شهید اسماعیل مؤذنی
شهید اسماعیل موذنی/ابراهیم/ 1299/ زرقان7/10/1357/ ذاکر و شاعر اهلبیت/ دوران انقلاب در شیراز/آرامستان محل حیدر زرقان
مصاحبه با خانواده محترم شهید اسماعیل موذنی
جناب آقای موذنی خودتان را معرفی کنید؟
من محمد موذنی فرزند شهید اسماعیل مؤذنی هستم، پدرم شاعر بود و تمامی اشعارش را در مدح ائمه اطهار میسرود و کتاب ایشان نیز به چاپ رسیده است. در مراسم تعزیه خوانی شرکت و مردم را تشویق به دادن زکات میکرد. فردی به نام شیخ محلاتی را به خفر میفرستاد تا در آن جا حمام و مسجد بسازد. روح بزرگی داشت و همیشه به صله ارحام به جا میآورد و به خویشاوندان و آشنایان احترام میگذاشت.
بعد از شهید شدنش چند نفر به من مراجعه کردند و میگفتند پدرت به ما ماهیانه پولی کمک میکرد. با اینکه خودش تنگ دست بود همیشه به دیگران کمک میکرد و به یاد محرومان و فقیران جامعه بود.
در زمان سلطنت شاه رسالۀ امام خمینی را به خفر میبرد و به مردم میداد و میگفت ما باید همیشه دلیر باشیم. همیشه در تظاهرات شرکت میکرد. در تاریخ 7/10/57 در شیراز سرای پوستچی با ضربهای که به سرش وارد شد به فیض شهادت نائل شد.
وی پسر ابراهیم موذنی بود و اجدادش به ترتیب کربلائی شعبانعلی و ملا بهلول بودند که بهلول دارای تصنیفات زیادی بود و در نجف درس خوانده بود و چون همه اجدادش اذان گوی محل بودند با فامیل موذنی آنها را میشناختند تخلص او در سرودن شعر «فاضل» بود.
در مورد شخصیت شهید بفرمائید؟
پدرم خودش را خادم مردم میدانست و همیشه داوطلبانه به مردم کمک میکرد. هر وقت کسی مریض میشد میگفت من شفای این مریض را از حضرت ابوالفضل میگیرم.
از کی به شیراز آمدید؟
ما 6 برادر بودیم و برای این که در زرقان شغلی نبود که روی پای خودمان بایستیم پدرم ما را در سال 1345 به شیراز آورد.
پدرم معلم حاج شیرعلی سلطانی بود. حاج سلطانی مداح و شاعر بود. دو کتاب هم نوشت. پدرم دست افرادی را میگرفت که نزد سید دستغیب میرفتند و وجوهشان را میدادند و از نظر مالی پاک میشدند.
در مورد حضور شهید در انقلاب و نحوهی برخورد او در جو آن روز بگویید؟
من و برادر بزرگترم به همراه پدرم به روستاها و مکانهای دور افتاده میرفتیم و در ساخت مسجد و سایر امکانات به مردم کمک میکردیم. پدرم سه فرزند جانباز دارد. تقارن شهادت ایشان با ماه محرم 57 بود. پدرم همیشه در تعزیه خوانیهایش نقش امام معصوم را داشت. یادم میآید تعزیه خوانهای زرقانی به خانهمان دعوت میکرد و به مادرم میگفت: شما باید کنیزی آنها را کنید تا با حضرت فاطمه محشور شوید.
در مورد شهادت پدرم باید بگویم هنگامی که دوستش شهید ساجدی جلوی چشمش شهید شد حکومت نظامی جنازهاش را لگد مال کرد. پدرم با وجود اینکه گاز اشک آور بی حسش کرده بود جلو میرود و میگوید از خدا بترسید چرا جنازه او را لگد مال میکنید؟ نظامیها او را نیز کشتند.
من فیروز آباد بودم شب که برگشتم دیدم هیچ وسیلهای در خانه نیست. حکومت نظامی وسیلههای خانهی ما را به تاراج برده بود. متوجه شدم پدرم در بیمارستان فاتح نژاد شیراز است. شهید دستغیب گفتند که حکومت نظامی با جنازه ایشان کار دارد و دستور مخفی کردن جنازه را دادند. ما جنازه پدرمان را پشت صندوق ماشین آقای ده بزرگی رئیس بیمارستان گذاشتیم و به همراه دامادمان او را به زرقان منتقل کردیم شبانه او را غسل دادیم و روز بعد با شکوه خاصی تشییع کردیم.
شهید مؤذنی همیشه میگفتند خدایا به من قدرت مالی نده که از خود بی خود شوم و بارها دیدم که در گرفتن حاجات مستجابالدعوه بود.
دختر خواهری دارم که از سرسره مدرسه با مغز افتاد و دکترها گفتند هیچ راهی ندارد و باید به او سوزن خلاصی بزنیم. پدرم شفای او را از حضرت رقیه گرفت و ظهر که به بیمارستان رفتیم دکترها گفتند معجزه شده و این دختر سالم است.
یادم هست چند سال آخر که تعزیه میخواند رژیم شاهنشاهی گفته بود که 5 دقیقهی اول باید به دعا برای رژیم بپردازد و پدرم دیگر برای تعزیه به زرقان نیامد و گفت من فقط نوکر امام حسین هستم.
صحن خانه پدری شهید سلطانی را نمازخانه کردند و قرار شد آن جا مسجدی تاسیس شود که اولین مؤسسان آن شهید سلطانی و شهید موذنی بودند.
اینجانب حمید رضا موذنی فرزند شهید اسماعیل موذنی
ایشان از دوران طفولیت به گفتۀ دیگران تحت کرامات خاصی بود. ایشان در سال 1300 وقتی به دنیا آمد مادرشان فوت کرد و در همان زمان پدربزرگم خواهر خانمش را که دختری باکره بودند به عقد خودشان درآورد. از کرامات بزرگ خداوند این بود که ایشان از همان زمان به ایشان شیر میدادند.
پدرم میگفت: زمانی که به خدمت سربازی رفتم برای معاف شدن از خدمت به نظام شاه، به آقا اباعبدالله توسل پیدا کردم، شبی خواب دیدم در چاهی افتاده بودم که دور آن هم سنگ مرمر بود، دیدم آقایی بالای سرم است، گفتم امام حسین اگر میخواهی من مثل سابق برای شما مداحی کنم و مجالس تعزیه برگزار کنم خودتان من را از اینجا نجات دهید و در همان عالم خواب چیزی برایم آورد و به پایین فرستاد و گفت دستت را به این بگیر و بیا بالا و خلاصه دست به این گرفتم و به بالا آمدم. صبح همان حالت از خواب بیدار شدم و صدایم زدند و گفتند اسماعیل موذنی معاف است.
از ویژگی های شهید بگویید؟
ایشان فردی بسیار ساده، مومن، شاعر، گشاده رو، مروج دین مبین اسلام، دارای روحیهی دستگیری از فقرا و آموزش قرآن واحکام بود.
همسر شهید موذنی :
شوهرم یک عمر ذاکر امام حسین بود و مداوم در حال شعر گفتن بود. میگفتم بیا غذا بخور، میگفت: حسین بن علی قوتی در دلم گذاشته که نیاز به غذا ندارم.
در مورد شهادتشان بگویید؟
سفرۀ ابوالفضل بود، وضو گرفت، نماز خواند باز هم وضو گرفت، گفتم کجا میخواهی بروی؟ گفت میخواهم بروم سفرۀ ابوالفضل. رفت و دیگر برنگشت و دامادم خبر شهادت ایشان را به ما داد؟
در مورد امام خمینی چه چیزی میگفت؟
شب و روز میگفت یک آقایی میخواهد بیاید. شش تا لیوان خریده بود که عکس آقا روی آن بود میگفت: بیاور تا در آنها آب بخوریم تا آب گوارایم شود. خدا نخواست امام را ببیند. چهلم همسرم آقا آمد.
محمد موذنی فرزند اسماعیل موذنی:
یکی از ویژگیهای شهادت پدرم این بود در سن 57 سالگی شهید شد مثل اربابشان امام حسین که 57 ساله بودند و در همین سن به شهادت رسیدند. شهادتشان در ماه محرم بود. و از ناحیهی سر شدیداً آسیب دیدهبود.
غلام موذنی فرزند شهید موذنی:
در اکثر عملیاتی که در دفاع مقدس انجام شد حضور داشتم. تا قبل از سال 64 به صورت رزمنده تمام در جبههها بودم. با شهید چمران 6 ماه در جنگهای نامنظم بودم.
یادم هست شب عملیات والفجر 8 ما ساعت 12 شب به آن طرف رفتیم و دیگه قایقی رفت و آمد نمیکرد. ما به وسیلۀ آرپیجی و وسیلهای که از خود عراقیها گرفتیم تا صبح مقاومت کردیم. وقتی میخواستیم تجهیزات ببریم قایقها دیگه نمیتوانستند رفت و آمد کنند بچهها در اسکله تا ناف در گل و شل فرو رفته بودند و شکر خدا با چیزهایی که از خودشان به غنیمت میگرفتیم بر علیه خودشان استفاده میکردیم.
شعری برای تهیه تابلو یادمان شهید اسماعیل مؤذنی
جهت نصب در مکان شهادت آن شهید بزرگوار و یا مزار مطهرش در آرامستان حیدر زرقان.
ذاکر و شاعر شهید اسماعیل مؤذنی فرزند ابراهیم، تاریخ و مکان ولادت : سال 1299 ، زرقان فارس؛ تاریخ و مکان شهادت : 7/10/1357 شیراز ، سرای پوستچی (شهید انقلاب اسلامی)
هوالشهید
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿ سوره آل عمران آیه 169﴾
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
درود حق به تو باد ای شهید راه فضیلت
که گشتهای تو ستاره ، کنار ماه فضیلت
به یاد شاه شهیدان ، همیشه تعزیه خواندی
غلام فاطمه بودی ، به خیمه گاه فضیلت
تمام عمر شریفت به ذکر و موعظه بگذشت
کتاب شعر تو باشد ، تو را گواه فضیلت
به جستجوی شهادت ، تمام عمر دویدی
رسیدهای به حقیقت ، ز شاهراه فضیلت
به انتظار فرج ، بذر سرخ نور فشاندی
به شام تیرهی ظلمت ، تو با نگاه فضیلت
قتیل ضربهی اعدا شدی ز عشق ولایت
چه بوده جرم تو ، ای فاضل سپاه فضیلت؟
تو انتخاب شدی تا رسی به اجر عظیمت
به فجر صادق رجعت ، کنار شاه فضیلت
مؤذنی تو به گلدستههای سبز ، هماره
نماز بوده پیامت ، به وعدهگاه فضیلت
تو فاضل الشهدائی و فاضل الشعرائی
که در شعار و عمل ، رفتهای به راه فضیلت
به نام و یاد تو ، شهر شهید پرور زرقان
گرفته جام شفاعت ، به بارگاه فضیلت
والسلام - 10/11/1388 – زرقان
با عرض تسلیت به خانواده محترم مؤذنی
بخاطر وفات مادر گرامی شان ، مرحومه علیشاهی، همسر شهید اسماعیل مؤذنی
در آذرماه 1397
نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه