شهید هدایت اله مرادی
فرزند عزیز
گردان امام حسین لشکر 19 فجر فارس
متولد 1349
شهادت : عملیات کربلای چهار - شلمچه
دفن 19/10/1365
زرقان - گلزار شهدا - قطعه دوم
شهید هدایت اله مرادی
فرزند عزیز
گردان امام حسین لشکر 19 فجر فارس
متولد 1349
شهادت : عملیات کربلای چهار - شلمچه
دفن 19/10/1365
زرقان - گلزار شهدا - قطعه دوم
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید مراد نجاتی فرزند اکبر در سال 1328 در زرقان و در خانواده ای متدین و تلاشگر دیده بجهان گشود. در روزگار ستم شاهی زندگی را در تعب و شدائد گذراند و چشم به راه انقلابی بود که به این دوران ظلمت سیاهی پایان بخشد. شهید نجاتی در 28 سالگی در کوران حوادث انقلاب علیه طاغوت قرار گرفت و با کمک برادران حزب الهی به پخش اعلامیه های و نوارهای امام پرداخت و در درگیریهای خیابانی و تسخیر ساواک و شهربانی شیراز شرکت فعال داشت. حوادث نیز پس از به ثمر رسیدن انقلاب خونین اسلامی یکی پس از دیگری فرا رسید، حوادثی که هر کدام برای یک قرن زمان کافی بود و در مدت کوتاه خود را نمایاند و دریوزگان استکبار و غلامان حلقه بگوش استعمار در صبح پیروزی انقلاب بر«سید و خلق» به پاخاسته تاختند و نیزه ها بر قلب مردم و بر خاک شهرهای بی دفاع فرو بردند، شهید نجاتی که از یک سو سازنده انقلاب و از سوی دیگر پرورش یافته انقلاب بود نتوانست نسبت به مسائل انقلاب بی تفاوت بماند و از این رو زندگی پر مسئولیت وی که یک زندگی با اداره کردن همسر و فرزندان بشمار می رفت با دغدغه جنگ روبرو گردید و با حضور در جبهه های مختلف در سال 1361 خود را به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زرقان که یک نهاد انقلابی بود در آورد. شهید نجاتی با اینکه مسئولیت سنگینی را عهده دار بود در بیشترین ایام خدمت در جبهه های جنگ حق علیه باطل گذرانده و بواسطه جوش و خروش و استعدادی که در وی بود بسرعت مراحل کمال را در ابعاد مختلف خصوصاً در بعد رزمی طی کرد و در قسمت اطلاعات عملیات لشکر المهدی (ع) و گردان فجر مشغول فعالیت گردید. او در بین رزمندگان چهره ای محبوب و مؤثر و در بین دوستان و خویشاوندان و خانواده مایه آرامش و غمخوار دیگران بشمار می رفت. قدرت بدنی و بازوان پرقدرتش تبحری در فنون مختلف رزمی انفرادی وی را از دیگران متمایز ساخته و همه این صفات همراه با شجاعت و تقوا و ایمان قلبی اش او را مجاهدی ساخته بود که همیشه تا عمق مواضع دشمن نفوذ می کرد که از جنگها و گروهها و دشتها در زیر دید دشمن عبور می نمود و به جمع کلیه اطلاعات و شناسائی مواضع دشمن می پرداخت، شهید نجاتی پس از یک سال مداوم حضور در جبهه های حق علیه باطل و شرکت در بسیاری از عملیاتهای غرور آفرین و پیروزمند خصوصاً در عملیات کربلای پنج ایثار و اخلاص خود را به اوج رسانده و عاقبت در تاریخ 29/10/65 با شهادت به سرمنزل مقصود شتافت.
وصیت نامه شهید مراد نجاتی
با سلام و صلوات خدمت پیشگاه امام زمان و ارواحنا له الفدا و نائب بر حق آن بزرگوار حضرت امام امت وبا سلام و فاتحه بر ارواح مطهر شهدای اسلام از صدر تا کنون. و با درود بر امت همیشه در صحنه پیکار با کفر جهانی و با سلام و درود فراوان بر رزمندگان پر توان اسلام در جبهه های حق علیه باطل، این رهروان راه حقیقی و واقعی ابا عبدالله الحسین، این شیران روز و زاهدان شب. بنده حقیر مراد نجاتی ساکن زرقان متولد 1328در خانواده ای حقیر وکوچک بدنیا آمدم از اوایل کودکی به کار مشغول شدم و تا قبل از انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی به رانندگی مشغول بودم و درون انقلاب با منافقان کوردل دست به پیکار شدیم تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. از شغل رانندگی دست کشیده و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رو آوردم و از سال 61-62 نام خود را در سپاه ثبت کردم و بعد از مدتی به جبهه حق علیه باطل اعزام شدم و چند ماهی درون جبهه فعالیت داشتم و پس از این مدت، دوباره به خانه برگشتم و درون سپاه در قسمت حفاظت، مشغول به خدمت شدم و دوباره در تاریخ 5/12/64 به جبهه اعزام شدم وبنده حقیر در لشکر المهدی در گردان همیشه پیروز فجر انجام وظیفه نمودم. اکنون که به جبهه آمدم فقط به خاطر پایدار ماندن انقلاب اسلامی است وجنگ که به ما تحمیل شد به خاطر تثبیت نمودن کشور اسلامیمان بود. ما باید کوشش کنیم که دست اجانب را از مملکت اسلامیمان کوتاه کنیم. از تمامی برادران میخواهم که جنگ را سرلوحه امور قرار دهند و هیچگاه جبهه را ترک نکنند و کسانی هم که به جبهه نمی توانند بیایند هر کمکی که از دست آنها بر می آید دریغ نورزند. امام را فراموش نکنید و همیشه پیرو خط رهبری باشید تا از گزند دشمن مصون بمانید چون ایشان بود که ما را از این بدبختی نجات داد و دست بیگانه را از مملکت جدا ساخت. چند جمله ای هم برای خانواده و فرزندانم : از همسر گرامیم میخواهم که در مرگ من گریه نکند و زینب گونه باشید تا منافقان کور دل بدانند با ترورهای خود هیچ کاری از دستشان بر نمی آید. از فرزندانم میخواهم که راه شهدا را پیش گیرند و اگر خواستند خانواده تشکیل بدهند کسانی باشند که در وهله اول پیرو خط امام و یک مسلمان واقعی باشند و اگر اینطور نباشد روز قیامت خودم جلو آنها را میگیرم و دوست دارم طبق وصیت نامه عمل کنید. در ضمن لباسهای نظامی خودم در منزل است (به غیر از آورکت) همه را تحویل گروه والفجر بدهید. کسانی که از بنده بدی دیدند ما را ببخشند و دوست دارم در مرگ من تجملات نگیرید (در ضمن در مدتی که در گردان فجرمشغول به خدمت بوده ام از فرماندهان عزیز: مرتضی جاویدی، رضا بدیهی، حیدر یوسف پور، مسلم رستم زاده، عباس حاج زمانی، مسعود شیعه و دیگر برادران همسنگرم، برادران زرقان متشکرم. اینجانب را حلال کنید. چون برای من خیلی زحمت کشیدند. اجر آنها با خداوند.عمر امام مستدام باد.
==========================================
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء والصدیقین
شهید محمد علی خالص حقیقی فرزند محمد رضا در اولین شب از مرداد ماه 1349 در یک خانواده مذهبی در شهر زرقان به دنیا آمد. پدر و مادرش برای این که او از گزند حوادث در امان بماند محمد علی را نذر حضرت عباس (ع) کردند. دوران کودکی او در شهر زرقان سپری شد تا این که به سن 7 سالگی رسید. محمد علی دوران تحصیل ابتدایی خود را در شهر زرقان و در مدرسه ابتدایی شهید مطهری با موفقیت کامل به پایان رساند و در مدرسه شاگرد نمونه و زرنگی بود، دوران راهنمایی را نیز در همین شهر و در مدرسه شهید بخشنده آغاز کرد، او از شاگردان ممتاز و خوش اخلاق مدرسه به شمار می رفت. مقطع راهنمایی او با پیروزی انقلاب اسلامی هم زمان بود از این رو برای شرکت در برنامه های انقلابی و تظاهرات از ادامه تحصیل صرف نظر کرد و دوشادوش مردم شهر در راهپیمایی ها حضور فعال داشت در گروه مقاومت نیز نام نویسی کرد شب ها بعد از نماز جماعت در برنامه های بسیج شرکت می کرد. محمد علی عاشق خانواده به خصوص پدر و مادر خود بود او پسر بزرگ خانواده بود و خواهران و برادران خود را در درس خواندن و نماز خواندن روزه گرفتن و حفظ حجاب تشویق و حمایت می کرد. محمد علی با ترک تحصیل اوقات خود را صرف کار کردن در بوریابافی می کرد و از این طریق کمک خرج خانواده بود. با آغاز جنگ تحمیلی آمادگی خود را برای حضور در جبهه های حق علیه باطل به خانواده اعلام کرد با این که سن او کم بود و به سربازی هم نرفته بود. یک بار از طریق بسیج و گردان امام حسین (ع) به جبهه اعزام شد. او در عملیات کربلای 8 حضور داشت و از خود فداکاری های زیادی به یادگار گذاشت. با این که از تاریخ اعزام او به جبهه یک ماه بیشتر نگذشته بود در تاریخ 14/1/1366 همزمان با سالروز تولد امام زمان (عج) در جزیره مجنون از ناحیه قفسه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به دیدار معبود خود شتافت. جسد پاک او 2 روز بعد از شهادتش در شهر زرقان تشییع و در گلزار شهدای همین شهر به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی
خاطرات شهید از زبان مادر
بچه های من که به دنیا می آمدند از بین می رفتند و برایم نمی ماندند وقتی محمد علی به دنیا آمد به توصیه پدرش و اقوام که همگی خادم حضرت ابالفضل العباس بودند به من گفتند که محمدعلی را به حضرت عباس ببخشم قبول کردم و او را نذر حضرت عباس کردم، از بچگی هر وقت برای او اتفاق یا حادثه ای رخ می داد به حضرت عباس توسل می کردم، محمد علی چندین بار از مرگ حتمی نجات یافت.
مدیون اباالفضل
یک روز محمد علی در پشه بند خواب بود و مشغول کارهای خانه بودم وقتی به او سر زدم دیدم قلاب پشه بند در دهانش گیر کرده و از زبان محمد علی خون زیادی آمده بود خیلی ترسیدم گفتم یا ابالفضل به دادم برس. قلاب را با انبردستی باز کردم دیدم زبانش پاره شد. خانواده گفتند زبانش را بخیه کنیم من قبول نکردم تا 40 روز با قطره چکان به او شیر دادم تا اینکه بهتر شد.
یک بار هم در سه سالگی یک روز برای ناهار ظهر آب گوشت درست کردم، محمد علی سر سفره بود، ظرف آب گوشتی روی پایش ریخت و سوخت. سوختگی اندازه ای بود که جایش سوراخ شد اما از آن جایی که او فدایی و نذر حضرت عباس بود این بار هم نجات پیدا کرد.
وقتی محمد علی به جبهه رفته بود پدرش خواب دید که کسی به در خانه آمده و به او گفته که محمد علی شهید شده فردای همان روز برای نماز صبح که بیدار شدم به قاب عکس محمد علی نگاه کردم حس کردم روی قاب عکس توده ای از خاک گرفته با چادر قاب عکس را پاک کردم دیدم پاک نشد قضیه را برای پدر محمد علی تعریف کردم به من گفت دیشب خواب دیدم که محمد علی شهید شده.
یک روز که محمد علی از جبهه برگشته بود لباس هایش پاره بود و به من گفت لباس هایم را بدوز باید به جبهه برگردم. چرخ خیاطی من چند روز خراب بود و کار نمی کرد همان روز وقتی به سراغ چرخ خیاطی رفتم دیدم خود به خود درست شده و لباس های محمد علی را دوختم و برایش آماده کردم.
هنوز چهلم شهید را نداده بودیم خیلی ناراحت بودم خانم همسایه به خانه ی ما آمد و گفت دیشب خواب محمد علی را دیدم به من گفت به مادرم بگو ناراحت نباشد گریه نکند جای من خوب است الان هم با دوستانم می خواهم به مسجد بروم به او بگو من جای دوری نیستم نگرانم نباشد.
همیشه کم خرج و کم توقع بود یک روز که می خواست به جبهه برود به من گفت کمی آش برایم درست کن من برنج هم درست کرده بودم وقتی غذا را کشیدم دید سر سفره دو تا غذا داریم خیلی ناراحت شد و به من اعتراض کرد و می گفت باید یک غذا سر سفره باشد از اسراف بیزار بود و سادگی را خیلی دوست داشت.
یکی از همشهری هایمان گرفتاری برایش پیش آمده بود به من گفت در عالم خواب محمد علی را دیدم اما من او را نمی شناختم به من گفت ناراحت نباش مشکل و گرفتاریت حل می شود به محمد علی گفتم من شما را نمی شناسم او خود را معرفی کرد و گفت من محمد علی هستم این هم مادرم آن موقع بود که او را شناختم و فهمیدم که محمد علی شهید شده است.
محمد علی با پسر عموی خود خیلی دوست و رفیق بود از دوران کودکی با هم بزرگ شده بودند پسرعمویش شهید محمد خالص حقیقی زودتر از محمد علی به جبهه رفت و به شهادت رسید محمد علی بخاطر شهادت محمد خیلی ناراحت بود و با لباس سیاه به جبهه رفت و دقیقاً همان روز تولد امام زمان که پسر عمویش به شهادت رسیده بود سال بعد در همان روز هم محمد علی به شهادت رسید.
روزی که خبر شهادتش را آوردند در خانه بودم کنگر پاک می کردم از صبح دلم خیلی شور می زد و حس می کردم اتفاقی افتاده، دیدم کسی در می زند درب حیاط را باز کردم دیدم پسر عمه محمدعلی از سپاه آمده به من گفت محمد علی کجاست؟ به محض دیدن او گفتم محمد علی شهید شده؟ گفت نه اطلاع ندارم. به او گفتم پدرش خواب دیده که شهید شده، خودم می دانم وقتی این جمله را گفتم پسر عمه محمد علی اشک در چشمانش حلقه زد و خبر را به ما داد.
وصیت نامه شهید محمدعلی خالص حقیقی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر ایثارگران مکتب توحید که هر لحظه حماسه ای می آفرینند. من آگاهانه قدم به میدان جنگ نهادم و اگر شهادت نصیبم گشت خوشحال هستم از این که توانسته ام به وظیفه شرعی خودم عمل نمایم. ای ملت مسلمان ایران جبهه ها را خالی مگذارید زیرا این جنگ، جنگی است میان حق و باطل و ما باید تا آخرین قطره خونمان برای پیروزی اسلام و انقلاب مبارزه و مجاهدت کنیم، ای مردم به سخنان امام گوش فرا دهید و عمل کنید که سخنش حق است و همواره پیرو خط سرخ شهادت باشید که شهدا جان خود را فدای انقلاب نمودند و با هدیه خون سرخ خود به کام شیرین خویش رسیدند و جز رضای خدا چیزی نخواستند و بدانید با ریختن هر قطره خون شهید مسئولیت شما در قبال مسائل جنگ و انقلاب بیشتر می شود و بار مسئولیت هر لحظه بر دوش شما سنگینی خواهد کرد و همواره بیدار و هوشیار باشید که منافقین سعی در رخنه در اذهان شما دارند و میخواهند شما را از انقلاب دلسرد کنند و در اندیشه شما جا دهند ولی هرگز موفق نشده و نمی شوند. ای دوستان و آشنایان گرامی مرا حلال کنید و ای پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم شهادت من شما را دلسرد نسبت به مسائل انقلاب نکند و من می دانم که شما هرگز دلسرد نمی شوید و تا پای جان فعالیت خواهید کرد، به خاطر زحمات زیادی که برایم کشیدید کمال تشکر دارم و از شما میخواهم که مرا حلال کنید 6/11/1365.
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید محمدجواد شعبانی نژاد/ حاج علی اکبر / 1345 /زرقان / 25/12/1363 /بسیج/ جزیره مجنون / گلزار شهدای زرقان
شهید محمد جواد شعبانی فرزند علی اکبر در سال 1345 در شهر زرقان متولد گردید دوره تحصیلات ابتدایی را در مدرسه مهرداد گذراند وسپس تحصیلات راهنمائی را در مدرسه راهنمائی دکتر شریعتی سپری نمود. شهید به خاطر وضعیت مذهبی موجود در خانواده از همان اوایل کودکی ، به مسائل اسلام آشنا گردید و به مساجد و جلسات مذهبی اهمیت زیادی می داد. در حین تحصیلات در اوقات فراغت، بکار کردن می پرداخت تا اوقات خورا به بطالت نگذرانده باشد، با شروع انقلاب اسلامی و فعالیت های او و دیگر دوستان بیشتر و علاوه بر شرکت در جلسات مذهبی وکلاس های قرآن، به پخش اطلاعیه های حضرت امام در مساجد و محافل می پرداخت، و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی او هم چنان صحنه یاری انقلاب اسلامی را ترک نکرد وبه عنوان همکار افتخاری در کمیته امداد امام خمینی مشغول خدمت شد و از این طریق انقلاب اسلامی را یاری و به مردم مستضعف خدمت می نمود. پس از این که جنگ تحمیلی توسط ابر قدرت های جنایتکار بر ایران اسلامی تحمیل شد و از طرف رهبر کبیر انقلاب اسلامی فرمانی مبنی بر هجوم امت به جبهه های جنگ صادر گردید جواد که عشق به اسلام در وجودش ریشه داشت در اوائل سال 1361 فرمان امام را لبیک گفته و در بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهت اعزام به جبهه های حق علیه باطل نام نویسی نمود. پس از طی مراحل آموزشی، راهی کربلای جنوب گردید و در عملیات های مختلفی نیز شرکت نموده و چنان به جبهه علاقه مند گردید که تمام وجود خود را وقف خدمت در آن جا می نمود.
جواد از اخلاق وخصوصیات بسیار خوب و ارزشمندی برخوردار بود. در برخورد با سایرین بسیار مؤدبانه رفتار می کرد و با وجود سن کمی که داشت دریایی از حلم و بردباری را در قلب کوچک خود جای داده بود و هنوز همسنگران روحیه عجیب و بزرگ او را در جبهه از یاد نبرده اند، او سعی می کرد مسئولیت های بیشتری را قبول کند و کارهای بزرگتری را انجام دهد.
آری جواد به راستی عاشق شده بود، عاشقی که در مدرسه عشق درس ایثار آموخت و تا زمانی که مدرک شهادت را نگرفت دست از آموختن نکشید او با وجود این که در عملیات خیبر مجروح شده، پس از مدتی مجدداً به جبهه باز گشت و هم چنان مشغول خود سازی ودفاع از مملکت اسلامی در مقابله با کفار بعثی گردید تا این که عملیات افتخار آفرین بدر آغاز شد و جواد در این عملیات در تاریخ 25/12/63 در شرق دجله گُل نو شکفته وجودش بدست جلادان بعثی پرپر شد و پرواز کنان به معراج رفت و پیکر معطر و پاکش را فرشته های خداوند به آسمان بردند.
وصیت نامه شهید محمد جواد شعبانی نژاد
بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیکم فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا
برخی از آن مؤمنان بزرگ مردانی هستندکه بر عهد و پیمانی که با خدا بسته اند کاملا وفا کردند پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا براه خدا شهید شدند.
با سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود بر شهیدان راه حق و حقیقت از کربلای حسین تا کربلای ایران و سلام بر آنانی که در راه خدا جهاد کردند و با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. آری این بنده حقیر بنا به وظیفه خویش میدانستم که در جبهه های جنگ حق علیه باطل شرکت کنم. بله در ساعتی که عملیات نزدیک شده آماده میشویم تا بعد از مدت ها انتظار به پیش رویم و یاری خداوند متعال کفر را نابود سازیم. از خداوند عاجزانه درخواست داریم تا ما را در این را ه ثابت قدم بدارد. ان شاءالله
و قبولی من در صورتی است که از امتحان دنیا خوب بیرون بیایم و از خداوند میخواهم که در این عملیات که رزمندگان را پیروز گرداند و اگر لیاقت داشتم، خدا شهادت را نصیبم بگرداند.
و اگر چنانچه شهید شدم ناراحت نباشید چرا که قرآن میفرماید: اگردر راه خدا کشته شوید، غم مخورید که به رحمت ایزدی پیوستید و به سوی خدا محشور خواهید شد و به فکر خود باشد که ازمرگ نمی توان گریخت. ((ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا وتوفنا مع الابرار)) پروردگارا از گناهان ما در گذر و زشتی کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان محشور بگردان. پروردگارا ما را از آنچه که به وسیله فرستادگان خود وعده دادی نصیب فرما و محروم مگردان که وعده تو هرگز تخلف نخواهد کرد. و سلام گرم خود را به پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرم از راه دور به آنها سلام میکنم و امیدوارم که برای من ناراحت نباشند که من دارم وظیفه خود را در جبهه ها جنگ حق علیه باطل انجام میدهم. بله این وظیفه من تنها نیست که به جبهه بروم، بلکه وظیفه تمام ملت دلیر و شجاع ایران است که با صدامیان بجنگند و به قول رهبر کبیر انقلاب که گفت: "امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند" صدام هم نوکر کوچک آنهاست.
از پدر و مادرم میخواهم که من ماه رمضان سال قبل روزه را نگرفتم، برای من روزه بگیرید و امیدوارم که برای من گریه نکنید و مثل مادر دیگر شهدا که میدانید که چقدر صبر حوصله دارند، و سلام به برادرانم که امیدوارم راه من را ادامه دهند که همین راه الله است. در سنگر مدرسه خود درس بخوانید تا بتوانید در سال های آینده کشور خویش کمک کنید تا دیگر کشور خارجی نتواند که یاد جنگ با ایران و دولت های اسلامی کند. بله این جنگ درسی برای تمام کشورهای تجاوزگر است و پیام کوتاهی به خواهر عزیزم دارم که ای خواهر عزیزم تو هم زینب وار حجاب خود را رعایت کن که این هم مشتی است بر دهان یاوه گویان شرق و غرب.
در آخر از ملت میخواهم برای رهبر ایران امام خمینی دعا کنند که خدا این راهبر ما را تا انقلاب مهدی(عج) برای ملت ایران نگهدارد.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
والسلام - من الله توفیق - جواد شعبانی
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید علی اکبر روستا فرزند سردار در سال ۱۳۴۶ در خانواده ای مذهبی و متوسط در روستای تاریخی بندامیر زرقان دیده به جهان گشود، او فرزند پنجم و آخر خانواده از بین ۳ خواهر و دو برادر بود، پدرش علاوه بر کشاورزی به بقالی نیز اشتغال داشت و مغازه اش نیز در بندامیر بود.
شهید از اخلاق خوبی برخوردار بود، بسیار مهربان و با گذشت و مددکار دیگران مخصوصاً والدین و خانواده بود و به همین خاطر تمام اقوام و خویشاوندان و همسایگان او را دوست می داشتند.
شهید علی اکبر روستا دوران تحصیلات ابتدائی را در مدرسه شهید عضدی و دوره راهنمائی را در مدرسه سید جمال الدین اسد آبادی روستای بندامیر با موفقیت به پایان رساند و بخاطر اینکه دبیرستان در بندامیر وحود نداشت، ادامه تحصیل را به آینده موکول کرد و وارد بازار کار شد.
ایشان بصورت فعال در مراسم مذهبی مسجد و مدرسه شرکت می کرد و یکی از اعضای فعال پایگاه مقاومت بود.
در سال ۱۳۶۶ برای دفاع از ایران اسلامی که مورد هجوم صدام با کمک ایادی استکبار جهانی و دشمنان داخلی قرار گرفته بود به سپاه پاسداران پیوست و به عنوان پاسدار وظیفه به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و بیش از یکسال در مناطق مختلف جنگی خدمت کرد، سر انجام در ۱۳۶۷/۴/۴ در آخرین روزهای جنگ تحمیلی و قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد در جزیره مجنون مورد هجوم دشمنان بعثی قرار گرفت و به همراه تعداد دیگری از همرزمانش به شهادت رسیدند.
این شهید عزیز پس از شهادت، مفقودالاثر شد و تا سالها خانواده اش منتظر بازگشت پیکر او بودند و نهایتاً باقیمانده پیکر مطهرش که توسط گروه تفحص شهدا کشف شده بود بعد از سالها به وطن بازگشت و با حضور تعداد کثیری از اهالی مرودشت و روستاهای کربال تشییع و در گلزار شهدای مرودشت دفن گردید.
لازم به ذکر است که مرحوم سردار روستا پدر بزرگوار شهید علی اکبر روستا و مادر گرامی ایشان مرحومه رخشنده امیری نیز به رحمت ایزدی پیوستند و در آرامستان شهر مرودشت در جوار گلزار شهدا به خاک سپرده شدند.
صفحه شهید اکبر روستا فرزند احمد
بسم رب الشهداء و الصدیقین
اصغر سیف فرزند آزاد در سال 1347 در زرقان و در خانواده ای مذهبی با وضعیت مالی ضعیف به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا مقطع سوم دبیرستان در رشته ای علوم تجربی ادامه داد. اصغر سیف علی رغم آن که پدرش علاقه شدیدی به او داشت ولی تابستان ها برای امر تامین معاش به بنائی می پرداخت. شهید اصغر سیف از کودکی مکبر نماز بود و علاقه ی زیادی به محافل مذهبی داشتند و در زمینه های علمی، ورزش و ادب سر آمد بودند. وی باستانی کار قهاری بود و در کشتی گیری مهارت خاصی داشت. با شروع انقلاب، در فعالیت های انقلابی فعالیت خوبی داشت و در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت میکرد و شب ها به کمک دیگر انقلابیون زرقانی به پخش اعلامیههای امام می پرداخت. با شروع جنگ در لشگر فجر نام نویسی کرد و به جبهه اعزام شد. در جبهه نیز فعالیت خوبی داشت و تا پای جان در برابر دشمن مقاومت نشان میداد. شهید سیف در عملیات های مختلفی شرکت نمود و در جبهه فاو زخمی و شیمیایی شد و مدتی در بیمارستان بستری شد. هنوز حالش مساعد نشده بود که به جبهه برگشت و در عملیات کربلای 8 در شلمچه شرکت نمود و روز 19/1/1366 ندای حق را لبیک و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید اصغر سیف
بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله
شهادت میدهم به: یکتایی پروردگار و اینکه پیامبران که اول آنان حضرت آدم(ع) و آخرین آنان حضرت محمد ابن عبد الله (ص) است برای راهگشائی بشر از طرف پروردگار فرستاده شدند و نیز شهادت میدهم پس از نبی اکرم(ص) سلسلۀ امامت آغاز که اولین آنان مولا علی(ع) و آخرین آنان حضرت مهدی(عج) است که در پس پرده غیبت به امر پروردگار بوده و مسئولیت آن بزرگوار به طور غیر مستقیم بر عهده ولی فقیه است که در زمان ما این رسالت سنگین بر عهده امام خمینی میباشد.
برادران و خواهران،
بدانید که با آگاهی کامل و شناخت واقعی راه حق علیه باطل، عازم کربلای ایران شدهام که رهبر عزیزم امام خمینی از جد بزرگوار خود آموخته و در جهت دفاع از حریم مقدس، گام به جبهه نهادم که مورد چپاول و ترکتازی صدامیان عفلقی که بنا به دستور ابرقدرتها و کلیه شیاطین به مملکت ما تجاوز نموده اند و دین، شرف، حیثیت و میهن عزیز ما را مورد تجاوز قرار داده اند.
به خوبی میدانم که این راه همان راه حسین(ع) سرور آزادگان می باشد و از شما امت حزب اللهی میخواهم که سراپا گوش به فرمانش باشید که سعادت دنیا و فلاح و رستگاری جهان باقی در اطاعت از فرمان آن عزیز بزرگوار می باشد.
سخنی چند با همسنگرانم یعنی دانش آموزان دارم و و آن اینکه:
هنر این است که در شرایط حساس و سرنوشت ساز کشورمان که کلیه شیاطین جهانی با کلیه نقشه ها و وسایل اهریمنی خود همه، همگام و یکصدا پشت در پشت هم داده و در جهت نابودی اسلام عزیز و انقلاب نوپای اسلامیان تا سر حد توان در حال فعالیت می باشند. . . . جا دارد که دانش آموزان نه تنها سنگر مدرسه را حفظ کرده بلکه به یاری دین مقدس خود که از قرآن کریم و سنت نبی مکرم(ص) نشأت گرفته بشتابند و سنگرهای جبهه را پر نموده و هرچه سریعتر شر این نوکر حلقه به گوش ابر خیانتکاران یعنی صدام کافر را از صحنه ی تاریخ محو نمائید.
از امت حزب الله میخواهم که: هر چه بیشتر به مساجد، این سنگرهای واقعی انقلابمان اهمیت قائل شده و آنرا روز به روز پر نموده که تمام موفقیت ما در طول این هشت سال انقلاب از همین مکان های مقدس است. حفظ و اهمیت دادن به فرامین امام و فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری سر لوحه اعمال خویش قرار دهند.
و اما شما پدر و مادر:
از این که برای من زحمات زیادی متحمل شده اید و در مقابل، نه تنها من نتوانسته ام جبران کنم ، بلکه مدیون زحمت های شما می باشم، امیدوارم مرا ببخشید و مرا حلال کنید.
از کلیه برادران و دوستان خویش میخواهم که جبهه ها را فراموش نکرده و سعی کنند این سنگر الهی و مکان مقدس که در واقع دانشگاه انسان سازی است را گرم نگه دارند.
خدایا تو خود میدانی که من غایت و منتهای آرزویم، کسب رضایت تو و شهادت در راهت بوده. این منت را بر من بگذار و این آرزوی مرا مورد قبولت واقع گردان.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) حتما کنار مهدی(عج) خمینی را نگهدار
اصغر سیف - 17/1/66
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء والصدیقین
فرزند اصغر، تولد سال 1348 شهر زرقان، شهادت نهم دیماه 1365 شلمچه عملیات کربلای 5
شهید عبدالرضا زارعی (سعید) در دو سالگی پدرش را از دست داد و پس از آن به همراه دو برادر بزرگترش که زیر دهسال داشتند و خواهر کوچکش که چند ماهه بود تحت سرپرستی مادرشان قرار گرفتند و تنها راه امرار معاش و درآمد آنها سه دانگ مینی بوسی بود که پدرش روی آن کار میکرد. به این طریق بچهها در سایه فداکاری و مناعت طبع مادر رشد کردند و به مدرسه رفتند و وارد عرصه زندگی شدند. در این دوران سخت و جانکاه، مادر تمام سختیها را به جان خرید تا بچهها راحتتر زندگی کنند و گرد محرومیت به چهرهشان ننشیند. سعید در چنین وضعیتی و در یک جوّ کاملاً مذهبی رشد کرد و از همان ابتدا با مسجد انس گرفت. سعید در انقلاب اسلامی نُه ساله بود و در حد خود در فعالیتهای انقلابی حضور داشت. سعید در طول زندگی با خانواده پدری و مادری ارتباطی عاطفی و تنگاتنگ داشت و بیشتر از همه با کوچکترین پسر عمویش شهید غلامرضا زارعی که همسن و سال او بود (و او هم پدرش را در کودکی از دست داده بود) ارتباط داشت. پس از شهادت پسر عموی دیگرش شهید سعید زارعی (برادر غلامرضا) در سال 1361 با غلامرضا تصمیم به ادامه راه او میگیرند ولی از آنجا که کم سن و سال بودند برای جبهه پذیرفته نمیشوند اما به عضویت گروه مقاومت شهید بهشتی مسجد امام سجاد (ع) زرقان در میآیند و تداوم راه شهدا را از طریق فعالیت در گروه مقاومت دنبال میکنند.
مادر سعید درباره جبهه رفتن او میگوید: بعد از شروع جنگ و شهادت پسر عمویش، هر روز برای رفتن به جبهه از من التماس میکرد و من قبول نمیکردم و گاهی نیز عصبانی میشدم، نه فقط خودش بلکه دیگران را هم واسطه قرار میداد تا من با جبهه رفتن او موافقت کنم. اگر میگفتم تو هنوز کوچکی میگفت: قاسم هم در کربلا همسن من بود، اگر میگفتم تو را به سختی بزرگ کردهام میگفت: همه رزمندگان به سختی بزرگ شدهاند و خون من رنگینتر از آنها نیست، اگر میگفتم برادرت در جبهه است میگفت او بجای خودش من هم به جای خودم، اگر میگفتم تو تکلیف نداری میگفت: امام تنهاست و همه جهان علیه او هستند و همه ما تکلیف داریم به ندای او لبیک بگوئیم. خلاصه هر روز یک بحث جدید پیش میکشید و من هرچه میگفتم او یک جواب قاطع داشت. من هم به حرفهای او ایمان داشتم و راضی به رضای خدا بودم و میدانستم که راه امام و رزمندگان اسلام حق است و مرگ و زندگی دست خداست و شهادت بهترین مرگ است ولی واقعاً نمیتوانستم به او اجازه بدهم اما میدانستم که بالاخره یک روز در برابر آن همه التماس و خواهش باید تسلیم شوم و اجازه بدهم و نهایتاً همینطور هم شد و به او اجازه دادم و با غلامرضا که او هم همین وضعیت در خانوادهشان داشت به جبهه رفتند. . .
شهیدان سعید زارعی و غلامرضا زارعی که پسرعمو و صمیمیترین دوست یکدیگر بودند دارای عشق و علاقههای مشترک بودند و آنقدر تشابه رفتاری و عقیدتی و معنوی داشتند که گویا یک روح در دو بدن بودند. اگرچه هنوز به سن تکلیف شرعی نرسیده بودند ولی به احکام دین مبین اسلام پایبندی و تقید کامل داشتند، نماز و روزههایشان ترک نمیشد، نه فقط به واجبات بلکه به دستورات مستحب هم عمل میکردند و از مکروهات دوری میجستند. همیشه سعی داشتند نمازشان را سر وقت و در مسجد به جماعت بخوانند، در کنار درس و تحصیل، بیشترین فعالیت در گروه مقاومت و نماز جمعه و برگزاری برنامههای مذهبی داشتند و این خودسازی را ادامه دادن راه شهدا میدانستند، هر دو با شهدا (و مخصوصاً با شهید سعید زارعی) حشر و نشر و ارتباط داشتند. عشق به امام و کربلا و شهادت و رزمندگان وجودشان را چنان پر کرده بود که هرکس در اولین برخورد با آنها به محتوای دلشان پی میبُرد. بزرگترین آرزویشان شهادت بود و هر دو مشتاقانه در آتش این عشق الهی می سوختند. . .
نهایتاً با هم به جبهه رفتند و به عضویت گردان فجر لشکر المهدی در آمدند و پس از چند بار حضور در جبهه در عملیات کربلای 5 در شلمچه با هم به شهادت رسیدند و در گلزار شهدای زرقان در جوار حرم سید شهید سید عمادالدین نسیمی در کنار هم آرمیدند و به بزرگترین آرزوی زندگیشان نائل شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی
متن وصیتنامه بسیجی شهید عبدالرضا زارعی
(و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون)
نپندارید آن هایی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه آن ها زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.
مادرم هر وقت خواستی گریه کنی بیاد کربلا گریه کن اکنون که این توفیق نصیبم شد که به جبهه های حق علیه باطل روانه شوم و به جمع یاران حسین (ع) بپیوندم خدا را شکر می کم ای ستار العیوب از تو می خواهم که گناهانم را ببخشی زیرا که سخت به رحمت تو نیازمندم و از قهر تو می ترسم اکنون که مرگ حتمی است بگذار که تا مرگی را انتخاب کنم که سعادت دنیا و آخرت در آن نهفته باشد و خدایا تو خود شاهدی فقط برای رضای تو گام برمی دارم. ای برادران و خواهران عزیز در همه ی کارهایتان خدا را در نظر بگیرید و با خلوص نیت و وحدت پشتیبان اسلام و قرآن باشید مبادا روزی دشمنان اسلام بر ما بشورند و ما متفرق باشیم. خدایا گرانبهاتر از جانم سرمایه ای دیگر ندارم که در راهت بدهم و این جان ناقابل من در راه خود و راه امام امت و در راه گسترش اسلام بپذیر و سخنی چند با مادر و خواهر و برادرانم و کلیه کسانی که به نحوی در زندگیم مؤثر بوده اند: مرگ حق است و سرانجام زندگی همه گذر از این معبر است اما چه زیباست مرگ در راه خدا و جهاد در راه خدا و چه زیباست به دور از دلهره های گناه و خوف از غرور و خودخواهی در امواج عشق الهی پرواز نمودن و در قربانگاه عشق به لقاءالله رسیدن از همه شما می خواهم که بعد از من گریه ای که بیانگر ضعفتان باشد نکنید و بیاد آورید کسانی را که در این انقلاب 19 تن از افراد خانواده خود را فدایی اسلام و راه امام نمودند از شما می خواهم که در صورت امکان شب های جمعه برایم دعای کمیل بخوانید تا. . . . هر چه بیشتر از بارگاه احدیت روحم را شاد نمایید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگه دار ، خدایا خدایا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید قاسم نعمت الهی فرزند علی اکبر (پسرخاله شهیدان گلمحمدی) روز اول ماه تیر سال 1352 در شهرستان زرقان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و از همان اوان کودکی بود که تحت تأثیر رفتار بزرگترها قرار گرفت و در خانه ای که حاکی از رنج و مشقت و دوران سخت زندگی بود بزرگ شد. 5 ساله بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و او با مردم در خیابانها تظاهرات میکردند.
در سن 6 سالگی به مدرسه رفت و در تمامی مراسم های مذهبی و مخصوصاً بسیج دانش آموزی شرکت مینمود. شهید نعمت اللهی اگرچه در آن دوران سن کمی داشت ولی در تمامی تظاهرات ها و تشییع جناره ها شرکت می نمود. در تشییع جنازه شهید حسین بنی پری با ماشین تصادف کرد و در طی دو سال که مریض بود توانست به کمک پرستار، خانواده معلمین و کمیته درسش را نیز ادامه دهد و هم از نظر جسمی بهبود یابد.
شهید در کلاس پنجم بود که متوجه شد برای جبهه ثبت نام میکنند وی با همان سن کم و روح بزرگی که داشت تصمیم گرفت مانند بزگترها به جبهه برود که او را نپذیرفتند ولی با دست بردن در شناسنامه، سال تولدش را از 1352 به 1347 تبدیل کرد و چون قلبا عاشق جبهه و جنگ بود بالاخره پس از آموزش در تاریخ 29/10/66 وارد جبهه شد و اثبات کرد که جبهه برترین مدرسه و دانشگاه است.
نهایتاً در تاریخ 22/1/67 در کربلای شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به کاروان عاشورائیان تاریخ پیوست. شهید قاسم نعمت اللهی هنگام شهادت 15 سال بیشتر نداشت.
وصیت نامه شهید بزرگوار قاسم نعمت اللهی:
بسم رب الشهدا والصدیقین
والذین هاجرو و اخرجوا من دیارهم و اوذو فی سبیلی وقاتلوا وقتلوا الا عنهم سیئاتهم ولادخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عندالله - آنان که مهاجرت کردند وبیرون رفتند از دیارشان و رنجانیده شدند در راه من و کارزار کردند و کشته شدند ازبدیهای ایشان درمیگذرم و در بهشتهائی که در آن نهرها جاری است داخلشان میکنم. خدایا امیدوارم خون من جزء آن دسته ازخونها باشد که با نثار شدن چون سیلی درخت پاینده اسلام را آبیاری میکند. با درود بر انبیاء و اولیاء خدا و درود بر مرجع علی گونه زمان حضرت ایت العظمی امام خمینی وسلام و درود بر همه شهدای شهر زرقان و سلام بر جانبازان و درود بر مجروحین و معلولین انقلاب واین شهیدان زنده. ای مردم شهید پرور زرقان شما همانند پروانهای دور امام بگردید ولحظهای از یاری او و انقلاب دست برنداریم.
معراج قاسم
تقدیم به ارواح تابناک «فهمیده های» وطنم مخصوصاً شهید قاسم نعمت الهی
و برادران شهید کوچکعلی و قربانعلی عسکری
گفتم : عدو ، ذرهای رحم ، در جنگل دل ندارد
گفتند : دل ، آرزوئی ، جز تیغ قاتل ندارد
گفتم که این قایق عشق ، در بحر خون میشود غرق
گفتند : زیباتر ، از این ، ساحل ، مقابل ندارد
گفتم : در این راه ، جانان ، جان از شما میستاند
با التماسی حماسی ، گفتند : قابل ندارد
گفتم که تکلیف عاشق ، ای یاوران نیست آسان
گفتند: بر ما حرام است عشقی که مشکل ندارد
گفتم : که گلبوسۀ مرگ ، در کام مخلوق ، تلخ است
گفتند : بــِـه ، از شهادت ، این باغ ، حاصل ندارد
گفتم : شما نوجوانید ، تاب و تحمل ندارید
گفتند : دل ، مثل قاسم ، جز صبر کامل ندارد
گفتم : مراحل ، زیاد است ، در فهمِ معراج قاسم
گفتند «فهمیده» فهمید ، طیِّ مراحل ندارد
والسلام - محمد حسین صادقی
=========================================
نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه
جستجوی اسامی شهدا در سایت امام زادگان عشق
از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء و الصدیقین
در سال 1319 فرزند سوم خانوادۀ مرحوم پرویز در محیطی کاملا مذهبی بدنیا آمد، در شناسنامه نامش را سیاوش گذاشتند اما محمود صدایش میکردند، کسی از آینده و سرنوشت محمود اطلاعی نداشت، پدرها بیشتر علاقه دارند که بزرگ شدن فرزندشان را ببینند، اما دست تقدیر باعث شد که محمود در سن 2 سالگی عزیزترین و بزرگترین حامی خود که پدرش بود را از دست بدهد. محمود با دیگر هم سن و سالان خود فرق داشت، یک حسن خدادادی در او نهفته بود که روز به روز شکوفاتر می شد. محمود حتی محبت پدر را هم لمس نکرد، اما مادری مهربان و سختکوش داشت. مادر محمود با دسترنج خود که خیاطی بود نگذاشت که بچهها هیچ کمبودی احساس کنند و از آنجایی که زن بسیار مؤمنهای بود با اتکا به خداوند متعال به بهترین وجه ممکن برای فرزندانش هم پدر بود و هم مادر. مادر شهید همتی در وقت بارداری، قبل از بدنیا آمدن محمود شبی خواب میبینید که به کربلای معلی مشرف شده، وقتی که به سمت ضریح مطهر امام حسین (ع) حرکت میکند، ناگهان درب ضریح باز میشود و مادر شهید همتی وارد ضریح مطهر میگردد و در قسمت بالای سر حضرت علی اکبر(ع) میایستد، حضرت علی اکبر (ع) چشمانش را باز میکنند و نگاهی به مادر شهید میکنند و بعد از این خواب مادر احساس میکند که فرزند درون شکم نوزاد مبارکی است و بعد از بدنیا آمدن محمود او را بسیار دوست میداشت.
زمان به سرعت میگذشت و محمود بزرگ و بزرگتر میشد، هنگام مدرسه رفتن فرا رسیده بود، محمود عاشق یاد گرفتن و پیشرفت بود، با تمام مشکلاتی که داشت وارد مدرسه قاآنی آن زمان شد، در آن زمان داشتن مدرک تحصیلی ششم آرزوی هر محصلی بود، محمود که اعتقاد و ایمان مثال نزدنی نسبت به ائمه اطهار داشت نذر میکند که اگر در سال ششم قبول شود تعزیه بخواند، با تلاش شبانه روزی توانست مدرک ششم را بگیرد و به نذری که کرده بود جامه عمل بپوشاند. شهید همتی مدت چهار سال تعزیه خوانی کرد و به دلیل سن و سال کمی که داشت بیشتر نقش دو طفلان مسلم و دو طفلان زینب را اجرا می کرد. با گذشت زمان محمود نیز بزرگ شد، خدمت سربازی را به اتمام رساند و شغل خیاطی را انتخاب کرد، در کنار آن عکاسی را نیز فرا گرفت، به دلیل هوش و ذکاوتی که داشت در سال پنجاه و دو به عنوان نماینده روزنامه کیهان انتخاب شد، سالهای انقلاب اوج فعالیت محمود بود، تمام مسائل انقلاب را گزارش میداد، سال پنجاه و هفت عوامل رژیم شاه تظاهرات مردم زرقان را به گلوله بستند که باعث شهادت ناصر رضا زاده شد، محمود با پشتکارو بدون در نظر گرفتن عاقبت این کار گزارش شهادت شهید رضا زاده را در روزنامه به چاپ رساند، همین امر باعث تحرک بیشتر مردم زرقان شد، عُمال رژیم شاه بارها او را تهدید کردند، اما او نمیتوانست بی تفاوت باشد.
شهید محمود همتی بوسیله دستگاه کپی که داشت اعلامیههای امام خمینی را چاپ و در بین مردم پخش میکرد، شهید محمود همتی جزو اولین کسانی بود که به ساختمان ساواک در شیراز حمله کرد و آن جا را تسخیر کردند و مدارک زیادی از جنایات شاه جمع آوری نمودند. انقلاب اسلامی ایران با الطاف خداوندی به پیروزی رسید، اما دشمنان خدا و انقلاب نمیتوانستند شکوفایی این انقلاب را ببینند چون در سال 1359 رژیم بعث عراق با حمایت کشورهای غربی به ایران حمله کرد اما مردم غیور ایران نمی توانستند حضور دشمن را در کشور خود تحمل کنند. شهید محمود همتی هم از این قاعده مستثنی نبود و با این که متاهل بود و صاحب چند فرزند بود داوطلبانه وارد جبهه شد و در لشکر 33 المهدی، گردان کمیل مخلصانه به خدمت مشغول شد و به خاطر فعالیتی که از خود نشان داد به عنوان مسئول پرسنلی و تعاون گردان انتخاب گردید. در یکی از عملیاتها گردان کمیل وارد خط شلمچه میشود، دشمن بعثی منطقه را پر از آب میکند و از طرف دیگر منطقه را زیر آتش قرار میدهد، تعدادی از نیروها مجروح میگردند، سه نفر از آنها دچار خونریزی شدید میشوند، با رسیدن آمبولانس شهید همتی آنها را درون آمبولانس سوار میکند و حرکت میکنند. در بین راه ماشین خراب میشود، هر لحظه امکان داشت که آن سه رزمنده شهید شوند، شهید همتی از ماشین پیاده میشود و شروع به هل دادن آمبولانس میکند، در زیر آتش سنگین دشمن و لیز بودن زمین با کمک راننده حدود دو کیلومتر ماشین را هل میدهند و زخمیها را به موقع به اورژانس میرساند. بارها و بارها مسئولین لشکر المهدی از او به خاطر زحماتش تقدیر و تشکر کردند، مدت سه سال در جبههها حضوری فعال داشت و در عملیاتهای کربلای 4 - کربلای 5 - کربلای 8 و در عملیات والفجر 10 شرکت داشت که در آن عملیات شیمیائی میشود، اما از منطقه عملیاتی عقب نمیآید تا این که در خرداد سال 67 در منطقه شلمچه دشمن حمله سنگینی انجام میدهد، نیروهای گردان کمیل با رشادت جلو دشمن ایستادگی میکنند و شهید همتی نیز در کنار همرزمانش مردانه می جنگد، در همین گیرودار خمپاره ای در کنارش منفجر میشود و بعد از سالها خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی با عشق وافر به سالار غریب شهیدان حضرت امام حسین (ع) ندای حق را لبیک میگوید. نهایتاً باقیماندۀ پیکر این رزمندۀ مخلص را بعد از 28 سال در سال 1395 به زرقان آوردند و در مزاری که از قبل برایش تهیه شده بود دفن کردند. لازم به ذکر است که مردم شریف زرقان، شهید سیاوش همتی را به خاطر شغل سابق آن بزرگوار که خیاطی بوده به نام «محمود خیاط» میشناسند. روحش شاد و یادش گرامی
وصیت نامه شهید بزرگوار سیاوش همتی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر مهدی موعود، سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و بنیانگذار جمهوری اسلامی و حامی مستضعفین جهان امام خمینی و درود بر روان پاک شهیدان اسلام از هابیل تا شهدای کربلا و از آنجا تا شهیدان کربلای ایران. اکنون که حسین زمان فرمان دادند که هر کس آشنائی به اسلحه دارد لازم است که در جبهه ها حضور داشته باشد این حقیر بر خود واجب دانستم که به فرموده حسین زمان لبیک گفته و از خدای بزرگ می خواهم که بتوانم به وجه احسن دین خود را به اسلام عزیز و میهنم ادا نمایم و جبران گناهان گذشته خود را در این دانشگاه الهی بنمایم و امیدوارم از خدای بزرگ که در این برهه از زمان که یک طرف اسلام و طرف دیگر کفر به سرکردگی شیطان بزرگ که این جنگ را به کشور اسلامی مان تحمیل نموده است این حقیر قابلیت آن را داشته باشم که قدمی گر همه ناچیز برای اسلام و ناموس مسلمین بردارم و امید است که این قدم ناچیز مورد قبول درگاه الهی و امام زمان (عج) و نایب بر حقش قبول گردد و از همه دوستان و آشنایان خواهشمندم که دعا گوئی امام خمینی و سلامت آن جناب تا ظهور مهدی (عج) فراموش ننمایند.
در پایان سلامتی امام خمینی تاظهور مهدی (عج) را از خدای بزرگ خواهانم.
والسلام - حقیر سیاوش همتی (محمود) فرزند پرویز
شهید زندان بغداد
برای شهید بزرگوار محمود همتی ( سیاوش) که بعد از سی سال به وطن بازگشت
ای یل مجروح در زنجیر کین |
|
ای فدا گشته به راه ملک و دین |
===============================================
نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه
جستجوی اسامی شهدا در سایت امام زادگان عشق
از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
زندگی نامه شهید مهدی گیلری
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید محمد «مهدی» گیلری فرزند حاجی آقا در سال 1344 در شهرستان زرقان در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. او در سن 6 سالگی وارد دبستان مهرداد شد و با موفقیت کامل دوره ابتدائی را سپری کرد و دوره راهنمایی را همراه با کار جهت امرار معاش خانواده با مشکلات زیادی سپری نمود سپس جهت ادامه تحصیل وارد هنرستان فنی مرودشت شد و این دوره را نیز با تحمل سختیها و دوری راه و سرما و گرما پشت سر نهاد.
محمد در ایامی که از درس فارغ میگشت خصوصا در تعطیلات بصورت کارگر ساده در منازل و ساختمانها به سیم کشی میپرداخت.
در اوج پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، محمد در حالی که سن چندانی نداشت در اغلب تظاهراتها و راهپیماییها علیه رژیم منحوس ستمشاهی شرکت مینمود.
این شهید بزرگوار بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران وفاداری زیادی نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی پیدا کرد، او همیشه گوش به فرمان امام بود و معتقد بود که ولایت فقیه یکی از اصلی ترین اصول اسلامی است که باید هر فرد مسلمانی به آن معتقد و وفادار باشد. شهید گیلری با هرگونه جریان ضد اسلامی مخالفت میورزید و با تمام گروهکهای ضد انقلاب داخلی و خارجی و تمام خطوط انحرافی شدیداً مبارزه میکرد و تنها پشتیبان ولایت فقیه و رهبری بود.
با شروع جنگ تحمیلی ایادی استکبار علیه ایران اسلامی، بنا به وظیفه دینی و ملی جهت انجام خدمت مقدس سربازی در تاریخ 23/11/63 خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد و دوره آموزشی را در مرکز آموزشی پادگان لشکرک تهران گذراند و پس از اتمام دوره آموزشی با کسب درجه گروهبان دومی به منطقه جنگی شلمچه اعزام شد.
شهید محمد گیلری در سال 64 در کنکور سراسری شرکت کرد و در دانشگاه دولتی قبول شد اما جبهه را به دانشگاه ترجیح داد.
نهایتاً در منطقه عملیاتی مهران در اثر بمباران مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان اصفهان و سپس به بیمارستان نمازی شیراز بعد از هفت روز در تاریخ 3/6/65 به درجه رفیع شهادت نائل شد و دو روز بعد در زرقان تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
او روی تخت بیمارستان به مادر بزرگوارش گفت: من شهادت در راه حق را به مرگ در بستر ترجیح میدهم و امیدوارم که توانسته باشم ادامه دهندۀ راه شهدا باشم.
لازم به ذکر است که شهید محمد گیلری، خواهر زادۀ حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن سعیدی و تربیت شدۀ این عالم بزرگوار است.
=========================================
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید سید عباس حسینی فرزند سید محسن در سال 1341 در خانوادهای معتقد به آرمانهای اسلامی دیده به جهان گشود، از همان کودکی روح او با پاکیها آشنا گشت و خوبیها با وجود او عجین شد.
سید عباس تحصیلات خود را تا پنجم ابتدائی در زرقان به اتمام رساند ولی بدلیل فقر مالی خانواده موفق به ادامه تحصیل نگردید و جهت کمک به اقتصاد خانواده ابتدا به شغل کارگری و سپس تراشکاری روی آورد.
از برجستگیهای بارز شهید، اخلاق نیکو، تواضع وطرز برخورد او بود و صحبتهای متین، ملایم و توأم با تبسم او همواره در خاطرهها بر جای خواهد ماند.
در دوران انقلاب و مبارزات علیه رژریم ستم شاهی با آگاهی کامل در راهپیمائیها، تظاهرات و در توزیع اعلامیههای امام خمینی فعالیت مینمود. او مسجد را به عنوان پایگاهی جهت فعالیتهای انقلابی خود انتخاب کرده بود و همواره سعی میکرد اوقات فراغت خویش را با دیگر دوستان در مسجد بگذراند.
او همواره از اینکه موفق به حضور در جبهه های نور علیه ظلمت نگردیده بود احساس شرمندگی میکرد تا اینکه در سال 1361جهت انجام تکلیف الهی خویش رهسپار خدمت مقدس سربازی گردید. دوره سه ماهه تعلیماتی را پشت سر نهاد و از طریق لشکر21 حمزه با شور و شوقی وصفناپذیر برای اولین بار عازم کربلای ایران شد.
در اولین گام این حرکت در جبهه شرهانی از ناحیه دست راست و گوش راست به سختی مجروح شد به حدی که پس از آن موفق به ادامه خدمت خویش نگردید و مفتخر به دریافت کارت رشادت گردید. اثر جراحات وارده به حدی بود که احتمال قطع دست راست او می رفت.
در دوران درمان مجروحیت خود بصورت یک نیروی افتخاری به خدمت سپاه پاسداران زرقان درآمد. پس از بهبودی نسبی چون پرندهای که از قفس رها شده بار دیگر به پرواز در آمد و در تاریخ 18/2/63 مجددا عازم جبهه شد. او از لحظه فوق تا لحظه شهادت که تقریبا دو سال و چهار ماه به طول انجامید بصورت فعال و بدون وقفه در گردان فجر لشکر المهدی(عج) حضورداشت. در این مدت سید عباس در محورهای عملیاتی کرستان، خیبر، بدر و والفجر8 مردانه جنگید و فداکاری کرد که حاصل آن مجروح شدن صورت و چشم او بود.
از ویژگیهای برجسته او مقید بودن به اقامه نماز شب بود طوریکه بنا به گفته همرزمانش درتمام مدتی که درجبهه بود نماز شب او ترک نشد.
در همه حال با وضو بود، با وجود اینکه روزه گرفتن برای او بسیار مشکل بود نه تنها روزههای واجب بلکه در گرمای خوزستان مبادرت به گرفتن روزههای مستحبی مینمود. در انجام کارهای تدارکاتی سنگر نیز پیشقدم بود و حتی سعی میکرد کارهای شخصی دیگر رزمندهها را در غیاب آنها انجام دهد.
اکنون هنگام محقق گردیدن وعده خداوند بود چراکه خود فرموده "هرکس مرا جستجو کند،مرا مییابد، هرکس مرا دریافت، عاشقم میشود، هرکس عاشقم شد، عاشقش میشوم و خود خونبهایش هستم" و براستی سید عباس چنین بود.
سیدعباس حسینی در تاریخ 11/4/65 در خط پدافندی اُمالقصر وعده حق را لبیک گفت و به خیل کربلائیان پیوست. روحش شاد و راهش پررهروباد
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه برادر شهید سید عباس حسینی
ربنا افرغ علینا صبرا. . . با درود فراوان بر امام و امت قهرمان و تمامی شهیدان راه حق و عدالت و همچنین خانواده محترمشان و با درود بر سنگرنشینان.
نزدیک به چهار سال است که از جنگ تحمیلی صدام علیه ایران اسلامی میگذرد. در این مدت خود شاهد بودم که صدام چه جنایتها در تاریخ مرتکب شد و هر روز از دست رزمندگان در حال فرار است و میبینم که دیگر تاب ماندن ندارد. از این روست که هر روز با موشکهای دور برد خود اماکن مسکونی ما را از جمله بیمارستانها و مدارس را به خاک خون میکشد و میخواهد مردم ما را بترساند ولی هر روز مردم بیدارتر از قبل میگردند.
صدام و امثال صدام همچون آمریکا باید بدانند که دیگر در این کشور و کشورهای مسلمان منطقه، جای آنها نخواهد بود و این جانب بنا به وظیفه شرعی که دارم و میبینم که رزمندگان ما هر روز حماسه میآفرینند پا در چکمه میکنم و مسیر به دست میگیرم و به سوی جبهههای نور علیه ظلمت میشتابم که انشاء الله با همه رزمندگان از کربلا به قدس قبله اول مسلمین برویم. و شما ای امت قهرمان، هرگز دست از امام نکشید و ولایت فقیه را که همان راه انیباست پیش بگیرید. انشاءالله پیروزی حتمی با شماست، به سوی جبهه بشتابید که زمان زمان امتحان است. وقتی تاریخ مطالعه میکنیم میگوییم ای کاش بودیم و حسین(ع) را یاری میکردیم. امروز که فرزند پاک حسین(ع) خمینی بت شکن ندای هل من ناصر ینصرنی سر داده، وظیفه ما است که او را یاری کنیم و به ندایش لبیک بگوییم و به جبهه برویم تا انشاءالله صدام و صدامیان را به زباله دان تاریخ بریزیم. اگر کشته شویم پیروزیم و اگر بکشیم باز هم پیروزیم. خداوند بیامرزد گناهان من و پدر و مادرم که مرتکب شدهایم. در آخر از پدر و برادرانم میخواهم که همچون خانواده شهدا صبر و استقامت نشان بدهند و از مادر و خواهر عزیزم میخواهم که با حجاب خود زینب وار خون شهیدان را پاسداری کنند. والسلام علی عبادالله الصالحین
سید عباس حسینی
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
با تشکر از سایت کلید فارس (اقلید) و و هیئت متوسلین به اهلبیت (ع) – دودج زرقان
تاریخ : 1345
تحصیلات : دیپلم
تاریخ شهادت : 1/1367
محل شهادت : جبهه حلبچه
عملیات : والفجر 10
زندگی نامه شهید
شهید ابوالفضل عسکری در سال 1345 در شهرستان اقلید و در خانواده ای مذهبی و فرهنگی چشم به جهان گشود. وی از کودکی با مفاهیم قرآن و نماز و مسجد آشنا شد و همراه پدرش در نمازهای جماعت و مراسم مذهبی شرکت می کرد. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان خواجوی شهرستان اقلید سپری نمود و پس از آن به دلیل انتقال پدرش به شیراز همراه با خانواده به روستای دودج مهاجرت کردند و به دلیل خون گرمی مردم روستا خیلی سریع جذب و شیفته ی مردم خوب و صمیمی ِآن محل شد و با شوق بسیار به سوی مراکز بسیج و مسجد شتافت و با شروع انقلاب اسلامی در تظاهرات مختلف علیه حکومت پهلوی در کنار مردم شرکت فعال داشت و به یکی از اعضای دلسوز و فعال و خستگی ناپذیر گروه مقاومت شهید محمدیها تبدیل شد و در سالهایی که حکومت بعث عراق به ایران تجاوز کرد چندین مرتبه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد .از جمله جبهه ی قصر شیرین به مدت سه ماه و جبهه ی کردستان هشت ماه .الگویی برای نوجوانان هم سن و سال خود بود و با وجود سن کم مورد احترام اهل محل بودند و همیشه سعی می کردند که نمازهای یومیه خود را حتما در مسجد و همراه با جماعت بخوانند و با سعی و تلاش، نوجوانان را متوجه مسائل دینی می کردند و اعتقاد وافری به صله ی رحم داشتند و این مسئله را وظیفه خود می دانستند. سرانجام بعد از چندین بار مجروح شدن بالاخره در سال 1367 بار دیگر در لباس مقدس سربازی به جبهه رفتند که به آرزوی خود شهادت در راه خدا رسیدند.
همرزم شهید: شهید ابوالفضل عسکری فردی بسیار خوش اخلاق و خوش رو و خوش برخورد بودند.. هنگام نماز ظهر برای وضو کنار مخزن آب رفتند که خمپاره ی دشمن در کنار ایشان منفجر شد و مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفتند و هنگام اذان ظهر به درجه رفیع شهادت رسیدند و همچون یاران امام حسین پس از ایشان همه به اقامه نماز برخاستند.
یادش گرامی باد
----------------
مصاحبه با مادر گرامی شهید ابوالفضل عسکری
------------------------------------
وصیت نامه شهید :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
با درود فراوان به امام امت بت شکن زمان و ملت رزمنده ایران
قال الله الحکیم : انما المومنین الذین امنو بالله و رسوله ثم لم یر تابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون
( منحصرا مؤمنان واقعی آن کسانند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و در راه هیچ گاه شک و ریبی به دل راه ندادند و در راه خدا با جان و مالشان جهاد کردند اینان به حقیقت راستگو هستند) .
افتخار دارم که در خانواد ه ای مسلمان به دنیا آمدم و در جامعه ی اسلامی پرورش یافتم امید است که در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی ایران کوشا بوده و در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای الهی تلاش و فداکاری نمایم این انقلاب، انقلاب مستضعفان جهان است و باری است سنگین بر دوش ما که آن را باید به مقصد برسانیم در غیر این صورت محرومان و مستضعفان جهان ما را نخواهند بخشید و تاریخ بر ما نفرین خواهد کرد، اسلام از ما ضربه خواهد خورد و ما خود نباید بگذاریم چنین شود، باید با قامتی استوار و عزمی راسخ به استقبال مشکلات و موانعی که در راه این انقلاب است برویم و آنها را از میان بر داریم تا این امانتی را که تاریخ به دست ما سپرده است به نحو احسن به سر منزل مقصود برسانیم که اگر این انقلاب شکست بخورد اسلام شکست خورده است و اگر خدای ناکرده اسلام شکست خورد دیگر باید تا عمر داریم سیلی استعمارگران و چپاول گران را بخوریم. برادرانم موقعیت ما مانند زمان امام حسین (ع) است و اسلام خون میخواهد و من به پیروی از حسینم و به لبیک گفتن ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان خمینی بزرگ خونم و عزیزترین چیزم و بهترین چیزی که خداوند به من داده است را در راه رضای خدا هدیه می کنم تا اسلام پایدار بماند. مگر می شود که پشت سر حسین را خالی گذاشت و راه و هدف و حرکت او را تقویت نکرد و مدعی پیروی از حسین بود.
برادران دانش آموزم، در سنگر علم و مدرسه فعالانه بکوشید درس را با هدف بخوانید، هدفی در جهت رشد به سوی الله. درس نخواندن شما خیانت به جامعه و ملت مستضعف ایران و آینده ایران اسلامی و انقلابی است. امروز در صدور انقلاب در سطح جهان احتیاج به یک فرهنگ غنی اسلامی است. پس ای برادران بکوشید نه تنها در زمینهی درس بلکه در تمام زمینه ها پیشرفت داشته باشید، امروز دنیای به بند کشیده شده و محروم جهان چشم امید به این انقلاب دوخته است. برادران من دیگر تحمل این همه نامردیهای از خدا بی خبران ندارم مگر این ملت چه گفته و چه کرده که این چنین ناجوانمردانه بهر نابودیشان بسیج گشتهاند؟ آخر مگر در این دنیا استقلال و آزادی حق گفتن جرم است که این گونه ملتهای اسلامی را به محاصرهی اقتصادی و نظامی میکشید؟؟ تفنگم را بیاورید که سینه و قلب دشمن را نشانه روم و سوراخ سوراخ کنم.
در خاتمه اگر به شهادت که آرزوی قلبی من میباشد رسیدم از مادرم میخواهم که در کوچه و خیابان راه برود و سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید که من فرزندی داشتم و او را در راه خدا دادم که اگر ناله و شیون کند با روح من هدف من و با راهی که من انتخاب کردهام مغایرت دارد.
در آخر از تمام برادران و خواهران و آشنایان و دوستان و خواهرانم، برادرانم و پدر و مادرم عاجزانه میخواهم هر بدی از من دیدند ببخشند.
ابوالفضل عسکری
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید اسماعیل حاجی زمانی فرزند حاج جلیل در 27/4/1338 در زرقان در خانواده ای متدین و از لحاظ اقتصادی متوسط به دنیا آمد. ایشان فرزند پنجم خانواده بودند دارای 3 خواهر و 3 برادر بودند تحصیلات خود را در زرقان تا مقطع راهنمایی ادامه دادند و پس از آن در کارخانه کاشی حافظ مشغول به کار شدند. ایشان کار خیاطی نیز انجام می دادند و ورزشکار بودند و در دوران انقلاب در تمامی تظاهرات ها و راهپیمایی ها شرکت می کردند تا این که ایشان در دوران جنگ به صورت داوطلبانه از طرف بسیج در اواخر سال 1360 به جبهه اعزام شدند که سمت ایشان در جبهه آر پی چی زن بودند و کار خیاطی نیز انجام می دادند ایشان دلاورانه به مدت پنج ماه بر علیه دشمنان جنگیدند تا این که در تاریخ 23/4/1361 در عملیات رمضان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش در ناحیه پهلو و سوختگی به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
روحش شاد و راهش مستدام باد.
والسلام
وصیت نامه برادر بسیجی اسماعیل حاجی زمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله امواتا بل احیا ء ولکن لا یشعرون
وآنکس که در راه خداکشته شود مرده نپندارید بلکه او زنده ابدى است ولاکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت.
پدر و مادر عزیزم من می دانم که در دنیا بسیار رنج کشیده اید ولی چه می شود کرد.
پدر و مادرم شما در مسیر آزمایش الهی هستید که حالا نوبت آن رسیده است، چگونه امانت خدا را باز می گردانید؟ آیا از پس دادن فرزندتان ناراحتید؟
مادر من! انشاء الله که صبر پیشه کنید و من از خدا برای شما صبر خواستارم. مادر، من خدا را شکر می کنم که چنین سعادتی به من داد تا بتوانم به جبهه بروم و به ندای رهبر عزیزم لبیک بگویم.
مادر! خدا را شکر کن که من به آرزویم رسیدم.
به خواهرانم بگو که تنها آرزویم شهادت است و نگویند که برادرم به حجله نرفت، حجله من سنگر است، عروس من شهادت وگلوله عقد ما را خواهد خواند.
قسم به خون مقدس شهید آیت ا. . . دستغیب که تا آخرین قطره خون خویش علیه ظلم و کفر و طاغوت می جنگم و تا رژیم دست نشانده صدام را نابود نکنیم دست برندارم. زمان، زمان امتحان و آزمایش است شما فقط دعا برای سلامتی امام کنید، اگر خداوند این سعادت را نصیبم کرد و شهید شدم مادرم گریه و زاری نکن و بگو خدا را شکر می کنم که فرزندم آزاد شد. والسلام - اسماعیل حاجی زمانی
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام
بسم رب الشهداء و الصدیقین
زندگینامه شهید مسعود معدلی
ان الذین آمنو والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل اﷲ اولئک یرجون رحمت اﷲ و اﷲ غفور الرحیم. بقره 217
آنانکه به دین اسلام گرویدند و از وطن هجرت نموده و در راه خدا جهاد کردند، اینان منتظر رحمت خدا باشند که خدا بخشاینده و مهربان است.
خط سرخ شهادت خط آل محمد (ص) و علی (ع) است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است.
درود و رحمت بی پایان حق تعالی بر شهیدان این راه در طول تاریخ، و افتخار و سرافرازی بر فرزندان پر توان پیروزی آفرین اسلام و شهدای راه آن، و ننگ و نفرت و لعنت بر وابستگان و پیروان شیاطین عالم خصوصا شیطان بزرگ، آمریکای جنایتکار و هم دستان آنان که گمان کردند ملتی که برای خدای متعال قیام کرده و هزاران شهید و جانباز تقدیم نموده را با نقشه های شیطانی خود میتواند سست کرده و از میدان بیرون کند. غافل از آنکه اینان پیروان آن سید شهیدانند که در راه اسلام و قرآن کریم از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را قربانی کرد و اسلام عزیز را با خون پاک خود آبیاری و زنده نمود.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند - روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس -مردار بود هر آنکه او را نکشند
شهید مسعود معدلی فرزند مرحوم حاج محمدحسن معدلی و مرحومه حاجیه گوهر غدیری به تاریخ 15 اسفند ماه سال 1342 در خانواده ای مذهبی در شهر زرقان دیده به جهان گشود. او فرزند چهارم خانواده ای بود که دو خواهر و یک برادر بزرگتر و دو برادر کوچکتر از خود داشت.
شهید تا 4 سالگی در زرقان رشد کرد و بعد از آن با خانواده به شیراز مهاجرت کردند. او دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان حسام گذارند و دوره راهنمایی را در مدرسه دکتر مصدق طی کرد.
مسعود از دوران کودکی به امور دینی و اجتماعی علاقمند بود. عشق و علاقه او به مسجد محله (مسجد محمدی) و سنگر مسلمین به حدی بود که لحظه ای از حضور در مسجد غافل نمی شد او روز به روز رشد میکرد و به همین دلیل بر تلاش و کوشش خود می افزود.
پایان دوره راهنمایی او مصادف شد با شکل گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره).
سال 1342 وقتی که امام خمینی توسط رژیم ستمشاهی تبعید شدند از امام پرسیدند با کدام نیرو میخواستی با شاه بجنگی، امام گفته بود: «سربازان من در گهواره اند». در آن روز طاغوتیان به او خندیدند و حرف رازناک او را سالها مسخره کردند اما وقتی در سال 1357 مسعود معدلی ها در سراسر کشور سینه خود را جلوی گلوله های دژخیمان شاه سپر کردند و نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ ریختند و نظام جمهوری اسلامی ایران را به رهبری امام بنیان نهادند، دشمنان تازه به وعده حکیمانه امام خمینی پی بردند.
شهید مسعود معدلی در بحبوحه انقلاب تمام وقت در فعالیت های فرهنگی و شرکت در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور فعال داشت . او در حادثه مسجد حبیب شیراز شرکت داشت و تصور میشد که در این درگیری به شهادت رسیده باشد ولی خدایش او را برای امتحان دیگری نگه داشته بود. در یکی از راهپیمایی ها ی شبانه مسعود لگد محکمی از مزدوران رژیم خورد که ستون مهره کمر او دچار آسیب شدید شد که بعدها این موضوع او را بسیار دچار مشکل کرد ولی او خم به ابرو نیاورد و همچنان استوار و مقاوم ایستادگی میکرد.
هنوزچیزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که جهانخوارانی که دستشان از منابع اقتصادی ایران کوتاه شده بود درصدد سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی وقطعه قطعه کردن ایران بود که شهید در این دوره شبانه روز از انقلاب دفاع میکرد و خودش را وقف انقلاب کرده بود.
مهرماه 1359 استکبارجهانی در ادامه فتنه های خود صدام را تحریک و حمایت کرد که با کمک بسیاری ازکشورهای عربی و غربی و مزدوران داخلی به خیال خام خود در عرض یک هفته تهران را تصرف کند اما وجود دلاوران از جان گذشته و گمنام کشور رویای فتح یک هفته ای را برای دشمن تبدیل به یک کابوس سیاه هشت ساله کرد و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک پاک ایران د ر چنگ دشمن متجاوز باقی بماند؛ شاید اگر دشمن بیرحم و جنایتکار بعثی به ایران حمله نکرده بود شهید مسعود معدلی همان شغل خیاطی را ادامه میداد و ازدواج میکرد و در گوشه ای از این وطن به آسودگی روزگار میگذراند اما هجوم وحشیانه صدام به شهر و روستا که هزاران نفر را به خاک و خون کشیده بود باعث شدکه شهید معدلی لباس مقدس بسیج را بپوشد و سپس در سال شصت به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آید و با تمام توان از انقلاب و دین و ناموس و وطن دفاع کند....
شرح فعالیتها و خاطرات چهارده سالگی تا نوزده سالگی شهید به عبارت دیگر از حضورش در صحنه های خونین انقلاب 57 در شیراز تا شهادتش در نوزده سالگی) در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر ( بر روی پل فلزی خرمشهر چنان متعالی و زیبا و پرماجراست که باید خاطرات آن در قالب یک کتاب بزرگ نگاشته شود و به عنوان یکی از اسناد حقانیت نظام و امام و شهدا برای آیندگان به یادگار گذاشته شود. آری به این طریق این ستاره درخشان عشق و غیرت در حماسه فتح خرمشهر در اول خرداد 1361 در عملیات بیت المقدس به آرزوی دیرینش که شهادت بود نایل شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای زرقان به خاک سپرده شد و دوستان شهید در مسجد محمدی شیراز به پاس فعالیت های این شهید پاک و خالص پایگاه مقاومت مسجد را به نام شهید مسعود معدلی نامگذاری کردند.
یکماه پس از شهادت مسعود پسرعموی او حمید رضا معدلی نیز در عملیات رمضان به خیل شهدا پیوست.
لازم به ذکر است که پدر و مادر گرامی شهید مسعود معدلی در سال های 1378 و 1393 به دیدار فرزند شهیدشان شتافتند.
وصیت نامه پاسدار شهید مسعود معدلی
بسم الله الرحمن الرحیم
«و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله فان انتهو فان الله لما یعملون بصیر».
ای مؤمنان با کافران جهاد کنید که در زمین فتنه و فساد دیگر نماند و آیین همه دین خدا گردد چنانچه دست از کفر کشیدند خدا به اعمالشان بصیر و آگاه است.
عرض سلام خدمت خانواده گرامی، پدر و مادر، برادران و خواهران. پدر و مادر مهربان که مدت ۱۸ سال در دامن پر مهر شما بزرگ شده ام اینک به راهی می روم که از آن راه، امامان رفته اند، بهشتی و دستغیب رفته اند.
پدر و مادر عزیزم اگر در جبهه شهید شدم که به آرزوی خود رسیده ام، خانواده گرامی من امام را یاری کنید و راه او را بروید که راه او راه انبیاست.
برادر گرامی و ارجمند من.....، امیدوارم حالت خوب باشد. هیچوقت نصیحت تو را فراموش نمی کنم چون حالا به آن مرحله رسیده ام.
برادران عزیزم درس بخوانید و این گفته را از من بپذیرید که خواستن توانستن است.
خواهران مهربانم شما را فراموش نمی کنم.
پدر و مادر مرا ببخشید و از قول من از اقوام و آشنایان حلالیت بطلبید؛ و پولی که دارم خمس آن را بدهید و بقیه را برای کفن و دفن خودم خرج کنید؛ اگر پولی اضاف آمد آن را به مسجد خودمان، مسجد محمدی بدهید.
و در آخر یادتان نرود که همیشه امام را دعا کنید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
خداحافظ- مسعود معدلی
۱۳۶۱/۱/۲۸
*********
پی دی اف زندگینامه و وصیت نامه شهید مسعود معدلی
حجم: 87.3 کیلوبایت
صفحه شهید حمید رضا معدلی در سایت امام زادگان عشق
از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم.
از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند.والسلام
هوالجمیل
شهید صمد گنجی پور
فرزند : حاجی آقا
تاریخ تولد : 1338 زرقان
شهادت : 25/12/1362 شلمچه
عضویت : بسیج و جهاد سازندگی
محل دفن : گلزار شهدای شیراز
**********
بسم رب الشهداء و الصدیقین
زندگی نامه شهید صمد گنجی پور
شهید صمد گنجی پور یکی از شهدای گمنام و بزرگ و ناشناخته است که خودش سعی در گمنامی داشت و در این زندگینامه فقط گوشه ای از ظاهر زندگی آن اسطوره عشق و فداکاری به تصویر کشیده شده است.
شهید صمد گنجی پور در سال 1338 در خانواده ای متوسط و مذهبی در شیراز پا به عرصه هستی نهاد. او اولین فرزند از بین دو خواهر و سه برادر بود و تمام اقوام از کودکی به او علاقه ای خاص داشتند. پدرش در شیراز مغازه لبنیاتی داشت و شهید از طفولیت در کارهای مغازه به پدرش کمک می کرد اما به کارهای فنی علاقه ای خاص داشت و همیشه سرگرم کارهای فنی بود، پس از تحصیلات ابتدائی تحصیلاتش را نیز در هنرستان شیراز در رشته تراشکاری به انجام رساند.
ایشان در دوران انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) همدوش امت مردم در اکثر راهپیمائی ها و برنامه های انقلابی شیراز حضوری چشمگیر داشت، او از اصحاب مسجد امیرالمؤمنین شیراز و مسجد و حسینیه حیدر زرقان بود و به همراه بچه های این مساجد تمام زندگی شان را وقف انقلاب کرده بودند، پس از پیروزی انقلاب در نگهبانی و حفاظت از محله و مبارزه با شرارتهای شبانۀ گروهکهای ضد انقلاب شرکت داشت، در ساعات روز نیز با دوستانش بصورت خودجوش با گروهکهای ملحد و منافق که معمولاً جلو استانداری و دانشکده های پزشکی و مهندسی و ادبیات بساط کتابفروشی و روزنامه فروشی راه می انداختند و به جذب نیرو و فریب افکار عمومی می پرداختند درگیر می شدند و بساط آنها را به هم می ریختند، به همین خاطر بارها مورد تهدید قرار گرفته بود.
در دوران تثبیت انقلاب اگرچه برای عضویت در سپاه دعوت شد ولی بخاطر علاقه و مهارتش شغل آزاد تراشکاری را برگزید اما به عنوان بسیجی در پایگاه مقاومت شهید محمود فهیمی فعالیتی مخلصانه و کارساز داشت.
شهید صمد گنجی پور که یکی از تراشکاران برجسته و خَلّاق استان بود با مشتریان بسیار خوش برخورد و با گذشت بود و مغازه اش معمولا در انجام کارهای پیچیده و سخت و ناشدنی در امور تراشکاری شهرت داشت، پس از شروع جنگ تحمیلی که جهاد سازندگی، گارگاه نصر شیراز را تأسیس کرد شهید گنجی پور را بخاطر نبوغ و مهارتش جذب کردند تا به کار تراشکاری برای رفع احتیاجات جهادی و انقلابی بپردازد و شهید نیز پذیرفت ولی شبها و ایام تعطیل را در مغازه خود که یکی از پایگاههای نیروهای مذهبی و انقلابی و هیئتی های شیراز بود به کار برای رفع احتیاجات آنها می پرداخت.
کسب و کار شهید گنجی پور بخاطر نبوغ و خلاقیتش در تراشکاری از رونق فوق العاده ای برخوردار بود و درآمد بسیار خوبی داشت، درآمدی که بیشتر صرف کارهای انقلابی و حمایت از محرومین و ایجاد کسب و کار دیگران و ازدواج خانواده های مستمند می شد. خودش ازدواج نکرده بود و هر وقت بحث ازدواج می شد پیگیری موضوع را به بعد از جنگ موکول می کرد.
پس از شروع جنگ تحمیلی جهانخواران علیه ایران اسلامی و تداوم جنایتهایشان در شهرها و روستاهای مرزی و موشک باران شهرها و مناطق غیر نظامی و همکاری گروهکهای داخلی با صدام جنایتکار، شهید تصمیم به حضور در جبهه و مبارزۀ مستقیم با متجاوزین بعثی گرفت ولی به دلیل نیازی که در مجتمع نصر به او داشتند مانع اعزامش می شدند اما این شهید عاشورائی که خود را فدائی امام و انقلاب و اسلام می دانست و روحی بزرگ و فداکار و حسینی داشت به هر طریقی بود برای اولین بار خودش را به جبهه رساند و در آزادسازی خرمشهر حماسه سازی کرد، بعد از آن نیز دو بار در جبهه شرکت کرد و بار سوم در عملیات خیبر در منطقه کوشک، ترکش کوچکی از پشت وارد قلب عاشق و مهربانش شد و او را به آرزوی دیرینش که شهادت بود رساند
چند روز بعد، پیکر مطهر این مهاجر الی اله روی دوش امت حزب اله شیراز و زرقان تشییع و در گلزار شهدای شهر شیراز آسمانی و جاودانه شد و روح بزرگ و دریائی اش در حلقۀ وصل سرخوشان قُرب پروردگار و ساقیان صهبای شفاعت آرام گرفت.
دوستانش در مجتمع نصر جهاد سازندگی شیراز می گفتند به بهانه ازدواج ده روز مرخصی گرفته بود و ما منتظر کارت دعوتش بودیم اما نمیدانستیم که عمیلاتی در پیش است و شهید گنجی پور تلاش داشته خود را به وعده دیدار و ملاقات با محبوب ازلی و ابدی برساند.
لازم به ذکر است که پدر بزرگوار ایشان نیز در سال 1376 به فرزند شهیدش پیوست و در آرامستان دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
***********
هوالجمیل
امروز جمعه دوم فروردین ماه 98 مصادف با 15 رجب 1441 از مراسم ام داوود و مجلس روضه وفات حضرت زینب (مسجد جامع زرقان) برگشته بودم دیدم پیامکی آمده که یکی از مخاطبین عزیز به نام محمد امین رئیسی خواسته بود نکاتی درباره شهید صمد گنجی پور بگوید، تماس گرفتم و پس از سلام و احوالپرسی فهمیدم که همین امروز با نام و مزار این شهید آشنا شده است.
ایشان که جوانی 20 ساله است و تازه از سربازی آمده برای زیارت شهدا به گلزار شهدای شیراز رفته بوده که مادر گرامی شهید را بر سر مزار شوهرش می بیند که داشته بیسکویت به زائرین تعارف می کرده و سپس به مزار شهید گنجی پور می روند
در آنجا مادر نکاتی درباره شهید میگوید. سپس با ماشین او را به منزل میرساند. آنچه برای ما مهم است این است که مدتها دنبال نشانی منزل این شهید گرانقدر می گشتیم و نمی توانستیم پیدا کنیم که خوشبختانه امروز آدرس منزل این شهید را از طریق برادر گرامی جناب رئیسی پیدا کردیم.
در همین جا به یاد حرفها دوست گرامی ام جناب جعفر پورمند افتادم که نکاتی درباره شهید گنجی پور تعریف کرد و من هم برای آقای رئیسی تعریف کردم.
در زمستان گذشته که ایشان در بخش دیالیز بیمارستان زرقان بود و همسرم نیز در همان سالن با ایشان و چند نفر دیگر دیالیز می شد فرصتی پیش آمد که با ایشان مصاحبه ای داشته باشم درباره برادرش شهید جلال پورمند که حاصل مصاحبه را بر صفحه شهید پورمند افزودم و نکته مهم اینکه ایشان اطلاعات جالبی درباره شهید صمد گنجی پور داشت ولی نشانی منزل شهید را فراموش کرده بود و اگر هم فراموش نکرده بود دیگر فایده ای نداشت چون منزل شهید به جائی دیگر منتقل شده که آقای رئیسی در اختیارمان گذاشت.
آقای پورمند بخاطر اینکه راننده بیل مکانیکی بوده برای کاری به مغازه تراشکاری شهید گنجی پور مراجعه می کند و از همان روز با شهید دوست می شود و چند سال با مغازه ایشان رفت و آمد داشته و خاطرات زیادی از منش و شخصیت و روحیات این شهید بزرگوار دارد.
از جمله اینکه در ماههای محرم شهید گنجی پور یک طبق داشته که شبهای عاشورا روی سر می گذاشته اند و تا حرم حضرت شاهچراغ می رفته اند که نشان از ایمان و اعتقادات و اخلاص این شهید و علاقه او به سالار شهیدان و حضرت ابوالفضل دارد. ایشان همچنین میگفت که پس از شهادت شهید متوجه شده اند که برای چندین نفر کار و مسکن ایجاد کرده بوده و هیچکس خبر نداشته.
علاوه بر این، شهید گنجی پور در برنامه های انقلاب و امور مذهبی اهلبیت و شهدا شرکت داشته و به همراه جهاد سازندگی به جبهه رفته که یکی از جهادگران شهید استان فارس است.
آقای رئیسی نیز به نقل از مادر شهید می گفت که شهید قبل از انقلاب بصورت مخفیانه تفنگ هم می ساخته که یکبار به همین خاطر دستگیر شده است.
هنوز سؤالات بسیاری درباره این شهید گرانقدر داریم که امیدواریم در آیندۀ نزدیک بتوانیم اطلاعات کاملتری درباره زندگی شخصی شهید به دست آوریم و تقدیم خوانندگان عزیز و تشنگان معرفت و طالبان حقیقت کنیم.
راستی یادم رفت بگویم، آقای محمد امین رئیسی پس از رساندن مادر گرامی شهید به منزل، نام شهید گنجی پور را در اینترنت جستجو میکند و به سایت ما یعنی همین سایت امام زادگان عشق میرسد و با دیدن شماره تلفن ما فورا پیامک میدهد تا به وظیفه قلبی خود عمل کرده باشد. امیدواریم پاداش او با خدای شهدا باشد. بدون شک در این برنامه هیچ چیز تصادفی نبوده و یک نیروی پنهان در یک لحظۀ معین ایشان را به مزار شهید می رساند تا مادر را ملاقات کند و او را برساند و آدرس منزل شهید را پیدا کند، این کمترین و ظاهری ترین اثر زیارت شهداست که بدون شک اثرات معنوی بسیاری دارد که ذهن ما قد نمی دهد. خدا خیرشان بدهد. یا علی
والسلام
نام شهید: محمد مرآتی
فرزند : هوشنگ
تاریخ تولد: 1342/01/02
محل تولد: تویسرکان
تحصیلات: کارشناسی
رشته تحصیلی: زبان انگلیسی
دانشگاه محل تحصیل: شیراز
تاریخ شهادت: 1367/03/23
محل شهادت: شلمچه