امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

هوالجمیل

حسین کوچک

در مدح و رثای حضرت سید علاءالدین حسین ابن موسی بن جعفر مشهور به حسین کوچک که شباهتهای بسیاری با سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بویژه در نحوه شهادت دارد و مرقد مطهرش «مشهور به آستانه» در شیراز نزدیک به حرم مطهر برادرانش حضرت محمد ابن موسی و حضرت احمد بن موسی علیهم السلام قرار دارد و در ایام و مناسبتهای مذهبی مخصوصاٌ تمام شبهای دوشنبه که شب زیارتی آن حضرت است زائران و عاشقان و ارادتمندان بیشماری از اطراف و اکناف ایران در حرم مطهرش شب زنده داری می‌کنند و به عبادت و راز و نیاز و مناجات و کسب معرفت و ادای نذر می‌پردازند. طوبی لهم

هوالجمیل

حسین کوچک

سلام ای حسین ابن موسی بن جعفر

سلام ای گل سرخ زیبای پرپر

سلامی ای شهیدی که گشتی چو جدت

غریبانه و تشنه ، در خون شناور

تو همنام مولای مظلوم مائی

که هستی گل باغ زهرا و حیدر

شباهت تو بسیار داری به مولا

به غیر از امامت ؛ به اوصاف ، اکثر

ز تیغ ستم ، شد تنت پاره پاره

که خوردی بسی زخم  از تیغ لشکر

پراکنده شد قطعه های تن تو

در این دشت ، چون لاله های معطر

به عشق رضا راهی توس بودی

ولیکن نشد وصل مولا میسر

به شیراز شد حمله بر کاروانت

به دستور مأمون ملعون کافر

رضا را اباالفضل گردیده احمد

تو هم گشته‌ای بر رضا مثل اکبر

شده خواهرت ، فاطمه ، ساکن قم

که گشته چو زینب انیس برادر

به تأخیر افتاده شد انتقامت

چو خون خدا ، تا به صبح مقرر

سلام خدا بر تو ، ای آنکه بخشی

شفا و شفاعت ، به زُوار مضطر

تو را هر که با دل نماید زیارت

وجودش شود از وجودت مُنور

دلی که بسوزد برای تو باری

شود بیمۀ عشق تو تا به محشر

کسی که بریزد برای تو اشکی

بنوشد به پاداش ، از اشک کوثر

در این «آستانه» ز باب‌الحوائج

طلب کن همه آرزویت، سراسر

خوشا آنکه باشد به دنیا و عُقبی

غلام حسین ابن موسی ابن جعفر

والسلام

محمد حسین صادقی (غلام)

زرقان فارس – 29/5/1397

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۱
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 ..... از خدای تبارک و تعالی می خواهم مرا هم در زمره شهیدان در راه خودش قرار دهد . در صورتی که جنازه ای از من باقی ماند که انشاء الله نماند و مانند شهیدان بی پیکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم به خاک بسپارید. شهید محمد حسن حمزوی

++++++++++++++++++++++++++++++

پاسدار شهید مفقودالاثر محمد حسن حمزوی اهل زرقان ساکن مرودشت ، از شهدای گرانقدری است که در ماههای شروع جنگ تحمیلی، مففودالاثر شد و تاکنون هیچ خبر و اثری از او به خانواده اش نرسیده است. 

در ادامه مطلب با زندگی این شهید مظلوم و گمنام آشنا میشوید:::::

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمد حسن حمزوی

. . . . . از خدای تبارک و تعالی می خواهم مرا هم در زمره شهیدان در راه خودش قرار دهد. در صورتی که جنازه ای از من باقی ماند که انشاء الله نماند و مانند شهیدان بی پیکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم (در زرقان) به خاک بسپارید. شهید محمد حسن حمزوی

پاسدار شهید مفقودالاثر محمد حسن حمزوی اهل زرقان ساکن مرودشت ، از شهدای گرانقدری است که در ماههای شروع جنگ تحمیلی، مفقودالاثر شد و تاکنون هیچ خبر و اثری از او به خانواده اش نرسیده است.  نام پدر حاج بابا ، شماره شناسنامه31 ، تاریخ تولد2/1/1339، محل تولد زرقان ، محل سکونت و خدمت : مرودشت، میزان تحصیلات: دیپلم، مسئولیت در جبهه : فرمانده گردان، محل شهادت کوشک- کیفیت شهادت: مفقودالاثر، 3/4/1361 عملیات رمضان، مدتی بعنوان فرمانده سپاه اقلید.  

خاطراتی از زندگانی برادر مفقود الاثر شهید محمد حسن حمزوی :

از همان روزهای اول که او را شناختم با دیگر دوستان فرق داشت فردی مذهبی و مؤمن و معتقد بود و علت آن هم وجود خانواده ای مذهبی و پدری مؤمن و عاشق امام حسین ( ع ) بود. برگزاری جلسات زیارت عاشورا که توسط مرحوم پدرش در دهه اول محرم در منزلشان برگزار می شد نقش به سزائی در ساختن حسن و دیگر اعضای خانواده داشت و همین جلسات عزاداری بود که پس از سال ها به ثمر نشست و حسن را عاشورائی کرد و راهی را پیمود که آغازگر آن امام سوم شیعیان بود. در جلسات هفتگی قرائت قرآن در مرودشت شرکت می جست و مشوق دیگران در امر یادگیری قرآن و احکام اسلام بود. با پایان دوران ابتدائی و طی دوره راهنمائی در مرودشت ، جهت ادامه تحصیل و به پایان رساندن دوره دبیرستان عازم شیراز شد و در دبیرستان ابوذر به تحصیل مشغول شد با توجه به رسیدن به سن بلوغ و واجب شدن احکام الهی چون گذشته در انجام فرائض کوشا بود و خود بارها می گفت که با آغاز جوانی مسئولیتمان بیشتر می شود و در همین سن بود که جرقه انقلاب بالیدن گرفت و این مسئله بود که دست حسن را که تشنه خدمت گزاری به اسلام بود در مراسم و مجالس مذهبی و سیاسی بازتر نمود. و کار خود را در سال 56 با توزیع کتاب ، نوار و اعلامیه بین هم کلاس ها شروع کرد و یادم هست که در چهلم شهدای قم ( 29/11/56 ) به عنوان اعتراض به مدرسه نیامد و فردای آن روز او و جمعی دیگر از دوستان مورد اعتراض شدید رئیس دبیرستان قرار گرفتند ولی برای این که رد گم کند و از همان اول راه به تله نیفتد مریضی را بهانه کرد و مسئله ختم شد. ... که تا پایان سال 56 ادامه داشت. با گذشت زمان روز به روز انقلاب اوج بیشتری می گرفت و وجودش تشنه شرکت در تظاهرات و عملیات علیه رژیم شاه بود. به هر صورت بود امتحان نهائی سال چهارم نظری در خرداد 57 به پایان رسید و بعد از آن زمینه خوبی برای شرکت در کارهای انقلاب بود. بعد از تمام شدن امتحانات به مرودشت مراجعه و در تدارکات مسیر انقلاب نقش به سزائی داشت. در این راه از هیچ کوششی دریغ نداشت و می گفت باید برای مبارزه آماده شد و کسی که می خواهد مبارزه کند باید از نظر بدنی و از نظر فکری قوی باشد و خود برای آماده سازی برنامه هائی را تنظیم کرده بود. در برنامه کوه که هر هفته انجام می شد از همه جلوتر بود و حتی کوله پشتی دیگران را نیز به دوش می کشید و در برگشت که آذوقه تمام شده بود و کوله پشتی ها خالی بود ، کوله پشتی را پر از سنگ می کرد و عنوان می کرد با این کار انسان قوی و آماده می شود. در این مدت در کلاس های سیاسی و تفسیر نهج البلاغه که توسط گروهی از برادران طرح ریزی شده بود و بعد از نمازهای جماعت صبح و ظهر و عشاء در مساجد ولی عصر - علی ( ع ) و حضرت ابوالفضل تشکیل می شد شرکت فعال داشت و از گردانندگان اصلی بود. او به حق یک چریک شده بود و جهت پیروزی انقلاب از هیچ کوششی دریغ نداشت. در ساختن کوکتل مولوتف - بمب های سه راه و ساعتی که برادران پیش بینی می کردند که شاید روزی لازم شود نقش فعال داشت و حتی در یکی از آزمایشات که بر روی بمب ساعتی انجام می داد مجروح و دو انگشت خود را از دست داد و به خاطر جراحات وارده به بیمارستان سعدی شیراز منتقل و از آن جا که ساواک شاه هنوز منحل نشده بود با اسم و فامیل مستعار بستری گردید. بعد از بهبودی دوباره به صفوف ملت انقلابی بازگشت و در تأمین نفت مورد نیاز مردم در پمپ بنزین فعالیت شبانه روزی داشت و به عنوان نیروی گشت شب به کمیته مبدل و هسته اصلی تشکیل سپاه پاسداران مرودشت گردید و وی از اعضای اولیه سپاه و عضو شورای فرماندهی بود با شروع جنگ عازم کردستان شد و پس از مراجعت به عنوان مسئول سپاه سده اقلید به آن دیار عزیمت کرد. هنوز چند ماهی از مأموریتش در آن منطقه نگذشته بود که زمزمه تجمع نیرو جهت عملیات رمضان به گوش رسید وی که سراپا عاشق لقاء الله بود همراه گروه اعزامی از اقلید به منطقه رفت و در عملیات رمضان شرکت جست ولی متأسفانه پس از پایان عملیات کسی او را ندیده و خود نیز مراجعه نکرد و همه را در انتظار گذاشت. به امید روزی که از در آید و دیده مان به جمالش شاد گردد. والسلام

مادر گرامی شهید محمد حسن حمزوی دخترعموی حاج علی اکبر شعبانی پدر شهیدان بزرگوار عباس و محمد جواد شعبانی نژاد میباشد.  

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه ً  شهید محمدحسن حمزوی

الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون ً ً انا لله و انا الیه راجعون ً بارها و بارها بود که می خواستم نوشته ای به عنوان وصیت نامه از خودم بر جای گذارم اما هر گاه که می خواستم این نوشته ها را شروع کنم ، انگار که می ترسیدم و دستانم از نوشتن می لرزید و حقیقتاً وحشت داشتم که اگر چنین کنم خواهم رفت. . . اما مگر می شود که از زیر بار آن حق شانه خالی کرد ؟ باید پذیرفت که مرگ حق است و حال که انسان باید بمیرد چه خوب است که بهترین آن را انتخاب کند. و به قول شهید مطهری زیباترینش ً شهادت ً را. اکثر اوقات در نمازها و سجده هایم دعا کردم و آرزو کردم : اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک ان شاء الله که خدای قادر متعال آن را نصیبم کند. به خدا قسم می خورم که برای پاسدار حقیقی حدود الله اصلاً زشت است که همین طور و به مرگ طبیعی ( بیماری ، سکته ، تصادف و. . . ) دار فانی را وداع گوید که باید آن قدر فی سبیل الله نبرد کند تا دشمنان خدا و قرآن را به ستوه آورد و آنان را از صفحه روزگار پاک کرده و به جهنم و به درک واصلشان کند و سرانجام سرنوشت رهبرش. امام حسین علیه السلام سرور شهیدان و آزاد مردان تاریخ بشریت و تشیع سرخ علوی را پیدا کند و چنان که در بالا گفتم ، امیدوارم که خدایم مرا در زمره پاسداران - حدود خودش قرار دهد و سرنوشت سرورم امام حسین علیه السلام را سرنوشت من نیز قرار دهد تا از این قفس تنگ و نجاست ساز و متعفن جدا شوم و به سوی حضرتش پر گشایم و مسیر معنوی او را طی کنم. در روزگار زندگانی ام که هیچ خدمتی به اسلام و مسلمین نکرده ام ، شاید شهادتم باعث خدمتی بشود. انشاء الله. من شهادت در راه خدا را به جان پذیرفته ام و زور و اجباری در کار نبوده و نیست و به آن کوردلان دیو سیرت نظیر منافقین، توده ای ، پیکاری و. . . و احزاب آن چنانی که همه وابسته به آمریکای جهان خوار و شوروی متجاوز و اسرائیل غاصب و دیگر ابرقدرت های پلید می باشند، بگوئید که این راه و روشی که پیش گرفته اید به ترکستانتان می برد و سرنوشتتان دوزخ است و به قول قرآن کریم کرانید و گنگانید و کورانید. هان ای دشمنان خدا و دین خدا گمان کرده اید با کشتن عزیزان این مرز و بوم و فرزندان خلف اسلام هم چون بهشتی ها ، محمد منتظری ها ، رجائی ها ، با هنرها ، دستغیب ، صدوقی ها و هزاران. . . های دیگر به اهداف پلید و غیر انسانی خود می رسید؟ زهی خیال باطل و خام ، جواب شما را رهبرمان امام حسین علیه السلام داده است ً ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی. اگر دین محمد ( ص ) به جز با کشته شدن من در راه خدا استوار نمی ماند پس ای شمشیرها بگیریدم ، قطعه قطعه ام کنید ، شهدای انقلاب اسلامی ما و جنگ تحمیلی مزدوران بعثی عراق ، به ندای حسین زمان خویش نائب الامام خمینی لبیک گفته اند و مرگ سرخ را پذیرفته اند و به زندگی ننگین و سازش با دشمنان خدا تن در نداده اند به خدا قسم ما هم مانند آنان به فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمانمان امام خمینی پاسخ مثبت داده و لبیک گفته ایم و تا آخرین قطره خون و تا آخرین دم نفسمان با دشمنان خدا در داخل و خارج خواهیم جنگید. انشاء الله ای قرآنیان ای پیروان محمد ( ص ) ای شیعیان علی ( ع ) ای حسینیان ای امت شهید پرور ایران برای تعجیل در ظهور حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء و برای امام خمینی عزیزمان دعا کنید. و از خداوند سبحان بخواهید که تا قیام و انقلاب مهدی ایشان را در پناه خود نگه داشته و از گزند حوادث مصون و محفوظش دارد. به خدا قسم ایشان موهبتی بسیار عظیم از طرف خداوند به همه مردم دنیا به خصوص ایران است و نعمت بسیار بزرگی است مبادا کفران نعمت کنید که این نعمت از شما گرفته خواهد شد و می دانم که شما مانند مردم کوفه امام خود را رها نخواهید کرد و دیگر این که انقلاب اسلامیمان را خوب بشناسید و هر گونه که میتوانید آن را یاری کنید و در صدور آن به اقصی نقاط جهان کوشش کنید با جانتان و مالتان ، باشد تا به پیروزی نهائی اسلام بر کفر دست یابیم انشاء الله. چند سفارشی هم به خانواده ام دارم : اول این که باید بگویم که فرزند و عضو خوبی برای شما نبودم و کار خوبی هم برایتان انجام نداده ام اما اکنون که به جبهه نبرد حق علیه باطل می روم امید بخشش از شما دارم و امیدوارم که مرا حلال کنید. ای مادر عزیزم که پس از مرگ پدر هم یک مادر واقعی برایم بودی و ای برادران مهربان و دل سوزم حسین ، عباس که پس از مرگ پدر برای من و برادرم باقر و خواهرانم هم چون پدر بودید ، این حقیر چه ناسپاسی و دهان کجی ها به شما کرده است اما اکنون امید بخشش دارد و می گوید مرا ببخشید و از سر لطف و مهربانی حلالم کنید، ای مادر و برادران و خواهرانم اگر به خواست خدای تبارک و تعالی شهید شدم مبادا گریه و زاری و شیون سر دهید که اولاً روح مرا آزار داده و ثانیاً دشمنان انقلاب اسلامی ما از گریه ها و ناله هایتان خوشحال شوند. شما باید صبر و مقاومت و ایثار پیشه خود کنید و با این گونه رفتارتان ضربه ای مهلک به دهان متعفن و مغز گندیده دشمنان انقلاب اسلامیمان بزنید. سفارش دیگر این که طلب کاری های خودم را می بخشم و به شما میگویم که اگر کسی پولی از شما به عنوان طلب از من مطالبه کند، به او بپردازید و مقداری حقوق از سپاه اقلید طلب کارم آن را دریافت داشته و یک سوم از آن را به حساب کمک رسانی به جبهه های جنگ واریز کنید. البته دقیقاً نمی دانم که به چه کسی بدهکارم یا این که فراموش کرده ام و این وظیفه شرعی کسی است که طلب دارد و باید بگوید. عزیزان من سفارش هائی را که این حقیر به مردم کرد ، به شما می گوید به خوبی به آن عمل کنید. انشاء الله. در ضمن اگر مقدور بود و زحمتی برایتان نداشت به برنامه زیارت عاشورا یک روز به عنوان این جانب اضافه کنید تا شاید خدای منان و قادر و متعال ثواب آن را به من برساند و باعث راحتی روحم شود. همه شما عزیزان را می بوسم و خداحافظی می کنم باشد تا انشاء الله در بهشت یکدیگر را ملاقات کنیم. از قول من از تمام خویشان و آشنایان و دوستان خداحافظی کنید و حلال بودی بطلبید و برای من دعا کنید تا شاید خدای تعالی از سر تقصیراتم بگذرد. دعا برای سلامتی رهبر انقلاب اسلامیمان حضرت آیت الله العظمی نائب الامام خمینی را فراموش نکنید. انشاء الله.

در خاتمه : سلام و درود فراوان بر شهیدان انقلاب کربلا و بر شهیدان انقلاب اسلامی و بر شهیدان جنگ تحمیلی به خصوص برادر شهید و مظلومم - نعمت جباری اولین پاسدار شهید از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان مرودشت که به فراموشی سپرده شده است و برادر شهید بیژن فرامرزی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقلید که بیش از یک سال با او افتخار هم کاری داشتم. از خدای تبارک و تعالی می خواهم مرا هم در زمره شهیدان در راه خودش قرار دهد. در صورتی که جنازه ای از من باقی ماند که انشاء الله نماند و مانند شهیدان بی پیکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم به خاک بسپارید

  خاطرات شهید محمد حسن حمزوی فرزندحاج بابا

خاطراتی در رابطه با شهید محمد حسن حمزوی : اوایل سال 1361 در جبهه غرب کشور مشغول انجام وظیفه بودم و مدت هشت ماه بود که برادرم محمد حسن را زیارت نکرده بودم یک دفعه روحم به پرواز در آمد و به خودم گفتم که به هر نحوی که باشد هنگامی که به مرخصی رفتم حتماً به زیارت ایشان بروم ، در آن زمان برادرم در سده از توابع اقلید مشغول انجام وظیفه بود، در آن موقع مسئول سپاه همان جا بود. هنگامی که من و پسر عمه ام به آن جا رسیدیم ساعت پنج بعد از ظهر بود. در آن زمان برادرم برای انجام مأموریت به اطراف سفر کرده بود، ناچاراً منتظرش شدیم و هنگام اذان مغرب رسید و از دیدار هم دیگر بی نهایت خوشحال شدیم چون خیلی وقت بود که یکدیگر را ندیده بودیم بعد از سلام و احوال پرسی مشغول انجام فریضه نماز شدیم بالاخره بساط شام محقری ( آبگوشت ) گسترده شد و همگی به یک نسبت مساوی مشغول خوردن شدیم ، نکته جالب توجه برای من این بود که هنگام غذا خوردن دو تن از مجاهدین خلق که بازداشت شده بودند جداگانه غذا می خوردند. برادرم محمد حسن آن ها را صدا زد و گفت شما هم به سفره ما بیائید تا با هم غذا بخوریم. خلاصه خیلی بی ریا و مظلوم بود بدان گونه که برادرانی که آن جا بودند می گفتند تنها پاسداری که بدون سلاح به مأموریت خوانین می رود ایشان می باشد که بحمدالله تمام خوانین را راضی و اصلاح نموده است. اوقات فراغت خود را مشغول کتاب خواندن، گلکاری، نظافت و ورزش می پرداخت و دیگران را به این کارها تشویق می کرد و آن ها را نیز راهنمائی می نمود. همیشه مشتاقانه به جبهه های جنگ می شتافت بدانگونه که هر موقع در محل خدمت خود به او نیاز داشتند می گفت در پشت جبهه کارهای مرا دیگران هم می توانند انجام دهند. تا این که در آخرین مأموریت خود برای وداع به خانه نیامده بود و همین طوری گذری به مغازه رفته و گفته بود که از قول من از مادرم خداحافظی کنید و از همه حلال بودی بطلبید و هر چه برادر دیگرم اصرار کرده بود که سری به خانه بزن نرفته بود و در جواب گفته بود که من ناراحتی مادرم را نمی توانم ببینم من خیلی شرمنده مادرم هستم چون تمام عمرم به من خدمت کرده و من نتوانستم جبران کنم شاید با به شهادت رسیدنم بتوانم به او خدمتی انجام داده باشم. والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

بسم الله الرحمن الرحیم

  خاطره ای از برادر محمد حسن حمزوی : برادر محمد حسن حمزوی به مدرسه می رفت روزی به من گفت اکرم برای من یک زمین پیدا کن می خواهم برای کشاورزی من به او گفتم محمد حسن تو را با کشاورزی چه؟ گفت نه اکرم آدم باید کار بکند، برادر خدامراد هم نشسته بود، گفت رفتار محمد حسن هم مانند موسی بن جعفر است هر چی من خواستم او را سرد نمایم نشد او مرا وادار کرد من هم رفتم کوشک پهلوی یکی از دوستانم به نام حاجی طمراس همایون به او گفتم دو هکتار زمین بده می خواهم برای یکی از اقواممان، او به من گفت زمین من به درد کشاورزی نمی خورد، بعد هم من زمینم را به پدرم هم نمی دهم ولی من اصرار کردم او هم قبول کرد گفت شما طرف را بشناسید، چشم. قول گرفتم آمدم.

سال 1356 و 1357 بود که انقلاب پیروز شد، محمد حسن به سپاه رفت و مشغول کار شد، مدتی گذشت که در سپاه مرودشت به کار خود سرگرم بود، در یکی از روزهای سال 1358 بود که در سپاه با دوستانش داشتند منبعی کار می گذاشتند از من گفت اکرم چند ماشین ریگ برای من بیاور برایش با کامیون 8 سیلندر ده چرخ برایش بردم موقع کرایه شد گفت کرایه اش چند می شود گفتم هر چه می خواهی بده، می گفت اکرم به حال من فرقی نمی کند، مال کسی دیگر است کم میخواهی بگیر زیاد میخواهی بگیر، این مسئله هم تمام شد یک روز به خانه ما می آمد با نیسان سپاه، شب من به او گفتم محمد حسن بیست لیتر بنزین به ما بده تا ما برویم تندیه، محمد حسن جواب نداد، دوباره من به او اظهار کردم او جوابی نداد بار سوم من به او زیاد گفتم بده تا با مادر و بقیه به زرگان برویم او گفت بنزین ربطی به من ندارد مال بیت المال است، بار دیگر گفتم گفت اکرم بیا تا بهت بنزین بدهم من یک بیست لیتری آوردم و جلو پای او گذاشتم با هم با ماشین رفتیم موقعی نگاه کردم دیدم در سپاه هستیم ماشین را زیر نور افکن گذاشت و جلو برادران سپاه بیست لیتر بنزین کشید و به من داد و گفت بفرما حالا درست در ذهنم نیست که با خودش آمدیم یا با کسی دیگر گفتم محمد حسن چرا در خانه این کار را نکردی گفت آن جا نه دیگر نزد خداوند و نه نزد بندگان خدا مسئولیت داشتم. یادش گرامی باد.  

خاطرات شهید محمد حسن حمزوی فرزندحاج بابا

برادر حسن حمزوی با ورود خود به سپاه پاسداران مرودشت تغییرات و تحولاتی در کار سپاه به وجود آورد و ایشان مسئولیت تدارکات سپاه را به عهده گرفت و با گرفتن حکم مسئولیت تدارکات کارها را شروع و در ظرف چند روز کارهائی که می بایست در آن زمان یک سال انجام شود به پایان رساند یعنی به جای چندین نیرو انجام وظیفه می نمود با افرادی که کم کاری می کرد مخالف بود ولی خود بدون این که به آن ها اعلام نماید به جای آن ها کار می کرد با اخلاق خوبش با ساده زندگی کردنش همه را شیفته خود می کرد همه دوستش داشتند همه به ایشان احترام می گذاشتند تا زمانی که در سپاه مرودشت بود هیچ کم و کسری از نظر تدارکاتی وجود نداشت هر چیز خود می توانست تهیه نماید هر چیز هم از دستش نمی آمد دوستانش به خاطر خوبی اش برایش آماده می نمودند. حسن واقعاً یک انسان به تمام معنا بود پس از رفتنش از سپاه مرودشت و پذیرفتن مسئولیت سپاه سده چندین بار با دوستان دیگر نزد ایشان رفتیم در یک محل دور افتاده با جاده های کوهستانی و خاکی با یک نظم خاصی زندگی می کرد و همه چیز را  زیر نظر داشت و با تمام ظلم ها و ستم گریهای آن زمان مبارزه می کرد حسن فقط به فکر سلامتی امام و پیرو مستقیم خط امام بود او یک انسان بود نماز را سر وقت می خواند و بیشتر اوقات خود را با خدا می گذراند و همه را به نماز سر وقت دعوت می کرد. حسن بیشتر به فکر مقابله با اجانب و کسانی که با کشور در جنگ هستند بود آخرین خاطره ای که از ایشان دارم. یک روز من به اتفاق دو نفر از دوستان دیگر به بدرقه اش برای رفتن به جبهه ( عملیات رمضان ) رفته بودیم از صبح درب پادگان امام حسین شیراز نشستیم هرچه به ایشان اصرار کردیم که این بار به جبهه نرو بگذار تا چند روز دیگر با هم برویم ولی ایشان قبول نمی کرد ظهر را با هم دیزی ( آبگوشت ) خوردیم مجدداً به پادگان امام حسین بازگشتیم باز هم خواهش کردیم بگذار با هم برویم ایشان به من گفت من این دفعه آخرین اعزامم می باشد و دیگر باز نمی گردم و این کلاه مرا بگیر و برای یادبودی نگه داری کن چون من باز نمی گردم، به خدا حسن خود می دانست چه می شود ، همه چیز را از قبل آماده کرده بود حسن به فکر ظاهر سازی و مادیات نبود هیچ وقت به فکر پوشیدن لباس فاخر نبود به تمام معنا یک انسان بود. والسلام.  

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

 .

 

در شجره نامه فوق می بایست نام مرحوم علی اکبر فرزند محمود و نام شهید بزرگوار حسین خالص حقیقی فرزند مرحوم مش محمد و نوه دختری مرحوم محمد آقا حمزوی اضافه گردد.

لینک مفقودین زرقان

چند شعر برای شهید حمزوی و مفقودین

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۷
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

معرفی شهدای شاخص استان سیستان وبلوچستان

نثار روح مطهرشان فاتحه و صلوات


۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۰
هیئت خادم الشهدا
  • پزشک شهید افغان؛ از سنگر دانشگاه در ایران تا زندان آمریکا در افغانستان

سید محمد علی‌شاه موسوی گردیزی، سال 1338 در گردیز متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال 1356 در رشته پزشکی دانشگاه کابل مشغول به تحصیل شد. اما پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و به صف مجاهدین پیوست.

به گزارش خبرگزاری فارس، روز گذشته (جمعه) بود که بار دیگر افغانستان عزادار شد. حمله‌ انفجاری دیگری این بار در گردیز مرکز ولایت پکتیا رخ داد و روز خونینی را برای افغان‌ها رقم زد.  این بار شیعیان کانون این حمله بودند و دو عامل انتحاری با حضور در میان نمازگزاران جلیقه‌های خود را منفجر کردند.

به دنبال این انفجار، سخنگوی پلیس ولایت پکتیا از آمار بالای تلفات خبر داد و گفت دو مهاجم انتحاری پس از آنکه وارد مسجد شدند، ابتدا به مردم تیراندازی کرده و سپس جلیقه‌های انتحاری خود را منفجر کردند.

وسعت این فاجعه به قدری زیاد بود که همه نهادهای مسئول از ابتدا آمار بالای کشته‌ها را دور از ذهن نمی‌دانستند. شاهدان این حمله نیز تعداد افراد آسیب‌دیده را بیش از آمار اعلام شده عنوان می‌کردند.

ساعتی پس از انفجار، وزارت بهداشت افغانستان، آمار کشته‌های این فاجعه را بیش از 30 تن و زخمی‌ها را بیش از 70 تن اعلام کرد. اما در این میان چیزی که بیش از همه توجه همگان را به خود جلب می‌کرد، نامی در بین کشته‌های این انفجار بود.

دقایقی پس از وقوع انفجار نام «سید‌محمد علی‌شاه موسوی گردیزی» رئیس حوادث غیرمترقبه پکتیا در میان آمار کشته‌شدگان اعلام شد.وی که پزشک متبحری بود، به دلیل مبارزات شجاعانه و تحمل چهار سال شکنجه در زندان‌های بگرام شهرت خاصی در افغانستان پیدا کرده بود.

مجاهدی که عطای پزشک شدن را به لقایش بخشید

دکتر سید محمد علی‌شاه موسوی گردیزی، سال 1338 در گردیز متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال 1356 در رشته پزشکی دانشگاه کابل مشغول به تحصیل شد. اما پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و در سال 1356 به صف مجاهدین در زادگاهش، گردیز؛ پیوست. وی در سال‌های حضورش در جهاد به عنوان فرمانده مجاهدین جبهه مرکزی گردیز، دو بار از ناحیه گردن زخمی شد.

سرانجام؛ موسوی در سال 1369 به ایران مهاجرت کرد و با بورسیه تحصیلی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و در سال تحصیلی 1377- 1378 موفق به دریافت دانشنامه دکترای پزشکی خود از این دانشگاه شد.

این پزشک مجاهد افغانستانی در اردیبهشت/ثور 1381 به کشورش بازگشت و با رای مردم زادگاهش به لویه جرگه (مجلس بزرگان) راه یافت. وی نیمه شب 22 مرداد/اسد 1382 در منزلش دستگیر و به زندان آمریکایی‌ها در بگرام و سپس گوانتانامو انتقال یافت. 

موسوی چهار سال از عمر خود را در زندان‌های آمریکایی‌ها در بگرام افغانستان و گوانتانامو در کوبا گذرانده است. وی بعد از آزادی از زندان مخوف گوانتانامو خاطرات خود را در کتابی 368 صفحه‌ای با عنوان «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو» در کابل چاپ و منتشر کرد.

حضور در دفاع مقدس ایران؛ نقطه عطف مبارزات موسوی

«سید‌محمد علی‌شاه موسوی گردیزی» با حضور در دفاع مقدس ایران، دوران مجاهدت خود را تکمیل کرد. وی حضور در عملیات والفجر مقدماتی را «نقطه عطفی در زندگی خود» خواند؛ عملیاتی که وی مسئول اورژانس خط دو آن بود.

وی در خاطراتش از حضور در جبهه‌های جنگ ایران علیه باطل می‌نویسد: «من زمانی که به ایران آمدم با جهاد سازندگی آشنا شدم و پیش از جنگ، با بچه‌های جهاد همکار بودم. یعنی سال 59 با بچه های جهاد سازندگی قزوین به ایلام و صالح آباد و میمک و بازی دراز و مهران می‌رفتیم و با این مناطق آشنا بودم و چون پزشک بودم، به عنوان کمک به همه سنگرها می رفتم. فردی بود به نام شهید بلندیان که ساختمان بهداشت و درمان سپاه قزوین را به نام او زده اند. با وی همسفر بودیم و شروع کارمان در جنگ با جهاد بود و هر سال که می آمدم، به راحتی به مناطق اعزام می شدم.»

سرانجام در اردیبهشت ماه/ثور 1390 به طور ویژه از موسوی به عنوان (سنگربانان جبهه فرهنگی انقلاب) به همت دفتر جبهه فرهنگی مطالعات انقلاب اسلامی در مشهد تجلیل شد.

گوانتانامو؛ روایتی از جنایات آمریکایی‌ها در افغانستان

موسوی پس از آنکه از زندان مخوف گونتانامو آزاد شد، به نوشتن کتابی در این خصوص پرداخت. وی در بخشی از این کتاب می‌نویسد: «تصورم این بود که در سایه حکومت قانونی هیچ کار غیر قانونی آن هم از جانب سربازان بیگانه صورت نخواهد گرفت. وقتی دیدم در کفشکن مهمانخانه مسجد، سربازان مسلح آمریکایی با وحشی‌گری لوله‌های تفنگ را به سوی ما نشانه گرفته‌اند هیچ احساس خطر نکردم اما تعجب کردم که یعنی چه؟! آیا این سربازان آمریکایی است یا من خیالاتی شده‌ام؟ فردی که لباس نظامی داشت و با اسلحه‌اش ما را نشانه گرفته بود با صدای بلند به انگلیسی داد زد که هیچ کس از جایش تکان نخورد وگرنه کشته خواهد شد.»

موسوی در بخش دیگری از خاطراتش می‌گوید: «هنگام ورود در زندان «بگرام»، زنجیر و دستبند را از پاهایم گشودند. سربازی با قیچی لباسهایم را پاره کرد. در وسط 3 سرباز وحشی برهنه ایستاده‌ام نگه‌داشتند. چندین سرباز زن و مرد با مترجم در کنارم بودند. شاید از تحقیر و تماشای ما لذت می‌بردند. فردی که روبه‌روی من بود با فریاد و با چشمان از حدقه درآمده به من نگاه می‌کرد. مترجم هم با همان حالت صحبت‌های وی را ترجمه می‌کرد که: فقط به چشمان من نگاه کن و خوب گوش بده. بعد داد زد خوب بشنو این جا خانه ما و خاک آمریکا است. در خانه و خاک ما حرف ما قانون است و باید از آن اطاعت کنی!! اگر تخطی کنی جزا خواهی دید، فهمیدی؟! گفتم بله. باز هم داد زد: از حالا اسمت «سید محمد علی شاه» نیست. اسمت «سیکس.ناین .فایو» است. فهمیدی؟»

مجاهدی که هیچگاه اتهاماتش ثابت نشد

این پزشک افغانستانی که هیچ‌گاه اتهاماتش ثابت نشد و بی‌گناه چهار سال در بند مخوف‌ترین زندان‌ها در گوانتانو به اسارت گرفته شد، حتی دستگاه‌های دروغ سنج آمریکایی‌ها تروریست بودن وی را ثابت نکرد و بعد از چهار سال هنوز این سوال را از خود می‌پرسد که چرا چهار سال از عمر خویش را در مخوف‌ترین زندان آمریکایی‌ها گذرانده است؟

تهدید، ارعاب، شکنجه روحی و روانی از انواع و اقسام اقداماتی بوده است که نیروهای آمریکایی در طول مدت اسارت به این پزشک افغانستانی به جرم تروریست بودن تحمیل کرده اند.

در بخشی از خاطرات وی آمده است که «آمریکایی‌ها جلوی چشم خانواده‌ام به خانه‌ام ریختند و گفتند اگر با ما همراه نشوی جلوی خانواده‌ات به تو شلیک می‌کنیم و معنی عذاب و زجر را به تو خانواده‌ات می‌فهمانیم».

اتهام همکاری با گروه القاعده و تروریست بودن به پزشکی چون وی که جز سال‌ها جهاد و خدمت به مردمش گناهی مرتکب نشده است در باور هیچ انسانی نمی‌گنجد.

موسوی در گفت‌ در مورد دستگیری‌اش می‌گوید: «من تازه از سفر حج به شهرمان باز گشته بودم و به همراه برادر و پسرعمویم که آنها هم پزشک هستند در خانه بودیم که به خانه ما حمله شد و من را دستگیر کردند. در ابتدا فکر می کردم که چقدر خوب است که آنها از ما حفاظت می کنند، اما وقتی داخل میهمان خانه تفنگ را گرفتند، گفتند با شما کار داریم، سوال کردم شما با چه مجوزی حقوقی و امنیتی وارد شده‌اید که با نشان دادن اسلحه گفتند ما خود قانون هستیم و در آنجا بود که متوجه شدم حقوق بشر و دموکراسی برای ما نقشی ندارد.»

وی به خبرنگار فارس در مورد سرنوشت کسانی که در زندان گوانتانامو زندانی بودند، چنین می‌گوید: «پسر بچه 10 ساله‌ای به نام اسدالله در زندان بود که الان 23 سال سن دارد و با گذشت سال‌ها هنوز تحت تأثیر شکنجه‌های آمریکایی‌ها دچار مشکلات روحی و روانی شده است. 

 زندانی‌های که جز سران القاعده بودند به داعش پیوستند، گروهای دیگر مثل «حاجی غالب» به دولت پیوستند، گروه‌های افراطی در زندان گوانتانامو افراطی‌تر شدند و هم اکنون به داعش پیوسته‌اند. برخی از آنها الان با دولت افغانستان همکاری می کند و برخی همانند مسلم دوست امیر نویسنده کتاب «زنجیرهای شکسته گوانتانامو» به داعش پیوسته است.»

موسوی سرانجام؛ بعد از آزادی از گوانتانامو با تأسیس مدرسه و کلینیک خیریه‌ای در زادگاهش گردیز مشغول خدمت مردم افغانستان شد و صبح روز جمعه (12 اسد) در مسجد شیعیان زادگاهش به دست عمال کور دل در یک انفجار کشته شد و افغانستان را با فقدان مجاهدی شجاع و محبوب روبرو کرد.

منبع : سایت پاس تو دی 

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۸
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۶
هیئت خادم الشهدا
تصویر آرامگاه شهید حججی
به گزارش «شیعه نیوز»، شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی 8 نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و 25 ساله بود که در منطقه مرزی عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکرش در دست تروریست های داعش باقی ماند. از این شهید بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.
روحش شاد و یادش گرامی
۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۴۵
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل
شهید علیار اسماعیلی، شهیدی است که فقط نیم ساعت در خط مقدم بود و به محض رسیدن به خط به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید. کتاب «درنگی تا خدا» که توسط دوست ارزشمندم ، یادگار دفاع مقدس، حاج احمد زارع به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات هدهد منتشر شده داستان زندگی شهید علیار اسماعیلی ، کارمند شهید دانشگاه شیراز را روایت کرده و به تصویر کشیده است.

این کتاب رقعی دارای 96 صفحه است و ده فصل دارد که قسمتهائی از فصلهای هشتم و نهم را در ادامه مطلب تقدیم خوانندگان گرامی میکنیم

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۹
هیئت خادم الشهدا

===================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۰۴:۳۱
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار فغانعلی زارع

شهید فغانعلی زارع فرزند راه خدا در تاریخ 6/12/1341 در روستای مهریان کربال در یک خانواده مذهبی و مستضعف بدنیا آمد.  پدر و مادرش افرادی زحمت کش بودند که از صبح تا شب با دست مزدی ناچیز هر ماه برای مالکین از خدا بی خبر کار می کردند و زندگی خود را با هزار زحمت اداره می نمودند.  در چنین محیط مشقت باری بود که شهید گرانقدر فغانعلی چشم به جهان گشود.

وی تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیلات خود را در روستای فوق به پایان رساند. پدرشهید بیش از حد نتوانست جور و ظلم مالکین را تحمل کند  بر اثر فقر و تنگدستی مجبور شد به روستای رحمت آباد زادگاه خود برود. که کم کم مصادف بود با اوج گیری قیام امت حزب اله ایران به رهبری امام راحلمان که در همین راستا شهید فغانعلی زارع در هر کوی برزن دوشادوش ملت ایران علیه رژیم ستم شاهی در تظاهرات فعالانه شرکت می نمود تا اینکه جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام امت به پیروزی رسید و همچنین با شروع جنگ تحمیلی و حمله ناجوانمردانه صدام به ایران اسلامی برادر عزیزمان را بر آن داشت تا به جبهه های حق علیه باطل برود و مدت سه ماه در جبهه بسر برد. با توجه به اینکه عشق خدمت به وطن و روح شهادت طلبی توانست ایشان را اندکی آرام سازد با جمعی از برادران خود در سال 18/1/63 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. که بلافاصله به خط مقدم اعزام گردید و در جبهه چم هندی در تاریخ 10/7/63 در ماه محرم به ندای آقایش امام حسین لبیک گفت و به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.

 

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۳
هیئت خادم الشهدا

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۸
هیئت خادم الشهدا

به نام خدا

با سلام و عرض ادب خدمت مخاطبان عزیز و دوستان و آشنایان بویژه اقوام شهدای گرانقدری که اسامی شریفشان زینت بخش این صحیفه مجازی است خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این عزیزان را از طریق تلفن 09176112253 در اسرع وقت به مدیر سایت اطلاع دهید تا ترتیب و روش وصول مطالب اعلام گردد و یا مصاحبه انجام شود. قبلاً از بذل الطاف تمام کاربران و مخاطبان گرامی صمیمانه سپاسگزاریم.

 اجرتان با خدای امام زادگان عشق. 

والسلام

1.  ا له دادی فرهاد – وصیت

2.  ابراهیمی سید مهدی - زندگی و وصیت و عکس

3.  ابراهیمی محمد باقر - عکس

4.  ابوالحسن پور مختار– عکس

5.  اتابکی جهانبخش - زندگی و وصیت و عکس

6.  ارسطونژاد زریز– زندگی و وصیت

7.  آزادی غلامرضا- زندگی و وصیت و عکس

8.  استخری جعفر– عکس

9.  اسدپور سید علاءالدین - زندگی

10.  اسماعیلی فلامرز- زندگی و وصیت و عکس

11.  آل طه محمدرضا – عکس + وصیت

12.  امیدواری شاه حسین- زندگی و وصیت و عکس

13.  امیری احد - زندگی، وصیت و عکس

14.  امیری عبدالخالق – وصیت ، عکس

15.  بازوبندی مهراب - زندگی و وصیت و عکس

16.  بانشی ذبیح اله - زندگی و وصیت

17.  بذرافشان علی اصغر – زندگی و وصیت

18.  بذرافکن جعفر – محمدتقی - زندگی

19.  براتی بهروز – وصیت

20.  برزگری مهرداد - زندگی و وصیت و عکس

21.  بوستانی بهرام - زندگی و وصیت

22.  بوستانی علی - زندگی و وصیت

23.  بویر احمدی علیشیر - زندگی و وصیت

24.  پارسائی فرج اله- وصیت و عکس

25.  پاک نیت اسماعیل – زندگینامه

26.  پاک نیت محمد - زندگی و وصیت و عکس

27.  پایداری شهروز رضا - وصیت

28.  پردو حمید - زندگی ، وصیت و عکس

29.  پسندیده محمد کاظم – زندگی

30.  پور صنیع (نامجو) یداله – وصیت

31.  پورابراهیم عبدالرسول - زندگی و وصیت

32.  پورمند جلال- زندگی

33.  تأویلی حسن– زندگی و وصیت

34.  تمیزی محمد جواد– عکس

35.  جعفری حمیدرضا - زندگی

36.  جعفری سیدمهدی - زندگی و وصیت

37.  جعفری عباسعلی - زندگی

38.  جعفری علی اصغر (مقدم)-  زندگی و عکس

39.  جعفری قاسمعلی – وصیت

40.  جعفری محمد علی فرزند عوض - زندگی و وصیت

41.  جمال الدینی شهرام – زندگی

42.  جمشیدی خلیل – زندگی  و عکس

43.  چراغی حسن- زندگی و وصیت

44.  حاجی زمانی اسماعیل - زندگی

46.  حبیبی علیرضا – زندگی و وصیت

47.  حمزوی غلامرضا-  زندگی، وصیت و عکس

48.  حمیدی فضل اله– زندگی

49.  خادم بیت رسول - زندگی و وصیت

50.  خالص حقیقی محمد علی – زندگی

51.  خالص حقیقی محمد- وصیت

52.  خسروی شمشاد- زندگی، وصیت و عکس

53.  خیراتی منصور– وصیت

54.  درویش حقیقی عبدالرضا– زندگی

55.  دریس عبدالامیر- زندگی و وصیت

56.  رحمتی حسنعلی - زندگی و وصیت و عکس

57.  رحیمی عبدالحسین - زندگی و وصیت و عکس

58.  رضائی صمد - زندگی و وصیت و عکس

59.  رضائی، محمد رضا -  وصیت

60.  رعیت سیروس- زندگی و وصیت و عکس

61.  رنجبر عبدالرضا -عکس

62.  رنجکش سیدهادی– زندگی و وصیت

63.  روستا اکبر فرزند احمد – زندگی

64.  روستا علی اکبر فرزند سردار – زندگی، وصیت و عکس

65.  روستا کردی - زندگی و وصیت و عکس

66.  زارع  الماس – وصیت و عکس

67.  زارع  محمد زمان – وصیت

68.  زارع ابراهیم - زندگی و وصیت و عکس

69.  زارع احمدقلی – عکس و وصیت

70.  زارع اسماعیل - زندگی و وصیت و عکس

71.  زارع حیدر - زندگی و عکس

72.  زارع رجب علی - زندگی و وصیت و عکس

73.  زارع رضا - زندگی و وصیت و عکس

74.  زارع صادق علی -زندگی و وصیت و عکس

75.  زارع علی - زندگی و وصیت و عکس

76.  زارع فرهاد – وصیت

77.  زارع لطف اله - زندگی و وصیت و عکس

78.  زارع لطفعلی  - زندگی و وصیت و عکس

79.  زارع محمد - زندگی و وصیت و عکس

80.  زارع محمد زمان - عکس

81.  زارع محمد علی - زندگی و عکس

82.  زارعی  هیبت - زندگی و وصیت و عکس

83.  زارعی احمدقلی - عکس

84.  زارعی حسین - عکس

85.  زارعی غلامرضا فرزند علی مراد - زندگی و وصیت و عکس

86.  زارعی فرهاد - عکس

87.  زراعت پیشه سید علی رضا - زندگی و وصیت

88.  ساجدی منش سید حسین- زندگی و وصیت

89.  سبحانی غلامحسین - زندگی و وصیت و عکس

90.  سلطانی زاده جاوید- زندگی و وصیت و عکس

91.  سلیمانی غلامعلی - زندگی و وصیت و عکس

92.  شکرگزار ابوالحسن – زندگی و وصیت

93.  شکرگزار اصغر – زندگی و وصیت

94.  شکری سیدکرامت - وصیت و زندگی

95.  شیعه عباس - زندگی و وصیت

97.  صادقی  غلامعلی – وصیت

98.  صادقی زاده حجت - زندگی و وصیت و عکس

100.  عبودی - آیت الله - زندگی و وصیت

101.  عبودی محمد – زندگی ، وصیت

102.  عسکری ابوالفضل – عکس

103.  عسکری قربانعلی - زندگی و وصیت و عکس

104.  عسکری کوچکعلی - زندگی و وصیت و عکس

105.  عضدی عبدالرسول - زندگی و وصیت و عکس

106.  علمدارلو محسن مهدی - زندگی و وصیت و عکس

107.  علیشاهی علی اکبر – وصیت

108.  غفاری پور عبدالرضا – وصیت

109.  فتوح اباد جمشید - زندگی و وصیت و عکس

110.  فتوح ابادی گرجی - زندگی و وصیت و عکس

111.  فتوح آبادی محمد - عکس و زندگی

112.  فخار یزدی محمد رحیم - زندگی، وصیت و عکس

113.  فرزدقی ، ابراهیم - زندگی و وصیت

114.  فرزدقی خلیل - زندگی و وصیت

115.  فرهادی رضاعلی - زندگی و وصیت و عکس

116.  فهیمی احمد - زندگی و وصیت

117.  فهیمی حسین - وصیت

118.  فهیمی محمود - زندگی و وصیت

119.  قائدشرف حمید - زندگی

120.  کاظمی مهدی - زندگی

121.  کاویانی نظام الدین – زندگی و وصیت

122.  کورکی سید جواد - زندگی و وصیت

123.  کوشش اسماعیل- زندگی

124.  کیمیائی حمید – زندگی و وصیت

125.  گنجی پور صمد - زندگی و وصیت

126.  محمدی اکبر – عکس

127.  محمدی سید اصغر - زندگی و وصیت و عکس

128.  محمدی غلامعلی - عکس

129.  محمّدی محمّد فرزند عباس  - زندگی

130.  محمّدی محمّد فرزند محمد علی  - زندگی

131.  مرادی بهار - زندگی و وصیت و عکس

132.  مرادی محمد - زندگی و وصیت و عکس

133.  مرادی هدایت – زندگی

134.  معدلی مسعود – زندگی و وصیت

135.  ناصری علیرضا – وصیت

136.  نام آور سعدی -  زندگی و وصیت و عکس

137.  نبی زاده سید عنایت – وصیت

138.  نبی زاده سیدمحمد - زندگی و وصیت

139.  نصیرپور کمال - زندگی و وصیت و عکس

140.  نصیرپور واحد - زندگی و وصیت

141.  نظروند خداداد- زندگینامه

142.نوروزی محمدرضا - زندگی و وصیت و عکس

143.  هاشمی  صدراله– زندگی و وصیت

144.  هاشمی اصل ، سید رحمان- زندگی و وصیت و عکس

145. همتی محمود - وصیت

146 - شهید محم.د معدلی - زندگی و وصیت و عکس

روحشان شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۶
هیئت خادم الشهدا
بقیه در ادامه مطلب
۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۰۵
هیئت خادم الشهدا