امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شهید سعید شیعه

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ب.ظ

 زندگینامه شهید سعید شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت آغاز زندگی جادوان است. «امام خمینی»

اکنون کاروان خونین اباعبدالله (ع) با رهروانی سینه چاک و صدپاره پیکر، با شهدای غرق در خونی که از کودک شش ماهه تا پیر هفتاد ساله اش ندای حق طلبی و مبارزه علیه یزیدیان را سر داده اند به رهبری سالار شهیدان حسین بن علی (ع) از دشتها و گذرگاههای خونین و معطّر این دیار عبور می کنند و عاشقان پاکباز این دیار که هل من ناصر ینصرنی حسین را از ندای طوفنده پیر جماران به گوش دل شنیده اند، بی تابانه به جبهه ها می شتابند و به ندای خونین حسین (ع) لبیک گفته و عاشقانه سر در پی این کاروان عشق و ایثار می نهند و به خیل شهیدان راه خدا می پیوندند.

نام آوران، تا نعره های خون کشیدند

                  خورشید را از قلب شب بیرون کشیدند

با ما بجز اسرار بیداری نگفتند

                    بیدارمان کردند و خود در خاک خفتند

و این بار نیز سخنمان از یکی از این کاروانیان و رهروان سرخ روی راه حسین (ع) است، از عاشقی دل سوخته که از هجر معشوق پروانه وار می سوخت و قلب پاکش طاقت دوری یار را نداشت و سرانجام نیز از شهد شیرین شهادت نوشید و به جوار دوست رسید.

برادر شهید، سعید شیعه به سال 1343 در شهر زرقان در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود و پس از اتمام دوران طفولیت در سن هفت سالگی جهت تحصیل در دبستان ابتدایی در زرقان ثبت نام نمود. او از همان اوایل و با وجود سن کم شوق و علاقه زیادی به درس خواندن داشت و استعداد و هوش عجیبی از خود نشان می داد بطوری که اطرافیان را متعجب می نمود. باری، برادر شهیدمان دوران ابتدایی و سپس دوران راهنمایی تحصیلات خود را ادامه داده و در زمان تحصیل در دبیرستان بود که شروع به مطالعه کتب مذهبی و اسلامی نمود. و در اکثر جلسات مذهبی با جدیت شرکت می نمود و پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی، ایشان در جهت بالا بردن سطح معلومات خود اقدام به مطالعه آثار و نوشته های امام خمینی، شهید مطهری و دیگر بزرگان و علمای اسلام نموده و عجیب عشق و شوری نسبت به مطالعه کتاب داشت بطوری که از کوچکترین فرصتی که بدست می آورد در این راه استفاده می نمود.

با شروع جنگ تحمیلی صدام مزدور علیه کشور اسلامیمان ایران، سعید نیز همگام با امت حزب ا... برادران رزمنده خود را با کمکهای پشت جبهه یاری می نمود و پس از اینکه کلاس سوم نظری را با موفقیت به پایان رساند. با شور و علاقه عجیبی که به جبهه داشت جهت اعزام بی درنگ در سپاه پاسداران زرقان ثبت نام نمود. و پس از اینکه دوران آموزشی را در کازرون طی نمود جهت نبرد با کفار بعثی به جبهه غرب اعزام گردید که این ایّام مقارن با عملیات شکوهمند مسلم ابن عقیل(ع) بود که برادر شهیدمان در جبهه سومار مشغول نبرد با بعثیون کافر گردید، پس از مدتی چون سال تحصیلی جدید آغاز گردیده بود به او اطلاع دادند که جهت ادامه تحصیل به زرقان برگردد و یک ماه از آغاز سال تحصیلی گذشته بود که او به زرقان بازگشت و تحصیلات خود را ادامه داد و در ضمن تحصیل از مطالعه کتب مذهبی نیز غافل نبود، خلاصه در آخر سال تحصیلی ایشان با حداکثر نمره، قبول شد و در کلاس هم بعنوان نفر اول  ( از نظر بالا بودن نمرات) شناخته شد. اما با این وجود برادر شهیدمان بلادرنگ و بدون اینکه منتظر اعلام نتایج درسی گردد به جبهه بازگشت گویی که ذره ذره وجود پاک او با خاک گرم و معطر جبهه خو گرفته و دوری از آن در توان او نبود. باری برادر شهید، سعید شیعه، در عملیات پیروزمند والفجر2 همگام با رزمندگان غیور اسلام شرکت جسته و در این عملیات از ناحیه انگشتان دست مجروح گردید، که ایشان را جهت مداوا به بیمارستان مسلمین شیراز منتقل و بستری نمودند و تا چند روز خانواده وی از این جریان بی اطلاع بودند تا اینکه بصورت غیرمستقیم از این اتفاق خبردار شده و در بیمارستان به ملاقات او می روند. او بشدت ناراحت شده بود و می گفت: من قصد دارم مجدداً به جبهه برگردم. اما دکتر معالج به او اجازه نداد و چند هفته او تحت معالجه پزشک بود.

یکی از خصوصیات بارز شهید عشق و علاقه عجیب ایشان به کار کردن در راه خداوند و اسلام، و پست شمردن دنیا و هوسهای آن بود.   

آری او روحی پاک و ملکوتی داشت و همواره میل داشت فقط بخاطر خدا کار کند و دیگران را هم به این عمل سفارش می نمود. چنانکه در یکی از نوشته های خود عدم دلبستگی بدنیا را چنین توصیف می کند ( اگر کسی خدایی شد، از هرچه بدست آورد خوشحال نمی شود و اگر هرچه دارد از دست بدهد باز هم ناراحت نمی شود زیرا فکر می کند که مال خودش نیست، همانند کارمند بانکی که هرچه پول به او بدهند ویا از او بگیرند برای او فرقی نمی کند).

آری، ایشان که رمز و راز عشق به خدا و خدایی بودن را بخوبی فراگرفته بود، دنیا و امیال کثیف آن را کنار زده بود و روح پاکش می رفت تا از این جسم مادی و فانی خارج گردیده و خدایی شود. از اخلاص او همین بس، زمانی که دوستان و آشنایان راجع به مجروح بودن انگشتان او سؤال می کردند او به هیچ عنوان نمی گفت که در جبهه مجروح شده است.

افتخار بر تو ای عزیزی که جان پاک خود را در طبق اخلاص نهادی و در راه به ثمرنشانیدن جمهوری اسلامی خون گرم و مطهّر خود را بر دشتهای تفتیده این دیار روان ساختی.

هنوز مدتی از مجروحیتشان نگذشته بود و با وجود اینکه هنوز زخم انگشتهایش التیام نیافته بود، مجدداً به جبهه شتافت و این بار در کربلای جنوب مشغول مبارزه با صدامیان از خدا بی خبر شد، گویی که او تشنه لب سینه چاکی است که آب گوارا و خنک را در میان آتش و دود جبهه یافته است و برای رسیدن به آن و سیراب شدن آرام و قرار ندارد، او در جبهه نیز در حین نبرد با مزدوران صدام از مطالعه غافل نبود خلاصه پس از چندی نتیجه قبولی او را با حداکثر نمره اعلام کردند و به او پیغام دادند که تو با بهترین نمره قبول شده ای بیا و در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کن، اما آن برادر عزیزمان آن پاکباخته چنین جواب می دهد: ( دانشگاه من جبهه است و تا دشمن در خانه ماست، دانشگاه یعنی چه؟) درود بر تو ای سرباز جانباز امام زمان (عج) ای جان نثاری که در دانشگاه منتخب خود والاترین امتحان عشق و ایثار را دادی و اینک با نفسی مطمئن در جوار حق بسر می بری.

ایشان همچنان در جبهه حق علیه باطل مشغول نبرد با کوردلان بعثی بود که عملیات افتخار آفرین خیبر با رمز مقدس یا رسول ا... (ص) آغاز گردید و سرانجام در این عملیات پیروزمندانه، به آرزوی دیرینه خود که همانا شهادت در راه خدا بود رسید و در تاریخ 11/12/62 به شرف شهادت نائل آمد.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

                  وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

                  آن شب قدر که این تازه براتم دادند

از برادر شهید سعید شیعه، نوشته های ارزشمندی بجای مانده که در اینجا به نقل تعدادی از آنها می پردازیم:

در مورد کار برای خدا چنین می نویسد: ( کار برای خدا همیشگی است. پس اگر از خدا هستید کاری بجز برای خدا انجام ندهید.)

و در جایی دیگر راجع به شهدای عزیز چنین می نویسد: (این شهیدان بودند که خدا را شناختند و عظمت انقلاب و مسئولیت خود را درک کردند و پیام شهیدان اطلاعت از امام است. پس اطاعت از امام کنید که در برابر شهیدان مسئول نباشید.)

و سرانجام در آخرین نوبتی که به مرخصی می آید. در دفترچه ای با خطی زیبا خطاب به خانواده چنین می نویسد:

( اگر من شهید شدم افتخار بکنید. اما مغرور نباشید.)

روحش شاد و یادش گرامی

------------------------------------

وصیت نامه شهید سعید شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم

«انالله و اناالیه راجعون، همه از خدائیم و بازگشت همه بسوی اوست».

پس از حمد و ستایش خدای جهانیان و درود بر محمد رسول خدا و جانشینان برحق و معصومش و سلام بر حضرت صاحب الزمان و نائب برحقش امام خمینی.

با اعتقاد به اینکه ندای امام ندای حسین زمان است و هر مسلمانی باید به این ندا پاسخ دهد من به جبهه می روم ( البته من کسی نیستم که بتوانم ادعای جبهه رفتن کنم زیرا ما غافل بودیم و نتوانستیم خدمت کنیم) و این رفتن به جبهه ها باید به خاطر خدا باشد که دلسردی ندارد حتی با عشق هم به جبهه می روم اگر خداوند توفیق شهادت عنایت فرماید دو سخن دارم:

یکی هدف از رفتن به جبهه و دیگری وصیت بنده،؛ اما هدف رفتن فقط بنا به وظیفه و به خاطر خداست چون این صدای امام است که هنوز جنگ در رأس همه امور است.

 اگر شهید شدم وصیت من این است که همیشه در هر کاری خدا را در نظر بگیرید و ببینید این کاری که می خواهید انجام بدهید به خاطر خداست یا نه دیگر اینکه همیشه و در هر زمان ببینید امام امت این بت شکن قرن چه می گوید و عمل کنید واجب است که عمل کنید آری باید به امام معتقد بود و به سخنان ایشان گوش داد و در هر حال پیرو ایشان بود.

باید تا می توانیم از ایشان پیروی کنیم و تمام کارهای امام را سرمشق قرار دهیم زیرا امام حرفی از خود نمی زند ( تمام از خداست) و امام را ولی خود قرار دهید. اگرچنین کردید و پیروی از ایشان کردید بدانید که وحدت حفظ می شود. انقلاب به پیش می رود، اسلام گسترش می یابد. تفرقه از بین می رود. خلاصه اگر اطاعت کنید از امام، اسلام تحقق پیدا می کند و اگر اطاعت نکنید. به خدا هم فردای قیامت در برابر خدا مسئولید و هم در برابر خون تمامی شهیدان و هم در برابر رنج کشیده های برای انقلاب و اسلام،

و باید به منافقان و کافران گفت که کاری نمی توانید بکنید که امت ما امامی دارد کفرشکن، و این را بدانیم که اگر کاری برای انقلاب کردیم خیال نکنیم که کاری بزرگ کرده ایم یا اینکه بگوئیم برای ما همین قدر کافی است و اجری برای ما حاصل می شود. ممکن است که شیطان ما را بفریبد. پس هرکاری اجری دارد و هیچ ذرّه ای منت بر خدا نیست به امید اینکه تمام کارها برای خدا باشد. 

۹۶/۱۱/۱۲
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">