شهیدان بزرگوار حمید و امان الله دلخوش
بنام خداوند جان آفرین
خانواده محترم دلخوش از روستای کناره دو شهید بزرگوار تقدیم دین و انقلاب و میهن کردند به نامهای حمید و امان الله دلخوش که حمید اولین شهید و امان الله دومین شهید این خانواده صبور و فداکار است و پیکر مطهر هر دو بزرگوار در گلزار شهدای روستای کناره دفن شده است. در این قسمت زندگینامه و وصیت نامه شهید حمید دلخوش تقدیم می گردد. روحشان شاد و یادشان گرامی
===============================
شهید حمید دلخوش
فرزند محمد
ولادت 1/2/1339 کناره
شهادت 31/1/1361 کرخه نور
آرامگاه : گلزار شهدای کناره
===================
زندگی نامه شهید حمید دلخوش
شهید حمید دلخوش (شهید اول خانواده) فرزند محمد در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در روستای کناره مرودشت فارس دیده به جهان گشود. پدرش کارگری ساده بود و از این طریق امرار معاش می کرد. شهید در سن شش سالگی وارد دبستان شد و تا پایان ابتدائی را در روستای کناره با موفقیت پشت سر گذاشت، پس از آن دوره راهنمائی را در شهرک ولی عصر (عج) تخت جمشید سپری کرد سپس راهی دبیرستان شد و دوره متوسطه را در دبیرستان شریعتی مرودشت ادامه داد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به اوج خود رسید. شهید پس از گرفتن دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از هجده ماه سربازی به فرمان حضرت امام راحل (ره) بار دیگر در جمع رزمندگان در جبهه های نور علیه ظلمت حضور پیدا کرد و اراده خداوند بر این شد که در راه احیای دین و حفظ و حراست از کیان اسلامی و میهن عزیز کشور امام زمان در تاریخ هفتم اردیبهشت 1361 در جبهه کرخه نور (منطقه عملیاتی فتح المبین) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید حمید دلخوش بسیار مهربان و با اخلاق بود و بخاطر علاقه زیادی که به مادرش داشت بدون اطلاع مادر راهی جبهه گردید و به این فوز عظیم دست یافت. روحش شاد و یادش گرامی
===============
گزیدۀ نامه ای از شهید حمید دلخوش
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهداء والصدیقین، درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص
خدا آن مؤمنانی را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین نبرد کنند بسیار دوست میدارد.
محضر مبارک پدر بزرگوارم آقای محمد دلخوش سلام علیکم.
..... اما احساسات من نسبت به انقلاب و امام عزیز و آن مهر و محبتی که ناگهان شامل شد وجدانم ناراحت بود که چرا چون برادران رزمنده دلیر و حماسه آفرینان در جبهه نباشم که در راه مبارزه در صف جهاد با برادرانم همگام باشم و به ندای ذریه پیغمبر، حسین زمان، یعنی امام خمینی که ندای الله است لبیک گفته و سهمی از انقلاب داشته باشیم....
هم اکنون که این نامه را می نویسم در جبهه کرخه نور هستیم و با کفار بعثی عراق لشکر شیطان آن سگ زنجیری، صدام آمریکائی می جنگیم تا بیاری امام زمان که فرمانده اصلی در جبهه او می باشد پوزه جنایتکاران را به خاک خواهیم مالید....
و اگر لیاقت شهید شدن نصیبم شد از مادرم بگو برای رضای پروردگار گریه نکند و چون مادران شهیدان صبر انقلابی داشته باشد و همچون در کربلا با حضرت زینب همکاری داشته باشد یعنی بدانید که من از علی اکبر امام حسین عزیزتر نیستم... اگر در کربلا نبودم که حسین را یاری کنم اما در کربلای ایران (به ندای) فرزندش خمینی لبیک گفتم.
یک پیام هم به جوانان دارم که با رفیقان شیطان صفت دوست نشوند و امام را تنها نگذارند که قلب امت است و اگر قلب نباشد تن می میرد..
والسلام – حمید دلخوش
===================
شهید امان الله دلخوش مشهور به رحیم
فرند محمد
ولادت 11/6/1341 کناره
شهادت 3/1/1367 خُرمال
آرامگاه : گلزار شهدای کناره
شهید بزرگوار امان الله دلخوش
شهید امان الله دلخوش (رحیم) فرزند مرحوم محمد در تاریخ یازدهم شهریور ۱۳۴۱ در خانواده ای متدین و کارگر در روستای کناره دیده به جهان گشود.
پدرش کارگر بود و چهار پسر و دو دختر داشت که یکی از پسرانش به نام حمید قبلاً به درجه رفیع شهادت رسیده بود.
شهید امان اله دلخوش تحصیلات ابتدائی را در دبستان دولتی کناره گذرانده بود و پس از ترک تحصیل ، مشغول بازار کار شد.
ایشان در کنار کار و تلاش بصورت دائم در مسجد ولیعصر کناره و پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب فعالیت می کرد، در محل کار او که شرکت صنعتی آزمایش بود نیز فعالیتهای مذهبی و انقلابی داشت.
شهید امان الله دلخوش در سال ۱۳۶۱ با دختری از هم محلی ها به نام خانم فاطمه رحیمی ازدواج کرد که ثمره این پیوند مقدس یک دختر و دو پسر بود که یکی از پسرانش در کودکی از دنیا رفت. ایشان چندین بار برای اعزام به جبهه داوطلب شد ولی بخاطر شهادت برادرش و متأهل بودنش پذیرفته نشد تا اینکه داوطلبانه به خدمت مقدس سربازی رفت و دوران سربازی را در مناطق جنگی به همراه سپاه استان فارس گذراند.
پس از اتمام سربازی دوباره به کار بازگشت ولی شور و شوق حضور در جبهه و دفاع از وطن و ناموس چنان وجودش را پر کرده بود که دیگر طاقت ماندن نداشت لذا دوباره در قالب نیروی بسیجی عازم جبهه های نبرد شد و این بار به غرب کشور اعزام شد و به دفاع از شهرها و مرزهای غربی کشور مشغول گردید.
یکی از جنایتهای بزرگی که صدام در طول جنگ تحمیلی انجام داد بمباران شیمیایی حلبچه کردستان عراق در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ در روزهای پایانی جنگ بود. در این بمباران که به منظور توقف پیشروی نیروهای ایرانی و پیشمرگهها (در جریان عملیاتهای والفجر ۱۰ و ظفر ۷) انجام گرفت حدود پنج هزار تن از مردم حلبچه که عموماً غیرنظامی بودند کشته شدند.
عده ای از رزمندگان اسلام نیز در روزهای بعد در اثر اصابت خمپاره ها و بمبارانهای دشمن متجاوز و سنگدل به شهادت رسیدند که شهید امان الله دلخوش یکی از عزیزانی بود که در تاریخ سوم فروردین ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی خُرمال از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش خمپاره های دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پیکر شهید امان الله دلخوش نیز هشت روز زیر آفتاب بود و دسترسی به منطقه امکان نداشت و پس از فراهم شدن امکانات و انتقال شهید به شیراز، با حضور انبوه مردم حق شناس و انقلابی تشییع با شکوهی صورت گرفت و پیکر مطهر ایشان در گلزار شهدای کناره آسمانی شد.
لازم به ذکر است که مرحوم محمد دلخوش پدر بزرگوار شهیدان حمید و امان الله دلخوش در سال ۱۳۹۶ از دنیا رفت و طبق وصیتی که کرده بود در مزار فرزند شهیدش امان الله دفن گردید.
روحشان شاد و یادشان گرامی
=================================
بسم رب الشهداء والصدیقین
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص- سوره صف آیه 5
متن وصیت نامه شهید امان الله دلخوش
اینجانب امان الله دلخوش فرزند محمد به شماره شناسنامه 1906 متولذ 1341 ساکن مرودشت روستای کناره وصیت خودم را شروع می نمایم.
برادران شهید : امان الله (رحیم) و حمید دلخوش، از کناره مرودشت
با سلام به پیشگاه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به رزمندگان کفر ستیز اسلام و با سلام بر شهیدان اسلام از صدر تا کربلای حسین (ع) و از کربلای حسین تا کربلای ایران و با درود به خانواده های شهدا، اسرا و جانبازان اسلام.
خدایا به محمد (ص) بگو پیروانش حماسه می آفرینند و به علی بگو که شیعیانش قیامت برپا کردند. آری به حسین (ع) بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد، به حسین (ع) بگو که از خون ها سروها روئید. ظالمان سروها را بریدند اما باز سروها روئید. خدایا می دانی که بندگان راستین و مدافعان حقیقی دین مبینت چگونه فداکاری می کنند و مرگ را به بازی گرفته اند، پنداری که چون شمع ذوب می شویم، خدایا از مردن نمی هراسیم اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم روشنائی رخت بر می بندد و جای خود را دوباره به ظلمت می سپارد. پس چه باید کرد؟ "من عرف نفسه فقد عرف ربه" هرکس خویش را بشناسد خدای خود را شناخته ، آری وقتی خودم را شناختم به خالقم پی بردم و فهمیدم که دنیا محل امتحان است، پروردگارا بر سجاده ای به وسعت زمین نماز می گذارم، بر زمین رنگین به خون عزیزانمان، عید و عزایمان هم یکسان است، بار پروردگارا می بینی که اسطوره های شهادت چگونه حیات را به بازی گرفتند، سر مست عشق، عشق خدائی ببین که با ایثار وجودشان در بستر حیات چگونه مرگ را تفسیر می کنند، من با امام خمینی میثاق بستم که به او وفادار بمانم، زیرا او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده کنند دست از این سید پیر بر نمی دارم. راه سعادت بخش حسین (ع) را ادامه دهید و زینب گونه زندگی کنید.
پدر و مادر مهربانم از شما معذرت میخواهم، شما حق بزرگی بر من دارید ولی خودتان فکر کنید ما نباید مثل کسانیکه سرور شهیدان را تنها گذاشتند امام را تنها بگذاریم، آری پدر و مادرم اگر در طول زندگی ام شما را نارحت کردم امیدوارم مرا ببخشید. پدرم من یکمرتبه منقلب شدم ناگهان مثل اینکه از جلدی به جلد دیگری رفتم لباس رزم پوشیدم و روانه میدان شدم تا بتوانم دین خودم را به اسلام و قرآن ادا کنم و پوزه جنایتکاران را به خاک مذلت بمالم و اسلام و قرآن را زنده نگهدارم و راه کربلای حسین (ع) را بر روی مسلمین جهان باز نمایم و به آرزویم برسم.
پدر جان امام عزیزمان را تنها نگذارید، پدرم یقین دارم که مؤمن مثل کوه استوار است بنابراین اگر شهادت نصیبم گردید با کمال میل برایم سخنرانی کن و قرآن بخوان و با شهامت و استقامت خود دشمنان انقلاب اسلامی را مأیوس کن. آری پدر جان هیچ ناراحت فرزندانت نباش، بیاد بیاور که حضرت ابراهیم (ع) به دستور خداوند یگانه فرزندش را در قربانگاه می آورد تا به دست خود او را قربانی کند، شما هم فکر کنید در راه خدا و قرآن دو نوجوان را قربانی کرده اید. استقامت و صبر داشته باشید همچنان که امام حسین (ع) در شهادت علی اکبر و علی اصغر صبر کرد. آری خداوند بزرگ خالق تمام موجودات است.
مادر مهربانم می دانم که چقدر برایم زحمت کشیدی و مرا از یک روزه به بیست سالگی رسانیدی، چه شبها و نیمه شبها که برایم بی خوابی کشیدی، به من شیر دادی و نوازشم کردی تا بزرگ شوم و برای شما فرزند خوبی باشم و شما را در زندگی خوشبخت نمایم ولی چه کنم تقدیر این بود شما را رها کنم و در جبهه ها منزل بگیرم و از اسلام عزیز دفاع نمایم. امیدوارم مرا ببخشید. مادر جان می دانم یک زن مؤمن و مسلمان باید مثل حضرت زهرا (س) باشد و در برابر سختیها صبر نماید. مادرم خوب می دانی که فرزندان زهرا (س) را چگونه شهید کردند، خوب می دانی فرزندش حسین را با لب تشنه سر بریدند، مادرم من دیگر از حسین (ع) عزیزتر نیستم. مادرجان باید صبر و استقامت داشته باشی که روز قیامت در مقابل زهرا (س) روسفید و سربلند باشی و بتوانی جوابگو باشی. مادر جان تو مثل بعضی از مادرها که نمی گذارند فرزندانشان به جبهه بیایند و حسین را یاری کنند مباش، آنها غافل هستند. مادرم خدای ناکرده از امام عزیزم ، حسین زمان، خمینی بت شکن روی بر نگردانید. مادرم اگر دو فرزند دیگرت هم خواستند به جبهه بیایند خدای ناکرده از آنها جلوگیری نکن، بگذار راه برادرش که راه حسین می باشد را ادامه دهند.
خواهر مهربانم امیدوارم از فراق برادرانت غمگین و افسرده نباشی، خواهرم همچون زینب استقامت داشته باشی و این را هم در نظر بیاور که حسین (ع) را با لب تشنه جلو روی زینب خواهرش سر بریدند ولی در روحیه زینب و در ایمان و شهامت او تزلزلی ایجاد نشد، بلکه با روحیه گرفتن از خون برادرش حسیین (ع) و کشته شدگان کربلا با استقامت هرچه بیشتر از خون مظلومان کربلا دفاع کرد. خواهرم اگر صبر کردید روز قیامت در نزد حضرت زینب سربلند و سرفراز خواهی بود. همسرم شما استقامت نمائید و بچه هایم را نگهداری کن و مواظب فرزندانم باشید هرچه خدا بخواهد می شود. تمام اقوام و خویشان را سلام می رسانم.
دیگر صحبتی ندارم با همه شما خداحافظی میکنم. پدر، مادر، خواهر، برادران و همسرم همیشه به یاد من گنهکار و حقیر باشید، امیدوارم که فرزندی خوب برای شما شده باشم. والسلام / امان الله دلخوش