شهید بزرگوار اسدالله محسنی فر
بسم رب الشهداء و الصدیقین
بسیجی شهید اسدالله محسنی فر
فرزند ذبیح الله
ولادت 1347/5/10 کناره
شهادت 1362/6/25 حاج عمران
آرامگاه : گلزار شهدای کناره
شهید اسدالله محسنی فر فرزند مرحوم ذبیح الله (عیوضی) و مرحومه میرزا بیگم محسنی در تاریخ دهم مرداد ماه ۱۳۴۷ در خانواده ای مذهبی و مستضعف و پر تلاش در روستای کناره مرودشت دیده به جهان گشود.
او آخرین فرزند خانواده بود و سه برادر و سه خواهر بزرگتر از خود داشت. شغل پدرش کشاورزی و دامداری بود و شهید از همان دوران طفولیت در حد خود به پدر و مادر و خواهران و برادران کمک می کرد.
ایشان دوره دبستان را در هفت سالگی در روستای کناره شروع کرد و با شور و اشتیاق و علاقه فراوان این دوران را با موفقیت به پایان رساند و همزمان ادامه تحصیل را همراه با کار کردن شروع کرد.
پایان دوره ابتدایی ایشان مصادف شد با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امامخمینی و اواسط دوره راهنمائی ایشان با شروع جنگ تحمیلی مقارن گردید و شهید علیرغم علاقه با دانش اندوزی مجبور به ترک تحصیل شد و برای دفاع از ناموس و میهن اسلامی ادامه درس را به آینده موکول کرد.
اگرچه ایشان هنوز پا به سن بلوغ نگذاشته بود ولی از بلوغ اعتقادی و معرفتی والائی برخوردار بود، نمازهایش را اکثراً اول وقت و در مسجد با جماعت می خواند، در ماه مبارک رمضان فعالیتهای مذهبی اش در حالیکه روزه بود بیشتر میشد، بسیار با حیا بود و به حجاب خیلی اهمیت می داد و حجاب زنها را ادامه دادن راه شهدا می دانست. برای حضور در جبهه های نبرد بیقراری میکرد و همیشه می گفت حضور من در جبهه مهم تر از درس خواندن است چون درس را بعداً هم میشود ادامه داد ولی اگر مملکت و انقلاب ما شکست بخورد دیگر به هیچ طریقی قابل جبران نیست، ایشان علاوه بر حفظ قسمتی از قرآن قرائت زیبایی هم داشت و در تمام امور مذهبی و سیاسی و اجتماعی در مدرسه و مسجد پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب فعالیت چشمگیر داشت، برخی از دوستان و آشنایان مخصوصاً یکی از روحانیون به نام حاج آقا نجفی از ایشان می خواست اعزام را به آینده (که از لحاظ سنی بزرگتر شد) موکول نماید و در پشت جبهه به فعالیتهایش ادامه دهد ولی ایشان میگفت میترسم وقتی به جبهه برسم که دیر شده باشد لذا نباید وقت تلف کنم.
به هر حال با اجازه والدین به مرکز آموزش اعزام شد و سپس به همراه سپاه فارس به کردستان رفت و در اولین مأموریت خود در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۶۲ در منطقه حاجی عمران عراق به فیض عظمای شهادت نائل آمد و نامش در دفتر عاشورائیان زمان و لبیک گویان به حسین زمان ثبت گردید.
مجروحیت ایشان دقیقاً از ناحیه گلو بود و ترکش تا عمق گردن ایشان نفوذ کرده بود.
برادر ایشان نقل می کند که پدرم خیلی علاقه به برادرم داشت و وقتی خواستیم خبر شهادت را به او بدهیم دچار مشکل بودیم که چگونه به او بگوئیم لذا به او گفتم پدرجان اگر من به جبهه بروم و شهید بشوم چه نظری درباره من داری؟ گفت اگر برای اسلام باشد عیبی ندارد بلکه خوب است، گفتم اسدالله هم برای اسلام به جبهه رفته بود، و اینگونه بود که فهمید برادرم شهید شده، ابتدا خیلی ناراحت شد و گریه کرد سپس بالای پیکر مطهر شهید آمد و دو دستش را به سمت آسمان گرفت و گفت خدایا این قربانی را از ما بپذیر.
شهید ازدواج نکرده بود و والدین ایشان نیز با داغ فرزند رشیدشان در سالهای قبل از دنیا رفتند و در گلزار شهدای کناره دفن شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی
**************