شهید جلال پورمند
هوالجمیل
بسم رب الشهداء والصدیقین
زندگینامه شهید بزرگوار جلال پورمند
شهید جلال پورمند فرزند قربانعلی در تاریخ 5/10/1347 در روستای ایج استهبان دیده به جهان گشود و خانوادهاش هنگامی که او دو ساله بود به شهر زرقان مهاجرت کردند.
در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس اول راهنمائی ادامه تحصیل داد و علیرغم اینکه به درس و تحصیل علاقه شدید داشت ولی بخاطر شرایط زندگی و جنگ تحمیلی مدرسه را رها کرد و به کارگری پرداخت.
او ابتدا همراه با شهید زین العابدین جمشیدی در نجاری در شهر مرودشت کار میکردند سپس با پیشنهاد و سفارش دوست دیگرش شهید محمدرضا رضائی که تراشکار بود به کار در تراشکاری حق نگهدار شیراز مشغول شد و بعد از چند سال در کار خود به استادی رسید.
او در سن هفده سالگی تلاش داشت به جبهه برود ولی بخاطر اینکه پدرش و یکی از برادرانش در جبهه بودند برای خانواده کمی سخت بود که به او اجازه دهند ولی با اصرار بر تصمیم خود، یکسال زودتر از موعد قانونی به خدمت سربازی رفت و در توپخانه 55 اصفهان آموزش دید و از همانجا عازم جبهه جنوب شد و به مدت 27 ماه در جزیرۀ مجنون مشغول به خدمت به دین و وطن گردید و نهایتاً در تاریخ چهارم تیر ماه 1367 در آخرین روزهای خدمتش و آخرین روزهای جنگ تحمیلی به درجه رفیع شهادت رسید.
شهید جلال پورمند ورزشکار بود و روحیه ای فداکار و پهلوانی داشت. او به رشته های دو و میدانی و فوتبال علاقه بسیار داشت و در هر فرصتی به این دو ورزش مشغول میشد.
شهید پورمند همیشه بخشنده و مهربان بود. یک روز در دوره نوجوانی با خانواده به مسافرت رفته بودیم و او پیراهنی نو برای خود خرید و همانجا پوشید و پیراهن کهنه اش را در کیف گذاشت، چند لحظه بعد پسری هم سن خودش را دید که پیراهن نداشت و جلال آن پیراهن را از تن بیرون آورد و به آن پسر داد و پیراهن کهنهاش را از کیفش درآورد و پوشید.
او همیشه اهل کار و تلاش بود و حتی در ایامی که به مرخصی می آمد به تراشکاری میرفت و کارهای عقب ماندۀ استادکارش را انجام می داد.
آخرین باری که به مرخصی آمده بود انگار میدانست که این آخرین مرخصی اوست لذا به دیدار تمام دوستان و خویشاوندان دور و نزدیک رفت و با آنها طوری خداحافظی کرد و حلالبودی طلبید که همه تقریباً به راز درونش پی بردند. در پایان همین مرخصی وقتی میخواست به جبهه برگردد خانواده اش در خانه نبودند و او علیرغم اینکه بلیط داشت آنقدر صبر داد و منتظر ماند تا مادرش رسید و پس از وداع با مادرش از در خانه تا سر کوچه چند بار برگشت و به پشت سرش نگاه کرد و به سمت ترمینال رفت. چند روز بعد که خبر شهادتش در شهر پخش شد تمام اقوام با یادآوری خاطرات آخرین نگاهها و وداع او اشک میریختند و عزاداری میکردند.
شهید جلال پورمند اهل مجالس دعا و ذکر و قرآن بود و آخرین دعای خود را به یاد شهید قاسم نعمت الهی در مسجد جامع خواند.
شهید جلال پورمند در آخرین مرخصی اش وصیت نامه و یک نوار ضبط شده از صدایش را نیز به خانوداه اش سپرد. او در این نوار درباره فیض عظمای شهادت صحبت کرده بود و از خانواده و مادرش خواسته بود که در عزای او صبر و شکیبائی داشته باشند و برای امام حسین و حضرت زینب گریه کنند.
یکی از همسنگران شهید میگفت شب قبل از شهادت جلال، همۀ ما داخل سنگر خوابیده بودیم و جلال که بیرون از سنگر خوابیده بود در نیمه های شب متوجه می شود که دشمن متجاوز بعثی شیمیائی زده است و چون با ماسک صدایش به دیگران نمیرسیده چفیه ای جلو دهان خود میگیرد و سنگر به سنگر میرود و فرمانده و بقیه دوستانش را بیدار میکند و خبر شیمیائی و لزوم استفاده از ماسک را به آنها می دهد. در این حادثه اکثر همرزمانش بخاطر رشادت و اقدام سریع شهید پورمند نجات مییابند ولی خودش شدیداً شیمیائی می شود و روح فداکار و شیدایش بعد از چند ساعت در ملکوت پرپر می زند و به وصال محبوبش حضرت سیدالشهدا (ع) میرسد.
روحش شاد و یادش گرامی
وصیت نامه شهید جلال پورمند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خداوند بر محمد(ص) و آلش- سلام بر امام زمان (عج) و نائب برحقش امام خمینی و سلام و درود فراوان بر ارواح طبیه پاک شهیدان اسلام و همچنین سلام بر مادر پیر و مهربانم و پدر گرامیم و خواهران و برادرانم و همچنین سلام بر مردم حزب ا. . . و خانواده محترم شهداء.
شروع می کنم به نام خداوند بزرگ و با یاری حق تعالی و بسوی خدا رفتن را آغاز می کنم وصیتنامه خود را در تاریخ 23/3/67 با نام یگانه منجی عالم بشریت.
اکنون که 26 ماه از خدمت مقدس سربازی خویش را در جبهه های حق علیه باطل می گذرانم جز آرزوی شهادت چیزی ندارم چرا که از زمانی که پا به این دانشگاه مقدس گذاشتیم همه جا نور خدا را دیدم و عدالت علی (ع) و شجاعت علی اکبر(ع) را و چون پا به پشت جبهه گذاشتم باز صداقت فاطمه زهرا (علیهم السلام) و وجود خواهران و مادران دیدم و اکنون که چنین دیده ام جز آرزوی شهادت و دیدار مولای متقیان علی (ع) چیزی ندارم بخدا سوگند که برایم مشکل است درباره این جوانان رشید و از جان گذشته سر صحبت باز کنم ولی این را می توانم بگویم که ایشان واقعاً آن مردانی هستند که خداوند بلندمرتبه در قرآن بر آنها درود و سلام می فرستند و آنان را فرزندان راستین پیامبر و ائمه می داند.
برادران و خواهران من نمی دانم آیا روزی شهادت نصیب من می شود یا نه ولی اگر خداوند بلند مرتبه لطفی کرد و آن را نصیب این بنده حقیر کرد می دانم که وصیتنامه مرا در یک مجلس میخوانند پس بهتر است که چند وصیت به شما مردان و زنان مؤمن در آخر بکنم اول من کوچکتر از آن هستم که بخواهم بشما نصیحت کنم ولی این وظیفه را در خود می بینم که بگویم امام را هرگز تنها نگذارید، همچنین جبهه های حق را فراموش نکنید و سعی کنید که تا آنجا که امکان دارد اینان که از راه درست و اسلام خارج شده اند به راه راست بیاورید و هرگز نگذارید خون پاک این شهیدان که به راه خدا داده شده است این منافقان کوردل پایمال کنند در آخر از همه کسانی که مرا میشناختند از جمله دوستان و خویشان التماس دعا دارم و طلب حلالیت می کنم و اما چند سخن با مادر بزرگوار و مهربان خود و خواهران و برادران مهربانم و همچنین پدر گرامی خود دارم:
شروع می کنم در این لحظات آخر با نام بزرگ خانواده مادر مهربان و دل سوزم که همیشه در فکر ما بوده مادرم این دم می کنم وداع با شما و برادران و خواهران و پدرم آرزو دارم مادرم بعد از شهادتم برایم گریه نکنی و تنها کاری که می کنی برایم نماز بپای دار، دعا کن که در آخرت همنشین علی اکبر امام حسین (ع) باشم، مادرم اگر این چند سال عمر که با هم بودیم از من بدی سر زده مرا ببخش و حلالم کن و سعی کن هر شب جمعه بر سر قبرم بیایی و شما ای پدر اگر در زندگی از من خیری ندیدید مرا ببخشید و مرا حلال کنید و شما ای برادران و خواهران برای من ناراحت نباشید و تنها کاری که می کنید به مادر خوبی کنید و نگذارید در نبودن من احساس غم و ناراحتی کند و برادران عزیزم سعی کنید همیشه مثل خوشه های گندم با هم اتحاد داشته باشید و برای رضای خدا و اسلام کار کنید و بکوشید. اگر دوستان من در ختم من آمدند و یا در خانه ما به نحو احسن از آنها پذیرایی کنید، در آخر همه را بخدای بلند مرتبه می سپارم و از همه طلب حلالیت می کنم خداحافظ. 23/3/67 جلال پورمند / خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام