امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹ مطلب با موضوع «Bajgah» ثبت شده است

شهید سهراب زارع در 27 دی ماه 1335 در شیراز به دنیا آمدو در مرداد ماه 1361 به شهادت رسید.

نوید شاهد فارس: شهید سهراب زارع در 27 دی ماه 1335 در شیراز در محله باجگاه در خانواده ای مذهبی و متوسط چشم به جهان گشود . تحصیلات خود را تا هفتم گذراند. در سال 1359 به استخدام محیط زیست در آمد و عضو بسیج آنجا شد و سپس به جبهه جنگ رفت و سرانجام در 9 مرداد ماه 1361 به شهادت رسید. به نقل از سایت نوید شاهد فارس

۰ نظر ۰۷ دی ۰۲ ، ۰۴:۴۲
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

شهید على محمدى

فرزند : خداخواست

ولادت : 5 فروردین 1350باجگاه

شهادت : 17 مهر 1366 شلمچه

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

 

شهید علی محمدی در تاریخ ۱۳۵۰/۱/۵ در روستای باجگاه و در خانواده ای مذهبی و مؤمن دیده به جهان گشود. از همان کودکی همراه با رشد جسمی نور تقوا در چهره اش نمایان بود.

در سال ۱۳۵۷ در اوایل انقلاب وارد دبستان شد و دوره دبستان را به خوبی پشت سرگذاشت.

تنها آنجا بود که روح سراسر عشق او آرام میگرفت.

در سال ۱۳۶۴ راهی جبهه های حق علیه باطل گردید و در منطقه شلمچه به مصاف با مزدوران بعثی پرداخت و هنگامی که به مرخصی می آمد آرام و قرار نداشت و بیشتر اوقات مرخصی را به صرف عیادت دوستان و بستگان و دیدار گلزار شهدا سپری میکرد و سریع به جبهه بر می گشت.

سرانجام در روز ۶۶/۷/۱۷ بر اثر اصابت مستقیم تیر به سرایشان به فیض رفیع شهادت نایل گشت، پیکر پاک و مطهر شهید گرانقدر علی محمدی در تاریخ ۶۶/۷/۳۰ بر دوش امت حزب الله روستای باجگاه تشییع و در گلزار شهدای روستا به خاک سپرده شد.

==============

وصیت نامه شهید علی محمدی

ای مادر و پدر عزیزم من این وصیت نامه را مینویسم که اگر خوبی و بدی از من دیده مرا بخشیده مادر پسرت را حلال بکن

ای مادر عزیزم که شما تا صبح سر گهواره من می نشستی و نمی گذاشتی که من گریه کنم نمی دانم که من چطوری از شما تشکر کنم. من میدانم که مرا حلال می کنید.

خواهرم چطوری از تو و برادرم قدردانی کنم من که نمی دانم چطوری از شما قدردانی کنم.

از اهالی روستای باجگاه حلالیت میخواهم.

خواهرم اگر من شهید شدم برای من هیچ ناراحت نباشید چون در راه خدا شهید شده ام.

والسلام – علی محمدی

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

۰ نظر ۰۷ دی ۰۲ ، ۰۱:۰۰
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

دل آمد و بار عشق بر دوش گرفت

فریاد هجوم، رنگ خاموش گرفت

از بال فرشتگان دعا می بارید

وقتی که خدا تو را در آغوش گرفت

 

شهید سید ضیاء الدین حسینی

فرزند اسماعیل

ولادت : اول فروردین  1338 فراشبند

شهادت: ۱۳۶۰/۷/۵ آبادان

نام عملیات حصر آبادان

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

 

شهید سید ضیاء الدین حسینی در سال ۱۳۳۸ در فراشبند چشم به جهان گشود و دوران کودکی خود را در آنجا گذراند.

این شهید از همان دوران کودکی بسیار مهربان و با اخلاق و بسیار با گذشت بود و از سن ۱۰ سالگی به خواندن قرآن و نماز روی آورد، همیشه بعد از اینکه از مدرسه می آمد اول نمازش را میخواند و بعد از خواندن قرآن به دیگر کارهای خود رسیدگی می کرد.

مادر شهید می گوید: روزی دیدم که پسرم کنار پدرش نشسته و با او وضو می گیرد، من به ضیاء گفتم پسرم تو که نمی توانی وضو بگیری و نماز بخوانی، در جواب گفت : به پدرم نگاه می کنم و یاد می گیرم.... در ضمن، هر وقت که برای خواندن نماز صبح بیدار می شدم می دیدم که مشغول خواندن نماز است.

او در کارهای خانه به مادر کمک می کرد و با اینکه پدرش در کنار ما نبود خود پسری فداکار و درس خوان بود. از همان ابتدا وجود این شهید برای خانواده همانند برگهای گل پاک و منزه بود.

در همین حال پدر برای کار دیگری از فراشبند به روستای باجگاه نقل مکان می کند سیدضیاء که برای خود جوانی شده بود و دوران راهنمایی را پشت سر گذاشته وارد دبیرستان می شود.

در آن زمان با وجود اینکه با جوانها سر و کار داشت اما در هر حال نماز و روزه و قرآن را ترک نکرد.

او در همه حال وقتی به مدرسه می رفت سر خود را پایین می انداخت و کاری به دیگر افراد نداشت...

در زمان انقلاب این شهید نیز فعالیت زیادی داشت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و اخذ دیپلم ایشان به خدمت سربازی رفت و دوره آموزشی را در کرمان گذراند و بعد از آن به پادگان زرهی منتقل شد. در همین دوران جنگ تحمیلی شروع شد و ایشان با دیگر همرزمانش به میل و اراده خود عازم جبهه نبرد شدند.....

ادامه دارد....

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

۰ نظر ۰۷ دی ۰۲ ، ۰۰:۲۲
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

شهید ابراهیم اسفندیاری

فرزند نیاز

ولادت : 1342 باجگاه

شهادت : 21 دی ماه 1366 شیراز

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

پاسدار شهید ابراهیم اسفندیاری بیات در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی در روستای باجگاه در نزدیکی شهر عشق و عرفان شیراز دیده به جهان گشود

روح بزرگ او آنچنانکه او خود در وصیت نامه اش میگوید با همت خانواده اش خصوصا تلاش و از خودگذشتگی مادرش آنچنان رشد میکند که او هر آن آرزوی پرواز از این دنیای خاکی به سوی ابدیت مطلق را میکند.

ایشان پس از طی دوره تحصیلات راهنمایی سهم بسزایی در فعالیتهای اجتماعی سیاسی داشت، در سال ۵۹ با همیاری و مساعدت برادر خود و سایر اهالی منطقه اقدام به تشکیل و راه اندازی پایگاه شهید عزت الله اسفندیاری کرد تا بتواند از این طریق انسجامی در بین جوانان حزب اللهی محل بوجود آورد تا از انقلاب اسلامی که حاصل خون هزاران شهید است دفاع کند. شهید ابراهیم اسفندیاری علاقه وصف ناپذیری نسبت به حضرت ولی عصر (عج) داشت و بواسطه این عشق و علاقه درونی در مراسمی که بعنوان جشن میلاد آن یگانه منجی بشریت برپا میگشت شرکت فعال میکرد، حضور همیشگی او در سایر مراسم مذهبی از جمله مراسم سوگواری حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) نشانه محبت وی به اهل بیت بود

زیرا او بدرستی میدانست که تنها راه نجات مستضعفین پس از تمسک نمودن به قرآن مجید پیروی از خاندان عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین است.

بخاطر علاقه فراوانی که به اسلام امام و انقلاب داشت ، در مدرسه خویش با شرکت در انجمن اسلامی و راه انداختن یک سری فعالیتهای اجتماعی سیاسی سعی نمود تا با تشکیل نیروهای حزب الهی و مؤمن به اسلام و انقلاب محیط مدرسه را به

مبارزه علیه استکبار مبدل سازد.

با آغاز جنگ تحمیلی عراق صهیونیستی علیه ایران اسلامی به منظور یاری رزمندگان اسلام در سال 1360 هنگامی که هفده سال بیش نداشت به مناطق جنگی کردستان عزیمت نمود تا در این جهاد مقدس شرکت جوید.

در اواخر سال ۱۳۶۱ به منظور پاسدری از انقلاب خونبار اسلامی و حفظ حرمت خون شهدای این انقلاب لباس مقدس پاسداری را به تن نمود تا با ملحق شدن به صف پیکارگران راه حق و حقیقت لبیک گوی امام خویش باشد.

او تا هنگام شهادت دو بار دیگر در جبهه ها شرکت پیدا کرده بود، در عملیات غرور آفرین کربلای ۴ با حضور فعال خود مشکلات تعاون رزمندگان اسلام را جوابگو بود...

در عملیات پیروزمند و حماسه آفرین کربلای ۵ هنگامی که برای انتقال پیکر شهدای جاودانه عملیات کربلای ۴ به خطوط مقدم جبهه ها رفته بود از ناحیه دست چپ و پهلو مجروح گشت که همین مسئله موجب جانبازی از ناحیه دست گردید و به جمع شهدای زنده انقلاب پیوست، ایشان پس از یک بهبودی نسبی به منظور یاری رساندن به خانواده محترم رزمندگان و رفع مشکلات آنها در قسمت تعاون امور رزمندگان سپاه شیراز مشغول به خدمت شد.

او بواسطه علاقه قلبی خویش به مردم و رفع مشکلات آنها به خوبی می دانست که اگر بتواند خدمت هرچند ناچیزی در حق خانواده رزمندگان اسلام انجام دهد می تواند قلب آن رزمنده عزیز را راضی و مطمئن کرده تا بهتر بتواند با دشمنان این نظام الهی بجنگد و عاقبت به همین منظور به عنوان انصار المجاهدین در دهه مبارک فجر یعنی دوشنبه ۶۶/۱۰/۲۱ هنگامی که به منظور هماهنگی با یکی از ادارات شهر برای خرید زمین جهت خانواده رزمندگان بسیجی از محل کار خویش خارج شده بود در هنگام مراجعت حدود ساعت ۲ بعد از ظهر در سانحه ایی دلخراش به لقاء محبوب خویش شتافت.

از او هم اینک فرزند پسری باقی مانده است.

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

====================

وصیتنامه شهید ابراهیم اسفندیاری فرزند نیاز

این شهید بزگوار در قسمتی از وصیت نامه خود خطاب به همسرش چنین می گوید: همسر عزیزم میخواهم از سفری برایت سخن بگویم که در پیش است که دیده ما و خاطرات آن اصلا از مقوله لفظ و کلام نیست که بتوان گفت یا نوشت بلکه هر یک از حالتی خواهد بود شگرف و عمیق و ملکوتی که با جسم مادی نتوان آن را دید بلکه باید خود در آن سیرو سلوک و حالت بود تا بتوان با دیده بصیرت دید و احساس کرد.

سخن از عشق است و عاشقی، عشق است و پرواز ملکوتی، پرواز از این خاکی،  پرواز از این بند قفس دست و پاگیر، پرواز از این وابستگیهای مادی و زمینی، پرواز بسوی تنها معشوق و تنها معبود، یگانه مقصود که اگر نبود اجل معین الهی حتی چشم برهم زدنی آرام نمی گرفتم. پر میکشیدم و ویران می گشتم.

و در قسمتی دیگر در مورد تربیت فرزند خردسالش چنین سفارش می کند: امیدوارم که در تربیت فرزندم هیچگونه کوتاهی نکنید، کوشش و تلاش کنید از اینکه بتوانید فرزند با عقیده درست و پاک تحویل جامعه بدهید تا اینکه در خدمت اسلام و مستضعفین باشد و آنچنانی که آرزو داشتم.

و خطاب به پدر و مادر خویش چنین می گوید:

پدر جان خلاصه شما دین خود را به اسلام ادا نمودید و با فرستادن فرزندان خود به جبهه ها امیدوارم که خداوند اجر عظیمی به شما عطا نماید شما باید افتخار کنید که فرزندانتان برای خدا قیام نمودند و ...

مادر جان تو برایم همواره مادری نمونه بودی آنچنان که همیشه آرزو می کردم تا توفیق یابم و شرح حالت را بعنوان زنی از زنان قهرمان بنویسم.

مادر جان تو مادری و تربیت فرزندانت را بعنوان عبادتی بزرگ و تکلیفی الهی می دانستی و در قبال آن خود را در برابر خدا سخت مسؤل می دیدی.

تو گویی با تمام وجودت باور داشتی که شغل مادری شغل انبیاست که اگر فرزندانت خوب به جامعه خدمت کنند آنقدر ارزش دارد که نمی توان آن را توصیف کرد و بقول امام عزیز به اندازه همه عالم ارزش دارد. مادر همیشه خود را شرمنده می دانم از  اینکه نتوانستم لااقل ذره ئی از زحمات و محبتهای شما را جبران نمایم اما قول می دهم که با دعای خیر شما و یاری خداوند همیشه در صراط مستقیم قدم بردارم و سیر بندگی خدا را بپیمایم. والسلام

۱ نظر ۰۶ دی ۰۲ ، ۲۳:۲۹
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

شهیدان با زبان بی زبانی

به ما گفتند رازی آسمانی

خطر در راه بی پایان عشق است

اگر خواهی بهشت جاودانی

 

شهید حاتم اسفندیاری

فرزند آزاد

ولادت : 4 خرداد 1341 باجگاه

شهادت : 19 مهر 1360 آبادان

عملیات حصر آبادان

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

 

شهید حاتم در تاریخ خرداد ماه سال ۱۳۴۱ بدنیا آمد دوران کودکی خود را در شیراز گذراند و دوران ابتدایی را در مدرسه ای به نام وکیل به پایان برد و همیشه به عنوان دانش آموزی ممتاز مورد اعتماد اولیای مدرسه بود. معلمان و دیگران همیشه از او به عنوان کسی که آینده روشنی دارد نام می بردند و بارها سفارش او را به خانواده اش می کردند که نکند در حق او کوتاهی کنید.

شهید دوران راهنمایی را هم در یکی از مدارس نمونه با معدل ۱۹.۸۲ به پایان رسانید و بعد وارد دبیرستان رازی شیراز شد که یکی از محدود مدارس بود که بهترین دانش آموزان را جذب می نمود تا اینکه خانواده ایشان به باجگاه نقل مکان کردند...

در همان زمان بود که پایه های انقلاب اسلامی جوانه میزد، سال دوم دبیرستان ایشان مصادف با زمانی بود که انقلاب دیگر به اوج خود رسیده بود.

او با وجود اینکه نوجوانی بیش نبود ولی خیلی از مسائل را که از بزرگان می شنید درک می نمود. ایشان در راه پیشبرد انقلاب خیلی تلاش می نمود و همراه دوستان خود اعلامیه های امام خمینی را پخش می کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و مدارس باز شد و ایشان دوباره سر کلاس درس حاضر شد و در سال ۵۹-۵۸ مدرک دیپلم خود را با معدل عالی گرفتند و زمانی که موقع شرکت در کنکور بود متأسفانه جنگ ایران و عراق شروع شد. بعد از خردادماه سال ۵۷ بود که انقلاب فرهنگی ایران موجب شد که کنکور برگزار نشود و دانشگاهها تعطیل شد.

ایشان در این دوران وارد مرحله جدیدی که خدمت سربازی بود شد و وقتی که خبر ثبت نام او به خانواده اش رسید با مخالفت خانواده روبه روگردید که گفته بودند ما حاضریم تورا برای ادامه تحصیل به خارج بفرستیم و حتی اینکه شما هنوز یک سال برای سربازی رفتن وقت دارید، ولی ایشان به صراحت در مقابل اعتراض خانواده گفته بود که من دوست دارم به خدمت سربازی بروم و در این زمان که لازم است به میهن خود خدمت کنم، بعد از سربازی درسم را حتما در ایران به پایان می رسانم تا اینکه زمان رفتن او فرارسید و در تاریخ بهمن ماه سال ۱۳۵۹ به خدمت سربازی اعزام شد.

دوره آموزشی را بنا به گفته درجه دارنی که مسئول آموزش بودند با موفقیت هرچه بیشتر تخصص در دو رشته رزمی وتیراندازی آرپی جی و تفنگ ۱۰۶ گذرانید و آخر فروردین ماه بود که به جبهه اعزام شد.

بعد از چهار ماه دوری از خانواده در تیر ماه سال ۱۳۶۰ به مرخصی آمد و وقتی که خانواده به او گفتند که جنگ به اوج خود رسیده است و می خواهیم او را به شیراز منتقل کنیم در جواب گفت من دوست دارم همان جا بمانم و مانند همرزمانم به کشورم خدمت کنم و نگذارم که جنایتکاران وارد مرز و بوم ما شوند. باردوم که بعد از مرخصی به جبهه رفتند در تاریخ 6۰/۷/۱۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و آنچه از خود برای خانواده گذاشت غم اندوه و رنج جای خالی او بود.

جای مهربانیها و محبتهایی که به پدر و مادر خود داشت، مخصوصا مادر که همیشه در نامه هایش سفارش مادر را به یکایک خانواده میکرد و سعی می نمود با نامه هایی که ارسال میکرد با کلمه های امید دهنده مادر را دلداری دهد.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

=================================

وصیت نامه شهید حاتم اسفندیاری

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره مبارکه التوبة آیه ۲۰ تا 22
الَّذینَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ ۚ وَأُولٰئِکَ هُمُ الفائِزونَ﴿۲۰﴾ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ (21) خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (22).

آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند، پروردگارشان آنان را به رحمت بی‌منتهای خود و به مقام رضا و خشنودی خویش و به بهشت‌هایی که در آنجا آنها را نعمت جاودانی است بشارت دهد. در آن بهشت ابدی همیشه متنعّم خواهند بود، که نزد خدا پاداشی بزرگ است.

خدایا از تو می خواهم که همه را به راه راست هدایت کرده و ما از منحرفین راه تو نباشیم. خدایا خیلی دوست دارم که سرباز امام زمان باشم و بتوانم او را ببینم اما نمی دانم از این جنگ جان سالم به در خواهم برد یا نه ولی آرزوی دیدارشان را زیاد دارم، دوست دارم که در آزاد کردن بیت المقدس شرکت کنم و این جهان خوران را که چندین سال است که خون ما را مکیده و خون تمام مستضعفین را، آنان را به سزای این بی دینی هایشان و ظلمهایشان برسانیم، البته با یاری تو و به رهبری امام خمینی و ظهور حجت برحقت امام زمان (عج) و شهادت را خیلی دوست دارم اما بیش از هر چیز میخواهم قبل از شهید شدنم امامم را ببینم و وصیت نامه ام را با نام تو شروع کرده ام زیرا تویی میراننده و تویی زنده کننده و همه چیز نابود شدنی است جز ذات مقدست بنابراین در هر قدمی که بر می داریم تنها تویی یاری کننده و نصرت دهنده .

پدر و مادر عزیزم

می دانم که سالها رنج کشیده اید و حالا از جوانی که حاصل عمرتان است ثمرهایی ببینید ولی روزی دهنده خدا است و ما تماماً از خدا و به سوی او خواهیم رفت انا لله و انا الیه راجعون، همگی ما روزی از این جهان خواهیم رخت بربست و به سوی الله.

می دانم که شهادتم برایتان سخت است اما راهی که خودم انتخاب کرده ام و آگاهانه در این راه قدم گذارده ام و خواهم جنگید تا که موعودیتش پیش اوست (خدا) و این سفر که من آمده ام کمی به دلم آگاه شد که آخرین سفر من باشد و امکان دارد که من شهید گردم ولی در شهادتم بی تابی نکنید.

مادر عزیزم از تو میخواهم که خیلی صبور باشی، خودم میدانم و سالهاست که درک کرده ام که چقدر زحمت میکشی و بیشتر از هر کسی که فکرش را میکنم تنها تو هستی زحمت کش ولی اجرت با خدای کریم.

انشالله در جهان آخرت با رویی سفید با حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) رو به رو خواهی شد و با سربلندی و افتخار و دارای عذری موجه از اینکه فرزندش حسین (ع) زمان را تنها نگذارده ای و ندایی که ۱۳۰۰ سال پیش از حلقوم حسینش بیرون آمد که هل من ناصر ینصرنی آیا کسی هست که مرا یاری دهد، لبیک گفته و حالا من فرزندت فرزندی که خون دل خورده ای تا او را به این رشادت به بار آورده ای، جوانی که می دانم چه آرزوها در سر دارید با تمام مادران ولی بدانید بیش از هر چیز الله مهمتر از هر کسی است.

من نمی توانم آرام بگیرم و راحت باشم ما تمام جوانان ایران باید مردان جنگی و در درجه اول ایمان داشته باشیم، زیرا اگر ایمان نداشته باشیم کارمان تمام خواهد بود، ایمان فقط به الله و سلاحمان همان سلاح سالهای اول انقلاب الله اکبر، بنابراین مادرم بی تابی نکن و این را بدان اگر شهید گردم با سربلندی هرچه بیشتر به کارهایت ادامه بده و بدان که از بهترین مادران هستی که شهید می دهی.

و برادران عزیزم همه شما را دوست میدارم و میخواهم که به راهم ادامه دهید تا من در آن جهان به وجود شما پیش خداوند خودم افتخار کنم و زمانی خوشحالم که شما هم روزی مانند ما جوانی شجاع و با ایمان باشید و به سوی او بروید. البته شجاع و با ایمان، جوانانی را میگویم که آنها را در جبهه ها دیده ام که چقدر شجاع و با ایمان هستند. البته در کل می گویم نه خودم را و امکان دارد که جنگ طولانی و ادامه داشته باشد شما ناراحت نشوید و نیز نا امید نگردید و این را بدانید هرچه جنگ بیشتر طول بکشد پیروزی ما بیشتر است خودتان بهتر از من می دانید..

برادرم نا امید نباش و به بچه ها کمک کن تا درسشان را بخوانند و به آنها گوشزد کن زیرا اگر آنها بد بشوند من و تو نیز بد خواهیم بود و از شما برادر بزرگوار و ارجمندم خواهش دارم که خالصانه به سوی پروردگارتان بشتابید و نمازت و خدایت را هرگز فراموش نکن برادرم به تو افتخار میکنم پس به من بعد از شهادتم بیشتر افتخار کن.

و تو ای خواهرم خواهر عزیزم از تو خیلی توقع دارم که زینب زمانمان باشی که من نظاره گر آن باشم و میدانم برایت سخت و گران است از دست دادن من، زینب را به خاطر بیاور او هم بهترین عزیزش را تقدیم خدایش کرد. با تربیت کردن بچه ها می توانی زینبها و حسینها بسازی. بنابراین بیشتر سعی کن و میخواهم با بینشی که از شهادت داری پدر و مادرمان را کمک روحی بنمایی زیرا این بی همه چیزها ۵۰ سال در گوش پدر و مادرهایمان خوانده اند که مردن یعنی هیچ و پوچ شدن اما تو که میدانی و بهتر از من و فقط بدان که چه میگویم و اما خواهرم زینب را به خاطر داشته باش

و اما ای دوستان و ای آشنایان و ای یاران دوران تحصیلم میدانید از شما فقط یک چیز را میخواهم و آن اینکه همیشه در راه الله و ادامه دهنده های راه شهیدانمان باشید و خلاصه برایتان بگویم اگر شما دست روی دست بگذارید و یا اینکه در سینماها باشید و یا اینکه دل بسته به ظواهر پوچ و بی ارزش دنیوی گردید و یا اینکه بی هدف باشد و یا در خانه هایتان پنهان گردید جواب خدا را چه خواهید داد...

و ای عزیزان از شما میخواهم که به پاخیزید و اسلام را در همه جا، نه فقط در یک مکان بلکه در سراسر جهان انتشار دهید...

خلاصه من این وصیت نامه را نوشته ام اگر شهید شدم که خوب اگر هم نشدم باز هم نگه میدارم برای روزی که شهید شدم. البته به امید و آرزوی شهادت والسلام صلوات ۱۳6۰/۵/۴

نصر من الله و فتح قریب

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه

 

۰ نظر ۰۶ دی ۰۲ ، ۲۲:۰۴
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

شهیدان لاله های سرخ رویند

برای باغ گلها آبرویند

شهیدان در سکوت لحظه هاشان

همیشه با خدا در گفتگویند...

                   

شهید رحمان اسفندیاری

فرزند غلامحسین

ولادت 13 مهر ۱۳۴۰ باجگاه

شهادت: ۱۳۶۰/۹/۹ بستان

نام عملیات طریق القدس

شهید رحمان اسفندیاری در مهرماه ۱۳۴۱ در روستای باجگاه شیراز بدنیا آمد، به علت محروم بودن این روستا از بسیاری از امکانات ضروری و نیازهای اولیه روستانشینان زحمتکش این دیار مانند بسیاری از روستاییان آن موقع کشورمان در فقر اقتصادی و بسر می بردند که شهید و خانواده نیز از این دست آورد شوم استعمار مبرا نبودند.

رحمان بعد از پشت سر گذاشتن دوران کودکی برای تحصیل به دبستان باجگاه رفت بعد از پایان رساندن دوره ابتدایی به علت انتقال پدرش به ایستگاه دامپروری روستای علی آباد کمین او نیز همراه خانواده به آنجا رفت و برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی خشایار سعادت شهر قدم گذارد.

وی شاگردی جدی، کوشا و با استعداد و دارای نمرات درسی بالا بود. دوره راهنمایی به آخر رسیده بود که خانواده بار دیگر به باجگاه آمده و رحمان برای آغاز دوره متوسطه و نظری به دبیرستان دکتر چمران زرقان رفت.

در این دوره با پسرخاله شهیدش قاسم اسفندیاری همراه و همدرس بود. این دو از هم جدا نبودند تا آخرین ساعات شب در کنار یکدیگر به مصاحبت و مطالعه مشغول بودند.

همزمان با اوجگیری و رشد انقلاب اسلامی و آگاهی امت بپاخاسته و توجه آنان به مسئله انقلاب رحمان نیز در حد وسع خویش به طرفداری از انقلاب و افشاگری رژیم پهلوی پرداخت. اکثر اوقات با شاگردان مدرسه مشغول بحث و گفتگو بود. بالاخره انقلاب اسلامی بر حکومت دو هزار و پانصد ساله طاغوتی غلبه نمود.

رحمان بعد از انقلاب در حمایت از جمهوری اسلامی و حفظ و حراست از دستاوردهای آن تلاش فراوان می نمود، به هرکجا که می رفت و با هرکس که برخورد داشت از انقلاب و پیامدهای آن سخن به میان آورده و در تمام انتخابات ها نیز شرکت می کرد.

در سال ۵۸-۵۷ در رشته اقتصاد اجتماعی گواهینامه دیپلم خود را با معدل عالی گرفت، فراغت از تحصیل سبب شد که وی اوقات بیشتری را صرف مطالعه کتب اسلامی و خدمت به انقلاب نماید و در کنار این مسائل اشتغال به کار نیز داشت.

رحمان میل داشت هرچه زودتر به خدمت سربازی برود. روی همین اصل در خرداد ماه سال ۵۹ همراه با دوست و یار دیرینه اش شهید قاسم اسفندیاری دفترچه آماده به خدمت گرفت. مدتی بعد به اتفاق هم خدمت سربازی را آغاز نمودند. یک ماه آموزشی را در قزوین گذراندند و سپس هر دو داوطلبانه به کردستان عزیمت کردند.

پیش از سه ماه خدمت ایشان در استان کردستان سپری نشده بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی آغاز و شهرهای غرب و جنوب کشورمان تاهو مردانه مورد هجوم مهاجمین از خدا بی خبر رژیم بعث عراق به رهبری صدام قرار گرفت.

رحمان این بار نیز داوطلبانه حکم ماموریت به سوسنگرد را گرفت و به همراهی قاسم راهی شد.

اوایل جنگ بود و نبردهای سنگینی در پیش که احتیاج به ایثار خون و شهادت و از خود گذشتگی داشت. رحمان در تمام حملاتی که مربوط به واحد آنها بود شرکت جست و ایمان و اعتقاد ناگسستنی خود را دلیرانه نشان داد.

وی جنگ را آزمایشی بزرگ از طرف خدا می دانست. بنابراین هنگامی که به مرخصی می آمد دوستان و اقوام و همسایگان را از مسائل جبهه آگاه ساخته و جوانان را به پر کردن جبهه ها دعوت می نمود.

می گفت: بهترین دوستانمان به شهادت رسیده اند اما شهادت لیافت می خواهد و ما این لیافت را در خود نمی بینیم.

در سوم مهرماه سال 1360 در جریان یکی از حملات موفقیت آمیز رزمندگان اسلام به مواضع کفر صدامی ترکش خمپاره به پایش اصابت نموده و او را مجروح ساخت که در یکی از بیمارستانهای تهران بستری گشت. پس از عمل و طی دوره نقاهت در بیمارستان به نزد خانواده بازگشت و مدت 40 روز به استراحت پرداخت آنگاه با روحیه ایی قوی تر و کار آزموده تر به سوسنگرد رفت.

با وجود اینکه هنوز پایش کاملا بهبود نیافته بود در حمله بزرگ و پیروزمندانه بستان شرکت کرد و در کنار دیگر برادران خط شکن تا مرز عراق پیشروی نمود.

دشمن گیج و زبون که پس از حمله متهورانه آزاد سازی بستان توسط شب ستیزان اسلام از پای در آمده بود دیوانه وار ضد حمله های خویش را آغاز نمود.

در جریان یکی از همین ضد حمله ها که در ساعت ۱۱:۳۰ صبح روز نهم  سال ۱۳۶۰ انجام گرفت، رحمان و تعداد دیگری از دوستانش به خاک و خون غلطیدند و در وصول به هدف شهادت، نهال سبز انقلاب اسلامی را آبیاری کردند.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا
نثار ارواح مطهر شهدا صلوات

۰ نظر ۰۶ دی ۰۲ ، ۲۱:۳۲
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

آن دوست که از سپیده با ما می گفت

چون صاعقه آرامش شب را آشفت

بر خفته دلان پیام بیداری داد

وآنگاه چو لاله در حریر خون خفت

 

شهید سیامک اسفندیاری

فرزند علی ضامن

ولادت : 20 مهر 1342 آبادان

شهادت : 11 آبان 1361 زبیدات

عملیات محرم

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

 

راست قامت جاودانه تاریخ

سیامک اسفندیاری به سال ۱۳۲۲ در شهر مقاوم آبادان دیده به جهان گشود پدرش از عشایر فارس بود که بخاطر ظلم و ستم خوانین منطقه به آبادان هجرت نمود و در شرکت ملی نفت مشغول به کار شد.

سیامک دوران تحصیل ابتدایی خود را در همان جا گذراند تا اینکه در یکی از مسافرتها به شیراز پدرش دار فانی را وداع گفت و خانواده ایشان ناچار به شیراز مراجعت کردند. سیامک به خاطر علاقه وافری که به رشته فنی داشت به کارخانجات مخابراتی زیمنس رفته و کارآموزی را در رشته برق آغاز نمود و در آنها با آشنایی افراد مومن و معتقد به اصول اسلامی با احکام شرع مبین آشنا گردید و عشق عجیبی نسبت به اسلام در دلش جا گرفت...

تا اینکه انقلاب پرشکوه اسلامی به رهبری امام خمینی آغاز گردید و وی بطور فعال در تظاهرات و پخش اعلامیه های امام شرکت داشت در حالی که در این بین خود نیز بیشتر با اسلام و انقلاب آشنا می گشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و درک عمیق مفاهیم انقلاب وظیفه خود دید که به هر نحو از این ثمره خون شهیدان پاسداری کند.

او در هر کجا که فعالیتی بر علیه انقلاب بود حاضر گشته و به دفاع از اسلام می پرداخت، همواره در درگیری های امت حزب الله با منافقین و عمال آمریکا برای دفاع از انقلاب شرکت نموده و تا سر حد جان از خود گذشتگی نشان می داد. ایشان در عین حال به ورزش نیز علاقمند بود و می گفت : جهت نبرد با دشمن خارجی و داخلی و حتی مبارزه با نفس بایستی بدنی سالم داشت....

او همواره به دوستان می گفت عقل سالم در بدن سالم است و ورزش را وسیله ای در راه نیل به هدف می دانست و اعتقاد داشت که طبق فرموده امام امت ورزش باید در خدمت مکتب باشد.

در منزل نیز رفتار زاهدانه ای داشت و به مادرش سفارش می نمود که می بایستی غذاهای خانه را با توجه به گرسنگی سایر برادران و خواهران مسلمان تهیه نمایی.

لباس بسیار ساده می پوشید و ملاک پوشش را تمیزی و پاکی آن جهت بجای آوردن فرایض دینی می دانست. در انجمن اسلامی شرکت و گروه مقاومت محل حضوری فعالانه داشت.

او این اواخر اکثر وقت خود را در ساختن مسجد محلشان میگذراند تا اینکه به فرمان امام که شرکت در جبهه را واجب کفایی دانسته بودند در بسیج سپاه ثبت نام نموده و پس از گذراندن دوره آموزشی عازم جبهه های جنگ حق بر باطل گردید.

شهید سیامک اسفندیاری در مرحله اول عملیات محرم شرکت داشت و طبق گفته همسنگرانش در مرحله دوم قبل از شروع عملیات شب غسل شهادت نموده وسایل خود را بین دوستان تقسیم کرد و خود را معطر ساخت و به دوستان محل وصیت نامه اش را سفارش نمود و در این مرحله با از خود گذشتگی های بسیار چندین مزدور عراقی را به هلاکت رسانیده و در حالی که از شب قبل شجاعانه جنگیده بود چون گردانشان به محاصره عراقی ها در آمده بود با ندای تکبیر الله اکبر لا اله الا الله .. بر خصم دون یورش برده و چند تن دیگر از آنان را به هلاکت رسانیده و در حالی که دهنش جهت گفتن تکبیر باز بود دشمنان اسلام دهان تکبیر گویش را نشانه رفتند تا تکبیرش را خاموش سازند. زهی خیال باطل که با این گلوله تکبیر وی جاودانه گردید و اسلحه بر زمین افتاده اش در دست هزاران جوان دیگر به شلیک علیه دشمنان اسلام پرداخت و انشالله تا پیروزی کامل اسلام ادامه خواهد داشت.

بنا برسفارش خودش مدتی پیکر مطهرش را به مسجدی که خود در ساختن آن کمک بسیاری کرده بود بردند و پس از آن به زادگاه پدرش برده و در کنار دیگر شهدای محل به خاک سپردند.

به امید ادامه راهش و به امید شفاعتش...

==============

وصیت نامه شهید سیامک اسفندیاری

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر مادرم و برادرم و خواهرانم، شماها را دوست می دارم و خواهش می کنم مرا سرزنش نکنید. سلام بر مادرم که همه چیز من است او را خیلی زیاد دوست می دارم و از او تقاضا می کنم که مرا ببخشد، زیرا خدا بنده ای را که به پدر و مادر نیکی و خوشرویی نکند هرگز نمی بخشد.

خواهش می کنم اگر من لیاقت پیکار در راه خدا و شهید شدن را داشتم خبر کشته شدن مرا به مادرم طوری بگویید که باعث ناراحتی زیاد او نشود.

در خاتمه از همه اقوام و آشنایان که مرا می شناسند طلب دعا و مغفرت می کنم.

همگی برای امام دعا کنید زیرا اوست که اسلام را زنده و پابرجا کرد و می گویم که ما با ذکر خدا و با اسم خدا پیش می رویم و نماز بالاترین ذکر خداست.

اگر در نماز کوتاهی بشود و هرکس بگوید من خودم تنهایی می روم در خانه می خوانم خیر اشتباه کرده نماز را جماعت بخوانید و اجتماع باید باشد. مساجد را پر کنید اینها از مساجد می ترسند، امام خمینی.

وصیت می کنم که کتابها و نوارهایم را به گروه شهید شریفی بدهند تا از آنها استفاده بیشتری بشود.

در خاتمه توفیق هرچه بیشتر پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق را دارم و از خدای بزرگ می خواهم که امام ما را تا ظهور حضرت مهدی (عج) پایدار و استوار و به طول عمر او بیفزاید.

والسلام سیامک اسفندیاری ۶۱/۶/۲۲

===============

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار :انتشارات هدهد ... التماس دعا

۱ نظر ۰۶ دی ۰۲ ، ۰۱:۳۰
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهیدان، جلوه گاه آفتابند

شهیدان چهره های بی نقابند

در این دنیای خون و دود و آتش

شهیدان موج های انقلابند

شهید عزت الله اسفندیاری

فرزند افراسیاب

ولادت: 5 مرداد 1333 باجگاه

شهادت: ۱۳۹۵ دی ۲۹ شلمچه

نام عملیات کربلای ۵

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

شهید عزت اله اسفندیاری در پنجم مرداد ۱۳۳۳ در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. پدر وی کارگر اداره کشاورزی بود که بعد از غارت اموالش توسط خوانین مزدور در روستای باجگاه سکونت گزیده بود.

شهید دوران ابتدایی را در مدرسه روستا سپری نمود و به علت نبود دبیرستان در روستا برای مدتی تحصیل را رها کرده و به

کار مشغول شد. چندی بعد برای ادامه تحصیل راهی دبیرستانی در زرقان شد و موفق به اخذ دیپلم طبیعی گردید.

از همان زمان مشتاق مسائل مذهبی بود و با شرکت پیگیر در جلسات قرآن به فراگیری این کتاب آسمانی پرداخت و فعالیت های مذهبی خود را آغاز نمود. به دلیل عدم وجود مسجد در روستا عزت اله به همراه تنی چند از دوستانش مسجد صاحب الزمان را بنا نهاد. پس از اتمام کار مسجد با کمک دوستان کتابخانه ای هر چند کوچک در مسجد احداث نمود.

در آن سالها تماس با محافل روحانی را آغاز نموده و مرتبا با حوزه علمیه قم مکاتبه میکرد و جزوات عقیدتی را دریافت نموده و پس از فراگیری آنها در آموزش این مسائل به دیگران می کوشید.

در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی رفت و یک سال بعد در پی دستور امام خمینی (ره) مبنی بر ترک پادگانها خدمت را رها کرد و از پادگان گریخته و به روستا بازگشت و مبارزات انقلابی خود را به طور مخفیانه آغاز نمود. از جمله این مبارزات پخش اعلامیه های امام و برقراری جلسات و ارشاد دیگر جوانان برای گام نهادن در مسیر انقلاب بود... او بانی بیشتر محافل و مجالس مذهبی در روستا بود بخصوص جشنهای نیمه شعبان که به دلیل عشق و ارادت وافرش به امام زمان عجل الله تعالی فرجه در برگذاری هرچه باشکوه تر آن بسیار می کوشید.

او علاقه عجیبی به کمک و خدمت به مستضعفین داشت. از این رو در کمیته امداد امام خمینی شیراز شروع به کار کرد و پس از فرمان تاریخی حضرت امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی وارد بسیج شده و در ایجاد گروه مقاومت بسیج روستای خود با اخلاص و شوق بسیار کوشید و مسئولیت گروه مقاومت را بر عهده گرفت و تا لحظه شهادت بار این مسئولیت را

به دوش کشید.

در طول سالهای جنگ چندین بار به جبهه رفت و در عملیاتهای مختلف از جمله فتح المبین، آزادسازی خرمشهر، بیت المقدس و سرکوبی خوانین مزدور منطقه فارس شرکت نمود که در عملیات بیت المقدس از ناحیه دست و پا مجروح شد و برای مدتی در بیمارستان مفتح تهران بستری گردید.

پس از بهبودی در سال 1362 مجدداً راهی جبهه ها گشت و پس از بازگشت به سازمان جهاد سازندگی پیوست و در کمیته کشاورزی جهاد سازندگی زرقان کار خود به فعالیت پرداخت.

هم زمان با تلاش بی وقفه در جهاد سازندگی اوقات فراغت خود را در گروه مقاومت سپری میکرد و به سازماندهی و به کار گیری بیشتر نیروهای جوان جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب می پرداخت. در سال ۱۳۶۴ در حین خدمت در سازمان جهاد سازندگی در رشته کشاورزی گرایش زراعت در کنکور سراسری پذیرفته شد و شروع به فراگیری علم نمود تا بتواند با داشتن

سلاح ایمان و علم هرچه بیشتر به وطن خود خدمت کند.

علیرغم علاقه وافر ایشان به علم آموزی بنا به تکلیف شرعی و ملی برای چندمین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در یگان دریایی لشکر ۱۹ فجر سپاه شیراز به انجام وظیفه پرداخت. در طی این مدت نیز از انجام مسئولیتهای خود در گروه مقاومت و هدایت گروه غافل نبود چنانچه در آخرین پیام وی در این باره آمده است: ماشینم را در اختیار بچه های گروه مقاومت قرار دهید تا گروه بهتر بتواند وظایف خود را انجام دهد."

او در زندگی با برکت خود همواره رضای خداوند را در نظر داشت و در هر پست و مسئولیتی از کمک به بندگان خدا بخصوص قشر مستضف غافل نبود، همچون یک کارگر خشت خشت بنای مسجد و گروه مقاومت را روی هم چید، چون امدادگری در کمیته امداد به یاری محرومان شتافت، به عنوان یک جهادگر به یاری روستانیان پرداخت و در سنگر دانش برای اعتلای ایران اسلامی به تحصیل علم و دانش مشغول شد.

از خصوصیات بارز ایشان دقت عمل زیاد در مسئولیت های محوله بود. ایشان هیچگاه از صرف مال و جان خویش در راه اهداف مقدس خود دریغ نداشت....

نهایتاً این جهادگر خوش فکر و همیشه در صحنه و ازخودگشته در ماموریتی که در یگان دریایی لشکر ۱۹ فجر به او محول گردیده بود هدف بمباران وحشیانه رژیم سفاک عراق قرار گرفت و در تاریخ ۲۹ دی ماه سال 1395 در منطقه شلمچه به آرزوی دیرین خود که فدا شدن در راه دین خدا بود رسید و شربت شهادت نوشید...

از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

۰ نظر ۰۵ دی ۰۲ ، ۱۳:۳۰
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

آنانکه حلق تشنه به خنجر سپرده اند

آب حیات از لب شمشیر خورده اند

روزی خوران سفره عشقند تا ابد

ای زندگان خاک، مگوئید مرده اند

 

شهید شعبان اسفندیاری

فرزند بلوط

ولادت : 3 مرداد 1339 باجگاه

شهادت : 5 آبان  1360 سوسنگرد

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

 

شهید شعبان اسفندیاری در سوم مرداد ماه ۱۳۳۹ در شیراز و در خانواده ای مذهبی متولد شد.

والدینش نام دومین فرزند خویش را شعبان نهادند. ایشان که از همان دوران کودکی استعداد خویش را بروز داده بود تحصیل ابتدائی را در مدرسه باجگاه آغاز کرد. سپس وارد مقطع راهنمایی گردید و دوران دبیرستان خویش را در مدرسه حکمت شیراز به پایان رسانید.

دوران تحصیلات متوسطه ایشان با مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت همزمان بود، شهید نیز همانند دیگر هموطنان خویش در راهپیمائی ها علیه طاغوت حضور می یافت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایشان راهی خدمت مقدس سربازی گردید تا دین خویش را به کشورش ادا کند. ایشان پس از گذراندن دوره برای آموزش نظامی در کرمان در نیروی هوایی ارتش مشغول خدمت شد.

با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ایشان نیز به منطقه سوسنگرد اعزام گردید تا در آن مناطق از مرزوبوم کشور خویش دفاع کند.

نهایتاً در مورخ ۶۰/۷/۲۷ بر اثر اصابت ترکش به ناحیه شکم زخمی وسپس با مجروحیتش به بیمارستان شیراز انتقال یافت که سرانجام پس از ۴۵ روز در تاریخ ۶۰/۸/۵ به درجه رفیع شهادت نایل آمد که پیکر پاک ایشان را در قطعه شهدا باجگاه به خاک  سپرده شد.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

۰ نظر ۰۲ دی ۰۲ ، ۰۰:۱۲
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

مگر نه اینکه سفر می روند بر گردند

ولی تو بازنگشتی، شهید آوردند

بگو که حرمت خون تو را نگه دارند

بگو به تک تک مردم هنوز هم جنگ است

 

شهید شکرالله اسفندیاری

فرزند محمد طاهر

ولادت : 1 فروردین 1349 باجگاه

شهادت : 1 فروردین 1367 حلبچه

عملیات والفجر 10                              

آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

 

شهید شکراله در اول فروردین سال ۱۳۴۹ در یک خانواده مذهبی در روستای باجگاه به دنیا آمد، او اولین فرزند خانواده بود.

با فرا رسیدن ایام تحصیل وارد دبستان شد و دوره دبستان را به خوبی پشت سر گذاشت.

بعد از به پایان رساندن دوره ابتدایی مشغول کمک به پدرش شد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شهید شکراله از طرف بسیج راهی جبهه شد و بالاخره در سن ۱۷ سالگی در روز تولدش اول فروردین ۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ به درجه رفیع شهادت رسید.

پیکر پاک و مطهر شهید گرانقدر شکراله اسفندیاری بر دوش امت حزب الله تشییع و در گلزار شهدای روستای باجگاه به خاک سپرده شد.

=====================

وصیت نامه شهید شکرالله اسفندیاری

شهیدان را مرده نپندارید که آنها زنده.اند

خداوند اگر قرار است جانم را به تو تقدیم کنم دوست دارم در راه تو و برای تو باشد.

من خودم را کوچکتر از آن میدانم که جانم را تقدیم به امام و وطنم کنم.

ای عزیزان از شما میخواهم که به پا خیزید و راه امام و شهدا را ادامه دهید که دشمن همیشه به دنبال فرصت است. خدایا از تو میخواهم که از این آزمایش سربلند بیرون بیایم و مرا قابل خویش بدانی و به درجه شهادت برسانی.

خدایا پشتیبان این ملت و امام باش

از همه دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم. والسلام - شکرالله اسفندیاری

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

    ۰ نظر ۲۱ آذر ۰۲ ، ۰۰:۳۸
    هیئت خادم الشهدا

    جانباز هشت سال دفاع مقدس

    حجت الله اسفندیاری بیات

    فرزند زنده یاد هاشم

    آفریده : 15 مرداد 1342

    آرمیده : 15 مرداد 1402

    که پس از سالها  تحمل درد و رنج ناشی از صدمات و

    جراحات جنگ تحمیلی، مظلومانه به یاران شهیدش پیوست

    عمری صبور، چه درد کشیدی، چه بی صدا

    یک روز صبح زود پریدی، چه بی صدا

    یا ب شهیدان در شهادت چه دیدند

    کز ما بریده، سوی تو هجرت گزیدند

    روحش شاد و یادش گرامی

    ---------------------------------------------------

    جانباز متوفی حجت الله اسفندیاری بیات فرزند مرحوم هاشم و گل حسرت اسفندیاری بیات در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۴۲ در خانواده ای زحمتکش و متدین در روستای باجگاه شیراز دیده به جهان گشود. 

    پدرش کارگر اداره کشاورزی بود و در مراکز مختلف تحقیقاتی و آموزشی خدمت می کرد و سالیانی نیز در علی آباد کمین همکار شهید خانقلی اسفندیاری بود.
    حجت الله از بین چهار برادر و دو خواهر فرزند اول خانواده بود و از همان کودکی در امورات مختلف زندگی به والدین کمک می کرد.
    ایشان دوران تحصیل را در مدرسه ابتدائی بیمارستان باجگاه و دوره راهنمایی را در مدرسه قاآنی زرقان گذراند و برای کمک به معیشت خانواده ترک تحصیل کرد و به کار کشاورزی و کارگری پرداخت.
    همزمان با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در سال ۱۳۵۷ ایشان نیز در حد خود در مدرسه و مسجد و محل فعالیت داشت و یکی از اصحاب مسجد صاحب الزمان محسوب می شد.
    پس از آغاز جنگ تحمیلی دشمنان علیه نظام مقدس و نوپای جمهوری اسلامی، ایشان به عضویت بسیج در آمد و در سال ۱۳۶۰ جهت دفاع از وطن اسلامی به خدمت سربازی رفت و به عضویت لشکر ۲۱ حمزه تهران در آمد. او پس از کسب آموزشهای مختلف نظامی به جبهه های نبرد اعزام شد و بیش از بیست ماه شجاعانه با دشمنان دین و ناموس و وطن جنگید. ایشان در اواخر خدمت، در سال ۱۳۶۲ در منطقه جنگی مهران، بخاطر بمباران هوائی دشمن شدیداً از ناحیه دست و پا و سر به درجه جانبازی نائل آمد و از آنجا که دچار موج انفجار شدید شده بود پس از بهبودی جراحت های جسمی، مدتها در مراکز و بیمارستانهای مختلف بخاطر موج انفجار تحت درمان قرار گرفت ولی بهبودی چندانی حاصل نکرد و زندگی سخت و مشقت بار او شروع شد و بخاطر مشکلات روحی و جسمی موفق به ازدواج و تشکیل خانواده نیز نشد.
    پدر بزرگوار ایشان نیز از غصهٔ حجت الله که فرزند اولش بود دچار سکته قلبی گردید و به رحمت ایزدی پیوست.
    نهایتاً این جانباز سرفراز اسلام که حدود چهل سال زجر و درد کشید و تا آخرین روزهای عمر به سرپرستی برادرانش تحت حفاظت و درمان بود در ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ به همرزمان شهیدش پیوست و در اندوه بیکران یاران و عزیزانش در گلزار مطهر شهدای زادگاهش، روستای باجگاه دفن و به آرامش ابدی رسید.
    روحش شاد و یادش گرامی

     

    ۰ نظر ۰۹ آذر ۰۲ ، ۰۱:۰۸
    هیئت خادم الشهدا

     

     

    ۰ نظر ۲۲ مهر ۰۲ ، ۱۰:۴۲
    هیئت خادم الشهدا

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    شهید مفقودالاثر اسماعیل کاظمی فرزند حاج منصور و حاجیه خانم سروگل برزگر در سال ۱۳۴۳ در شیراز در خانواده ای مذهبی و ‌زحمتکش پا به عرصهٔ وجود گذاشت. 
    پدرش عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و پنج فرزند پسر و سه دختر داشت که شهید کاظمی فرزند ششم خانواده بود. 
    دوران دبستان را در مدرسهٔ بزرگ سامی با موفقیت پشت سر گذاشت، دوره راهنمائی را در مدرسه وصال و متوسطه را در مدرسه بازرگانی و خدمات ادامه داد...
    ایشان در تابستانها به کار دست فروشی، میوه و ‌سبزی فروشی، بستنی فروشی و شاگرد نانوائی مشغول می شد تا در کسب معاش خانواده به پدر و مادر خود کمک کند.
    از نظر اخلاق و رفتار واقعاً مهربان، دلسوز، حرف شنو، صبور و ‌با محبت بود و در هنگام حرف زدن با دیگران معمولاً سرش را به زیر می انداخت و با لبخند کوتاه و‌ خوش رفتاری با مردم مواجه می شد و در برابر بی ادبی و بی احترامی مثل کوه مقاوم و پابرجا بود و تا جائی که ممکن بود طرف مقابل را راهنمایی می کرد.
    برادرش می گوید:
    به یاد دارم در اوایل انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ می گفت: برای نابودی رژیم جبار شاهنشاهی باید هر روز تلاش بیشتری کنیم.
    او در پخش اعلامیه های امام خمینی و شعار دادن علیه شاه در مدرسه بسیار فعال بود و همیشه آرزوی پیاده شدن قانون اسلام را داشت و هیچگاه از عبادت و نیایش با خداوند غافل نمی شد...
    او‌ به ورزش علاقه زیاد داشت و در سال ۱۳۶۰ عضو تیم والیبال مدرسه وصال بود و کارت عضویت داشت. در همان سال دوره امداد و‌ مددکاری در سازمان جوانان هلال احمر جمهوری اسلامی را برای خدمت به هموطنان با موفقیت پشت سر گذاشت...
    او ‌در مسجد کریمی شیراز فعالیت می کرد و عضو فعال گروه مقاومت آنجا بود. او علاوه بر درس خواندن در ایام تعطیل و در شبها خالصانه و دلسوزانه به نگهبانی از محله و ایجاد امنیت می پرداخت...
    او می گفت : شب زنده داری و پاسداری از اسلام چقدر شیرین است و  بیداری برای خدا چقدر روح پرور است..
    پس از شروع جنگ تحمیلی شهید اسماعیل کاظمی برای حضور در جبهه های حق علیه باطل داوطلب شد و به همراه بسیج مستضعفین عازم مناطق جنگی شد در حالیکه دو ‌برادر بزرگترش در جبهه های نبرد بودند.
    برادرش می گوید : هنگامی که او سوار اتوبوس بود و به بدرقه اش رفته بودیم سرش از شیشه بیرون آورد و گفت : امام و اسلام را حمایت و پشتیبانی کنید و از آنها دست بر ندارید.... 
    بالاخره او با رفتنش به جبهه و جنگ همه ما را در قبال امام و اسلام و انقلاب مسئول نمود...

     زمان و ‌مکان شهادت

    این بسیجی دلاور و از خود گذشته در آخرین مرحلهٔ عملیات محرم با رمز «یا زینب» در آبان ۱۳۶۱ در منطقه دهلران و ‌موسیان در حالیکه عضو گردان ۹۸۱ بود، بعد از تصرف چند تپه و نصب پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران بر روی تپه، نهایتاً روی تپه ۱۷۵ (که داخل خاک عراق قرار دارد) بعد از چند روز مقاومت، محاصره می شوند و نیرو به آنها نمی رسد، عده ای شهید، عده ای اسیر و عده ای عقب نشینی می کنند. بعد از عقب نشینی، نفرات باقیمانده تیپ امام سجاد (ع) سرشماری می شوند که اسماعیل جزو لیست مفقودالاثرها قرار می گیرد.
    برادرش می گوید : ما به جبهه و دیدن برادران همرزمش رفتیم، همرزمانش گفتند اسماعیل با ما در عملیات بود، مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت، مجروح شده بود و امداد می طلبید ولی چون در عقب نشینی، آتش دشمن قوی بود نتوانستیم به او‌ و مجروحین دیگر کمک کنیم.....
    اکنون سالهاست از مفقود شدن این اسوه اخلاص و پاکی و معرفت می گذرد و ما از او هیچ خبری نداریم، دیگر به دنبال پیدا کردن او نیستیم و تنها چیزی که ما را امیدوار می کند تداوم راه و افکار اوست.

    لوح و سنگ یادبود شهید در گلزار شهدای شیراز

    او ‌امانتی نزد ما بود اینک ‌نزد خدایش برگشته است و یادش را با نصب لوح و سنگ ‌یادبود در گلزار شهدای دارالرحمهٔ شیراز گرامی می داریم و اگرچه از او ‌هیچ اثری نداریم لیک روح بلند پرواز او ما را تسکین می دهد. 
    خدایا امیدواریم ‌توانسته باشیم امانتت را آنگونه که تو می خواستی تحویل داده باشیم.
    خدایا به ما سعادت ادامه راهش را عطا فرما، ای اسماعیل تفنگت را زمین نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون راهت را ادامه خواهیم داد و با دشمنان دین و ‌وطن و امام خواهیم جنگید. 
    لازم به ذکر است که پدر و مادر بزرگوار شهید چندین سال پس از شهادت فرزندشان و فوت یکی از دخترانشان از دنیا رفتند و در آرامستان دارالرحمه شیراز دفن شدند.
    روحشان شاد و یادشان گرامی
    والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

    +++++

    وصیت نامه های شهید اسماعیل کاظمی

    از شهید اسماعیل کاظمی دو وصیت نامه به یادگار مانده است، یکی به ملت غیور و شریف ایران و دیگری برای خانواده و پدر و مادرش.

    قسمتی از وصیت نامه خانوادگی

    مرا حلال کنید، اگر شهید شدم برایم ‌گریه مکنید و به‌ من افتخار کنید که برای خدا و اسلام خدمت می کنم....

     وصیت به ملت شریف ایران
    وصیت نامه اینجانب اسماعیل کاظمی، برادر
    کوچک ملت ایران، این است که هر چه کار و کوشش می کنند برای خدا و اسلام و در راه اسلام باشد چون این اسلام بود که ما را از بند ابرقدرتهای شرق و غرب نجات داد و از هر ثانیه آن نهایت استفاده را بکنند و از حرفهای این پیر جماران که سالیان دراز برای اسلام و‌ مسلمین کوشش فراوان کرد تا توانست با این مشتهای کوچک، پدران و‌ مادران و خواهران و برادران، این ملت را از چنگال ابرقدرتها نجات دهد. باید به حرفهای او گوش دهند و هرچه سخن می گوید نهایت استفاده را بکنند و در نهایت (با اطاعت از) امامت و ولایتِ امر، سخنان علمای اعلم را گوش دهند تا هیچکس نتواند به این انقلاب ضربه بزند. و برادرانی که می توانند در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت کنند تا بتوانند خود را به خدای تعالی نزدیک نمایند.
    خداحافظ ای شیران‌ملت ایران
    اسماعیل کاظمی ، تاریخ ۱۳۶۱/۷/۸

    ۰ نظر ۲۷ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۹
    هیئت خادم الشهدا

    بسم رب الشهدا و الصدیقین

     

    پریدند و به نام عشق رفتند

    از اینجا تا مقام عشق رفتند

    شبی همراه با یک ترکش سرخ

    به پابوس امام عشق رفتند

     

    شهید محمود مصدقی

    فرزند هوشنگ

    ولادت: 15 دی ماه 1347

    شهادت : 5 اردیبهشت 1367 محله سید صادق

    آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

     

    شهید محمود مصدقی در تاریخ ۱۳۲۷/۱۰/۱۱ در شهر شیراز در یک خانواده مذهبی و با ایمان پا به عرصه وجود گذاشت. وی در دوران کودکی چون پدرشان با سواد بودند امور دین و مذهب را به ایشان آموزش داد که در سن ۵سالگی نماز خود را مرتب میخواند و اصول و فروع دین را به خوبی می دانست.

    در سن ۷ سالگی در دبستان باجگاه به تحصیل پرداخت از نظر اخلاق و رفتار و پوشیدن لباس بین دانش آموزان رتبه اول و پس از دوران ابتدایی در مدرسه راهنمایی باجگاه جهت تحصیل ثبت نام نمود.

    و در سال ۶۲ چون سن شهید کم بود و جنگ تحمیلی جریان داشت با کارت برادر بزرگتر جهت نبرد با بعثی های عراق به جبهه حق علیه باطل اعزام و در لشکر ۱۹ فجر در قسمت دوشیکا با همرزمانش با دشمن مقابله میکرد و چندین بار مجروح گردید که با این حال باز به جبهه رفت.

    در سال ۶۳ به فکر افتاد که انجمن اسلامی دانش آموزان مدرسه راهنمایی شهدای باجگاه را بنیان گذاری نماید. خودش عضو اصلی انجمن بود، سنگر مدرسه و سنگر جبهه را مقدم بر کار خود میدانست.

    در سال ۶۴ مجدداً به لشکر المهدی در واحد مهندسی و تخریب اعزام شد و نیز گواهینامه خود را با بالاترین رتبه دریافت کرد.

    وی همیشه میگفت: اگر دو دست و دو پایم قطع شود تبلیغات در جبهه را رها نخواهم کرد و عاشق شهادتم در تاریخ ۱۳۶۶/۸/۲ دوباره به جبهه اعزام گردید و جزو کادر رسمی سپاه لشکر ۳۳ المهدی در آمد.و در تاریخ ۱۳۶۷/۲/۵ در جبهه سید صادق به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

    روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

    کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

    بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

    =================================

    وصیتنامه محمود مصدقی فرزند هوشنگ

    با نام پروردگار رحمان و رحیم وصیتنامه خود را شروع میکنم

    با اینکه شهدا بارها به شما مردم شهید پرور وصیت کردند و شما خود الگوی این وصیتها بوده و هستید و راه این شهدای گرانقدر را ادامه دادید من هم به عنوان برادر حقیر شما برای یادآوری چند مورد را ذکر میکنم:

    ای برادران و خواهران شهید پرور امام را یاری کنید و به رهنمودهای او عمل کنید چون او تنها کسی است که راه امام حسین (ع) را ادامه میدهد و قیام را به انقلاب حضرت مهدی (عج) وصل میکند.

    امام نعمتی است الهی، خداوند را شکر کنید و او را دعا کنید، جبهه ها را پر کنید تا این بعثی ها را خداوند نابود کند. ای دانش آموزان جهاد در مدرسه را فراموش نکنید و با درس خواندن خود آینده انقلاب اسلامی را تضمین کنید و شما ای کسانی که جزء انقلاب نیستید و هر ساعت طرفدار کسی هستید میدانید که من خود با فکری روشن بسوی جبهه رفتم و با خواست خداوند به شهادت رسیدم و با شهید شدن ما امام و اسلام تنها نمیماند چون خدا با ماست.

    ای برادرها و خواهرها به حرف این چپ گراها گوش ندهید و البته اینها را خدا رسوا کرده، انشالله خدا آنها را به راه راست هدایت کند. در آخر از پدر و مادر عزیزم میخواهم مرا حلال کنید و مرا ببخشید که نتوانستم جبران زحمات شما را بکنم، زحمات

    شما را فقط خدا می تواند جواب بدهد.

    پدر و مادرم اگر پولی پیش شما دارم به حساب بیت المال بگذارید، از طرف من از همه حلالیت بطلبید.

    به امید پیروزی حق بر باطل

    روحش شاد و یادش گرامی باد

    کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه

    ===========================================

    شهید محمود مصدقی فرزند مرحوم هوشنگ مصدقی سنگری و مرحومه سروناز معصومی در تاریخ ۱۳۴۷/۱۰/۱۵ در خانواده ای متدین و زحمتکش در روستای باجگاه شیراز دیده به جهان گشود...
    پدر بزرگوارش اهل منطقه سنگر رشت در استان گیلان و مادرش گرامی اش اهل بخش فورگ داراب استان فارس بود.
    پدر شهید سر نگهبان درمانگاه مرحوم استاد محرری باجگاه بود و در همین روستا زندگی می کرد.
    شهید مصدقی فرزند چهارم خانواده بود و سه برادر و دو خواهر دیگر نیز داشت.
    ایشان تحصیلات دوره ابتدایی را در باجگاه و دوران متوسطه را در هنرستان شبانه روزی مجتمع دانشسرای عشایری آب باریک گذراند.
    دهساله بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و طومار نظام چند هزار سالهٔ شاهنشاهی را در هم پیچید و دست غارتگران بین المللی را از منابع سرشار و خداداد کشور عزیزمان قطع کرد.
    شخصیت شهید در این دوره با شرکت در مجالس شهدا و مراسم مذهبی و انقلابی شکل گرفت و هر روز بر معرفتش افزوده شد.
    دوران تحصیل راهنمایی ایشان مصادف شد با حمله صدام ملعون به مرزهای کشورمان و نابودی بسیاری از روستاهای مرزی و آوارگی و شهادت هزاران نفر از هموطنان غیر نظامی و اسارت برخی از آنها در چنگال دشمنان بعثی.
    در این دوره غیرتمندان کشور به ندای حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی لبیک گفتند و به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافتند و نیروهای دشمن متجاوز را بوسیلهٔ بسیاری از ارتشهای غربی و عربی حمایت می شد زمینگیر کردند و اربابان صدام که به حساب خودشان می خواستند در عرض یک هفته تهران را بگیرند و انقلاب را سرنگون کنند با مشکل بزرگی به نام بسیج مواجه شدند که با جانفشانی خود رؤیای فتح هفت روزه ایران را برای دشمنان تبدیل به یک کابوس وحشتناک هشت ساله کردند و نگذاشتند حتی یک وجب از خاک میهن عزیزمان در چنگ دشمن باقی بماند و یکی از این دلاورمردان بسیجی شهید محمود مصدقی بود.
    ایشان و برادر بزرگترش، جانباز گرامی، حاج احمد مصدقی، در ابتدا به عنوان بسیج وارد لشکر حماسه سازان وطن شدند و پس از مدتی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدند و در مناطق مختلف جنگی، حماسه آفرینی کردند.
    شهید محمود مصدقی که از تخریبچی های ماهر و بی باک لشکر ۱۹ فجر و المهدی بود آموزشهای تخریب را در اهواز و آموزشهای پاسداری را در ارومیه دیده بود.
    نهایتاً این شهید بزرگوار پس از شرکت در عملیاتهای متعدد و خنثی سازی مین های مختلف و گشودن معبر برای عبور رزمندگان اسلام در تاریخ ۱۳۶۷/۲/۵ در منطقه سید صادق از مناطق جنگی غرب کشور حال خنثی کردن یک مین گوشتکوبی (که یکی از مین های بسیار قوی روسی با ترکشهای فراوان است) به آرزوی دیرینش که شهادت بود رسید و به خیل عاشورائیان زمان پیوست.
    لازم به ذکر است که پدر و مادر بزرگوار این شهید نیز به رحمت ایزدی پیوسته اند و در آرامستان باجگاه در جوار شهدای گلگون کفن آرمیده اند، یکی از برادران ایشان نیز در سانحهٔ آسانسور در بیمارستان شهید دستغیب شیراز از دنیا رفت و به والدین و برادر شهیدش پیوست.
    روحشان شاد و ‌یادشان گرامی

    ۰ نظر ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۷
    هیئت خادم الشهدا

    عروج ملکوتی جانباز

    رضا اسفندیاری

    فرزند محمد

     

    ولادت : 2 آبان 1344

    وفات : 17 مرداد 1392

    آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

    ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم

    گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم

    دنیا اگر از یزید لبریز شود

    ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

    روحش شاد و یادش گرامی

    ۰ نظر ۰۴ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۲۹
    هیئت خادم الشهدا

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    ما را به تب گلوله ها بسپارند - خاکسترمان را به خدا بسپارند
    سخت است میان خاک و‌خون رقصیدن - این کار بزرگ را به ما بسپارند

    شعر روی سنگ مزار  شهید بزرگوار خانقلی اسفندیاری بیات

     ارتحال مادر گرامی و همسر شهید؛ و دو خاطره از پدر، در ادامه مطلب

    ۰ نظر ۲۳ تیر ۰۲ ، ۲۲:۱۸
    هیئت خادم الشهدا

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    مراد خویش را دیدی و رفتی

    قبای نور پوشیدی و رفتی

    چنان با عشق خو کردی که حتی

    به روی مرگ خندیدی و رفتی

     

    شهید یحیی فرج زاده فرزند غریب

    ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱۶ باجگاه، شیراز

    شهادت : ۱۳۶۴/۴/۲۰ عملیات قدس ۳ منطقه بیات

    آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه

     

    شهید یحیى فرجزاده در تاریخ ۱۳۴۳/۴/۱۶ در روستای باجگاه دیده به جهان گشود.

    در سن ۷ سالگی به بعد بسیار کمک حال مادر بوده و در کارهای خانه به مادرش کمک میکرد. وقتی که مادرش از خانه بیرون میرفت هنگام بازگشت به خانه میدید که فرزندش همه کارهای خانه را انجام داده است.

    بعد از اتمام دوران کودکی و دبستان و رفتن به مدرسه راهنمایی و گذراندن این دوره تحصیلی عضوی از بسیج میشود و برای اولین بار در روستای باجگاه جهاد سازندگی را راه اندازی میکند... سپس به عضویت سپاه پاسداران در آمد که در آن حال جوانی بسیار فداکار بود بطوریکه همه درآمد خود را به افراد مستمند و نیازمند کمک می کرد.

    سرانجام در تاریخ ۱۳۶۴/۴/۲۰ گروهی ۳۰نفره به فرماندهی ایشان در عملیات قدس ۳ شرکت نموده که به دو گروه ۱۵ نفره تقسیم میشوند گروهی که شهید یحیی با آنها بوده همگی براثر حمله هلی کوپترهای دشمن از بالای سر به درجه رفیع شهادت نائل می گردند.

    بعد از ۴ سال پیکر مبارک این شهید گرانقدر در کنار هم محلی های شهیدش به خاک سپرده می شود.

    =======================

    وصیت نامه شهید یحیی فرجزاده

    شهید یحیی فرجزاده

    یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنظوا من رحمت الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا و هو الغفور الرحیم... ای بندگانی که به نفسهای خود ستم کردید از رحمت خدا نا امید نشوید خداوند گناهان شما را می بخشد که او بخشنده و

    مهربان است

    ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

    ای پروردگار من ای خدا در آن هنگام روز مرگ یا قیامت که حجیت قطع میگردد و زبانم از جوابت لال و عقل و هوش مضطرب میگردد در آن حال تو به من رحم کن خدایا بر رسوایی و عیوبم پرده بکش و از بلاها حفظ کن و از گناهان نگاه دار به حق رئوفتت و رحمتت ای امید بزرگ من به من شهادت یعنی شیرین ترین شیرینی ها را بنوشان

    بار پروردگارا مرا از جمیع خطایا و گناهان پاک نما و بعد به شهادت برسان. پروردگارا کمکم کن تا بتوانم توشه ام را برای سفر زیاد کنم خودم را مهیای به رسیدن به لقاء تو کنم.

    و اما خانواده گرامی ام ، پدر و مادر عزیزم اکنون که این چند خط محقرانه را به عنوان وصیت نامه اما نه به شکل عامه فقط به صورت چند توصیه و ذکر احوال خودم برایتان مینویسم در جبهه غرب بسر میبریم

    آیه کتب علیکم اذا حضر الموت احدهم الموت ان ترک خیر الوصیه الله الذین... مرا براین داشت که این چند خط را به حضورتان تقدیم کنم تا اگر توفیق از طرف رب العالمین نصیب حقیر گشت که بعد از بخشیده شدن گناهانم به درجه رفیع شهادت برسم به رسم یادگار و چند نصیحت پیش شما امانت بماند.

    این جانب در صحت و سلامت عقل و جسم اعلام میکنم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان على ولی الله و به عنوان یکی از سربازان جنود خدا جنگ ایران و عراق را جنگ حق علیه باطل می بینم، اگر طالب سعادت دنیا آخرت هستید راه امام خمینی را که همان راه حسین (ع) هست بروید و بدانید به سعادت نمیرسد کسی مگر اینکه در ر رضایت حق تعالى سختیها و مشقتها و مصیبتها ببیند.

    عزیزانم سعی کنید مساجد را بنا به گفته امام خالی نگذارید و همواره با شرکت در مراسم نماز جماعت و عزاداریها و مراسم دعاها حضور خود را در صحنه اعلام دارید و همواره برای طول عمر امام پیروزی اسلام و مسلمین در جهان دعا نمایید.

    در پایان از کلیه دوستان و آشنایان و همسایگان و قوم و خویشان میخواهم برای حقیر از خداوند طلب آمرزش و اگر خطایی از این جانب سر زده که موجب ناراحتی شما گردیده مرا حلال کنید

    پنجشنبه 25/11/1363 پادگان ابوذر غرب

    یحیی فرجزاده

    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار الهی آمین یا رب

    روحش شاد، یادش گرامی و راهش پرهرو باد

    کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

    بازتایپ، ویرایش و انتشار :انتشارات هدهد ... التماس دعا

    توضیحات در مورد عملیات قدس ۳ در ادامه مطلب...

    ۰ نظر ۲۰ تیر ۰۲ ، ۰۸:۲۸
    هیئت خادم الشهدا
    https://www.aparat.com/v/wjFPv
    ببینید

    9 دقیقه

    حجم 14 مگ

    نثار ارواح مطهرشان صلوات

    با تشکر از سازنده کلیپ، اجرشان با سیدالشهداء

    ۰ نظر ۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۶:۲۸
    هیئت خادم الشهدا

    بسم رب الشهداء والصدیقین

    قسم به خون شهیدان حسین با ما بود

    و راز قدرت ما ذکر نام آقا بود

    به کربلای مصلای صد شهید قسم

    که مقتدای شهیدان عزیز زهرا بود

     

    شهید قاسم اسفندیاری

    فرزند حسین

    ولادت: 8 فروردین 1340 باجگاه

    شهادت:  9 آبان 1360 بستان

    محل شهادت بستان

    نام عملیات طریق القدس

     

    وصیت نامه شهید قاسم اسفندیاری

    بسم الله الرحمن الرحیم

    انا لله و انا الیه راجعون

    امروز پنجشنبه به تاریخ ۱۳۶۰/۶/۱۲ روز خوشحالی من می باشد چرا که به ما خبر حمله داده اند و دستور داده اند که وسایل فردی خود را جمع و جور نماییم و شب جمعه ساعت ۳ الی ۴ حمله می کنیم و من جزء گروه ۱ می باشم و روحیه گروه در سطح عالی می باشد.

    خدایا من فقط در این زندگی جانی دارم که خودت به من عطا فرموده ای و از تو می خواهم اول از این حمله پیروزی و وقتی پیروزی را مشاهده کردم مرگ را به من عطا کنی...

    خیلی دلم میخواهد به شهدا بپیوندم هرچند که لیاقت شهید شدن را در خود نمی بینم، گرچه می دانم تنها در سایه رهبری و وجود امام می باشد که کوخ نشینها بر کاخ نشینها پیروز خواهند شد.

    مرگ را در این حمله برخود ترجیح می دهم گرچه می دانم که تنها اسلام ، یار و مددکار مستضعفین جهان می باشد. تنها امام و ولایت فقیه می باشد که می توانند حکومت توحیدی تو را بر جهان بگسترانند و زمینه ای  برای ظهور امام زمان (عج) باشد خدایا از تو از ته قلب میخواهم که خواهش بنده ناچیز خود را قبول نمایی و تا ظهور حضرت مهدی (عج) خمینی عزیز را برای ملت ایران زنده بداری.

    اما ای پدر و مادرعزیزم، امیدوارم که مرا ببخشید چون هیچ زمانی فرزند لایقی برای شما نبودم.

    وقتی به زندگی مادی اطراف بالاتر از خود می نگریستم چیزهایی می دیدم که در خود نمی یافتم اگرچه در سایه انقلاب ایران زندگی آنها برای من پوچ ماندند چون فهمیدم که امام میگوید این انقلاب مال کوخ نشینهاست....

    در آخر از پدر عزیز و بزرگوارم می خواهم مرا بخشد اما از مادر عزیزم که همیشه و همه زمان به فکر او می باشم که

    برای فرزندانش بخصوص من زحمت بسیار کشید.

    مادر عزیز من هیچوقت زحمات تو را از یاد نبردم و زمانی قدر تو را فهمیدم که کاری از دستم بر نمی آمد زمانی بود که به سربازی آمده بودم یعنی قبل از سربازی هیچوقت به تو فکر نکرده بودم و تو باید افتخار کنی فرزندت را بزرگ نمودی، شب و روز برای او سوختی و بزرگ نمودی و الان در برابر دشمنان اسلام جان خود را گذاشته و آرزوی مرگ می کند و از خدای خود می خواهد که اسلام و امام را پیروز نماید و بعد از آن مرگ می خواهد، مادر عزیز دلم می خواهد مانند حضرت زینب شکیبا و بردبار باشی و هیچ زمان از امام دست برنداری و اگر زمانی هم رسید که احتیاج به تو برای حفاظت اسلام باشد با جان بپذیری هرچند که عمری را با زحمت پشت سر گذاشته ای و در پایان از تو و پدرم می خواهم که همیشه شکیبا و بردبار باشید.

    به امید پیروزی مسلمین و مستضعفین جهان

    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

    مرگ بر منافقین کافر مرگ بر دشمنان اسلام

    و در آخر از خواهران و برادران خداحافظی می نمایم و برای آنها آرزوی موفقیت در راه اسلام و امام می نمایم. از کلیه دوستان و آشنایان و قوم و خویشان خداحافظی می نمایم و امیدوارم هرچه بدی دیدید ببخشید. والسلام - قاسم اسفندیاری ۶۰/۹/۱۲

    روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

    کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه 

    بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا

    ۰ نظر ۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۶:۲۳
    هیئت خادم الشهدا