شهید بزرگوار رضا زارع، فرزند جعفر
هوالجمیل
شهید رضا زارع
فرزند جعفر
ولادت ۲۵-۳-۱۳۴۱ کناره
شهادت ۳۱-۴-۱۳۶۷ جبهه غرب
آرامگاه : گلزار شهدای کناره
شهید بزرگوار رضا زارع فرزند مرحوم جعفر و مرحومه لقا درویشی در خانواده ای متدین و متوسط در روستای کناره در تاریخ 25 خرداد 1341 دیده به جهان گشود.شغل پدرش کارکری و کشاورزی بود و شهید اولین فرزند او بود که یک برادر و یک خواهر داشت.
او پسر با هوش و مهربانی بود، از همان کودکی مردم دار بود، به بزرگترها بسیار احترام می گذاشت و با کوچکترهایش دوست می شد. تا اینکه هنگام مدرسه رفتن فرا رسید و دوران ابتدائی را در یکی از مدارس کناره شروع کرد و این دوره را با خاطرات بسیار زیبا و ماندگار، با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از آن درس را کنار گذاشت. ایشان بخاطر علاقه ای که به کار داشت شغل کشاورزی را انتخاب کرد، سپس با جدیت و کوشش فراوان شروع به کار کرد.
در سالهای نوجوانی او مطالبات مردم برای براندازی نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت الهی به رهبری امام خمینی به اوج رسید و او نیز مثل سایر مردم و جوانان، دلسوز کشورش بود و وظیفه خود می دانست تا آنجائی که از عهده اش بر می آمد سهمی در انقلاب شکوهمند اسلامی ایران داشته باشد. بالاخره با تلاش مردم از جان گذشته مان انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در سال 1357 به پیروزی رسید و شهید در حد خود در فعالیتهای انقلابی شرکت داشت.
پس از پیروزی انقلاب با یکی از خانواده های متدین و متعهد وصلت کرد که ثمره این پیوند مقدس دو دختر و یک پسر است.
هنوز چیزی از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران مظلوم در آغاز مهر ماه 1359 شروع شد و فرزندان ایران که چندین مرتبه در پیشگاه خدا از امتحانشان و از جاده مصائب سرافراز بیرون آمده بودند این بار نیز به سوی امتحانی بزرگتر رهنمون شدند.
در سال 1360 اولین فرزندشان به دنیا آمد و او بخاطر این رحمت بزرگ الهی که خداوند به او ارزانی داشته بود همیشه خدا را سپاس می گفت و سجده شکر بجا می آورد.
در سال 1361 نیز به خدمت مقدس سربازی قدم نهاد و دوران شکوفائی زندگی اش رقم خورد، آن دوره دو ساله را که با جنگ تحمیلی همزمان بود در کرمان و در جبهه های جنوب سپری کرد اما از آنجا که تأثیر به سزائی از این دوران گرفته بود نتوانست جبهه ها را ترک کند و همچنان علاوه بر عضویت در پایگاه مقاومت روستای خود، رهسپار جبهه های حق علیه باطل در مناطق جنوب و غرب از جمله بستان و سوسنگرد و سومار و عین خوش گردید و آن قدر روح جهاد در وجودش رخنه کرده بود که برای تولد دومین فرزندش رضای خدا را به رضای خودش ترجیح داد و به مرخصی نرفت، وقتی به خانه بازگشت بخاطر ارادت به سید و سالار شهیدان نام پسرش را محمد حسین گذاشت.
شهید رضا زارع نیمه های شب با خدای یاسها و شقایقها راز می گفت و با خدا معاشقه می کرد. او شخصی با معرفت بود که صله رحم را به نحو احسن انجام می داد، برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود، علاوه بر انجام واجبات سعی فراوانی در انجام مستحبات داشت، خود به نماز عشق می ورزید و همسر و اطرافیانش را به این امر مهم سفارش می کرد، برای رضای خدا می جنگید و از خدا می خواست که زندگی اش همیشه رنگ خدائی داشته باشد، گمنام بودن را دوست داشت چرا که پیدا کردن را در گرو گم شدن می دانست، از مرگ نمی هراسید زیرا معتقد بود در مرگ حیات جاودان نهفته است.
بعد از آن در شرکت ملی حفاری نفت اهواز استخدام شد و شرایط کار ایجاب می کرد پانزده روز در محل کار و پانزده روز در منزل باشد اما ایشان به دلیل جو نامساعدی که بر کشور حاکم بود ترجیح می داد همان 15 روز هم جز بخش کمی در جبهه های نبرد حق علیه باطل باشد.
آخرین بار چون احساس می کرد در جبهه های غرب نیاز بیشتری به او دارند با اصرار زیادی از مافوق خویش تقاضای مرخصی می کند و ایشان به شرط شفاعت اجازه می دهد و شهید بزرگوار عاشقانه رهسپار دیار دوست می شود و آخرین سفر عرفانی و معنوی خود را پشت سر می گذارد.
او عاشق و فدائی امام خمینی بود و تا نامش می آمد سکوت می کرد و گاهی بخاطر عظمتش اشک می ریخت تا جائی که یکی از همرزمان ایشان زمانی که به دست یکی از گروههای کمونیست در کردستان گرفتار شده بود در جواب تقاضای آنها که توهین و ناسزاگوئی به رهبرمان بود از خود مقاومت نشان داد و آزارهای زیادی را متحمل گردید.
تا یکسال بی خبری و چشم انتظاری در آن تابستان گرم و سوزان در تاریخ 31 تیر ماه 1367 بار دیگر به زادگاهش بازگشت اما این بار تکه ای استخوان که نشانه دلیری اش بود، در آن روز هرکسی او را می شناخت و نمی شناخت بخاطر رسیدن او به وصالش اشک می ریخت.
روحش شاد و یادش گرامی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص
خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند دوست می دارد. سوره صف آیه 4
وصیت نامه شهید رضا زارع تاریخ شهادت 31/4/1367
با درود و سلام به امام زمان و نائب بر حقش و با سلام و درود به شهیدان انقلاب اسلامی. ای عزیزان فلسفه آفرینش انسان را از پیکرهای خونین کربلا سؤال کنید، آنانی که با عرضه پیکرها بر شمشیرها در دشت نینوا تفسیر هستی را به بهترین شکل به نمایش گذاشتند. حسین (ع) با جمع کوچک یاران در کربلا پیام خونین خود را که رسالت هر انسان الهی است به دست تاریخ سپرد تا به تمامی آیندگان برسد، هم اکنون ما نیز در راستای همان تعهدات الهی بپا خاسته ایم تا حسین زمان را در کربلای ایران یاری کنیم.
برادران و خواهران عزیز گرچه من لیاقت ندارم که به شما سفارش نمایم اما در آخرین روزها و لحظه های عمر من اجازه بدهید با شما عزیزان سخن بگویم.
ای جوانان عزیز بهشت در سختیها و مجاهدتها و تلاشهاست، از راحت طلبی و آسایش دنیوی بهشت حاصل نمی گردد، پس به خود آئید و پیوسته تلاش کنید. از جهت معنوی و روحی و نظامی قوی باشید که سالها مبارزه در پیش است. بر خود سخت گیرید و خواب و استراحت کم کنید و برای جهاد آماده باشید. ای عزیزانم نسبت به مسئله جنگ و انقلاب و رهبری بی تفاوت نباشید و انقلاب را ساده نگیرید. پیوسته به یاد داشته باشید که برای تحقق آن چه جوانانی که به خاک و خون کشیده شدند. حفظ و تداوم انقلاب باید در متن زندگی شما قرار گیرد و به عنوان بزرگترین وظیفه شما در فکر و مغزتان مطرح کنید و در راه آن تلاش و کوشش نمائید، به فرمایش امام عزیزمان تکلیف نمائیم. ماها را سیدالشهدا معلوم کرده است لذا از جوانان عزیزمان می خواهم که به مسئله جنگ به عنوان یک حقیقت برای اعتلای اسلام عزیزمان توجه نمائید و این را در نظر داشته باشید که خواه نا خواه روزی در جبهه ای گسترده تر با استکبار جهانی روبرو می شویم، لذا روحیه شهادت طلبی را با اتکال به خداوند متعال و چنگ زدن به ریسمان الهی هر روز در خود قوی تر نمائید و به شهادت به عنوان عالی ترین سیر تکاملی انسان ایمان داشته باشید و بدانید که انسان الهی برای تحقق اسلام عزیز و ایجاد حکومت واحد جهانی در نبرد با شیاطین به شهادت می رسد یا در انتظار شهادت است.
ای عزیزان امام را تنها نگذارید ، هر جا که هستید مواظب منافقین و کوردلان و دشمنان اسلام باشید و دقیقاً حرکت آنها را زیر نظر داشته باشید...
پدر و مادر و همسر عزیزم در شهادتم صبور باشید و مقاوم، و دعا کیند که این هدیه از شما قبول گردد. خداوند به شماها صبر دهد که در ادامه راهتان سست نگردید. فرزندان امانتهای الهی هستند که عاقبت باید در راه خدا فدا شوند. افتخار کنید که برای حفظ اسلام و قرآن ما شهید شویم. پس از شهادتم از فرزندانم خوب نگهداری کنید و در تربیتشان کوشا باشید، برای آنها از حماسه حسین زمان و یاران و عظمت شهیدان بگوئید، پیام خونم را به آنها برسانید. آرزویم این بوده که فرزندانم به عنوان یک چهره ی مؤمن متخصص و متعهد به هموطنان خدمت کنند، در هر مقامی که هستند یک پاسدار باشند.
و انسان الهی برای تحقق اسلام عزیز و ایجاد حکومت واحد جهانی در نبرد با شیاطین یا به شهادت می رسد یا در انتظار شهادت است. شاید این چند قطره خونم بتوانم به رشد اسلام کمک کند.
مادرم ترجیح دادم که به خواست خدای بزرگ بین شهیدان کربلای حسین (ع) و شهیدان کربلاهای ایران باشم.
اگر می خواهید در گشودن راه کربلا، نجف، کاظمین و سامرا سهیم باشید به جبهه ها بیائید که انشاء الله فتح نهائی نزدیک است.
والسلام - رضا زارع فرزند جعفر