتند. حسین (ع) با جمع کوچک یاران در کربلا پیام خونین خود را که رسالت هر انسان الهی است به دست تاریخ سپرد تا به تمامی آیندگان برسد، هم اکنون ما نیز در راستای همان تعهدات الهی بپا خاسته ایم تا حسین زمان را در کربلای ایران یاری کنیم.

برادران و خواهران عزیز گرچه من لیاقت ندارم که به شما سفارش نمایم اما در آخرین روزها و لحظه های عمر من اجازه بدهید با شما عزیزان سخن بگویم.

ای جوانان عزیز بهشت در سختیها و مجاهدتها و تلاشهاست، از راحت طلبی و آسایش دنیوی بهشت حاصل نمی گردد، پس به خود آئید و پیوسته تلاش کنید. از جهت معنوی و روحی و نظامی قوی باشید که سالها مبارزه در پیش است. بر خود سخت گیرید و خواب و استراحت کم کنید و برای جهاد آماده باشید. ای عزیزانم نسبت به مسئله جنگ و انقلاب و رهبری بی تفاوت نباشید و انقلاب را ساده نگیرید. پیوسته به یاد داشته باشید که برای تحقق آن چه جوانانی که به خاک و خون کشیده شدند. حفظ و تداوم انقلاب باید در متن زندگی شما قرار گیرد و به عنوان بزرگترین وظیفه شما در فکر و مغزتان مطرح کنید و در راه آن تلاش و کوشش نمائید، به فرمایش امام عزیزمان تکلیف نمائیم. ماها را سیدالشهدا معلوم کرده است لذا از جوانان عزیزمان می خواهم که به مسئله جنگ به عنوان یک حقیقت برای اعتلای اسلام عزیزمان توجه نمائید و این را در نظر داشته باشید که خواه نا خواه روزی در جبهه ای گسترده تر با استکبار جهانی روبرو می شویم، لذا روحیه شهادت طلبی را با اتکال به خداوند متعال و چنگ زدن به ریسمان الهی هر روز در خود قوی تر نمائید و به شهادت به عنوان عالی ترین سیر تکاملی انسان ایمان داشته باشید و بدانید که انسان الهی برای تحقق اسلام عزیز و ایجاد حکومت واحد جهانی در نبرد با شیاطین به شهادت می رسد یا در انتظار شهادت است.

ای عزیزان امام را تنها نگذارید ، هر جا که هستید مواظب منافقین و کوردلان و دشمنان اسلام باشید و دقیقاً حرکت آنها را زیر نظر داشته باشید...

پدر و مادر و همسر عزیزم در شهادتم صبور باشید و مقاوم، و دعا کیند که این هدیه از شما قبول گردد. خداوند به شماها صبر دهد که در ادامه راهتان سست نگردید. فرزندان امانتهای الهی هستند که عاقبت باید در راه خدا فدا شوند. افتخار کنید که برای حفظ اسلام و قرآن ما شهید شویم. پس از شهادتم از فرزندانم خوب نگهداری کنید و در تربیتشان کوشا باشید، برای آنها از حماسه حسین زمان و یاران و عظمت شهیدان بگوئید، پیام خونم را به آنها برسانید. آرزویم این بوده که فرزندانم به عنوان یک چهره ی مؤمن متخصص و متعهد به هموطنان خدمت کنند، در هر مقامی که هستند یک پاسدار باشند.

و انسان الهی برای تحقق اسلام عزیز و ایجاد حکومت واحد جهانی در نبرد با شیاطین یا به شهادت می رسد یا در انتظار شهادت است. شاید این چند قطره خونم بتوانم به رشد اسلام کمک کند.

مادرم ترجیح دادم که به خواست خدای بزرگ بین شهیدان کربلای حسین (ع) و شهیدان کربلاهای ایران باشم.

اگر می خواهید در گشودن راه کربلا، نجف، کاظمین و سامرا سهیم باشید به جبهه ها بیائید که انشاء الله فتح نهائی نزدیک است.

والسلام -  رضا زارع فرزند جعفر

۰ نظر ۲۸ تیر ۰۱ ، ۰۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید نوراله درویشی
فرزند مشکی
ولادت 7-1-1346 کناره
شهادت 30-9-1366 محور آبادان-اهواز
آرامگاه : گلزار شهدای کناره

*****
شهید نوراله درویشی فرزند مرحوم مشکی و خانم لقا شُکری در خانواده ای متدین و زحمتکش در روستای کناره دیده به جهان گشود. پدرش ابتدا به کارگری و کشاورزی اشتغال داشت، سپس به استخدام شرکت آرد دادلی مرودشت در آمد.
شهید درویشی که فرزند پنجم خانواده بود و دو خواهر و سه برادر داشت، تحصیلات ابتدائی و راهنمائی خود را در مدارس کناره به پایان رساند و به دلیل مشکلاتی تحصیلات دوران دبیرستان را به آینده موکول کرد و وارد بازار کار شد. ایشان ابتدا به کارهای کارگری پرداخت و پس آن به قصد استاد شدن در کارهای ساختمانی به شغل بنائی روی آورد و در مدت کوتاهی به مهارت رسید.
ایشان در ابتدای سال ۱۳۶۶ به جمع مدافعان دین و ناموس و وطن در سپاه پاسداران پیوست و پس از آموزشهای نظامی در تهران به اهواز منتقل شد. در تهران موفق شد گواهینامه رانندگی نیز بگیرد و در یگان رزمی جدید به عنوان راننده وانتهای تویوتا به خدمت در جبهه های مختلف مشغول به خدمت شد. 
شهید درویشی با شناخت سریعی که از تمام جاده ها و جبهه های جنوب به دست آورد تبدیل به یکی از رانندگان ماهر در حمل و نقل نیرو و مهمات و غذا شد. 
ایشان هر روز زیر آتش شدید توپخانه و خمپاره و بمبارانهای هوائی چندین بار در آن هوای گرم برای خطوط مقدم جبهه در آبادان و اروند غذا می برد و مأموریت های خود را در هر شرایطی به نحو احسن انجام می داد.
شهید از نظر اخلاقی فردی بسیار مهربان، خوش برخورد، جدی و خلاق و با استعداد بود  و در هر حال به دیگران کمک می کرد. به قرائت قرآن و دعا و نماز در هر شرایطی اهمیت می داد و برای حجاب ارزش خاصی قائل بود.
به ورزشهای مختلف علاقه داشت ولی هر جا فرصت پیش می آمد با دوستانش به بازی فوتبال می پرداخت.
این رزمندهٔ دلاور که بسیاری از خطوط نبرد به خدمات او وابسته و مدیون بودند در یکی از مأموریتها در تاریخ ۳۰ آذرماه ۱۳۶۶ مورد اصابت قرار گرفت و ماشینش کلاً منهدم شد، بدن خودش نیز صدمات زیادی دید و با پیکری در هم شکسته مولایش ابالفضل العباس را ملاقات کرد.
پیکر مطهر این شهید دلاور و حماسه ساز که از ابتدای انقلاب اسلامی در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی بود و به عنوان یک بسیجی همیشه با پایگاه مقاومت کناره همکاری میکرد، پس از تشییع در شیراز و مرودشت و کناره، در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده شد.
لازم به ذکر است که مادر شهید، قبل از شهادت فرزندش و پدر شهید بعد از شهادت او از دنیا رفتند و در آرامستان جنة الرضای کناره دفن شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی

*****

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن و واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود.

نثار ارواح مطهر شهدا صلوات​

۰ نظر ۲۷ تیر ۰۱ ، ۲۰:۳۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

کوچکترین شهید : وفادار مختاری، بسیجی
۱۷ سال و ۲ ماه و ۱۶ روز
ولادت ۴-۵-۱۳۴۸ شهادت ۲۰-۷-۱۳۶۵ جفیر


*****
بزرگترین شهید : قاسم زارع، بسیجی
۵۹ سال و ۲۶ روز
ولادت ۷-۲-۱۳۰۲ شهادت ۲-۳-۱۳۶۱فکه


والسلام

نثار ارواح مطهر تمام شهدا صلوات و فاتحه

۰ نظر ۲۷ تیر ۰۱ ، ۱۸:۲۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید قنبر علی زاده
فرزند خسرو
ولادت 4-3-1339 کناره
شهادت 12-12-1362 جُفیر
آرامگاه : گلزار شهدای کناره

شهید بزرگوار قنبر علیزاده فرزند خسرو و مرحومه عطری جان محمدی در تاریخ 1339/3/4 در خانواده ای متدین و پایبند به اصول مذهبی در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود.

شغل پدرش کشاورزی و دامداری سنتی بود. پس از آن به عنوان کارگر شرکت آرد دادلی مرودشت فعالیت کرد تا بازنشسته شد.

شهید فرزند  اول خانواده بود  و چهار خواهر و برادر داشت. او تا کلاس پنجم در مدرسه کاووسی درس خواند و ترک تحصیل کرد. سپس وارد بازار کار شد و به گچکاری و ظریف کاری روی آورد و پس از مدتی با توجه به علاقه و استعدادی که در سفید کاری داشت تبدیل به یکی از استادهای برجسته و نمونه منطقه مرودشت شد.

شهید پس از سربازی ازدواج کرد و سه فرزند پسر دارد.

ایشان یکی از خادمان و نمازگزاران مسجد ولیعصر کناره بود و در اکثر امور در این مسجد خدمت می کرد، علاوه بر این ایشان عضو فعال بسیج پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب کناره بود و از شروع فعالیتهای گروه تا شهادت، ایشان در برنامه های مختلف نظامی و فرهنگی پایگاه مقاومت و ایجاد امنیت در محل تلاش می کرد.

شهید علی زاده فردی بسیار خوش اخلاق، همیشه خندان، خوش رو، شوخ طبع، مؤمن و انقلابی، خانواده دوست، اهل امر به معروف و نهی از منکر و شاخص در فعالیتهای دینی و انقلابی و اجتماعی بود و در اکثر راهپیمائی ها و مراسم برای نظام و شهدا و انتخاباتها حضور فعال داشت.

شهید قنبر علیزاده کارگر پتروشیمی اشتغال به کار داشت که به عنوان نیروی داوطلب بسیجی به جبهه رفت و بعد از دو ماه در عملیات افتخار آمیز خیبر شرکت کرد.

عملیات خیبر یکی از سخت ترین عملیاتهای دفاع مقدس بود که در آخرین ماه سال 1362 به منظور تنبیه رژیم متجاوز بعث عراق با رمز «یا رسول‌الله» در شمال بصره و جزایر شمالی و جنوبی مجنون اجرا شد و تعداد شهدای ایران در این نبرد زیاد بود، نهایتا دستور امام خمینی مبنی بر آزادسازی جزایر مجنون باعث پیروزی در این عملیات بزرگ و دشوار شد که شهید قنبر علیزاده یکی از شهدای گرانقدر این عملیات بود که در منطقه جفیر بخاطر اصابت تیر قناصه به پیشانی اش در تاریخ 1362/12/12 به شهادت رسید.

اگرچه پیکر بسیاری از شهدای عملیات خیبر در منطقه ماند و پس از سالها به وطن بازگشتند ولی پیکر مطهر شهید قنبر علیزاده بلافاصله پس از شهادت به پشت جبهه منتقل شد و پس از تشییع در شیراز و مرودشت و کناره، در گلزار شهدای کناره به خاک سپرده شد.

مادر بزرگوار شهید نیز در سال 1390 از دنیا رفت و در جوار گلزار شهدای کناره دفن گردید. روحشان شاد و یادشان گرامی

*********************************

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن و واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود.

نثار ارواح مطهر شهدا صلوات​

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۱ ، ۱۷:۳۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید حمید علی زاده
فرزند نیاز
 ولادت 30-6-1348 کناره
 شهادت 9-3-1366 شلمچه
آرامگاه : گلزار شهدای کناره


پاسدار وظیفه لشکر ۱۹ فجر سپاه پاسداران استان فارس

*********************************

شهید حمید علیزاده فرزند مرحوم نیاز و حاجیه «خانم ماه قاسمی» در آخرین روز تابستان سال ۱۳۴۸ شمسی در خانواده ای متوسط و مذهبی و پر جمعیت در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود. او فرزند سوم از بین چهار خواهر و نه برادر بود که همگی تحت تربیت صحیح و قرآنی والدین قرار داشتند. شغل پدرش کشاورزی و گاهگاهی دامداری سنتی بود و فرزندان در تمام امور به والدین کمک می کردند. 
شهید از طفولیت جاذبه ای خاص داشت و خانواده و اقوام و همسایگان او را دوست داشتند.  
شهید ‌دوران تحصیل ابتدائی را در مدرسه پسرانه کناره گذراند و در کلاس چهارم ابتدائی بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید که نقشی عظیم در  بیداری جهانیان داشت.
هنوز چیزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که جهانخوارانی که دستشان از غارت منابع و بیت المال ایران قطع شده بود برای شکست دادن انقلاب و تجزیه کشور عزیزمان جنگی نابرابر را با تحریک صدام و کمک همه جانبه به او بر ایران تحمیل کردند و آنقدر به پیروزی خود اطمینان داشتند که صدام قول داده بود در یک هفته کشور ایران را تصرف و در تهران سخنرانی کند ولی حضور شیرمردان و دریادلانی مثل شهدای بزرگوار و دریادل کناره باعث شد که رؤیای شیرین فتح یک هفته ای تهران تبدیل به یک کابوش هشت ساله سیاه و خونین برای صدام و اربابانش و نوکران داخلی اش شود و آرزوی فتح ایران زخمی و سربلند را برای ابد به گور ببرند.  
شهید حمید علیزاده همزمان با کار کشاورزی فعالیتهای مذهبی و انقلابی در مسجد ولیعصر و پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب داشت و روح بلندش مخصوصاً بعد از شهادت پسر عمه پدرش، شهید استاد قنبر علیزاده، برای پیوستن به حماسه سازان دفاع مقدس و مدافعین دین و ناموس و وطن بیقراری میکرد...
نهایتاً ایشان موفق شد در اوایل سال ۱۳۶۶ برای دفاع از دین و ناموس وطن به لشکر ۱۹ فجر سپاه فارس بپیوندد و به عنوان نیروهای پدآفندی به مناطق جنگی جنوب کشور اعزام شد و در تاریخ ۱۳۶۶/۱۲/۱۲ در کربلای شلمچه به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از تشییع در مرودشت و کناره، در گلزار شهدای کناره دفن گردید.
پدر بزرگوار شهید نیز در سال ۱۳۸۵ از دنیا رفت و در جوار شهدای گرانقدر کناره به فرزند شهیدش پیوست.

**************

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و عکس و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن و واتساپ ۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴ در اختیارمان بگذارند تا با نام خودتان در سایت درج شود.

نثار ارواح مطهر شهدا صلوات

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۱ ، ۱۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

نگهدار رشیدی

فرزند قدرت اله

ولادت : 12-3-1346 کناره

شهادت : 28-12-1366 خُرمال

آرامگاه : گلزار شهدا کناره

**************

شهید بزرگوار نگهدار رشیدی (محمد رضا) فرزند مرحوم حاج قدرت الله و حاجیه خانم کبری زارع در تاریخ دوازدهم خرداد 1346 در خانواده ای متدین و پر تلاش دیده به جهان گشود. شغل پدر و مادرش دامداری سنتی بود و تمام خواهران و برادران و همچنین شهید که فرزند هفتم (از بین 9 خواهر و برادر بود) در امور کار و زندگی به والدین خود کمک می کردند.

شهید در 7 سالگی به دبستان کناره رفت و دوره تحصیل ابتدائی را با موفقیت پشت سر گذاشت ولی به تحصیلات راهنمائی ادامه نداد و به کمک به پدر و مادر شتافت و چراندن گوسفندان را به عهده گرفت. او هر روز به دامان طبیعت که برای او مثل دانشگاه بود می رفت و ساعتها در عظمت و قدرت و حکمت الهی غرق می شد و خداوند را تسبیح و ستایش می کرد.

شهید در دوران پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 حدوداً یازده ساله بود و بجز شرکت در مساجد و مناسبتهای مدرسه نقشی دیگر نمی توانست داشته باشد که آن هم بسیار در ساختن شخصیت او بسیار سازنده و تأثیرگذار بود.

چیزی از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی نگذشته بود که صدام با کمک دشمنان داخلی و خارجی به ایران حمله کرد و صدها شهر و روستا را با خاک یکسان نمود و هزاران نفر را شهید و آواره کرد و شهید را برای حضور در جبهه ها مصمم تر می کرد ولی به لحاظ سن کم پذیرفته نمی شد.

شهید اگرچه هر روزه به کار دامپروری مشغول بود ولی شرکت در برنامه های مسجد امام حسین علیه السلام قسمتی از برنامه های روزانه او بود و پس از به وجود آمدن گروه مقاومت علی ابن ابیطالب علیه السلام به عضویت پایگاه درآمد و همراه با برادران بسیجی به نگهبانی و حفاظت از دستاورد خون شهدا و ایجاد امنیت در روستا پرداخت.  

این شهید بزرگوار نهایتاً در سال 1364 برای دفاع از دین و ناموس و وطن به لشکر 19 فجر سپاه پاسداران پیوست و در حالیکه برادر دیگرش نیز در منطقه سیستان و بلوچستان در سپاه پاسداران خدمت می کرد. شهید پس از آموزش، به عنوان خدمه پد آفند هوائی به حراست از آسمان وطن مشغول شد. ایشان حدود 15 ماه در غرب و جنوب کشور خدمت کرده بود که در منطقۀ خُرمال در آخرین روزهای زمستان 1366 در 20 سالگی مورد اصابت بمب های دشمن متجاوز بعثی قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شهید نگهدار رشیدی اخلاقی بسیار عالی داشت چنانکه در خانواده و محله و دوستان و همرزمان به مهربانی و خوش اخلاقی و خوش برخوردی مشهور بود. فعالیت او در مساجد و مراسم مذهبی چشمگیر بود، عاشق اهلبیت و حضرت سیدالشهدا و یارانش بود، نسبت به حجاب بسیار سختگیر بود و همیشه خانواده را به پوشیدن حجاب کامل سفارش میکرد. در برپائی نماز و مراسم برای شهدا پیش قدم بود و آرزو داشت در ره دین خدا مثل اربابش حضرت اباالفضل به شهادت برسد.

اپیکر مطهر این شهید بزرگوار پس از تشییع در شیراز و مرودشت و کناره در گلزار شهدای آرامستان جنة الرضای کناره به خاک سپرده شد. پدر شهید نیز در سال 1395 با داغ فرزند جوانش از دنیا رفت و در جوار شهدا دفن گردید.

روحشان شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۲۵ تیر ۰۱ ، ۰۹:۵۹
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید غدیر خلیلی 

فرزند حبیب

 ولادت : 7-6-1328 کناره

شهادت : 21-11-1364 اروند رود

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

**************

شهید بزرگوار غدیر خلیلی فرزند مرحوم حبیب و مرحومه زهرا برزگر در تاریخ 1328/6/7 در خانواده ای مذهبی و متوسط در روستای تاریخی کناره دیده به جهان گشود.

پدرش کشاورز بود و بصورت مالک و رعیتی روی زمینهای دیگران کار می کرد، مادرش نیز خانه دار بود و در امور مختلف به همسرش کمک می کرد. شهید خلیلی فرزنذ اول خانواده بود و 6 خواهر و برادر تنی و ناتنی داشت.

شهید غدیر خلیلی دوره تحصیلات دبستان را تا ششم ابتدائی در کناره با موفقیت طی کرد و پس از آن اگرچه ادامه تحصیل چندان مرسوم نبود و به همان مدرک ششم اکتفا می شد ولی ایشان تا دوره سیکل را نیز در شهر مرودشت ادامه داد و همزمان برای کسب درآمد و کمک به معیشت خانواده به کارهای کشاورزی پرداخت.

ایشان دوره سربازی را به مدت بیست ماه در مشهد مقدس گذراند و این دوره را به لحاظ زیارت پیوسته مولایش امام رضا یکی از برکات زندگی اش می دانست.

بعد از سربازی دوباره به کشاورزی و نهایتاً به کار در مهمانسرای پرسپولیس در حریم تخت جمشید مشغول شد ، در همین ایام ازدواج کرد و یک زندگی معنوی و عادی را شروع نمود.

شهید که از کودکی فردی مذهبی بود و تحت تعلیم پدر و مادرش تربیت اسلامی یافته بود مفاسد اجتماعی زمان شاه را در محل کار خودش به عینه می دید و در حد خود به مبارزه با آنها می پرداخت و پایگاه و جایگاه دائمی اش مساجد و تکایا، مخصوصاً مسجد ولیعصر (عج) کناره بود که در آنجا در زمانها و مناسبتهای مختلف عبادت و خدمتگزاری میکرد.

با شروع نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی ایشان یکی از کسانی بود که با اشتیاق به شهادت در خدمت انقلاب قرار گرفت و در مراسم مختلف انقلابی در کازرون و شیراز و مرودشت شرکت می کرد و پس از اینکه انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی کامل رسید و نظام پوسیده و فرسودۀ شاهنشاهی به زباله دان تاریخ ریخته شد، ایشان با تمام وجود، خود را وقف اعتلای انقلاب و آرمانهای امام و شهدا کرد و در سنگرهای مختلف به جانبازی و حراست از نظام نوپای جمهوری اسلامی پرداخت.

یکی از کارهای ایشان در آن دوران و حتی قبل از آن کمک مخفیانه به خانواده های فقیر بود که معمولاً شبانه مقداری ارزاق به دوش می گرفت و در تاریکی شب بصورت ناشناش به خانواده های نیازمند می داد به همین خاطر او هیچوقت پس انداز نداشت و خودش در ساده ترین وضعیت ممکن زندگی می کرد.

در جریان جنگ تحمیلی استکبار جهانی علیه ایران که صدام در اول مهرماه 1359 به مرزهای کشور ما حمله کرد و هزاران نفر را بی خانمان و آواره کرد شهید خلیلی یکی از اولین بسیجیانی بود که به دفاع از دین و ناموس و وطن اسلامی برخاست و به رزمندگان اسلام در جبهه های غرب و جنوب پیوست.

ایشان علاوه بر اینکه هفت بار به عنوان بسیجی در دوره های سه ماهه در جبهه های غرب و جنوب به جانفشانی و حماسه آفرینی پرداخت در بعضی از عملیاتها نیز بصورت نیروی تلفنی از طریق لشکر 19 فجر حضور پیدا می کرد و به عنوان نیروی خط شکن وارد میدانهای مختلف می شد. او عاشق شهادت بود و هر بار که از جبهه بر می گشت با شرمندگی و غم و اندوه به زیارت مزار شهدا می رفت و بخاطر اینکه توفیق شهادت پیدا نکرده افسوس می خورد و همیشه به دیدار خانواده های شهدا می رفت و به آنها از صمیم دل عرض ارادت می کرد.

نهایتاً وعده وصال ایشان نزدیک می گردد و در عملیات غرورآفرین والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو و اروندرود به عنوان غواص خط شکن برای خاموش کردن تیربارهای دشمن به آنطرف رودخانه اروند می رود که پس از موفقیت، مورد اصابت تیر و خمپاره های دشمن قرار می گیرد و به آرزوی دیرینش که شهادت بود می رسد. بعد از چند روز پیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه در شیراز و مرودشت و کناره در گلزار شهدای کناره دفن می گردد و خاطرات مهربانی و حماسه و ایمان و ایثارش در روح و ذهن و قلب یاران و خانواده و همرزمانش به جا می ماند.

لازم به ذکر است که یکی از خواهران شهید خلیلی فوت کرده و در آرامستان کناره دفن شده، پدر بزرگوارش نیز قبل از شهادت فرزندش در سال 1359 از دنیا رفته و مادر گرامی اش در سال 1368 به رحمت ایزدی پیوسته و مزار هر دو در آرامستان کناره است.

روحشان شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۲۵ تیر ۰۱ ، ۰۱:۵۰
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید علی صالحی

فرزند علی 
ولادت : 4-4-1318کناره
شهادت : 16-7-1360 بوکان

​​​​آرامگاه : قطعه:2 ردیف:21 مزار:6 گلزار شهدای شیراز

**************

شهید (سبز) علی صالحی فرزند مرحوم علی و مرحومه مشکی همایون در تاریخ ۱۳۱۸/۴/۴ در خانواده ای مذهبی و فقیر دیده به جهان گشود. او تک پسر خانواده و بین دو خواهر بود. مادرش اصالتاً از اهالی کوشک مرودشت و پدرش اهل کناره بود.

تولد ایشان همزمان بود با اوج فقر و قحطی و گرفتاریهای شدید اقتصادی و فرهنگی و بهداشتی مردم ایران و بسیاری از کشورهای جهان در جنگ جهانی دوم که میلیونها نفر نظامی و غیر نظامی در طول آن کشته شدند.

شهید علی صالحی تحصیلات ابتدائی را با نمرات عالی در روستای کناره و کوشک پشت سر گذاشت و به علت هوش و ذکاوت فوق العاده مورد حسادت برخی از متمولین قرار گرفت و همراه با پدرش برای کار و امرار معاش به شیراز مهاجرت کرد. روزها کمک پدرش کار می کرد و شبها درس می خواند. پس از پایان تحصیلات به نیروی زمینی ارتش پیوست و چندین سال در تهران خدمت کرد و در همان دوران به عنوان دانشجوی نخبه و دارای شرایط جسمی مناسب برای آموزشهای تخصصی تکاوری و چتربازی به امریکا اعزام شد و دوره های فوق را با موفقیت در امریکا پشت سر گذاشت، پس از بازگشت به ایران به مرکز پیاده شیراز منتقل شد و بعد از برقراری نظام مقدس جمهوری اسلامی و اعلام جنگ گروهکها علیه نظام، از شیراز به کردستان و مناطق غربی بویژه شهر بوکان اعزام گردید.

در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهر بوکان که در مرز میان استانهای کردستان و آذربایجان غربی قرار گرفته درگیر جنگ‌های نیابتی دشمنان ایران شد و مدتی به تصرف گروهکهای ملحد و معاند و سرسپرده و ضد انقلاب درآمد. نام منحوس «کومله» در دهه 60 را باید مترادف نام ننگین «داعش» در دهه 90 دانست؛ کومله گروهکی کمونیست، تجزیه‌طلب و ضدایرانی بود که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشتند. اعضای این گروهک

(با ایجاد نا امنی و وحشت و قتل های بیرحمانه و ترساندن مردم و وادار کردن آنها به همکاری با خود و جلوگیری از همکاری مردم با حکومت) با کمک دشمنان ایران در مقطعی از تاریخ دفاع مقدس وحشیانه‌ترین جنایات را مثل سر بریدن و شکنجه پاسداران و بسیجیان و ارتشی ها و حتی مردم شیعه و سنی مرتکب شدند و شهید علی صالحی یکی از شهیدان گرانقدری است که راه دفاع از دین و ناموس وطن در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۱۶ مصادف با شب عید قربان به دست گروهک کومله در شهر بوکان شجاعانه جنگید و مظلومانه به شهادت رسید.

از خصوصیات اخلاقی ایشان می توان به مهربانی، خوش برخوردی، مردم داری، قوم و خویش دوستی، ساده زیستی و میهن پرستی اشاره کرد اما در امور مذهبی نیز فعالیت ایشان چشمگیرتر بود. اولین چیزی که مردم از او بیاد دارند و نقل قول می کنند داستان کلاسهای قرآن ایشان است، که معمولا هفته ای یکبار از شیراز به کناره می رفته و جلسات آموزش قرآن و قرائت دعا برگزار می کرده و بویژه دانش آموزان و نوجوانان را با تشویق و هدیه به سمت تربیت قرآنی و ولایت اهلبیت و معنویت و مسئولیت پذیری سوق می داده است.

شهید صالحی در محل کار و مأموریت خود نیز قاری و عامل به دستورات قرآن بوده تا جائی که در آخرین ماه مبارک رمضان زندگی اش در جبهه دوبار قرآن کریم را ختم می کند، هم اکنون نیز در برخی از صبحگاههای نظامی مرکز پیاده شیراز از ایشان که قرآن را با صدای خوش در مراسم نظامی پادگان قرائت می کرده نام برده می شود و برای ایشان و بقیه شهدای انقلاب و دفاع مقدس و امنیت و سلامت پرچم سه رنگ پر افتخار ایران اسلامی بر افراشته و احترام نظامی گذاشته می شود.

لازم به ذکر است ایشان دو بار ازدواج کرد که از ازدواج اول صاحب دو فرزند پسر و دختر است.

پیکر مطهر  شهید علی صالحی در گلزار شهدای آرامستان دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد و از آنجا که خودش دلش می خواست در کناره دفن شود با اهتمام و پیگیری گروهی از مردم کناره و شهید سید حمید جعفری سنگ مزاری به عنوان لوح یادبود این شهید شجاع و حماسه ساز و پر افتخار در گلزار شهدای کناره نصب گردید. پدر گرامی شهید در کناره و مزار مادر بزرگوارش در دارارحمه شیراز است.

در ضمن، شهید علی صالحی یک قطعه زمین  داشت که آن را اهداء و وقف کرد برای احداث مسجد که  الان مسجد حضرت علی ابن ابی طالب کناره است.

روحشان شاد و یادشان گرامی 

۰ نظر ۲۴ تیر ۰۱ ، ۱۸:۲۷
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید علی کسائی
فرزند محمد
تولد: 14-5-1334 شیراز
شهادت : 13-12-1366 سومار
آرامگاه :شیراز،  قطعه:8 ردیف:1 شماره :15

در روز عیدغدیر سال 1344 در شیراز ودر جوار بارگاه ملکوتی حضرت سیدعلا الدین حسین .ع. تولد کودکی جشن گرفته شد که از دودمان آفتاب و از سلاسه ی سرخ شقایق بود. به یمن میلادش در روز عید امامت و ولایت امیرالمومنین علی .ع. نام نوزاد را علی گذاشتند.

🌴برای مراسم پیوند ازدواجمان به محضر امام در جماران شرفیاب شدیم. حضور در جوار امام امت شوری وصف ناپذیر در دلم ایجاد کرده بود. از هیجان این پیوند در حضور ایشان سینه‌ام گنجایش قلب تپنده‌ام را نداشت. بوسه‌ای بر دستان ملکوتی امام زدیم. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد. بعد به‌عنوان هدیه عقد، این جمله را به ما هدیه کرد: «عزیزانم گذشت داشته باشید، با هم بسازید ان‌شاءالله که مبارک باشد.»

🌸 علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من گفته بود: «ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود بلکه در بهشت نیز با هم هستیم، بعد هم این آیه را برایم تلاوت کرد: «هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون...»

🌼 عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم. گفتم ناهار بخور. گفت روزه‌ام!
گفتم روز عروسیت!
گفت نذر داشتم، اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت الآن دعات مستجابه, دعا می‌کنم, امین بگو!
دست هامو بردم بالا.
گفت خدایا همان‌طور که عید غدیر به دنیا آمدم، عید غدیر ازدواج کردم، شهادتم را عید غدیر بذار!
گفتم امین.
مولود غدیر (( یادی از شهید عارف و استاد معارف ، شهید حاج علی کسائی – ره – ))
در یکی از وصیت نامه هایش می نویسد: «… من نمی دانم که آیا به آن درجه رسیده ام که خداوند مرا قبول کند؟ وقتی خودم را بررسی می کنم و اعمال خودم را محاسبه می کنم برایم مسلم می شود که شهادت سعادتی است که نصیب همه کس چون من نمی شود. مادر عزیزم به هر حال از خدا خواسته ام که اگر صلاح می داند برای کفاره گناهانم شهادت را نصیب من کند زیرا شنیده ام که انسان با شهادتش تمام گناهانش بخشوده می شود… »
شب آخر، می دانست آخرین دیدار است برای همین تا صبح به راز و نیاز با خدا پرداخت و پس از آن آخرین وصایایش را کرد. عید غدیر بود که لباس سفید عروسی را به تن پوشیدم و هفت سال بعد درست عید غدیر بود که لباس سیاه بر تن پوشاندم و چهار فرزند از ۶ ماهه تا ۶ ساله به رسم امانت از علی پذیرفتم. حاج علی می گفت: «من در عید غدیر به دنیا آمدم، در عید غدیر سنت ازدواج را به جا آوردم و در عید غدیر پای از این دنیا بر می نهم.»
هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر سال ۱۳۶۶ شهید شد.

قسمتی از مناجات نامه شهید:

خدایا محبت های فراوانی در حق من روا داشته ای که شمارش همه آنها از عهده این قلم و این بیان خارج است فقط به تعدادی از آنها اشاره می کنم:

1- خدایا یتیم و بی سرپرست بودم سرپرستیم کردی

2- مسیر تحصیلاتم را درجهت اسلام سوق دادی (آموزش عربی در دانشگاه مشهد)

3- حدود چهارسال در جوار مقدس امام رضا .علیه السلام. سکونت به من دادی

4- خدایا زمینه خدمت در ارتش اسلام و در میان سربازان امام زمان .عج. را برایم فراهم نمودی

5- بعد از جریان ترور، ترکش و تصادف سلامتی کامل را به من بازگرداندی.....

— (راوی: همسر #شهید_حاج_علی_کسائی )

به نقل از وبلاگ دستنوشته های کمیل http://dahmadpoor.blog.ir/

۰ نظر ۲۴ تیر ۰۱ ، ۱۷:۵۷
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید سیدغریب میری

فرزند  سید جلال
ولادت : 2-1-1347 کناره
شهادت : 29-7-1366 شلمچه
آرامگاه : گلزار شهدای کناره
**************

شهید سید غریب میری در دوم فروردین سال 1347در خانواده ای مذهبی در روستای کناره یکی از روستاهای تابعه شهرستان مرودشت استان فارس دیده به جهان گشود .
مادر نامش را به یاد غریبی آقا امام حسین علیه السلام و اهل بیتش سید غریب نهاد.

ایام طفولیت به سر رسید و هنگام رفتن به مدرسه فرا رسید و در یکی از مدارس ابتدایی مشغول به تحصیل شد علاقه خاصی به مدرسه داشت ، دوران تحصیلات ابتدایی را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی رفت ، پس از مدتی از طریق مدرسه عضو گروه مقاومت شد و هفته ای یک شب را از اول ساعت شب تا وقت اذان صبح در پایگاه مقاومت بسر می برد.

کلاس سوم راهنمایی بود که برای خانواده مصیبتی پیش آمد که درگذشت ناگهانی پدر بود ؛سید غریب علاقه بسیار زیادی نسبت به پدر داشت تصمیم به ترک تحصیل گرفت ولی اعضای خانواده با ترک تحصیلش مخالفت نمودند ،وی پس از پایان دوران راهنمایی ترک تحصیل کرد ،می گفت می خواهم کار کنم تا کمکی برای خانواده باشد .بعضی از روزها با بنا سر کار می رفت و بعضی از مواقع وقت خود را صرف کشاورزی می کرد .

خلاصه دو سال و اندی که به این منوال گذشت. ایامی بود که کاروان کربلای 3 استان فارس عازم میادین نبرد بود ؛ او نیز ثبت نام کرده بود ، ولی خانواده با رفتن وی بشدت مخالف بود ، تا اینکه روز اعزام فرا رسید صبح زود وسائل لازم را برداشت و خداحافظی کرد، مادر گفت صبرکن با هم برویم ،رفتند بسیج وقتی به آنجا رسیدند مادر به مسئولین گفته بود ما راضی به جبهه رفتن غریب نیستم لطف کنید نامش را از لیست خارج کنید.

مادر می گوید "وقتی مانع رفتن او شدم چنان از دو دیده اش اشک می بارید که قلبم را سوزاند ،گفتم بیا برویم ان شاءالله بعد از عید حتماً اجازه می دهم که به جبهه بروی و به هر نحوی بود راضی شد که برگردد ".

سید غریب این دو ماه به عید مانده را سپری کرد و موعد مقرر سر رسید همه اش در این فکر بود که به هر طریقی که هست رضایت مادر را جلب کند و مادر هم می گفت : بیا همین جا کار بکن و پولی که بابت کار می گیری به جبهه بفرست ، فقط کنار ما باش راضی هستیم.

اما سید غریب می گفت من نمی توانم اینجا راحت بنشینم وقتی دید که  مادر راضی نیست و کاری از دستش نمی آید،اعتصاب غذا نمود تقریباً حدود دو ماه غذایی نخورد فقط مقداری آب و کمی هم قند که داخل آن ، از همان مقدار آب قند استفاده می کرد آن قدر ضعیف شده بود تا اینکه بشدت بیمار شد هر چه خانواده اصرار می کرد غذا که نمی خوری لااقل دکتر برو ؛می گفت نمی خواهم چرا شما به قول خود وفا نکردید ؛ چندی بعد چنان بیماری بر او غلبه کرد که از رختخواب هم بیرون نمی توانست بیاید تمام روز را در رختخواب و چشمانش خیره در آسمان بود تا اینکه دائیش که در بیمارستان بود ، برایش مقداری دارو آورد،کمی حالش بهتر شد ،او همانجا کنارش می نشست آنقدر اصرار می کرد تا اینکه مقدار خیلی کمی به او غذا می خوراند .

کم کم حالش رو به بهبودی رفت و بدون اینکه به اعضای خانواده چیزی بگوید رفته بود و به عضویت سپاه پاسدارن به مدت 5 سال به صورت افتخاری در آمده بود ؛ پس از یک هفته خانواده مطلع شد که در سپاه ثبت نام کرده و دیگر نتوانست مانع او شود و در آذر ماه سال  1365بود که برای فرا گرفتن آموزشهای لازمه به مدت  35 روز به شهرستان ممسنی اعزام شد.

پس از این مدت 10 روز به مرخصی آمد مدت مرخصی تمام شد و آماده اعزام به جبهه بود ولی بر اثر باران زیاد سیل آمده بود و برای یکی دو روز اعزامش عقب افتاده بود لحظه شماری می کرد؛ صبح می رفت به محل اعزام ،عصر بر می  گشت. یک روز وسائل خود را برداشت و خداحافظی کرد و برای مدت شش ماه به آبادان اعزام شد .

 پس از آن 35 روز مرخصی داشت که  فقط  5 روز را مرخصی گرفت و سپس از طرف مسئولین و در دفتر امام جمعه با دیگر برادران یگان حفاظت مشغول انجام وظیفه شدند مدت یک ماه بیشتر نگذشت که تصمیم گرفت دوباره عازم جبهه شود .می گفت در جبهه ها نیاز بیشتری به ما دارند تا پشت جبهه .

در هفتم مرداد سال 1366 بود که عازم جبهه شد و پس از شش روز تلگرافی از او رسید که ذکر کرده بود ناراحت من نباشید مدت 45 روز در اهواز، تیپ المهدی هستم و پس از آن به خانه می آیم ،موعد مقرر گذشت اما وی توسط نامه اطلاع داد ناراحت من نباشید تا 28 روز دیگر خواهم ماند، اما پس از آن هم خبری از او نشد و وی پس از رشادت های فراوان سرانجام  در 29 مهر سال 1366 در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.

۰ نظر ۲۴ تیر ۰۱ ، ۱۵:۳۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید سیف الله بوپاش

فرزند عبدالله نظری راد

ولادت : 1342/6/7 کناره

شهادت 1364/12/24 فاو

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

**************

شهید بزرگوار سیف الله بوپاش فرزند مرحوم عبدالله نظری راد و حاجیه خانم فهیمه باقری در تاریخ هفتم شهریور 1342 در خانواده ای مذهبی و تلاشگر در روستای باستانی کناره مرودشت دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود و چهار خواهر و  دو برادر کوچکتر از خود داشت. پدر بزرگوار شهید که کارگر میراث فرهنگی بوده در سال 1378 از دنیا رفته و در آرامستان روستای کناره دفن گردیده است.

شهید بوپاش از همان کودکی همیشه اهل مسجد و عضو فعال کلاسهای قرآن و مذهبی مساجد و تکایا مخصوصاً مسجد ولیعصر کناره بود. او دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمائی را در شهرک زراعی گذارند . عشق و علاقه او به مسجد  و حسینیه و مجالس مذهبی به حدی بود که بیشتر اوقات خود را در این مراکز می گذراند. به همین خاطر شخصیت دینی و سیاسی - اجتماعی او در مجالس و هیئت ها شکل گرفت و از همان نوجوانی به عنوان یکی از تربیت شدگان شاخص مکتب قرآن و اهلبیت مورد توجه خاص دیگران قرار داشت به طریقی که سالها از سن خود بزرگتر می نمود.

پایان دوره راهنمایی او مصادف شد با شکل گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره). سال 1342 وقتی که امام خمینی توسط رژیم ستمشاهی تبعید شدند از امام  پرسیدند با کدام نیرو میخواستی با شاه بجنگی، امام گفته بود: «سربازان من در گهواره اند». در آن روز طاغوتیان به حرف امام خندیدند و حرف اسرارآمیز او را سالها  مسخره کردند اما وقتی در سال 1357 همان سربازان گهواره نشین در سراسر کشور سینه خود را جلوی گلوله های دژخیمان شاه سپر کردند و نظام دو هزار و پانصد ساله  شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ ریختند و نظام جمهوری اسلامی ایران را به رهبری امام بنیان نهادند، دشمنان تازه به وعده حکیمانه امام خمینی پی بردند. با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) که برای اولین بار در کشور باستانی ایران نظام جمهوری را برقرار کرد که بخاطر ماهیت آرمانهایش تبدیل به جمهوری اسلامی شد و نظام  دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ ریخت، انقلابی که ادامه حرکت انبیا و اولیا بود و جهان را متحول کرد و بزرگترین معجزه قرن نام گرفت.

شهید بوپاش در مراحل پیروزی انقلاب اسلامی همدوش با مردم در برنامه های انقلابی ضد رژیم شاه شرکت می کرد و در مساجد و حسینیه ها به حمایت از انقلاب و آرمانهای  امام خمینی (ره) می پرداخت

هنوز چیزی از استقرار حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران نگذشته بود که جهانخواران که دستشان از منابع ملی و ثروتهای خدادادی ایران قطع شده بود، با تحریک صدام و کمک به او جنگی نابرابر و همه جانبه به کشور عزیز ما ایران تحمیل کردند و عملاً در آغاز مهرماه ۱۳۵۹ همزمان با باز شدن مدارس و ورود شهید بوپاش به دوره دبیرستان  دشمن با تمام قوا و کمک بسیاری از کشورهای غربی و عربی و خرابکاری و جاسوسی و فتنه گری نوکران داخلی صدام به غرب و جنوب ایران حمله کرد و بسیاری از شهرها و  روستاها را ویران و مردم غیر نظامی را به خاک و‌ خون کشید و هزاران نفر را از شهر و دیار خود آواره کرد. در این حملات ، صدام جنایتکار میخواست در عرض یک هفته تهران را تصرف کند اما وجود دلاوران از جان گذشته و گمنام کشور که شهید دریادل و حماسه ساز سیف الله بوپاش یکی از آنها بود رؤیای فتح یک هفته ای را برای صدام و حامیان و نوکران منافقش تبدیل به یک کابوس سیاه هشت ساله کردند و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک پاک ایران در چنگ دشمن متجاوز باقی بماند.

شهید بوپاش با شروع جنگ تحمیلی در اوائل سال 1360 ادامه تحصیل را به آینده موکول کرد و به جبهه های غرب اعزام شد که از اولین گروههای اعزامی از مرودشت بود. این  گروه که همرزمان شهید بزرگوار جلیل کناره وند بودند در ارتفاعات بازی دراز حماسه آفریدند و با جانفشانی قسمت های زیادی از مناطق اشغال شده را از دشمن متجاوز پس گرفتند.

شهید بعد از بازگشت از سر پل ذهاب همیشه بطور فعال در پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب فعالیت می کرد، همچنین در جبهه های مختلف و مناطق پدآفندی حضور داشت و در عملیاتهای مختلف از خط شکنان و حماسه آفرینان بودایشان مدتی در کارخانه آزمایش کار می کرد و در این کارخانه بخاطر صلابت و استعداد و مدیریتی که داشت به عنوان عضو شورای کارگری انتخاب شد و خدمات قابل توجهی به  جامعه کارگری کرد. در همین دوران تحصیلاتش را بصورت شبانه ادامه داد و به سپاه پاسداران مرودشت مأمور شد و در عملیاتهای مختلف به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت و خط شکنی کرد. شهید بوپاش در آخرین عملیاتش در کربلای 8 در فتح فاو فرماندهی یکی از گردان های خط شکن را به عهده داشت که پس از رشادتهای فراوان درب تاریخ 1364/12/24به آرزوی دیرینش که شهادت بود نایل شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای کناره در کنار همرزمان شهیدش در حالی به خاک سپرده شد که خبر قبولی اش در کنکور سراسری در رشتۀ پزشکی منتشر شده بود ولی او به جمع قبول شدگان بزم مقربان درگاه الهی ، در خیمه گاه سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) راه یافته بود و از جام وصال سقای عاشورا سیراب شده بود.

آری خط سرخ شهادت خط آل محمد (ص) و علی (ع) است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است. درود و رحمت بی پایان حق تعالی بر شهیدان این راه در طول تاریخ، و افتخار و سرافرازی بر فرزندان پر توان پیروزی آفرین اسلام و شهدای راه آن، و ننگ و نفرت و لعنت بر وابستگان و پیروان شیاطین عالم خصوصا شیطان بزرگ، آمریکای جنایتکار و هم دستان آنان که گمان کردند ملتی که برای خدای متعال قیام کرده و هزاران شهید و جانباز تقدیم نموده را با نقشه های شیطانی خود میتواند سست کرده و از میدان بیرون کند. غافل از آنکه شهید بوپاش ها پیروان آن سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را قربانی کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیاری و زنده نمود.خوش به سعادتشان و درود خدا بر والدین و خانواده و عشاق آنها و آزادگان منصف در هر جای تاریخ و هر جامعه بشری.

روحشان شاد و یادشان گرامی 

۰ نظر ۲۲ تیر ۰۱ ، ۲۳:۱۷
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید جعفر حاصلی

فرزند حسین (حاصل)

ولادت : 1319/7/25 کناره

شهادت۱۳۵۹/۱۲/۴ در فیاضیهٔ آبادان

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

از اولین شهدای حماسه ساز بسیج استان فارس

**************

شهید بزرگوار جعفر حاصلی فرزند مرحوم حسین (حاصل) و مرحومه کوکب محمدزاده در تاریخ ۱۳۱۹/۷/۲۵ در دامان خانواده ای متدین و پر مهر و پرتلاش در روستای تاریخی کناره مرودشت دیده به جهان گشود. پدرش کشاورزی میکرد و مادرش خانه دار بود. شهید حاصلی فرزند دوم خانواده بود و دو برادر و سه خواهر نیز داشت که دو خواهر ایشان از دنیا رفته اند. 
ایشان تحصیلات خود را تا کلاس ششم ابتدائی که در قدیم مدرکی مهم و معتبر بود پشت سر گذاشت و پس از آن به علت عدم وجود دبیرستان در منطقه، ترک تحصیل کرد و به کمک پدر در امور کشاورزی و کارگری مشغول شد ولی تربیت دینی ایشان زیر نظر پدر متدین و مادر صالحه و عالمهٔ ایشان ادامه یافت و از همان اوان جوانی به خدمت تبلیغ قرآن و عترت در آمد و شالودهٔ تربیت عبادی و سیاسی ایشان گذاشته شد.
شهید حاصلی در سن سیزده سالگی پدر بزرگوار خود را از دست داد و تأمین مخارج زندگی و خانواده به عهدهٔ شهید موکول شد که به همراه دائی های خود از طریق کار کشاورزی امور معاش خانواده را اداره میکردند به همین خاطر از خدمت سربازی به علت کفالت نیز معاف شد.


پس از آن با دختری نجیبه از اقوام و هم محلی های خودش به نام (حاجیه خانم) گل عنبر اورنگی نژاد ازدواج کرد که حاصل این پیوند مقدس و فرخنده ۵ دختر و پسر است که یکی از دخترها فوت کرده است.
شهید در سال ۱۳۴۹ به استخدام سازمان میراث فرهنگی درآمد و به عنوان کارگر مرمت در تخت جمشید مشغول به کار شد و علیرغم مخالفت اداره متبوع، ارتباطش را با روحانیت و بزرگان مذهبی مرودشت و منطقه بویژه با مرحوم آیت الله موسوی نژاد حفظ کرد و گسترش داد. 
شهید جعفر حاصلی که یکی از اعضای انجمن سندیکای کارگری میراث فرهنگی کشور (قبل و بعد از انقلاب) بود با توجه به اشتغال در مجموعه باستانی تخت جمشید، مفاسد و مخارج گزاف جشن های ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی را کاملاً به وضوح با تمام وجود لمس میکرد و زجر می کشید و قطعاً بخاطر شناختی که از روحیات مذهبی او داشتند برای او در آن ایام، محدودیتهائی در نظر گرفته بودند اما منزل ایشان در شهرک مهدیه همیشه مکانی برای روحانیت مبارز و متشرعین و مبارزین و انقلابیون منطقه بود و مخصوصاً در ماههای عزاداری سید و سالار شهیدان و ماه مبارک رمضان رونقی خاص پیدا میکرد، در طول سال نیز جلسات قرآنی ایشان در منزل همیشه با احکام و اخلاق و اشارات سیاسی همراه بود.

فعالیتهای خالصانه (و گاه محرمانه) مذهبی، اجتماعی و سیاسی شهید حاصلی در سالهای ۵۳ و ۵۴ به لحاظ ارتباط با دفتر آیت الله پسندیده ، برادر بزرگوار امام خمینی به اوج کمال رسید و انتقال کتاب و مجلات و نوارهای مذهبی به منطقه فزونی یافت و  ارتباط بین علما و انقلابیون قم و منطقه فارس بیشتر برقرار شد. 
در سالهای ۵۶ و ۵۷ که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) فراگیر و نهایتاً با مجاهدت امت حزب الله در بهمن ۱۳۵۷ به سرنگونی نظام دو هزار و پانصد سالهٔ شاهنشاهی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی منجر شد ، منزل شهید حاصلی در شهرک مهدیه (کناره) یکی از پایگاههای انقلابیون در تبادل کتاب و نوار و اعلامیه های امام راحل و همچنین مرکزی برای تصمیم گیریها و برنامه ریزی های انقلابیون بود. 
لازم به ذکر است که نظام شاه برای تسهیل امور جشنهای ۲۵۰۰ ساله یکی از روستاهای منطقه را کلاً تخریب کرد و پس از برگزاری جشنها، شهرکی به جای آن ساخته شد که پس از کشمکش های فراوان به شهرک مهدیه مشهور شد و این نامگذاری مقدس یکی از اقدامات و یادگارهای مهم شهید حاصلی است. ایشان در این محل و روستاهای دیگر اقدام به ساختن مساجد متعدد با همکاری مردم و خیرین می پرداخت و از درآمد ناچیز خودش نیز تا حد ممکن برای احداث مساجد و تبلیغ امور مذهبی خرج می کرد.

شهید حاصلی از ارادتمندان خاص و خالص امام خمینی بود و پس اعلام ورود امام به ایران و‌ ممانعت دولت بختیار و احتمال کودتا یا ترور یا دستگیری امام خمینی، شهید حاصلی به تهران رفت تا اگر خطری پیش آمد در صحنه باشد و جانش را فدای امام کند و اگر امام به سلامتی به ایران آمدند جزو استقبال کنندگان باشد که امر دوم اتفاق افتاد، از آن به بعد شهید خودش را با تمام وجود وقف انقلاب کرد و در عرصه های مختلف به خدمتگزاری پرداخت که مجال شرحش در این مقاله مختصر نیست.
پس از پیروزی انقلاب و به ثمر نشستن دو دهه مجاهدتهای امام و پیروانش و قطع شدن دست جهانخواران، صدام با تحریک و حمایت ابَرقدرتهای آن زمان و اکثر کشورهای عربی و غربی، تهاجمی گسترده با کمک ایادی داخلی و خارجی اش در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به مرزهای کشور عزیز ما انجام داد و در زمانی که مملکت و نظام جدید ما نیاز به صلح و آرامش داشت و شیرازهٔ دفاعی کشور از هم گسیخته بود، دشمن متجاوز بسیاری از شهرها و روستاها و آبادیهای مرزی را به اشغال در آورد و دست به جنایتهائی زد که تاریخ از بیان آنها شرم دارد، در این دوره نیز شهید جعفر حاصلی جزو اولین گروههای مردمی حماسه ساز، جان برکف و غیرتمندی بود که بصورت خودجوش به مرزها هجوم بردند و خالصانه و عاشقانه در قالب جنگهای نامنظم به دفاع از دین و ناموس وطن پرداختند.
شهید حاصلی نیز در آبادان که در محاصرهٔ دشمن بعثی بود مشغول به خدمت شد و نهایتاً این اقیانوس عشق و تعهد و ایثار که کشور و مردم و نظام جمهوری اسلامی تا ابد به او و امثال او مدیونند در تاریخ ۱۳۵۹/۱۲/۴ در فیاضیهٔ آبادان در اثر اصابت ترکشهای خمپاره به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه خدا بود رسید و در ساحل تقدیر و رحمت و مغفرت الهی به آرامش ابدی رسید.

پیکر مطهر شهید جعفر حاصلی که اولین شهید بسیجی استان و مرودشت و کناره محسوب می شود پس از تشییع با شکوه در آرامستان جنة الرضای زادگاهش، روستای باستانی و شهیدپرور کناره دفن گردید.

لازم به ذکر است که همسر گرامی و فداکار شهید حاصلی، مرحومه حاجیه خانم گل عنبر اورنگی نژاد چندین سال بعد از شهادت همسر بزرگوارش دیده از جهان فرو بست و در آرامستان کناره به خاک سپرده شد.
روحشان  شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۱ ، ۱۰:۵۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید ذبیح الله رحیمی

فرزند امین

 ولادت : 1344/5/12 کناره

شهادت : ۱۳۶۵/۴/۲۷ دره شهر ایلام غرب

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

*************

ندگینامه شهید بزرگوار ذبیح الله رحیمی
شهید ذبیح الله رحیمی فرزند مرحوم امین و مرحومه فاطمه نسا شیروانی در تاریخ ۱۳۴۴/۵/۱۲ در یک خانواده مذهبی و پر تلاش دیده به جهان گشود، والدینش از عشایر فارس زبان منطقه بودند و پس از اسکان عشایر در شهرکهای مختلف فارس و کشور، این خانواده نیز در روستای کناره ساکن شدند و به فعالیت های دامداری سنتی پرداختند.
شهید رحیمی فرزند چهارم خانواده بود و چهار برادر و سه خواهر داشت.
او تا کلاس اول راهنمائی درس خواند و پس از آن به علت نیاز به کسب و کار و کمک به خانواده ترک تحصیل کرد.
شهید با توجه به علاقه به دامداری و مهارت در این کار به زودی توانست بر تعداد گوسفندان خود بیفزاید و از همان نوجوانی روی پای خود بایستد و درآمد مناسب داشته باشد. 
او اکثراً بخاطر شغلی داشت بیشتر اوقات خود را در صحرا و مراتع می گذراند و از روحیه ای لطیف و قوی و صبور و شاکر برخوردار بود. بیشتر اوقات در دامان کوه و طبیعت به مناجات و نیایش با خداوند متعالی می پرداخت و حتی زمانی که به سن تکلیف نرسیده بود با اشتیاق نماز می خواند و تکالیف دینی خود را به جا می آورد. 
علاوه بر این، در اوقاتی که در روستا بود بویژه در ایام محرم و رمضان در  مسجد محل به خدمت و عبادت مشغول می شد و با گروه مقاومت نیز همکاری همه جانبه داشت.


شهید در اواخر سال ۱۳۶۳ به منظور دفاع از میهن اسلامی که در شرار حیله اهریمنان جهانخوار می سوخت به رزمندگان اسلام پیوست و در جبهه های مختلف به دفاع از وطن مظلوم و اشغال شدهٔ خود پرداخت. ایشان دوره آموزشی را در پادگان شهر جهرم گذراند و پس از آن به جبهه های غرب اعزام شد. 
در این دوران دشمنان داخلی و خارجی در پی بر اندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی بودند و گروهی از سرسپردگان وطن فروش در داخل برای دشمنان وطن فعالیت می کردند که یکی از این گروهکهای ملحد و منافق گروهک کومله بود که در برخی از مناطق غرب کشور فعالیت داشت.
شهید ذبیح الله رحیمی در پاسگاههای مختلف مرزی استان های کرمانشاه و ایلام به خدمت مشغول شد و پس از حدود ۱۵ ماه در زمانی که در یکی از پاسگاههای «دره شهر» ایلام غرب خدمت میکرد، در حالیکه برای تأمین جاده (یعنی ایجاد امنیت در جاده)  و شناسائی رفته بودند در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۲۷مورد حملهٔ گروهی از دشمنان داخلی قرار می گیرند. ایشان ابتدا از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و از یک بلندی به پایین می افتد در آنجا با دشمنان درگیر می شود و با تمام ‌توان تا آخرین نفس با آنها می جنگد ولی دوباره از ناحیه سر مورد اصابت گلوله های دشمنان دین و وطن قرار می گیرد و به شهادت می رسد.
پیکر مطهر این شهید بزرگوار پس از چند روز به شیراز منتقل میشود و ‌پس از تشییع در مرودشت و کناره ، در گلزار شهدای آرامستان جنة الرضای کناره به خاک سپرده می شود.
شهید بزرگوار ذبیح الله رحیمی دارای صفات پسندیده و نابی از جمله سخاوت، گذشت، مهربانی، جوانمردی ، حق گویی و دلاوری بود، به صله ارحام اهمیت فراوان می داد و خودش را فدایی قرآن و اهلبیت می دانست.
روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۱ ، ۰۱:۱۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید جواد نوازنده

فرزند کشو

ولادت : 1339/2/10 کناره

شهادت : ۱۳۶۰/۱۰/۶ شوش

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

*************

شهید بزرگوار جواد نوازنده فرزند مرحوم کشو و مرحومه فرنگیس نیک زاده در تاریخ دهم اردیبهشت ماه ۱۳۳۹ در روستای کناره مرودشت در یک خانواده مذهبی و مستضعف و پر جمعیت دیده به جهان گشود. او از بین ده خواهر و برادر تنی و ناتنی فرزند چهارم بود. پدرش از طریق کارگری و کشاورزی برای دیگران روزگار می گذراند، مادر شهید در سال ۱۳۵۴ از دنیا رفته بود و در آرامستان کناره دفن شده بود.


شهید نوازنده دوران تحصیلات ابتدائی را در کناره گذارند و پس از آن بخاطر نبودن مدرسه راهنمائی در روستا و همچنین مشکلات اقتصادی نتوانست ادامه تحصیل دهد و لذا ترک تحصیل کرد و به عنوان کارگر ساده ساختمانی و کشاورزی مشغول به کار شد.
شهید پس از چندین سال زحمت و تلاش بی وقفه، قبل از خدمت سربازی ازدواج کرد و توانست زندگی کوچکی فراهم کند که حاصل زندگی او دو پسر به نامهای جعفر و اکبر است.
سپس به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و از آنجا که در اوائل انقلاب بسیاری از سربازان بویژه متأهلین و فرزنددارها را معاف می کردند ایشان نیز برای اخذ معافی دفترچه خدمت گرفت و جهت آموزش به تهران اعزام شد اما همزمان ، جنگ تحمیلی شروع و  معافیت ها لغو شد و حتی سربازان دوره های قبل نیز به خدمت فراخوانده شدند.
با شروع جنگ تحمیلی یگان آنها برای مقابله با ارتش حزب بعث که با کمک جهانخواران و‌ برخی از کشورهای غربی و عربی به مرزهای غرب و جنوب کشور عزیز ما حمله کرده بودند، اعزام شد. 
استکبار جهانی بخاطر از دست دادن ثروتهای خدادادی و  منابع نفتی ایران با تحریک صدام و کمک همه جانبه به او در صدد از بین بردن نظام نوپای جمهوری اسلامی برآمد و صدام قصد داشت در عرض یک هفته تهران را تصرف کند و انقلاب ایران را نابود سازد و کشور را با کمک نوکران داخلی اش تجزیه کند اما رزمندگان دلاور ایران و شهیدان حماسه سازی مثل شهید جواد نوازنده رؤیای فتح یک هفته ای ایران را برای دشمنان تبدیل به یک کابوس سیاه و وحشتناک هشت ساله کردند تا جائی که پس از هشت سال نبرد نابرابر حتی یک وجب از خاک پاک ایران را به دشمنان متجاوز ندادند.
شهید نوازنده پس از گذراندن دوره آموزشی در ارتش، به مناطق جنگی جنوب اعزام شد و بیش از ۲۲ ماه و نیم از خدمت مقدس سربازی خود را در سخت ترین شرایط در دفاع از دین و ناموس وطن پشت سر گذاشت. 
در این دوره بسیاری از مناطق مرزی کشور تحت اشغال ارتش متجاوز بعث عراق بود و رزمندگان اسلام با حماسه آفرینی های عظیم ارتش صدام را که بیشتر ارتشهای دنیا از او حمایت می کردند وادار به عقب نشینی می کردند. 
در اواخر خدمت سربازی شهید نوازنده عملیات بزرگ و افتخار آمیز طریق‌القدس در آذرماه ۱۳۶۰ به‌مدت ۸ روز در مناطق دشت‌آزادگان، بُستان و سوسنگرد انجام شد که در نهایت، با پیروزی قاطع نیروهای ایرانی همراه بود و با انجام آن، بیش از ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران از کنترل نیروهای عراقی خارج شد.
شهید نوازنده پس از مجروح شدن در منطقه عملیاتی شوش دانیال به بیمارستان منتقل شد و‌ بیش از بیست روز تخت درمان قرار گرفت ولی بخاطر شدت جراحات وارده به شهادت رسید و پیکر مطهر این سرباز دلاور اسلام در روز ۱۳۶۰/۱۰/۶ در شیراز و مرودشت و کناره تشییع و در آرامستان جنة الرضای کناره به خاک سپرده شد. پدر و مادر شهید در سالهای قبل از شهادت فرزندشان از دنیا رفته بودند و مزارشان در همان آرامستان و در جوار شهداست.
شهید بزرگوار جواد نوازنده که سومین شهید روستای کناره مرودشت بود عاشق سالار شهیدان و علمدار رشیدش حضرت ابالفضل العباس بود از کودکی تا شهادت در مسجد امام حسین کناره و حرم مطهر بی بی دخترون کناره فعالیت داشت و در برپائی مراسم مذهبی و انقلابی به هر نحو ممکن از جان و دل کمک می کرد.
روحش شاد و‌یادش گرامی

۰ نظر ۲۰ تیر ۰۱ ، ۲۰:۴۰
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید عزیزالله اورنگی نژاد

فرزند شنبه علی

ولادت : 1344/4/4 کناره

شهادت : ۱۳۶۵/۴/۳۱ زبیدات

آرامگاه گلزار شهدای کناره

**************

زندگینامه شهید بزرگوار عزیزالله اورنگی نژاد


شب آخر ، بعد از شام، در جمع خانوادگی گفته بود: من دیگه بر نمیگردم، خواهشم اینه که بعد از شهادتم صبور باشید..... 
یهو سر و صدای همه در اومده بود...
گفته بودن: عزیز این حرفا نزن... ایشالا سربازیت تموم میشه، به سلامتی برمیگردی ازدواج میکنی...
گفته بود: فقط خواهشم یادتون بمونه، بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم...
فرداش دوستاش رو دعوت کرده بود به یه اغذیه فروشی و برای همه شون نوشابهٔ خنک گرفته بود، خودش قبل از همه خورده بود  و گفته بود: این شربت شهادت بود که من خوردم....و شیرینی شهادتم به شما...
داد دوستاش هم در اومده بود...
در جوابشون ادامه داده بود که از شهادتم شاد باشید، از امام و انقلاب حمایت کنید و حرف منافقا دلسردتون نکنه...
شب آخر، یه شهید آورده بودن و توی سردخونه گذاشته بودن، قرار بود فرداش شهید رو تشییع کنن، مسئول سردخونه رو به سختی پیدا و راضی کرده بود که با شهید دیدار کنه...
باز همه اعتراض کرده بودن و مانعش شده بودن ولی اصرار کرده بود و بالاخره موفق شده بود و چند دقیقه ای تنها با بسیجی شهید عباس حسین پور سلام و صحبت و احوالپرسی و رازگوئی کرده بود...... 
بعد از خوش و بش و قول و قرار با شهید، با چهره ای خندان و موفق پیش دوستان و اقوام برگشته بود و گفته بود : راستی تا حالا فکرش کردین چقدر این اسم بهِم میاد: شهید عزیزالله اورنگی نژاد..... 
او حدود دو ماه بعد از شهید حسین پور به شهادت رسید.
حدود هجده ماه از سربازیش گذشته بود، بارها به مرخصی اومده بود و برگشته بود ولی هیچوقت درباره شهادت خودش حرف نزده بود... سرباز نیروی انتظامی بود و قرار بود از جبهه به مناطق آروم برگرده ولی در آخرین مرخصیش آنقدر بیقرار شهادت بود که انگار جای خودش را در بهشت دیده بود....

شهید بزرگوار عزیزالله اورنگی نژاد فرزند شنبه علی در تاریخ چهارم تیرماه یکهزار و سیصد و چهل و چهار در خانواده مذهبی در روستای کناره مرودشت فارس دیده به جهان گشود. پدرش که از روستای زنگی آباد به کناره مهاجرت کرده بود در ابتدا به شغل بقالی و خواربار فروشی مشغول بود، پس از آن به عنوان کارگر ساده وارد شرکت آرد دادلی مرودشت شد و خانه و خانواده اش را نیز به مرودشت منتقل کرد.
مادر بزرگوار شهید، مرحومه نوری عباسی زاده که زنی مؤمنه و پرتلاش و صبور بود اهل کناره بود و در تمام امور زندگی یار و یاور شوهر و خانواده خود بود. 
مادر بزرگوار شهید که سالها داغ فرزند برومندش را بر دل داشت و مانند حضرت زینب صبر پیشه کرده بود در سال ۱۳۹۷ به فرزند شهیدش پیوست و در آرامستان کناره در جوار شهدا و فرزند شهیدش به خاک سپرده شد.
شهید عزیزالله اورنگی نژاد فرزند دوم خانواده بود و دارای دو برادر و یک خواهر بود که یکی از آنها معلول است و تحت پوشش بهزیستی قرار دارد.
شهید اورنگی تا پایان دوره ابتدائی در مدرسه جامی مرودشت تحصیل کرد و پس از آن برای کمک به معیشت خانواده به کمک پدر شتافت و به کار در مغازه بقالی مشغول شد.
شهید فردی مؤمن، پر کار، پایبند به احکام و اخلاق و اعتقادات اسلامی بود و در پایگاه مقاومت مسجد ولیعصر (عج) مرودشت عضویت داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحت رهبری امام خمینی (ره) خودش را یکسره وقف خدمت به انقلاب و مردم و وطن کرد. ایشان در سال ۱۳۶۲  به خدمت مقدس سربازی رفت، ابتدا آموزش نظامی را در پادگان آموزشی جهرم گذراند سپس به منطقه انتظامی هرمز منتقل شد و از آنجا به جبهه های جنوب اعزام شد. 
شهید عزیزاله اورنگی نژاد حدود ۱۸ ماه در مناطق مختلف خدمت کرد و در اواخر خدمت مقدس سربازی در سنگر کمین در منطقه زبیدات عراق از ناحیهٔ زیر بغل و ران مورد اصابت خمپاره ۶۰ قرار گرفت و به بیمارستان صحرائی منتقل شد ولی اقدامات درمانی مؤثر واقع نشد و در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۳۱ به شهادت رسید و پس از تشییع در مرودشت و کناره، در گلزار مطهر شهدای کناره به خاک سپرده شد.
ایشان فردی مهربان، خانواده دوست، دارای رفقای بسیار، اهل صله رحم و کمک به نیازمندان، با گذشت، امین و انقلابی بود. در عین حال در برابر افراد ضد دین و ضد انقلاب صبر و حوصله اش کم بود، خیلی سریع عصبانی می شد و پرخاش می کرد و حتی با روحانیتی که در خط امام نبودند مخالف بود و کارهای آنها را محکوم میکرد.
شهید عزیزالله اورنگی نژاد در آخرین مرخصی اش به شهادت قریب الوقوع خود اشاره کرده بود، انگار قبل از شهادت، در عالم معنا شهید شده بود و دستگاه شهادت خود و همچنین جایگاه خودش را فردوس دیده بود.

او در آخرین مرخصی، از خانواده و دوستانش تقاضای صبر و حرکت در خط امام و برخورد با دشمنان را توصیه کرد و شهادت را با آغوش باز و چهرهٔ خندان پذیرفت و روح نا آرامش در ساحل امن و آرامش و رضوان الهی آرام گرفت.

ابتدا قرار بود بخاطر سکونت والدین در شهر مرودشت پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای مرودشت دفن گردد ولی به درخواست شهید بزرگوار  سید حمید جعفری (که مزار مطهر خودش هم در کناره است) پیکر شهید اورنگی در، زادگاهش روستای کناره دفن شد.

وصیت و سفارش شهید عزیزالله اورنگی را در چند جمله زیر خلاصه میشود:
تأکید زیاد بر خواندن نماز مخصوصاً در مسجد
احترام به والدین و ارتباط با اقوام و دوستان
دفاع از انقلاب و آرمانهای شهدا
حفظ حجاب و عفت و حیا در جامعه

روحش شاد و یادش گرامی

 

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۱ ، ۲۱:۴۶
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید اکبر اورنگی نژاد

فرزند هوشنگ
ولادت : ۱۳۴۶/۴/۱۲ کناره
شهادت : ۱۳۶۶/۱/۲۷ سردشت
آرامگاه: گلزار شهدای کناره

پاسدار وظیفه شهید اکبر اورنگی نژاد
******

این متن نیاز به ویرایش و تکمیل دارد...سپاس
**************
شهید بزرگوار اکبر اورنگی نژاد فرزند مرحوم حاج هوشنگ و مرحومه حاجیه خانم بیگم جان زارع در تاریخ ۱۳۴۶/۴/۱۲ در روستای مهرآباد کناره در خانواده ای مذهبی و پر تلاش دیده به جهان گشود. پدرش به شغل بقالی اشتغال داشت و امین مردم محسوب می شد. شهید اورنگی نژاد فرزند چهارم از بین ۶ برادر و ‌دو خواهر بود.
 ایشان دوره آموزش ابتدائی را در روستای کناره و دوره راهنمائی را در شهرک ولیعصر (شرکت زراعی) گذراند سپس ترک تحصیل کرد و مشغول به کار شد...
*****
شهید اورنگی نژاد در مسجد فاطمیه مهرآباد فعالیت مذهبی و انقلابی داشت و با گروه مقاومت مسجد همکاری می کرد.
*****
ایشان یک نوار دعای کمیل تهیه کرده بود و هر شب جمعه با حالت تضرع به آن گوش می داد و سپس به عبادات دیگر از جمله نماز شب می پرداخت، در جبهه هم از طریق رادیو حتماً دعای کمیل را گوش می داد و نماز شب می خواند.
یکی از برنامه های معنوی ایشان ارتباط با شهدا بود، تا آنجا که می توانست سر مزارشان می رفت و با خانواده هایشان حرف می زد، در مراسم تشییع پیکر شهید عزیزاله اورنگی که از اقوام آنها بود حضور پیدا کرد و به دوستان و خانواده گفته بود که ایکاش او به جای عزیزاله بود.
هرگاه بحث شهادت به میان می آمد و یا شهیدان را می دید با آه و حسرت و افسوس می گفت : آیا روزی ما هم شهید می شویم؟ یعنی افتخار شهادت نصیب من هم می شود؟؟
*****
شهید اکبر اورنگی نژاد جهت دفاع از میهن اسلامی به عنوان پاسدار وظیفه به قرارگاه خاتم الانبیا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و گردان جُندالله کردستان پیوست و به جبهه های غرب کشور بویژه کردستان اعزام شد، شهید بیش از یکسال خدمت کرده بود که در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۲۷ در منطقه سردشت در عملیات فتح ۵ مورد اصابت خمپاره های دشمن و گروهکهای ضد انقلاب قرار گرفت و از ناحیه ران شدیداً مجروح شد، ترکشهای ریز نیز به سر و صورتش اصابت کرده بود که باعث شهادت این سرباز رشید اسلام شد.
لازم به ذکر است که عملیات‌ نامنظم‌ و گسترده‌ «فتح‌۵» در منطقه‌ عملیاتی‌ «چوارتا» و «ماووت» در شمال‌ استان‌ «سلیمانیه» عراق‌ و همزمان‌ با عملیات‌ «کربلای‌۱۰» در غرب‌ ماووت‌ به‌ اجرا گذاشته‌ شد. ساعت‌۱ و۴۷ دقیقه‌ بامداد روز ۲۵ فروردین‌ ماه ‌۱۳۶۶ و هنگامی‌ که‌ هنوز سپیدی‌ برف‌ و سوز و سرمای‌ زمستان‌ سال‌ پیش‌ بر هوای‌ آن‌ منطقه‌ کوهستانی‌ مستولی‌ بود، نیروهای‌ تحت‌ امر قرارگاه‌ «رمضان» و گروه‌ انبوهی‌ از معارضان‌ کرد عراقی‌ با رمز «یا صاحب‌ الزمان(عج) ادرکنی‌« حمله‌ را آغاز کردند و علاوه بر انهدام مراکز نظامی عراق، دکل تلویزیون سلیمانیه و پایگاه‌های عراقی مستقر در منطقه نابود شدند و تعداد ۱۵۰۰ نفر از قوای دشمن کشته و زخمی‌ شده‌ یا به‌ اسارت‌ نیروهای‌ خودی‌ درآمدند و مقدار قابل‌ توجهی‌ سلاح‌ و مهمات‌ دشمن‌ به‌ غنیمت‌ گرفته‌ شد.
*****
پس از عملیات، پیکر مطهر شهید اکبر اورنگی درمرودشت و کناره تشییع و در گلزار شهدای جنة الرضای کناره به خاک سپرده شد.
مادر گرامی در روز دفن این شهید پس از خواندن نماز، از شهید سید حمید جعفری که در آن زمان عضو سپاه بود و مسئولیتی داشت خواسته بود که به مردم اعلام کند که مادر شهید، خودش می خواهد شهیدش را به خاک بسپارد، ابتدا قبول نکرده بودند ولی با اصرار مادر شهید با خواستهٔ او موافقت شد و مادر فداکار و بزرگوار این شهید فرزندش را در مزار می گذارد و کمی آب به دهان شهید می ریزد، سپس حالش بد می شود و زنها او را از مزار بیرون می آورند. شب لیلة الدفن، شهید به خواب یکی از اقوام می آید و می گوید به مادرم بگوئید همان لحظه که بر زمین افتادم از دست امام حسین (ع) سیراب شدم.
از وصایای شفاهی و مؤکد شهید بزرگوار اکبر اورنگی نژاد که همیشه آن را تکرار می کرد دو نکته بود: یکی حجاب و دیگری نماز، و معتقد بود که اگر این دو دستور الهی رعایت شود، جامعه تبدیل به بهشت خواهد شد.
*****
بعد از حج تمتع پدر و مادر شهید، شبی شهید به خواب مادر می آید و می گوید : مکه رفتید میخواستید من هم ببرید...
به همین خاطر سال بعد ، مادر و برادر بزرگ شهید به نیابت از شهید به حج عمره می روند، لذا بر این اساس ، شهید را حاج اکبر نیز  می نامند.
روحشان شاد و یادشان گرامی

*****

ادامه دارد...

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۱ ، ۲۱:۴۶
هیئت خادم الشهدا

هو اللطیف الخبیر

غواص یعنی مرغابی امام زمان....

إِنَّمَا الْمُؤْمِنوُنَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ ،وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ؛ وَ إ ذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ ، زادَتْهُمْ إِیماناً ،وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.

 - تنها کسانی مؤمن هستند که وقتی یاد از خدا می شود ، دلهایشان می لرزد ، و هنگامی که آیات خدا بر آنان خوانده می شود ، بر ایمانشان افزوده می گردد ، و تنها بر پروردگارشان توکّل می نمایند

غواص شهید یوسف قربانی ( مرغابی امام زمان عج ) از فرماندهان غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر 31 عاشورا در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دی ماه 1365 در عملیات عاشورایی کربلای پنج ، در منطقه عملیاتی شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

بسیجی دلاور ، غواص شهید یوسف قربانی

دلیرمردی حماسه ساز ، از خیل بسیجیان خط شکن استان زنجان

به نقل از وبلاگ دلباخته

     بسیجی غواص یوسف قربانی در سال 1345 هجری شمسی در خانواده ای کاملا مستضعف در زنجان متولد شد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست می دهد و حتی از لحظه ای درک سایه پدر را بی نصیب می ماند  . در سن شش سالگی  مادر یوسف در اثر حادثه ای در روبروی خانه مسکونی شان از دنیا می رود و یوسف و برادرش را با همه دردها و رنج هایشان تنها می گذارد تا آنها آبدیده تر شوند و  طعم تلخ فقر و مصیبت را به طور کامل احساس نمایند و خود را برای یک زندگی پر فراز و نشیب آماده سازند.  

۰ نظر ۱۶ تیر ۰۱ ، ۱۱:۵۵
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل 

شهید جلیل کناره فرد

فرزند ابراهیم

ولادت : 1334/5/4 کناره

شهادت : ۱۳۶۰/۹/۱۲ ارتفاعات بازی دراز

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

**************

 یا به راه خدا سر میدم یا سر صدام میارم

پرتوی از زندگانی شهید بزرگوار جلیل کناره فرد

IMG-20220705-014546.jpg

اگرچه تمام شهدا از یک‌ نورند و یک داستان مشترک دارند و تمام آن عزیزان خونین کفن دستپروده و دستچین خداوند هستند ولی قطعاً برخی از شهدای عزیز به لحاظ کیفیت شهادت و ظرف زمانی و مکانی شهادت، داستان و سرنوشت پیچیده تر و شاخص تری دارند که شهید بزرگوار «جلیل کناره فرد» یکی از شهدای شاخص و بسیار مؤثر در تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی  منطقه به شمار می رود و هنوز یادآوری شهادت دلخراش و جانگداز او در اوائل جنگ تحمیلی در «ارتفاعات بازی دراز» در روز تاسوعا و تشییع و مراسم دفن پیکر پاره پارهٔ او با توجه به اینکه ایشان مداح و ذاکر اهلبیت بوده و سالها علمداری هیئت و محل را به عهده داشته، همچنین با توجه به الهاماتی که مبنی بر شهادتش شده و تأثیری که در تحولات انقلابی محل و اعزام نیرو به جبهه های نبرد حق علیه باطل داشته، بسیار شورانگیز و قابل تأمل و حائز اهمیت است و خاطرات سرخ و سبزش یکی از روایتهای ماندگار دفاع مقدس محسوب می شود.

شهید بزرگوار جلیل کناره فرد فرزند مرحوم ابراهیم و مرحومه معصومه عبدالهی در تاریخ ۱۳۳۴/۵/۴ در خانواده ای مذهبی و تلاشگر در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشوداو فرزند هفتم از بین ۵ دختر و ۳ پسر بود، پدرش به شغل کشاورزی و دامداری سنتی اشتغال داشت و مادرش که بانوئی صالحه و نجیبه بود در تمام امور زندگی به شوهرش کمک میکرد.

او دوران طفولیت را در روستا سپری کرد و در هفت سالگی وارد «دبستان دولتی کاووسی کناره» شد و تا ششم ابتدائی با نمرات بالا درس خواند و مدرک گرفت. در آن دوران  مدرک ششم بسیار با ارزش بود و بعضی ها با همین مدرک معلم می شدند و یا به استخدام ادارات در می آمدند اما او کار اداری را نمی پسندید. ایشان از همان دوران کودکی همراه با درس خواندن در کارهای کشاورزی و دامداری به والدین و خواهران و ‌برادرانش کمک میکرد. در یک نگاه کلی، شهید کناره فرد فردی مؤمن، آرام، خوش اخلاق، پر تلاش، امین مردم، ساده زیست و با گذشت بود، بعد از دوران ابتدائی، چون دوره دبیرستان در روستا وجود نداشت مجبور به ترک تحصیل شد و ‌به کارگری و کشاورزی پرداخت. در سن ۱۸ سالگی  به سربازی رفت و به عنوان نیروی مازاد بر خدمت، معاف شد و با سپاس از اینکه سرباز ارتش شاه نشده به زادگاهش بازگشت. در روستا برای راه انداختن یک زندگی ساده مشغول به کار کشاورزی و کارگری شد. او پس از مدتی با یکی از اقوام خود ازدواج کرد و یک زندگی ساده و پاک و معنوی را شروع نمود و به الطاف الهی صاحب فرزند پسری شد که نام او را جواد گذاشت.

شهید بزرگوار جلیل کناره فرد، فردی بسیار مؤمن و امین و درستکار بود، همیشه در برپائی نماز و مجالس قرآن و اهلبیت در هر جائی مخصوصاً مسجد امام حسین (ع) کناره پیشقدم بود. در ایام ماه مبارک رمضان با زبان روزه در روزهای بلند و گرم تابستان برای کسب روزی حلال در کوره های آجرپزی کار می کرد و شبها به برپائی مجالس مذهبی قرائت قرآن و دعا می پرداخت.

او در مجالس مختلف بویژه در ماه محرم و صفر و عزاداریها قرآن و نوحه می خواند و در سوگواری برای حضرت سیدالشهداء عاشقانه اشک می بارید. او یکی از مداحان با انگیزه و دلسوخته اهلبیت بود و هر سال در محرم عَلَمی درست می کرد و در برنامه های مختلف به علمداری می پرداخت و اهداف متعالی امام حسین را زنده نگه می داشت. (آن عَلَم به عنوان یادگار شهید کناره فرد هنوز در ایام ماه محرم توسط  برادر زاده ایشان ساخته میشود و زینت بخش مراسم مختلف است).

ایشان در سالهای ۵۶ و ۵۷ با اوج گیری مبارزات امام خمینی علیه نظام شاهنشاهی به صف انقلابیون  پیوست و در تظاهراتهای مرودشت و کناره حضوری فعال و چشمگیر داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، یکسره خودش را وقف آرمانهای امام و شهدا کرد و با تشکیل انجمن اسلامی روستا به خدمتگزاری و تهیه و توزیع مواد سوختی و نگهبانی از محل اقدام نمود.

شهید کناره فرد پس از آغاز جنگ تحمیلی استکبار جهانی علیه ملت مظلوم ایران، به جمع مدافعان میهن اسلامی پیوست و پس از گذراندن دوره آموزش کوتاهی در پادگان ابوذر سر پل ذهاب با ده نفر از اهالی روستای کناره به دفاع از وطن و پاسداری از نظام نوپای جمهوری اسلامی پرداختند. ایشان هم مثل رزمندگان صلح دوست و شهادت طلبی بود که برای شهادت گریه میکردند، التماس میکردند، نذر و نیاز میکردند، به امامان و شهدای دیگر متوسل میشدند و برخی از آنها شهادتهای خاصی را از خدا میخواستند، بعضی ها دلشان میخواست بی سر باشند، اِرباً اِربا باشند، با درد پهلو شهید شوند، تشنه شهید شوند، مفقود باشند، لگدکوب سُم تانکهای دشمن شوند، بی دست و سر و یا صد پاره پیکر باشند و در عین حال، مثل ائمه معصومین عاشق صلح و زندگی و خانواده و مردم و آفرینش بودند و شهید جلیل کناره فرد نیز یکی از این شهدای اساطیری و افسانه ای بود.

نهایتاً ایشان در سنگر دیدبانی،چند روز قبل از عاشورا در ارتفاعات بازی دراز در منطقه عملیاتی سر پل ذهاب مورد اصابت مستقیم خمپاره دشمن قرار گرفت و بی سر و دست و پاره پیکر به کاروان عاشورائیان زمان پیوست و به پیشگاه مقدس ارباب شهیدش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شرفیاب شد. در این حادثه رزمنده دیگری از روستای کناره به نام سیف اله بوپاش نیز همراه او بود. نکتهٔ قابل تأمل اینکه شب قبل از شهادت، یکی از همسنگرانش خواب می بیند که تعدادی پروانه دور یک شمع می چرخند که یکی از آنها کاملاً سوخته و به بال یکی دیگر آسیب رسیده، شهید کناره فرد داستان این خواب را که می شنود با چهره ای متبسم و برافروخته می گوید آن پروانهٔ کاملاً سوخته منم و پروانه نیم سوخته، همسنگرم سیف اله است.‌ لازم به ذکر است که شهید بزرگوار سیف اله بوپاش چند سال بعد در منطقه عملیاتی فاو  به شهادت رسید و در گلزار شهدای کناره دفن شد

مراسم تشییع و دفن شهید جلیل کناره فرد در تاریخ ۱۳۶۰/۹/۱۲ در مرودشت و کناره، یکی از مراسم جانگداز و با شکوه و ماندگار بود که حضور و روحیات و احساسات مردم در روز عاشورا را تداعی میکرد. مردم به استقبال دلاورمرد پاک و با صفا و بی ریائی آمده بودند که از برکت مولایش به پاس یک عمر نوکری و علمداری و خدمتگزاری حاجتروا و کامیاب شده بود و از چنان عاشق دلسوخته و  پاکباخته ای توقعی جز چنین شهادتی نداشتند و همه می دانستند او شهیدی است که دلش می خواست در محضر ارباب سر جدایش بی سر و دست و خونین پیکر باشد...

شهید کناره فرد خاطره مشهوری دارد که اکثر رزمندگان و قدیمی های کناره آن را بیاد دارند، هنگام اعزام به جبهه گفته بودند: نرو جبهه، تو زن و بچه داری، همین جا که خدمت میکنی کافیه، گفته بود: نه، دشمن در خاک وطنه، هرکه میتونه باید بره، منم میرم یا به راه خدا سر میدم یا سر صدام میارم......، (یعنی با آرزوی شهادت به جبهه می رویم، پس اگر شهید شویم پیروزیم و اگر شهید نشویم دشمن را شکست می دهیم و ‌بر میگردیم که باز هم پیروزیم)، لذا  وقتی که شهید کناره فرد در ایام عزاداری سیدالشهداء، با پیکر صدپاره و بی دست و سر آمد، تمام وجود مردم تبدیل به اشک و بغض و هق هق شد و بر کرانه کناره بارید و همه به حقانیت و غیرت و همت و ارتباط معنوی او با مولایش بیشتر پی بردند و هنوز از مزارش حاجت و همت می طلبند و بقول حافظ:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رِندان جهان خواهد بود....

مراسم تشییع و تدفین او چقدر اشک به چشمها آورد، چقدر صحن دلها را با یاد سیدالشهداء غبار روبی کرد، چقدر انسانها را به نماز واداشت، چقدر افراد را عاشق کرد، چقدر روح غیرت در افراد دمید (و هنوز می دمد)، چقدر فضای جامعه را تطهیر و معطر کرد و چقدر شهادتش باعث اعزام نیروهای آموزش دیده و تازه نفس به جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.

شهید جلیل کناره فرد در زندگی و مبارزات و جهادش مثل بقیه شهدا نشان داد که جزو اسناد پر افتخار تشیع و اسلام و دانش آموختگان مکتب قرآن و اهلبیت است. او هم از کسانی بود که فقط برای شهادت آفریده شده بود و جان شیرینش را برای رونق دین خدا و دفاع از ناموس مردم هزینه کرد و لذا همراه با تمام شهدای تاریخ تا ابد در روشنای وجدانها و ظلمت جانها میدرخشند و نه فقط مردم فهیم و پاک سرشت و انبیا و اولیا بلکه خداوند تبارک و تعالی نیز به وجودشان افتخار می کند و به همین خاطر آنها را بهترین دوستان مقام قرب خود و کارگزاران آفرینش و وارثان اذن شفاعت در دنیا و آخرت و چراغ راه بشریت و جوانان پر شور و شعور قرار داده است. این شهیدان خدائی اگرچه شهادتشان برای دیگران دلخراش و جانسوز است ولی برای خودشان شیرین و دلنشین است و نحوۀ شهادتشان هرچه فجیع تر باشد دلنشین تر و محبوب تر و مطلوب تر است چون به نحوۀ شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شبیه تر است و اینگونه به دشمن می فهمانند که در راه دفاع از ارزشهای خدائی هر شهادت سخت و فجیعی را با آغوش باز می پذیرند ولی تن به ذلت نمی دهند و ملتی که چنین باشد همیشه و همه جا پیروز و سعادتمند است.

آری شهید جلیل کناره فرد، با چنین فداشدنی در راه دفاع از دین و ناموس وطن و استقلال و تمامیت ارضی کشور، برای همیشه نام خود را به عنوان یکی از سندهای خونین حقانیت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در قلب آزادگان جهان و تاریخ ثبت کرد و تا ابد کار و زندگی و خاطرات شورانگیزش، الهام بخش و درس آموز است و اگرچه زندگی تمام شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران قابلیت تبدیل شدن به کتاب و فیلم و سریال دارد ولی زندگی برخی از آن عزیزان آسمانی (از جمله شهید بزرگوار جلیل کناره فرد که این زندگینامه فقط گوشه ای از خاطرات اوست) برجسته تر و نورانی تر است.

روحشان شاد و یادشان گرامی و  روحمان از یادشان شاد انشاءالله

جستجو در اسامی مقدس 255 شهید شهرستان زرقان فارس

 بر اساس حروف الفبا

بر اساس تاریخ شهادت

بازگشت به صفحه اصلی سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهداء

یا علی مدد

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۱ ، ۰۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید نجفعلی زارع

فرزند علیمحمد

ولادت : 1343/12/8 کناره

شهادت : 1361/10/10 عین خوش

آرامگاه : گلزار شهدای کناره

**************

هنرمندی با تفکرات بلند عرفانی، فلسفی

زندگینامه شهید بزرگوار شهید نجفعلی زارع

شهید بزرگوار نجغعلی زارع فرزند مرحوم علیمحمد در هشتم بهمن ماه یکهزار و سیصد و ‌چهل و سه هجری در خانواده ای مذهبی و مستضعف در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود. او ‌دومین فرزند خانواده بود و دو ‌برادر بزرگتر و کوچکتر از خود و یک برادر ناتنی داشت.
پدرش که از روستای زنگی آباد به کناره مهاجرت کرده بود در ابتدا کشاورز بود و‌ با توجه به نداشتن زمین و ملک شخصی، برای دیگران کار می کرد، پس از آن به عنوان کارگر ساده در کارخانه قند مرودشت اشتغال داشت، مادرش، مرحومه بمانی محمد زاده نیز زنی متدین و صالحه بود که مزارش در جوار مزار فررند شهیدش در آرامستان جنة الرضای کناره قرار دارد.

شهید از طفولیت به امورات مذهبی علاقه داشت و از همان کودکی یکی از خدمتگزاران مسجد ولیعصر (عج) محسوب می شد. او در دوران تحصیلات راهنمائی و دبیرستان علاوه بر تحصیل جهت کمک به معیشت خانواده و کسب مخارج خودش به کارگری و بنائی نیز می پرداخت و در ایام تعطیلات کار طاقت فرسای کوره آجر پزی نیز انجام می داد و به همین خاطر از همان کودکی سختی های زندگی را چشید و با فراز و نشیب های زندگی آشنا شد. او همزمان با دستان پینه بسته به تحصیلات علمی خود نیز ادامه می داد و در مدرسه در زمره دانش آموزان فعال در رشته های ورزشی و هنری مخصوصاً هنر تئاتر بود.

او شدیداً اهل کمک به همنوعان و هموطنان و همشهریان بود و هرجا هرکس نیاز به کمک مالی و بدنی داشت حاضر میشد و بدون چشمداشت کمک میکرد چنانچه موارد از امدادهای ایشان در خاطر خانواده و دوستان و همشهریانش باقی مانده است.
شهید نجفعلی زارع در اواخر دوره ابتدائی مشغول به تحصیل بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و همت امت حزب الله و یاری خداوند به پیروزی رسید و شهید در حد خودش در مراسم و برنامه های انقلابی در روستا و شهر مرودشت شرکت می کرد. او یکی از ارادتمندان و عاشقان شخصیت امام خمینی و شهیدان مطهری و بهشتی و رجائی و باهنر و شهید چمران و شهدای محراب بود و به آیت الله خامنه ای که در سال
۱۳۶۰ توسط منافقین ترور شده بود ولی به یاری خداوند زنده مانده بود عشق می ورزید به همین خاطر با منافقین و دشمنان انقلاب و ایران بسیار مخالف بود و شبانه روز با تمام وجود با پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب همکاری داشت.
شهید نجفعلی زارع اهل تفکر و اندیشه در مفاهیم قرآن و احادیث و امور مذهبی و احکام و اخلاق بود و همیشه با گوش دادن به سخنرانی های بزرگان در رادیو با مطرح کردن سؤالات فلسفی و عرفانی سعی در فهم دقیق از مفاهیم و آیات قرآنی داشت به عنوان مثال با توجه به پاداشهای بهشتی و عذابهای دوزخی که خداوند وعده فرموده در پی کشف این حقیقت بود که آیا معاد جسمانی است یا روحانی و آیا قوای بدنی و جسمی انسان در قیامت برای بهره مندی از نعمتها و یا چشیدن عذابها دوباره فعال خواهد شد یا به طریق دیگری صورت خواهد گرفت؟
در اخبار و امور سیاسی نیز ایشان اهل تفکر و دقت بود، از جمله در رابطه با حمایتهای جهانخواران شرق و غرب از دشمنان داخلی و خارجی ایران بویژه حمایت از صدام حسین و منافقین و مظلومیت ایران اسلامی همیشه بحث میکرد و دنبال فرصتی می گشت که جانش را فدای آرمانهای امام و شهدا کند. ایشان پس از شروع جنگ تحمیلی جهانخواران علیه ایران چندین بار برای جبهه داوطلب شد ولی به علت سن کم پذیرفته نشد تا اینکه بالاخره در ابتدای دوره دبیرستان موفق به پذیرش در صف رزمندگان اسلام شد و پس از یک دوره آموزش در تخت جمشید و  اکبرآباد به جبهه اعزام شد و همراه با تیپ امام سجاد (ع) و لشکر
۱۹ فجر به جبهه های جنگ جنوب رفت و نهایتاً در مناطق پدآفندی عین خوش در تاریخ ۱۳۶۱/۱۰/۱۰ مورد اصابت ترکش خمپاره دشمنان از ناحیه سر و قلب شد و 
همراه با دوست و همرزمش شهید در یک سنگر و در یک زمان به فیض عظمای شهادت نائل آمدند و در کنار هم در گلزار شهدای زادگاهشان ، کناره، به خاک سپرده شدند.
اگرچه خانواده شهید برای او قبل از اعزام یکی از دختران اقوام را خواستگاری کرده بودند و شهید نامزد داشت ولی ازدواج و ادامه تحصیل را به آینده موکول کرد و در دانشگاه حُب و قرب الهی پذیرفته شد و به مقام «عند ربهم یرزقون» رسید.
پس از شهادتش به درخواست خودش، اسم مدرسه توحید که در آن تحصیل میکرد را به نام او گذاشتند تا دانش آموزان و آیندگان درس عشق در مکتب او که سن کم و اندیشه های بزرگ داشت بیاموزند و در هر دوره وطن و دین و امام خود را یاری کنند.
روحش شاد و یادش گرامی

۰ نظر ۱۲ تیر ۰۱ ، ۰۰:۴۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل


علی‌اصغر وصالی طهرانی‌فرد(اصغر وصالی) در سال ۱۳۲۹ در منطقه دولاب تهران به‌دنیا آمد که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی‌اصغر گذاشتند. وی در سال‌های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دوره‌های چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.
وصالی طهرانی‌فرد در ابتدا به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد ولی بعدها حکم تغییر کرد و دوازده سال زندان برایش بریدند. در اواخر سال ۵۶ هم بعد از پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علی‌اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال ۵۹ وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را برعهده گرفت.
روحیه علی‌اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسئولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رودررو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد.
وی با گردان تحت امرش در سخت‌ترین جبهه‌های غرب کشور خوش درخشید و جمع قابل‌ توجهی از آنان نیز به شهادت رسیدند.
نیروهای تحت‌امر علی‌اصغر وصالی به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن‌هایشان به «گروه دستمال سرخ‌ها» شهرت داشتند.
(وجه تسمیه این گروه به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز می‌گردد. او به هنگام شهادت، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش به‌عنوان یادبود وی، تکه‌هایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش، آن را از خود جدا نکنند)
روز تاسوعای سال ۱۳۵۹ تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود.
حوالی ظهر عاشورا، علی‌اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید.
پیکر پاک شهید علی‌اصغر وصالی طهرانی‌فرد در قطعه ۲۴ بهشت زهرا تهران در کنار برادرش و در میان یارانش(گروه دستمال سرخ‌ها) به خاک سپرده شد.

منبع : ایسنا

لازم به ذکر است که مریم کاظم زاده همسر شهید اصغر وصالی فرمانده «دستمال سرخ‌ها» در زمان دفاع مقدس و عکاس با سابقه سال‌های انقلاب و جنگ تحمیلی در چهارم خرداد ۱۴۰۱ درگذشت.

به گزارش ایسنا، مریم کاظم زاده اولین عکاس زن جنگ بود که مهر سال ۵۹ به مناطق جنگی رفت و خاطرات بسیاری از حضور رزمندگان و فرماندهان در مناطق جنگی ثبت کرد.

حضور مریم کاظم زاده در کردستان و همراهی با شهید مصطفی چمران، عکس های زیادی از آن دوران به یادگار گذاشته است که بخشی از آنها در کتاب « عکاسان جنگ » توسط بنیاد روایت فتح به چاپ رسیده است.

مریم کاظم زاده در ۶۵ سالگی درگذشت.

۰ نظر ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۰۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهیدان گرانقدر : علی اصغر قوس، محسن رضایی، حسنعلی اشرافی، علی اکبر نور افشان و مسئول تدارکات گردانهای فجر و کمیل المهدی،  سردار شهید ابوالفضل (محمد حسن) صادقی

روحمان از یادشان شاد و  یادمان از روحشان گرامی

جان فدای شهدا و سالارشان، سیدالشهدا

۰ نظر ۰۸ خرداد ۰۱ ، ۱۳:۳۰
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

حدیث دشت عشق
از نوشته بسیجی شهید «الیاس اخلاق عالی»
باید دنباله رو شهیدان باشیم
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و شهیدان گلگون کفن کربلای ایران. ای پدر و ای مادر مهربانم! آرزومندم که برای من گریه نکنید و شاد و خندان باشید. شکر باریتعالی بگوئید که فرزند و پاره تنتان را در راه حق برای حفظ اسلام و قرآن و نابودی کفر تقدیم آفریدگار جهان نمودید و نماز شکر به جای آورید. از خدا برایم طلب آمرزش نماید و بدانید که شهیدان زنده اند. علت این که این راه را انتخاب کردم این است که باید ما دنباله رو شهیدان باشیم. من با عشقی که به خدای خود داشتم به سوی او شتافتم.

*****

بسیجی شهید «الیاس اخلاق عالی» فرزند بهرامعلی در تاریخ ۱۳۴۷/۶/۲۹ در روستای «ساران» سپیدان فارس متولد شد و در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۲ در اروندرود به شهادت رسید و به دریا پیوست.
گلزار شهدا: بلوک: شماره مزار:2 
نام گلزار:ساران شهر:فارس - سپیدان
به نقل از روزنامه کیهان ، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵

*****

نام شهید الیاس اخلاق عالی در

وصیت نامه شهید فرهاد الله دادی

ذکر شده، و تقاضا کرده مزارش کنار مزار شهید الیاس اخلاق عالی باشد. از آنجا که زادگاه هر دو در دو شهرستان است و وصیت نامه شهید، بعد از دفن پیدا شده لذا مزار شهید الله دادی در قطعه دوم گلزار شهدای زرقان واقع شده است.

روحشان شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۰۵ خرداد ۰۱ ، ۱۱:۲۳
هیئت خادم الشهدا

سردار شهید مدافع حرم «صیاد خدایی» عصر یکشنبه در یکی از کوچه های منتهی به خیابان مجاهدین اسلام در شرق تهران هدف جنایت تروریستی ضد انقلاب و عوامل وابسته به استکبار جهانی قرار گرفت.

اولین تصاویر از پیکر شهید صیاد خدایی در معراج شهدا

 

۰ نظر ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۴۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

به فرموده امام، خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی رزمندگان و شهدا ، تجلی دستهای خداوند هستند.
 روز آزادسازی خرمشهر ، روز‌ این شهدای گرانقدر است:
شهید محمد محمدی فرزند حاج احمد
شهید جهانبخش اتابکی فرزند سهراب
شهید خدایار فرج پور فرزند خوبیار
شهید مسعود معدلی فرزند محمد حسن
شهید ذبیح الله بانشی فرزند اله بخش
نثار ارواح مطهرشان و والدینشان صلوات و فاتحه

۰ نظر ۰۳ خرداد ۰۱ ، ۱۵:۳۴
هیئت خادم الشهدا