امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شهید جاویدالاثر حسین صادقی

فرزند فرضعلی

ولادت : 15 بهمن 1352 بانش بیضا

شهادت : 4 خرداد 1367 جبهه جنوب

آرامگاه : سینه عاشقان ایران اسلامی

از آن سر عشق

وقتی با گامهایم به آن سر عشق پا نهادم ، جای خالیت را غریبانه احساس کردم. از آن سرعشق که می آمدم فریاد و آه و ناله ی مادرت و چشمهای منتظرش را می دیدم کـه بـا مـن حـرف می زدند ، دیدم که نگاههای منتظرش را به آسمان دوخته و منتظر عزیزی ست که هنوز از راه نیامده.

به تابلو های شهیدان گمنام نگاه میکردم که  ناگهان نوشته ی روی یکی از تابلو ها توجهم را به خود جلب کرد؛

شهید گمنام ، محل شهادت : ایران ، جاده ی کربلا

اشک از چشمانم جاری شد ، به گل شب بوی کنار یکی از قبرها خیره شدم باد با گلبرگهایش بازی میکرد و عطر خوش آن در فضا پیچیده بود با خود فکر میکردم شاید پیکر شهید جاوید الاثر حسین صادقی در آن میان باشد، شاید مرا صدا میزند ولی من صدایش را نمی شنوم از جا بلند می شوم، آرام حرکت می کنم، نمی دائم به کدامین سو ، شاید جاده ی کربلا ، جاده ای که شاید بتوانم در آن نشانی از شهید جاوید الاثر حسین صادقی بیابم.

زندگی نامه ی شهید جاوید الاثر حسین صادقی

شهید جاویدالاثر حسین صادقی فرزند فرضعلی صادقی در فروردین ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و سه در یکی از شب های محرم دیده به جهان گشود، خوب به دنیا آمد و خوب هم نور باران شد. کودکی بسیار بازیگوش بود که اخلاق شیرینی داشت و عاشق رفت و آمد بود. به پدر بیش از دیگران علاقه مند بود و همیشه احترام طرف مقابلش را حفظ می کرد. اطرافیان به یاد دارند که همواره دعای فرج را با خود زمزمه میکرد. سال اول راهنمایی را در روستای بانش خواند اما توان بیش از این ماندن را نداشت مادرش هرچه اصرار کرد که بماند و از خانواده سرپرستی کند نشنیده گرفت و گفت سرپرستی خانواده ام را به خدا سپردم و گفت: دوست دارم اگر به جبهه رفتم مفقود شوم و همچون بی بی دو عالم حضرت زهرا (س) مزارم بی نشان باشد. گویا زمانی که این آرزو را میکرد خداوند صدایش را شنید و او را به مقصودش رساند تا که چشمان اشکبار زیادی همچنان منتظرش باشند.

حسین اولین بار از طریق شهر مرودشت، برای گذراندن دوره ی سه ماهه آموزشی به کازرون اعزام شد، سپس به جبهه ی کردستان رفت و نود روز در آنجا خدمت کرد، چهل و پنج روز نیز در جبهه ی شلمچه خدمت کرد. او در خط مقدم آر پی جی زن بود.

تو که عاشق امام و جبهه بودی امیدوارم خیلی زود به آغوش خانواده ات برگردی و چشمهای منتظرشان را بیش از این، ای عزیز ، ای صمیمی ، ای دوست منتظر نگذاری.

خوشا چون تو دلی سبز و سری سبز

خوشا پرواز با بال و پری سبز

خوشا چون تو که در روزقیامت

سراپا سرخ اما دفتری سبز

منبع : نرم افزار بهانه ، شهدای بانش

 بازتایپ، ویرایش و انتشار : هدهد

=============================

وصیت نامه شهید حسین صادقی

با سلام به امام زمان(عج) و نائب برحقش ابراهیم بت شکن، خمینی کبیر و سلام بر تمامی شهدا از صدر اسلام تا کنون و سلام بر تمامی رزمندگان اسلام وصیتنامه خود را آغاز می کنم.

پدرم مادرم بعد از مرگ من گریه نکنید، شکر خدا را جایگزین گریه نمایید که فرزند خود را در (راه) اسلام و جان دادن در راه قرآن فدا کردید، شما باید بر این مرگ افتخار کنید کـه مـرگ در راه خدا آگاهانه بهتر از مرگ در رختخواب میباشد.

برادران شعارتان باید اله اکبر باشد و مرگ بر آمریکا ، که خدا به شما نیروهای مومن نیازمند است. به جبهه ها بشتابید که جبهه ها نیازمند به تمام نیروها میباشد از امت مسلمان انتظار دارم که اسلام را بشناسند و به تمام روستا بشناسانند. روحانیت را بشناسند و به دیگران نشان دهند. والسلام

ببوسم دستت ای مادر که پرودی مرا آزاد

بیا بابا تماشا کن که فرزندت شده داماد

به حجله می روم شادان و زخمی در بدن دارم

به جای رخت دامادی کفن خونین به تن دارم

حسین صادقی

4/9/1365

=================

به روایت مادر

عزیزم حسین به امام رضا (ع) علاقه خاصی داشت. یادم می آید یک بار که می خواستیم به مشهد برویم حسین را هم با خودمان بردیم. یک روز که برای خرید سوغاتی به بازار رفته بودیم، حسین گم شد، هر چه دنبالش گشتیم پیدایش نکردیم. اطرافیان و دوستانی که همراهم بودند مرا دلداری دادند و گفتند: بیایید به خانه برگردیم شاید حسین خانه باشد. وقتی به خانه برگشتیم ، حسین بالای پشت بام بود و به طرف من سنگ ریزه پرتاب می کرد تا من متوجه شوم که او بالای پشت بام است. از دستش عصبانی بودم اما وقتی با خنده پیشم آمد، آرام شدم.

=======================

به روایت زن برادر، ابریشم صادقی

در یکی از روزهایی که تمام مردهای خانواده به جبهه رفته بودند و فقط من و حسین و مادرش در خانه بودیم، حسین با عصبانیت در حیاط راه می رفت. پرسیدم چطور شده؟ چرا مدام در حیاط راه میروی و حیاط را متر کنی؟ گفت: من چرا باید این جا بمانم؟ من هم می خواهم به جبهه بروم و از کشورم دفاع کنم.

============

آخرین باری که می خواست به جبهه برود ساعت چهار و سی دقیقه بود کـه آمــد و به من گفت: من دارم به جبهه می روم، اگر برگشتم که هیچ اما اگر برنگشتم در آلبوم یک یادگاری برایتان گذاشته ام، بگرد و آن را پیدا کن. سال شصت و هفت که دیگر حسین بر نگشت به یاد همان روز و حرفهای حسین افتادم، درآلبوم به دنبال یادگاریش گشتم، امانتی چیزی جز وصیت نامه نبود.

=================

به روایت زن برادر ، ناز آفرین بانشی

بار اولی که حسین از کردستان به مرخصی آمد من و خترم در خانه نشسته بودیم و دخترم مشغول تماشای تلویزیون بود که دیدم فریادی کشید و گفت: مادر، عمو حسین... در همین حین بود که حسین وارد خانه شد و برای من و دخترم انگشتر آورده بود.

========================

به روایت برادر

هر وقت صدای بلندگوها بلند می شد حسین فرار میکرد تا به جبهه برود. دو باری هم فرار کرد اما او را برگرداندیم ولی بار سوم که در مقر صاحب الزمان بود دیگر نتوانستیم او را برگردانیم چون وقتی به دنبالش رفتیم گفتند: حسین پنج دقیقه پیش با اتوبوس و کاروانشان حرکت کرد و رفت....

اواخر جنگ بود که خبر دادند چند نفر از بچه ها مفقود شده اند که حسین نیز جزء آنها بود.

======================

به روایت برادر – محمود رضا صادقی

حسین خیلی با من صمیمی بود هروقت چیزی احتیاج داشت از من میخواست تا برایش تهیه کنم، یادم می آید یکبار از من خواست تا برایش یک شلوار بخرم. من هم برایش یک شلوار خریدم که البته خیلی گشاد بود ، وقتی آن شلوار را پوشید گفت: آخر این چه شلواری است که تو برای من خریدی، این که خیلی گشاد است، ببر خیاطی تا برایم درستش کند. من هم به خیاطی شهید عادل رفتم و برایش درستش کردم، چند مدت بعد با همان شلوار رفت و به انتظار پیوست....

اینجا بود که گریه برادر شهید را امان نمی داد مادر شهید صلوات می فرستد و او ا دعوت به صبر می کند.

=================

به روایت برادر شهید

تلوزیون مراسم آزادی اسرا را نشان می داد همه اعضای خانواده روبروی تلویزیون نشسته بودیم به دقت به اسرای آزاد شده و آنهایی که در اتوبوسها بودند نگاه می کردیم تا شاید ما هم گمشده خودمان را از میان آن جمعیت پیدا کنیم اما پیدا نکردیم...

=========================

به روایت دختر عمو ؛ بانو صادقی

زمانی که بچه بودیم، یکی از خوراکی هایمان چغندرقند بود که زیر آتش پنهان می کردیم و بعد از پخته شدن آن را می خوردیم. یک بار مادرم چغندری را برای ما نزدیکی های خانه عمویم زیر آتش کرد. وقتی ما برای خوردن آن چغندر رفتیم، حسین را روی پشت بام خانه شـان دیدم که می خندید. از او پرسیدم: چرا می خندی؟ گفت: هیچی، من و برادرم هرچه خاک و آتش را کنار زدیم چیزی پیدا نکردیم. حسین از ما پرسید دنبال چه می گردید؟ من گفتم دنبال چغندر، حسین به طرف شکمش علامت داد و گفت: چغندرتان اینجاست.

======================

به روایت زن برادر – ابریشم صادقی

تازه از آموزشی برگشته بود. در لباس بسیجی ، قد بلندتر و بزرگتر به نظر می رسید، البته لباسش برایش گشاد بود. بعد از احوالپرسی سراغ مادرش را گرفت . گفتم : او مهمان است ، تو هم اگر می خواهی به مهمانی برو. اول گفت : اگر با این لباس ها بروم زشت نیست ؟ بعد خودش جواب داد زشت که نیست ،هیچ تازه کلاس هم داره که آدم لباس بسیجی بپوشد.

===================

به روایت پسر عمه – رضا رستمی

روزی با حسین، برای چیدن بنه به کوه رفته بودیم. او که از همان اول عشق شهادت را در سرش می پروراند، پارچه ای سبز به پیشانی خود بسته بود که روی آن نوشته بود: یا حسین شهید.

یکبار هم عروسی پسر عمه حسین بود. خانواده آنها هم در این مراسم شرکت کرده بودند. اتفاقاً آن زمان ، زمانی بود که پسرهای فراری از سربازی را دستگیر می کردند.

دست بر قضا حسین را هم کنار مدرسه شهید علی کرم سلیمی به عنوان سرباز گرفته بودند و او را در کنار دیوار مدرسه نگه داشته بودند و او از همان جا عروسی را تماشا می کرد. عده ای برای آزادی او رفتند اما هیچکدام نتوانستند او را آزاد کنند تا اینکه یکی از اقوام توانست او را آزاد کند اما در کل آن عروسی به کامش تلخ شد.

=======================

 به روایت دختر عمو راضیه صادقی

روزی حسین از جبهه به مرخصی آمده بود و برای همه دخترهای فامیل انگشتری که خودش در جبهه آن را با منجوق و مهره درست کرده آورده بود. وقتى من به خانه آنها رسیدم، دیدم که انگشتر ها را بین دخترها پخش کرده و چون من از همه کوچکتر بودم به من نرسید. من از شدت ناراحتی گریه کردم و از خانه آنها بیرون آمدم و در حیاط خانه و زیر یک دالان قدیمی نشستم و گریه کردم.

ناگهان حسین آمد و دستی به سرم کشید و گفت دختر عمو جان ناراحت نباش ان شا الله این بار که به جبهه رفتم حتماً یک انگشتر خیلی قشنگ برایت درست می کنم و می آورم. اما این آخرین وعده ای بود که حسین به من داد،  رفت و دیگر مرخصی نیامد تا مدتی انتظار کشیدم اما این انتظار پایانی ندارد، هنوز منتظرم.

====================

روایت برادر . - محمد صادقی

ما وضعیت مالی خوبی نداشتیم و در گوشه ای از خانه ی پدر حسیـن زنــدگــی می کردیم. یک روز حسین و برادرش برای نهار به خانه ما آمدند. ما آن روز برنج درست کرده بودیم اما روغن نداشتیم تا بر روی آن بریزیم. حسین ماند ولی برادرش از روی پشت بام فرار کرد و به خانه خودشان رفت. از حسین پرسیدم تو چرا نرفتی؟ او گفت: برادرم ....ندارد ، حالا ما به همه بگوییم که ما غذا نخوردیم.

==================

به روایت مادر

حسین به خانه برادرش رفته بود و دختر او که تازه به دنیا آمده بود را بوسیده و سپس به خانه اقوام رفته و حلالیت طلبیده بود. آن روزها پدر و چند برادر حسین به جبهه رفته و یا میخواستند به آنجا بروند که یکی از اقوام اطلاع داد که حسین به جبهه رفت به دنباش رفتم و در مقر به او رسیدم و از او خدا حافظی کردم.

=====================

به روایت دختر عمو ؛ بانو صادقی

من و حسین و دیگر بچه ها برای چراندن گوسفندان به صحرا می رفتیم. گله حیوانات پدر حسین خیلی زیاد و شلوغ بود، یک روز ما روزه بودیم و مشغول چراندن گوسفندان خودمان حسین که می خواست با دیگر پسرها به خوشه چینی گندم و جو برود به من گفت اگر گوسفندان ما را هم نچرانی به مادرت می گویم که روزه ات را خورده ای من که روزه ام را افطار نکرده بودم، ترسیدم که حسین واقعاً به مادرم بگوید که من روزه ام را خورده ام، مجبور شدم گله سنگین عمویم را تا عصر بچرانم و حسابی هـم دنبـال حـیـوانــات دویدم و خلاصه آن روز از پا در آمدم.

========================

به روایت همرزم - حسن حسینی

حسین خیلی پسر خوبی بود . من و او تا آخرین لحظه کنار یکدیگر بودیم، عراقی ها ما را محاصره کردند. من و حسین هم در یکی از سنگرها پنهان شدیم، وقتی که آبها از آسیاب افتاد حسین سرش را از سنگر بیرون برد و به من هم گفت بیا بیرون خبری نیست، اینها نیروهای ایرانی هستند. همین که از سنگر بیرون آمدیم عراقی ها روی سر ما ریختند و ما را دستگیر کردند. آنها لباس رزمنده های ایرانی را پوشیده بودند.

همان موقع ترکش خمپاره پای راست حسین را قطع کرد، برگشتم ببینم حسین چطور شد، دیدم که روی زمین افتاده بود و دیگر اجازه ندادند که او را ببینم. مرا به بصره بردند، در زمان اسارت از دوستی خواهش کردم تا بیمارستانهای بصره را بگردد شاید حسین را پیدا کند اما هیچ اثری از حسین نبود.

روحش شاد و یادش گرامی

==================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۷ ، ۲۰:۲۷
هیئت خادم الشهدا

هویت شهدای عملیات تروریستی امروز در اهواز اعلام شد+ اسامی

معاون استاندار خوزستان تازه‌ترین آمار از اسامی شهدای عملیات تروریستی اهواز را اعلام کرد و گفت: با توجه به وخامت حال تعدادی از مجروحان حادثه تروریستی مراسم رژه نیروهای مسلح احتمال افزایش تعداد شهدا وجود دارد.



    ه گزارش خبرگزاری تسنیم از اهواز، اسامی شهدای عملیات تروریستی اهواز اعلام شد.

علی‌حسین حسین‌زاده معاون سیاسی اجتماعی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در اهواز با اشاره به حادثه صبح امروز اسامی زیر را به‌عنوان آمار شهدای این حادثه اعلام کرد و گفت: با توجه به وخامت حال تعدادی از مجروحان حادثه تروریستی مراسم رژه نیروهای مسلح احتمال افزایش تعداد شهدا وجود دارد.

1- امید فرخی زنگنه
2- علی لویمی
3- اسماعیل شفیع‌نژاد
4- میلاد جهانگیرنژاد
5- سعید کریمی
6- یونس پور حلو
7- رضا شعیبی
8- امید حسینی
9- علی کمایی
10- اقدامی
11- حسین ولایتی‌فر
12- سعید زارع
13- حسین فاروق
14- خلیل هاشمی فرد
15- علی سلمان‌وند
16- امید نریمسایی
17- محمد عذاری
18- نبی دریس
19- ابراهیم بنداوی
20- محمد افشنگی
21- مهران زرافشان
22- سینا آغاجری
23- حسین منجزی
24- محمد عوذاری
25- مجهول الهویه.

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۷ ، ۰۸:۱۷
هیئت خادم الشهدا

امروز هفتم محرم 1440 طبق یک رسم قدیمی مراسم علم جمع کردن داشتیم. جایتان خالی

۱ نظر ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۳۴
هیئت خادم الشهدا

نام:
شرافت خانم
نام خانوادگی:
خسروی هاچه سو
نام پدر:
سید الله کرم
تاریخ تولد:
1309/05/27
استان تولد:
آذربایجان غربی
شهر تولد:
شاهین دژ
وضعیت تاهل:
متاهل
تحصیلات:
مشخص نشده
رشته تحصیلی:
-
شهر تحصیل:
-
شغل:
خانه دار


بنام خدا
شهیده حاجیه خانم شرافت در سال 1309 در روستای هاچه سو از توابع شهرستان شاهین دژ دیده به جهان هستی گشود ایشان یکی از زنان محجبه روستا بودند که در تمامی مراسمات مذهبی با قلبی اندوهیگین و چشمی گریان شرکت فعال داشت.
حاج شرافت خسروی بانی و مربی خانواده بود که همگی جان شیرین خود را در راه اعتلای کلمه حق تقدیم انقلاب اسلامی و امام عزیزمان نمودند و خود نیز به هنگام زیارت خانه خدا و بهنگام اعلام برائت از مشرکین و انزجار و تنفر از ابر قدرتهای شیطان صفت در مورخه 66/5/9 جام شهادت را نوشید و به دیدار معشوق ازلی ستافت و پیکر مطهر ایشان با شکوه خاصی در روستای هولاسو در جوار دیگر شهیدان وی به خاک سپرده شد.
  ایشان همسر و 4فرزند خود را تقدیم انقلاب کردند و خود نیز به هنگام زیارت خانه خدا و به هنگام اعلام برائت از مشرکین و انزجار از ابرقدرت های شیطان صفت در مورخه 66/5/9 جام شهادت را سرکشید.

به نقل از سایت 12 هزار شهید استان آذربایجان غربی

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۰۳:۴۱
هیئت خادم الشهدا

طلوع خورشید

ابو بصیر گفت: همراه امام صادق علیه السلام برای شرکت در مراسم حج عازم مکه بودیم. وقتی به سرزمین ابواء رسیدیم، حضرت برای ما صبحانه ای تدارک دید. مشغول صرف صبحانه بودیم که کسی از طرف همسر امام صادق علیه السلام آمد و به ایشان خبر داد که حال همسرتان دگرگون شده و درد زایمان آغاز شده است و چون فرموده بودید در این باره قبل از هر کار شما را مطلع کنیم، خدمتتان آمدم.

امام صادق علیه السلام همان لحظه برخواست و همراه فرستاده ی همسرش رفت و بعد از چند لحظه برگشت. ما که قیافه ی شاداب ایشان را دیدیم، شاد باش گفتیم و از وضعیت همسرشان پرسیدیم، فرمود: خداوند حمیده را به سلامت داشت و به من پسری عنایت فرمود که در میان مخلوقاتش از همه بهتر است. همسرم در باره ی آن نوزاد مطلبی به من گفت: که گمان می کرد من از آن بی خبرم; اما من پیرامون آن موضوع از او آگاه تر بودم.

من (ابو بصیر) درباره ی محتوای آن مطلب سؤال کردم، ایشان فرمود: «حمیده گفت: هنگامی که آن نوزاد متولد شد، دست هایش را بر زمین گذاشت و سر به سوی آسمان بلند کرد.» من به حمیده گفتم این کار نشانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و نشانه ی وصی بعد از اوست. (1)

و به این ترتیب بود که ابو الحسن موسی کاظم علیه السلام در روز شنبه هفتم ماه صفر سال 128 ه ق در سرزمین ابواء (بین مکه و مدینه) به دنیا آمد. (2)

عالم همه غرق زیب و زیور آمد از جلوه ی نور حق منور آمد آمد به جهان باب حوایج کاظم محبوب خدا موسی جعفر آمد (3)

۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۷
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۴۶
هیئت خادم الشهدا

شعر در ادامه مطلب

۰ نظر ۰۵ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۰۱
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

حسین کوچک

در مدح و رثای حضرت سید علاءالدین حسین ابن موسی بن جعفر مشهور به حسین کوچک که شباهتهای بسیاری با سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بویژه در نحوه شهادت دارد و مرقد مطهرش «مشهور به آستانه» در شیراز نزدیک به حرم مطهر برادرانش حضرت محمد ابن موسی و حضرت احمد بن موسی علیهم السلام قرار دارد و در ایام و مناسبتهای مذهبی مخصوصاٌ تمام شبهای دوشنبه که شب زیارتی آن حضرت است زائران و عاشقان و ارادتمندان بیشماری از اطراف و اکناف ایران در حرم مطهرش شب زنده داری می‌کنند و به عبادت و راز و نیاز و مناجات و کسب معرفت و ادای نذر می‌پردازند. طوبی لهم

هوالجمیل

حسین کوچک

سلام ای حسین ابن موسی بن جعفر

سلام ای گل سرخ زیبای پرپر

سلامی ای شهیدی که گشتی چو جدت

غریبانه و تشنه ، در خون شناور

تو همنام مولای مظلوم مائی

که هستی گل باغ زهرا و حیدر

شباهت تو بسیار داری به مولا

به غیر از امامت ؛ به اوصاف ، اکثر

ز تیغ ستم ، شد تنت پاره پاره

که خوردی بسی زخم  از تیغ لشکر

پراکنده شد قطعه های تن تو

در این دشت ، چون لاله های معطر

به عشق رضا راهی توس بودی

ولیکن نشد وصل مولا میسر

به شیراز شد حمله بر کاروانت

به دستور مأمون ملعون کافر

رضا را اباالفضل گردیده احمد

تو هم گشته‌ای بر رضا مثل اکبر

شده خواهرت ، فاطمه ، ساکن قم

که گشته چو زینب انیس برادر

به تأخیر افتاده شد انتقامت

چو خون خدا ، تا به صبح مقرر

سلام خدا بر تو ، ای آنکه بخشی

شفا و شفاعت ، به زُوار مضطر

تو را هر که با دل نماید زیارت

وجودش شود از وجودت مُنور

دلی که بسوزد برای تو باری

شود بیمۀ عشق تو تا به محشر

کسی که بریزد برای تو اشکی

بنوشد به پاداش ، از اشک کوثر

در این «آستانه» ز باب‌الحوائج

طلب کن همه آرزویت، سراسر

خوشا آنکه باشد به دنیا و عُقبی

غلام حسین ابن موسی ابن جعفر

والسلام

محمد حسین صادقی (غلام)

زرقان فارس – 29/5/1397

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۱
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 ..... از خدای تبارک و تعالی می خواهم مرا هم در زمره شهیدان در راه خودش قرار دهد . در صورتی که جنازه ای از من باقی ماند که انشاء الله نماند و مانند شهیدان بی پیکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم به خاک بسپارید. شهید محمد حسن حمزوی

++++++++++++++++++++++++++++++

پاسدار شهید مفقودالاثر محمد حسن حمزوی اهل زرقان ساکن مرودشت ، از شهدای گرانقدری است که در ماههای شروع جنگ تحمیلی، مففودالاثر شد و تاکنون هیچ خبر و اثری از او به خانواده اش نرسیده است. 

در ادامه مطلب با زندگی این شهید مظلوم و گمنام آشنا میشوید:::::

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمد حسن حمزوی

. . . . . از خدای تبارک و تعالی می خواهم مرا هم در زمره شهیدان در راه خودش قرار دهد. در صورتی که جنازه ای از من باقی ماند که انشاء الله نماند و مانند شهیدان بی پیکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم (در زرقان) به خاک بسپارید. شهید محمد حسن حمزوی

پاسدار شهید مفقودالاثر محمد حسن حمزوی اهل زرقان ساکن مرودشت ، از شهدای گرانقدری است که در ماههای شروع جنگ تحمیلی، مفقودالاثر شد و تاکنون هیچ خبر و اثری از او به خانواده اش نرسیده است.  نام پدر حاج بابا ، شماره شناسنامه31 ، تاریخ تولد2/1/1339، محل تولد زرقان ، محل سکونت و خدمت : مرودشت، میزان تحصیلات: دیپلم، مسئولیت در جبهه : فرمانده گردان، محل شهادت کوشک- کیفیت شهادت: مفقودالاثر، 3/4/1361 عملیات رمضان، مدتی بعنوان فرمانده سپاه اقلید.  

خاطراتی از زندگانی برادر مفقود الاثر شهید محمد حسن حمزوی :

از همان روزهای اول که او را شناختم با دیگر دوستان فرق داشت فردی مذهبی و مؤمن و معتقد بود و علت آن هم وجود خانواده ای مذهبی و پدری مؤمن و عاشق امام حسین ( ع ) بود. برگزاری جلسات زیارت عاشورا که توسط مرحوم پدرش در دهه اول محرم در منزلشان برگزار می شد نقش به سزائی در ساختن حسن و دیگر اعضای خانواده داشت و همین جلسات عزاداری بود که پس از سال ها به ثمر نشست و حسن را عاشورائی کرد و راهی را پیمود که آغازگر آن امام سوم شیعیان بود. در جلسات هفتگی قرائت قرآن در مرودشت شرکت می جست و مشوق دیگران در امر یادگیری قرآن و احکام اسلام بود. با پایان دوران ابتدائی و طی دوره راهنمائی در مرودشت ، جهت ادامه تحصیل و به پایان رساندن دوره دبیرستان عازم شیراز شد و در دبیرستان ابوذر به تحصیل مشغول شد با توجه به رسیدن به سن بلوغ و واجب شدن احکام الهی چون گذشته در انجام فرائض کوشا بود و خود بارها می گفت که با آغاز جوانی مسئولیتمان بیشتر می شود و در همین سن بود که جرقه انقلاب بالیدن گرفت و این مسئله بود که دست حسن را که تشنه خدمت گزاری به اسلام بود در مراسم و مجالس مذهبی و سیاسی بازتر نمود. و کار خود را در سال 56 با توزیع کتاب ، نوار و اعلامیه بین هم کلاس ها شروع کرد و یادم هست که در چهلم شهدای قم ( 29/11/56 ) به عنوان اعتراض به مدرسه نیامد و فردای آن روز او و جمعی دیگر از دوستان مورد اعتراض شدید رئیس دبیرستان قرار گرفتند ولی برای این که رد گم کند و از همان اول راه به تله نیفتد مریضی را بهانه کرد و مسئله ختم شد. ... که تا پایان سال 56 ادامه داشت. با گذشت زمان روز به روز انقلاب اوج بیشتری می گرفت و وجودش تشنه شرکت در تظاهرات و عملیات علیه رژیم شاه بود. به هر صورت بود امتحان نهائی سال چهارم نظری در خرداد 57 به پایان رسید و بعد از آن زمینه خوبی برای شرکت در کارهای انقلاب بود. بعد از تمام شدن امتحانات به مرودشت مراجعه و در تدارکات مسیر انقلاب نقش به سزائی داشت. در این راه از هیچ کوششی دریغ نداشت و می گفت باید برای مبارزه آماده شد و کسی که می خواهد مبارزه کند باید از نظر بدنی و از نظر فکری قوی باشد و خود برای آماده سازی برنامه هائی را تنظیم کرده بود. در برنامه کوه که هر هفته انجام می شد از همه جلوتر بود و حتی کوله پشتی دیگران را نیز به دوش می کشید و در برگشت که آذوقه تمام شده بود و کوله پشتی ها خالی بود ، کوله پشتی را پر از سنگ می کرد و عنوان می کرد با این کار انسان قوی و آماده می شود. در این مدت در کلاس های سیاسی و تفسیر نهج البلاغه که توسط گروهی از برادران طرح ریزی شده بود و بعد از نمازهای جماعت صبح و ظهر و عشاء در مساجد ولی عصر - علی ( ع ) و حضرت ابوالفضل تشکیل می شد شرکت فعال داشت و از گردانندگان اصلی بود. او به حق یک چریک شده بود و جهت پیروزی انقلاب از هیچ کوششی دریغ نداشت. در ساختن کوکتل مولوتف - بمب های سه راه و ساعتی که برادران پیش بینی می کردند که شاید روزی لازم شود نقش فعال داشت و حتی در یکی از آزمایشات که بر روی بمب ساعتی انجام می داد مجروح و دو انگشت خود را از دست داد و به خاطر جراحات وارده به بیمارستان سعدی شیراز منتقل و از آن جا که ساواک شاه هنوز منحل نشده بود با اسم و فامیل مستعار بستری گردید. بعد از بهبودی دوباره به صفوف ملت انقلابی بازگشت و در تأمین نفت مورد نیاز مردم در پمپ بنزین فعالیت شبانه روزی داشت و به عنوان نیروی گشت شب به کمیته مبدل و هسته اصلی تشکیل سپاه پاسداران مرودشت گردید و وی از اعضای اولیه سپاه و عضو شورای فرماندهی بود با شروع جنگ عازم کردستان شد و پس از مراجعت به عنوان مسئول سپاه سده اقلید به آن دیار عزیمت کرد. هنوز چند ماهی از مأموریتش در آن منطقه نگذشته بود که زمزمه تجمع نیرو جهت عملیات رمضان به گوش رسید وی که سراپا عاشق لقاء الله بود همراه گروه اعزامی از اقلید به منطقه رفت و در عملیات رمضان شرکت جست ولی متأسفانه پس از پایان عملیات کسی او را ندیده و خود نیز مراجعه نکرد و همه را در انتظار گذاشت. به امید روزی که از در آید و دیده مان به جمالش شاد گردد. والسلام

مادر گرامی شهید محمد حسن حمزوی دخترعموی حاج علی اکبر شعبانی پدر شهیدان بزرگوار عباس و محمد جواد شعبانی نژاد میباشد.  

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه ً  شهید محمدحسن حمزوی

الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون ً ً انا لله و انا الیه راجعون ً بارها و بارها بود که می خواستم نوشته ای به عنوان وصیت نامه از خودم بر جای گذارم اما هر گاه که می خواستم این نوشته ها را شروع کنم ، انگار که می ترسیدم و دستانم از نوشتن می لرزید و حقیقتاً وحشت داشتم که اگر چنین کنم خواهم رفت. . . اما مگر می شود که از زیر بار آن حق شانه خالی کرد ؟ باید پذیرفت که مرگ حق است و حال که انسان باید بمیرد چه خوب است که بهترین آن را انتخاب کند. و به قول شهید مطهری زیباترینش ً شهادت ً را. اکثر اوقات در نمازها و سجده هایم دعا کردم و آرزو کردم : اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک ان شاء الله که خدای قادر متعال آن را نصیبم کند. به خدا قسم می خورم که برای پاسدار حقیقی حدود الله اصلاً زشت است که همین طور و به مرگ طبیعی ( بیماری ، سکته ، تصادف و. . . ) دار فانی را وداع گوید که باید آن قدر فی سبیل الله نبرد کند تا دشمنان خدا و قرآن را به ستوه آورد و آنان را از صفحه روزگار پاک کرده و به جهنم و به درک واصلشان کند و سرانجام سرنوشت رهبرش. امام حسین علیه السلام سرور شهیدان و آزاد مردان تاریخ بشریت و تشیع سرخ علوی را پیدا کند و چنان که در بالا گفتم ، امیدوارم که خدایم مرا در زمره پاسداران - حدود خودش قرار دهد و سرنوشت سرورم امام حسین علیه السلام را سرنوشت من نیز قرار دهد تا از این قفس تنگ و نجاست ساز و متعفن جدا شوم و به سوی حضرتش پر گشایم و مسیر معنوی او را طی کنم. در روزگار زندگانی ام که هیچ خدمتی به اسلام و مسلمین نکرده ام ، شاید شهادتم باعث خدمتی بشود. انشاء الله. من شهادت در راه خدا را به جان پذیرفته ام و زور و اجباری در کار نبوده و نیست و به آن کوردلان دیو سیرت نظیر منافقین، توده ای ، پیکاری و. . . و احزاب آن چنانی که همه وابسته به آمریکای جهان خوار و شوروی متجاوز و اسرائیل غاصب و دیگر ابرقدرت های پلید می باشند، بگوئید که این راه و روشی که پیش گرفته اید به ترکستانتان می برد و سرنوشتتان دوزخ است و به قول قرآن کریم کرانید و گنگانید و کورانید. هان ای دشمنان خدا و دین خدا گمان کرده اید با کشتن عزیزان این مرز و بوم و فرزندان خلف اسلام هم چون بهشتی ها ، محمد منتظری ها ، رجائی ها ، با هنرها ، دستغیب ، صدوقی ها و هزاران. . . های دیگر به اهداف پلید و غیر انسانی خود می رسید؟ زهی خیال باطل و خام ، جواب شما را رهبرمان امام حسین علیه السلام داده است ً ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی. اگر دین محمد ( ص ) به جز با کشته شدن من در راه خدا استوار نمی ماند پس ای شمشیرها بگیریدم ، قطعه قطعه ام کنید ، شهدای انقلاب اسلامی ما و جنگ تحمیلی مزدوران بعثی عراق ، به ندای حسین زمان خویش نائب الامام خمینی لبیک گفته اند و مرگ سرخ را پذیرفته اند و به زندگی ننگین و سازش با دشمنان خدا تن در نداده اند به خدا قسم ما هم مانند آنان به فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمانمان امام خمینی پاسخ مثبت داده و لبیک گفته ایم و تا آخرین قطره خون و تا آخرین دم نفسمان با دشمنان خدا در داخل و خارج خواهیم جنگید. انشاء الله ای قرآنیان ای پیروان محمد ( ص ) ای شیعیان علی ( ع ) ای حسینیان ای امت شهید پرور ایران برای تعجیل در ظهور حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء و برای امام خمینی عزیزمان دعا کنید. و از خداوند سبحان بخواهید که تا قیام و انقلاب مهدی ایشان را در پناه خود نگه داشته و از گزند حوادث مصون و محفوظش دارد. به خدا قسم ایشان موهبتی بسیار عظیم از طرف خداوند به همه مردم دنیا به خصوص ایران است و نعمت بسیار بزرگی است مبادا کفران نعمت کنید که این نعمت از شما گرفته خواهد شد و می دانم که شما مانند مردم کوفه امام خود را رها نخواهید کرد و دیگر این که انقلاب اسلامیمان را خوب بشناسید و هر گونه که میتوانید آن را یاری کنید و در صدور آن به اقصی نقاط جهان کوشش کنید با جانتان و مالتان ، باشد تا به پیروزی نهائی اسلام بر کفر دست یابیم انشاء الله. چند سفارشی هم به خانواده ام دارم : اول این که باید بگویم که فرزند و عضو خوبی برای شما نبودم و کار خوبی هم برایتان انجام نداده ام اما اکنون که به جبهه نبرد حق علیه باطل می روم امید بخشش از شما دارم و امیدوارم که مرا حلال کنید. ای مادر عزیزم که پس از مرگ پدر هم یک مادر واقعی برایم بودی و ای برادران مهربان و دل سوزم حسین ، عباس که پس از مرگ پدر برای من و برادرم باقر و خواهرانم هم چون پدر بودید ، این حقیر چه ناسپاسی و دهان کجی ها به شما کرده است اما اکنون امید بخشش دارد و می گوید مرا ببخشید و از سر لطف و مهربانی حلالم کنید، ای مادر و برادران و خواهرانم اگر به خواست خدای تبارک و تعالی شهید شدم مبادا گریه و زاری و شیون سر دهید که اولاً روح مرا آزار داده و ثانیاً دشمنان انقلاب اسلامی ما از گریه ها و ناله هایتان خوشحال شوند. شما باید صبر و مقاومت و ایثار پیشه خود کنید و با این گونه رفتارتان ضربه ای مهلک به دهان متعفن و مغز گندیده دشمنان انقلاب اسلامیمان بزنید. سفارش دیگر این که طلب کاری های خودم را می بخشم و به شما میگویم که اگر کسی پولی از شما به عنوان طلب از من مطالبه کند، به او بپردازید و مقداری حقوق از سپاه اقلید طلب کارم آن را دریافت داشته و یک سوم از آن را به حساب کمک رسانی به جبهه های جنگ واریز کنید. البته دقیقاً نمی دانم که به چه کسی بدهکارم یا این که فراموش کرده ام و این وظیفه شرعی کسی است که طلب دارد و باید بگوید. عزیزان من سفارش هائی را که این حقیر به مردم کرد ، به شما می گوید به خوبی به آن عمل کنید. انشاء الله. در ضمن اگر مقدور بود و زحمتی برایتان نداشت به برنامه زیارت عاشورا یک روز به عنوان این جانب اضافه کنید تا شاید خدای منان و قادر و متعال ثواب آن را به من برساند و باعث راحتی روحم شود. همه شما عزیزان را می بوسم و خداحافظی می کنم باشد تا انشاء الله در بهشت یکدیگر را ملاقات کنیم. از قول من از تمام خویشان و آشنایان و دوستان خداحافظی کنید و حلال بودی بطلبید و برای من دعا کنید تا شاید خدای تعالی از سر تقصیراتم بگذرد. دعا برای سلامتی رهبر انقلاب اسلامیمان حضرت آیت الله العظمی نائب الامام خمینی را فراموش نکنید. انشاء الله.

در خاتمه : سلام و درود فراوان بر شهیدان انقلاب کربلا و بر شهیدان انقلاب اسلامی و بر شهیدان جنگ تحمیلی به خصوص برادر شهید و مظلومم - نعمت جباری اولین پاسدار شهید از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان مرودشت که به فراموشی سپرده شده است و برادر شهید بیژن فرامرزی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقلید که بیش از یک سال با او افتخار هم کاری داشتم. از خدای تبارک و تعالی می خواهم مرا هم در زمره شهیدان در راه خودش قرار دهد. در صورتی که جنازه ای از من باقی ماند که انشاء الله نماند و مانند شهیدان بی پیکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم به خاک بسپارید

  خاطرات شهید محمد حسن حمزوی فرزندحاج بابا

خاطراتی در رابطه با شهید محمد حسن حمزوی : اوایل سال 1361 در جبهه غرب کشور مشغول انجام وظیفه بودم و مدت هشت ماه بود که برادرم محمد حسن را زیارت نکرده بودم یک دفعه روحم به پرواز در آمد و به خودم گفتم که به هر نحوی که باشد هنگامی که به مرخصی رفتم حتماً به زیارت ایشان بروم ، در آن زمان برادرم در سده از توابع اقلید مشغول انجام وظیفه بود، در آن موقع مسئول سپاه همان جا بود. هنگامی که من و پسر عمه ام به آن جا رسیدیم ساعت پنج بعد از ظهر بود. در آن زمان برادرم برای انجام مأموریت به اطراف سفر کرده بود، ناچاراً منتظرش شدیم و هنگام اذان مغرب رسید و از دیدار هم دیگر بی نهایت خوشحال شدیم چون خیلی وقت بود که یکدیگر را ندیده بودیم بعد از سلام و احوال پرسی مشغول انجام فریضه نماز شدیم بالاخره بساط شام محقری ( آبگوشت ) گسترده شد و همگی به یک نسبت مساوی مشغول خوردن شدیم ، نکته جالب توجه برای من این بود که هنگام غذا خوردن دو تن از مجاهدین خلق که بازداشت شده بودند جداگانه غذا می خوردند. برادرم محمد حسن آن ها را صدا زد و گفت شما هم به سفره ما بیائید تا با هم غذا بخوریم. خلاصه خیلی بی ریا و مظلوم بود بدان گونه که برادرانی که آن جا بودند می گفتند تنها پاسداری که بدون سلاح به مأموریت خوانین می رود ایشان می باشد که بحمدالله تمام خوانین را راضی و اصلاح نموده است. اوقات فراغت خود را مشغول کتاب خواندن، گلکاری، نظافت و ورزش می پرداخت و دیگران را به این کارها تشویق می کرد و آن ها را نیز راهنمائی می نمود. همیشه مشتاقانه به جبهه های جنگ می شتافت بدانگونه که هر موقع در محل خدمت خود به او نیاز داشتند می گفت در پشت جبهه کارهای مرا دیگران هم می توانند انجام دهند. تا این که در آخرین مأموریت خود برای وداع به خانه نیامده بود و همین طوری گذری به مغازه رفته و گفته بود که از قول من از مادرم خداحافظی کنید و از همه حلال بودی بطلبید و هر چه برادر دیگرم اصرار کرده بود که سری به خانه بزن نرفته بود و در جواب گفته بود که من ناراحتی مادرم را نمی توانم ببینم من خیلی شرمنده مادرم هستم چون تمام عمرم به من خدمت کرده و من نتوانستم جبران کنم شاید با به شهادت رسیدنم بتوانم به او خدمتی انجام داده باشم. والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

بسم الله الرحمن الرحیم

  خاطره ای از برادر محمد حسن حمزوی : برادر محمد حسن حمزوی به مدرسه می رفت روزی به من گفت اکرم برای من یک زمین پیدا کن می خواهم برای کشاورزی من به او گفتم محمد حسن تو را با کشاورزی چه؟ گفت نه اکرم آدم باید کار بکند، برادر خدامراد هم نشسته بود، گفت رفتار محمد حسن هم مانند موسی بن جعفر است هر چی من خواستم او را سرد نمایم نشد او مرا وادار کرد من هم رفتم کوشک پهلوی یکی از دوستانم به نام حاجی طمراس همایون به او گفتم دو هکتار زمین بده می خواهم برای یکی از اقواممان، او به من گفت زمین من به درد کشاورزی نمی خورد، بعد هم من زمینم را به پدرم هم نمی دهم ولی من اصرار کردم او هم قبول کرد گفت شما طرف را بشناسید، چشم. قول گرفتم آمدم.

سال 1356 و 1357 بود که انقلاب پیروز شد، محمد حسن به سپاه رفت و مشغول کار شد، مدتی گذشت که در سپاه مرودشت به کار خود سرگرم بود، در یکی از روزهای سال 1358 بود که در سپاه با دوستانش داشتند منبعی کار می گذاشتند از من گفت اکرم چند ماشین ریگ برای من بیاور برایش با کامیون 8 سیلندر ده چرخ برایش بردم موقع کرایه شد گفت کرایه اش چند می شود گفتم هر چه می خواهی بده، می گفت اکرم به حال من فرقی نمی کند، مال کسی دیگر است کم میخواهی بگیر زیاد میخواهی بگیر، این مسئله هم تمام شد یک روز به خانه ما می آمد با نیسان سپاه، شب من به او گفتم محمد حسن بیست لیتر بنزین به ما بده تا ما برویم تندیه، محمد حسن جواب نداد، دوباره من به او اظهار کردم او جوابی نداد بار سوم من به او زیاد گفتم بده تا با مادر و بقیه به زرگان برویم او گفت بنزین ربطی به من ندارد مال بیت المال است، بار دیگر گفتم گفت اکرم بیا تا بهت بنزین بدهم من یک بیست لیتری آوردم و جلو پای او گذاشتم با هم با ماشین رفتیم موقعی نگاه کردم دیدم در سپاه هستیم ماشین را زیر نور افکن گذاشت و جلو برادران سپاه بیست لیتر بنزین کشید و به من داد و گفت بفرما حالا درست در ذهنم نیست که با خودش آمدیم یا با کسی دیگر گفتم محمد حسن چرا در خانه این کار را نکردی گفت آن جا نه دیگر نزد خداوند و نه نزد بندگان خدا مسئولیت داشتم. یادش گرامی باد.  

خاطرات شهید محمد حسن حمزوی فرزندحاج بابا

برادر حسن حمزوی با ورود خود به سپاه پاسداران مرودشت تغییرات و تحولاتی در کار سپاه به وجود آورد و ایشان مسئولیت تدارکات سپاه را به عهده گرفت و با گرفتن حکم مسئولیت تدارکات کارها را شروع و در ظرف چند روز کارهائی که می بایست در آن زمان یک سال انجام شود به پایان رساند یعنی به جای چندین نیرو انجام وظیفه می نمود با افرادی که کم کاری می کرد مخالف بود ولی خود بدون این که به آن ها اعلام نماید به جای آن ها کار می کرد با اخلاق خوبش با ساده زندگی کردنش همه را شیفته خود می کرد همه دوستش داشتند همه به ایشان احترام می گذاشتند تا زمانی که در سپاه مرودشت بود هیچ کم و کسری از نظر تدارکاتی وجود نداشت هر چیز خود می توانست تهیه نماید هر چیز هم از دستش نمی آمد دوستانش به خاطر خوبی اش برایش آماده می نمودند. حسن واقعاً یک انسان به تمام معنا بود پس از رفتنش از سپاه مرودشت و پذیرفتن مسئولیت سپاه سده چندین بار با دوستان دیگر نزد ایشان رفتیم در یک محل دور افتاده با جاده های کوهستانی و خاکی با یک نظم خاصی زندگی می کرد و همه چیز را  زیر نظر داشت و با تمام ظلم ها و ستم گریهای آن زمان مبارزه می کرد حسن فقط به فکر سلامتی امام و پیرو مستقیم خط امام بود او یک انسان بود نماز را سر وقت می خواند و بیشتر اوقات خود را با خدا می گذراند و همه را به نماز سر وقت دعوت می کرد. حسن بیشتر به فکر مقابله با اجانب و کسانی که با کشور در جنگ هستند بود آخرین خاطره ای که از ایشان دارم. یک روز من به اتفاق دو نفر از دوستان دیگر به بدرقه اش برای رفتن به جبهه ( عملیات رمضان ) رفته بودیم از صبح درب پادگان امام حسین شیراز نشستیم هرچه به ایشان اصرار کردیم که این بار به جبهه نرو بگذار تا چند روز دیگر با هم برویم ولی ایشان قبول نمی کرد ظهر را با هم دیزی ( آبگوشت ) خوردیم مجدداً به پادگان امام حسین بازگشتیم باز هم خواهش کردیم بگذار با هم برویم ایشان به من گفت من این دفعه آخرین اعزامم می باشد و دیگر باز نمی گردم و این کلاه مرا بگیر و برای یادبودی نگه داری کن چون من باز نمی گردم، به خدا حسن خود می دانست چه می شود ، همه چیز را از قبل آماده کرده بود حسن به فکر ظاهر سازی و مادیات نبود هیچ وقت به فکر پوشیدن لباس فاخر نبود به تمام معنا یک انسان بود. والسلام.  

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

 .

 

در شجره نامه فوق می بایست نام مرحوم علی اکبر فرزند محمود و نام شهید بزرگوار حسین خالص حقیقی فرزند مرحوم مش محمد و نوه دختری مرحوم محمد آقا حمزوی اضافه گردد.

لینک مفقودین زرقان

چند شعر برای شهید حمزوی و مفقودین

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۷
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

معرفی شهدای شاخص استان سیستان وبلوچستان

نثار روح مطهرشان فاتحه و صلوات


۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۰
هیئت خادم الشهدا
  • پزشک شهید افغان؛ از سنگر دانشگاه در ایران تا زندان آمریکا در افغانستان

سید محمد علی‌شاه موسوی گردیزی، سال 1338 در گردیز متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال 1356 در رشته پزشکی دانشگاه کابل مشغول به تحصیل شد. اما پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و به صف مجاهدین پیوست.

به گزارش خبرگزاری فارس، روز گذشته (جمعه) بود که بار دیگر افغانستان عزادار شد. حمله‌ انفجاری دیگری این بار در گردیز مرکز ولایت پکتیا رخ داد و روز خونینی را برای افغان‌ها رقم زد.  این بار شیعیان کانون این حمله بودند و دو عامل انتحاری با حضور در میان نمازگزاران جلیقه‌های خود را منفجر کردند.

به دنبال این انفجار، سخنگوی پلیس ولایت پکتیا از آمار بالای تلفات خبر داد و گفت دو مهاجم انتحاری پس از آنکه وارد مسجد شدند، ابتدا به مردم تیراندازی کرده و سپس جلیقه‌های انتحاری خود را منفجر کردند.

وسعت این فاجعه به قدری زیاد بود که همه نهادهای مسئول از ابتدا آمار بالای کشته‌ها را دور از ذهن نمی‌دانستند. شاهدان این حمله نیز تعداد افراد آسیب‌دیده را بیش از آمار اعلام شده عنوان می‌کردند.

ساعتی پس از انفجار، وزارت بهداشت افغانستان، آمار کشته‌های این فاجعه را بیش از 30 تن و زخمی‌ها را بیش از 70 تن اعلام کرد. اما در این میان چیزی که بیش از همه توجه همگان را به خود جلب می‌کرد، نامی در بین کشته‌های این انفجار بود.

دقایقی پس از وقوع انفجار نام «سید‌محمد علی‌شاه موسوی گردیزی» رئیس حوادث غیرمترقبه پکتیا در میان آمار کشته‌شدگان اعلام شد.وی که پزشک متبحری بود، به دلیل مبارزات شجاعانه و تحمل چهار سال شکنجه در زندان‌های بگرام شهرت خاصی در افغانستان پیدا کرده بود.

مجاهدی که عطای پزشک شدن را به لقایش بخشید

دکتر سید محمد علی‌شاه موسوی گردیزی، سال 1338 در گردیز متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، در سال 1356 در رشته پزشکی دانشگاه کابل مشغول به تحصیل شد. اما پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در افغانستان عطای دانشگاه را به لقایش بخشید و در سال 1356 به صف مجاهدین در زادگاهش، گردیز؛ پیوست. وی در سال‌های حضورش در جهاد به عنوان فرمانده مجاهدین جبهه مرکزی گردیز، دو بار از ناحیه گردن زخمی شد.

سرانجام؛ موسوی در سال 1369 به ایران مهاجرت کرد و با بورسیه تحصیلی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و در سال تحصیلی 1377- 1378 موفق به دریافت دانشنامه دکترای پزشکی خود از این دانشگاه شد.

این پزشک مجاهد افغانستانی در اردیبهشت/ثور 1381 به کشورش بازگشت و با رای مردم زادگاهش به لویه جرگه (مجلس بزرگان) راه یافت. وی نیمه شب 22 مرداد/اسد 1382 در منزلش دستگیر و به زندان آمریکایی‌ها در بگرام و سپس گوانتانامو انتقال یافت. 

موسوی چهار سال از عمر خود را در زندان‌های آمریکایی‌ها در بگرام افغانستان و گوانتانامو در کوبا گذرانده است. وی بعد از آزادی از زندان مخوف گوانتانامو خاطرات خود را در کتابی 368 صفحه‌ای با عنوان «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو» در کابل چاپ و منتشر کرد.

حضور در دفاع مقدس ایران؛ نقطه عطف مبارزات موسوی

«سید‌محمد علی‌شاه موسوی گردیزی» با حضور در دفاع مقدس ایران، دوران مجاهدت خود را تکمیل کرد. وی حضور در عملیات والفجر مقدماتی را «نقطه عطفی در زندگی خود» خواند؛ عملیاتی که وی مسئول اورژانس خط دو آن بود.

وی در خاطراتش از حضور در جبهه‌های جنگ ایران علیه باطل می‌نویسد: «من زمانی که به ایران آمدم با جهاد سازندگی آشنا شدم و پیش از جنگ، با بچه‌های جهاد همکار بودم. یعنی سال 59 با بچه های جهاد سازندگی قزوین به ایلام و صالح آباد و میمک و بازی دراز و مهران می‌رفتیم و با این مناطق آشنا بودم و چون پزشک بودم، به عنوان کمک به همه سنگرها می رفتم. فردی بود به نام شهید بلندیان که ساختمان بهداشت و درمان سپاه قزوین را به نام او زده اند. با وی همسفر بودیم و شروع کارمان در جنگ با جهاد بود و هر سال که می آمدم، به راحتی به مناطق اعزام می شدم.»

سرانجام در اردیبهشت ماه/ثور 1390 به طور ویژه از موسوی به عنوان (سنگربانان جبهه فرهنگی انقلاب) به همت دفتر جبهه فرهنگی مطالعات انقلاب اسلامی در مشهد تجلیل شد.

گوانتانامو؛ روایتی از جنایات آمریکایی‌ها در افغانستان

موسوی پس از آنکه از زندان مخوف گونتانامو آزاد شد، به نوشتن کتابی در این خصوص پرداخت. وی در بخشی از این کتاب می‌نویسد: «تصورم این بود که در سایه حکومت قانونی هیچ کار غیر قانونی آن هم از جانب سربازان بیگانه صورت نخواهد گرفت. وقتی دیدم در کفشکن مهمانخانه مسجد، سربازان مسلح آمریکایی با وحشی‌گری لوله‌های تفنگ را به سوی ما نشانه گرفته‌اند هیچ احساس خطر نکردم اما تعجب کردم که یعنی چه؟! آیا این سربازان آمریکایی است یا من خیالاتی شده‌ام؟ فردی که لباس نظامی داشت و با اسلحه‌اش ما را نشانه گرفته بود با صدای بلند به انگلیسی داد زد که هیچ کس از جایش تکان نخورد وگرنه کشته خواهد شد.»

موسوی در بخش دیگری از خاطراتش می‌گوید: «هنگام ورود در زندان «بگرام»، زنجیر و دستبند را از پاهایم گشودند. سربازی با قیچی لباسهایم را پاره کرد. در وسط 3 سرباز وحشی برهنه ایستاده‌ام نگه‌داشتند. چندین سرباز زن و مرد با مترجم در کنارم بودند. شاید از تحقیر و تماشای ما لذت می‌بردند. فردی که روبه‌روی من بود با فریاد و با چشمان از حدقه درآمده به من نگاه می‌کرد. مترجم هم با همان حالت صحبت‌های وی را ترجمه می‌کرد که: فقط به چشمان من نگاه کن و خوب گوش بده. بعد داد زد خوب بشنو این جا خانه ما و خاک آمریکا است. در خانه و خاک ما حرف ما قانون است و باید از آن اطاعت کنی!! اگر تخطی کنی جزا خواهی دید، فهمیدی؟! گفتم بله. باز هم داد زد: از حالا اسمت «سید محمد علی شاه» نیست. اسمت «سیکس.ناین .فایو» است. فهمیدی؟»

مجاهدی که هیچگاه اتهاماتش ثابت نشد

این پزشک افغانستانی که هیچ‌گاه اتهاماتش ثابت نشد و بی‌گناه چهار سال در بند مخوف‌ترین زندان‌ها در گوانتانو به اسارت گرفته شد، حتی دستگاه‌های دروغ سنج آمریکایی‌ها تروریست بودن وی را ثابت نکرد و بعد از چهار سال هنوز این سوال را از خود می‌پرسد که چرا چهار سال از عمر خویش را در مخوف‌ترین زندان آمریکایی‌ها گذرانده است؟

تهدید، ارعاب، شکنجه روحی و روانی از انواع و اقسام اقداماتی بوده است که نیروهای آمریکایی در طول مدت اسارت به این پزشک افغانستانی به جرم تروریست بودن تحمیل کرده اند.

در بخشی از خاطرات وی آمده است که «آمریکایی‌ها جلوی چشم خانواده‌ام به خانه‌ام ریختند و گفتند اگر با ما همراه نشوی جلوی خانواده‌ات به تو شلیک می‌کنیم و معنی عذاب و زجر را به تو خانواده‌ات می‌فهمانیم».

اتهام همکاری با گروه القاعده و تروریست بودن به پزشکی چون وی که جز سال‌ها جهاد و خدمت به مردمش گناهی مرتکب نشده است در باور هیچ انسانی نمی‌گنجد.

موسوی در گفت‌ در مورد دستگیری‌اش می‌گوید: «من تازه از سفر حج به شهرمان باز گشته بودم و به همراه برادر و پسرعمویم که آنها هم پزشک هستند در خانه بودیم که به خانه ما حمله شد و من را دستگیر کردند. در ابتدا فکر می کردم که چقدر خوب است که آنها از ما حفاظت می کنند، اما وقتی داخل میهمان خانه تفنگ را گرفتند، گفتند با شما کار داریم، سوال کردم شما با چه مجوزی حقوقی و امنیتی وارد شده‌اید که با نشان دادن اسلحه گفتند ما خود قانون هستیم و در آنجا بود که متوجه شدم حقوق بشر و دموکراسی برای ما نقشی ندارد.»

وی به خبرنگار فارس در مورد سرنوشت کسانی که در زندان گوانتانامو زندانی بودند، چنین می‌گوید: «پسر بچه 10 ساله‌ای به نام اسدالله در زندان بود که الان 23 سال سن دارد و با گذشت سال‌ها هنوز تحت تأثیر شکنجه‌های آمریکایی‌ها دچار مشکلات روحی و روانی شده است. 

 زندانی‌های که جز سران القاعده بودند به داعش پیوستند، گروهای دیگر مثل «حاجی غالب» به دولت پیوستند، گروه‌های افراطی در زندان گوانتانامو افراطی‌تر شدند و هم اکنون به داعش پیوسته‌اند. برخی از آنها الان با دولت افغانستان همکاری می کند و برخی همانند مسلم دوست امیر نویسنده کتاب «زنجیرهای شکسته گوانتانامو» به داعش پیوسته است.»

موسوی سرانجام؛ بعد از آزادی از گوانتانامو با تأسیس مدرسه و کلینیک خیریه‌ای در زادگاهش گردیز مشغول خدمت مردم افغانستان شد و صبح روز جمعه (12 اسد) در مسجد شیعیان زادگاهش به دست عمال کور دل در یک انفجار کشته شد و افغانستان را با فقدان مجاهدی شجاع و محبوب روبرو کرد.

منبع : سایت پاس تو دی 

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۸
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۵۶
هیئت خادم الشهدا
تصویر آرامگاه شهید حججی
به گزارش «شیعه نیوز»، شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی 8 نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و 25 ساله بود که در منطقه مرزی عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکرش در دست تروریست های داعش باقی ماند. از این شهید بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.
روحش شاد و یادش گرامی
۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۴۵
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل
شهید علیار اسماعیلی، شهیدی است که فقط نیم ساعت در خط مقدم بود و به محض رسیدن به خط به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید. کتاب «درنگی تا خدا» که توسط دوست ارزشمندم ، یادگار دفاع مقدس، حاج احمد زارع به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات هدهد منتشر شده داستان زندگی شهید علیار اسماعیلی ، کارمند شهید دانشگاه شیراز را روایت کرده و به تصویر کشیده است.

این کتاب رقعی دارای 96 صفحه است و ده فصل دارد که قسمتهائی از فصلهای هشتم و نهم را در ادامه مطلب تقدیم خوانندگان گرامی میکنیم

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۹
هیئت خادم الشهدا

===================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۰۴:۳۱
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار فغانعلی زارع

شهید فغانعلی زارع فرزند راه خدا در تاریخ 6/12/1341 در روستای مهریان کربال در یک خانواده مذهبی و مستضعف بدنیا آمد.  پدر و مادرش افرادی زحمت کش بودند که از صبح تا شب با دست مزدی ناچیز هر ماه برای مالکین از خدا بی خبر کار می کردند و زندگی خود را با هزار زحمت اداره می نمودند.  در چنین محیط مشقت باری بود که شهید گرانقدر فغانعلی چشم به جهان گشود.

وی تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیلات خود را در روستای فوق به پایان رساند. پدرشهید بیش از حد نتوانست جور و ظلم مالکین را تحمل کند  بر اثر فقر و تنگدستی مجبور شد به روستای رحمت آباد زادگاه خود برود. که کم کم مصادف بود با اوج گیری قیام امت حزب اله ایران به رهبری امام راحلمان که در همین راستا شهید فغانعلی زارع در هر کوی برزن دوشادوش ملت ایران علیه رژیم ستم شاهی در تظاهرات فعالانه شرکت می نمود تا اینکه جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام امت به پیروزی رسید و همچنین با شروع جنگ تحمیلی و حمله ناجوانمردانه صدام به ایران اسلامی برادر عزیزمان را بر آن داشت تا به جبهه های حق علیه باطل برود و مدت سه ماه در جبهه بسر برد. با توجه به اینکه عشق خدمت به وطن و روح شهادت طلبی توانست ایشان را اندکی آرام سازد با جمعی از برادران خود در سال 18/1/63 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. که بلافاصله به خط مقدم اعزام گردید و در جبهه چم هندی در تاریخ 10/7/63 در ماه محرم به ندای آقایش امام حسین لبیک گفت و به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست.

 

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۳
هیئت خادم الشهدا

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۸
هیئت خادم الشهدا

به نام خدا

با سلام و عرض ادب خدمت مخاطبان عزیز و دوستان و آشنایان بویژه اقوام شهدای گرانقدری که اسامی شریفشان زینت بخش این صحیفه مجازی است خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این عزیزان را از طریق تلفن 09176112253 در اسرع وقت به مدیر سایت اطلاع دهید تا ترتیب و روش وصول مطالب اعلام گردد و یا مصاحبه انجام شود. قبلاً از بذل الطاف تمام کاربران و مخاطبان گرامی صمیمانه سپاسگزاریم.

 اجرتان با خدای امام زادگان عشق. 

والسلام

1.  ا له دادی فرهاد – وصیت

2.  ابراهیمی سید مهدی - زندگی و وصیت و عکس

3.  ابراهیمی محمد باقر - عکس

4.  ابوالحسن پور مختار– عکس

5.  اتابکی جهانبخش - زندگی و وصیت و عکس

6.  ارسطونژاد زریز– زندگی و وصیت

7.  آزادی غلامرضا- زندگی و وصیت و عکس

8.  استخری جعفر– عکس

9.  اسدپور سید علاءالدین - زندگی

10.  اسماعیلی فلامرز- زندگی و وصیت و عکس

11.  آل طه محمدرضا – عکس + وصیت

12.  امیدواری شاه حسین- زندگی و وصیت و عکس

13.  امیری احد - زندگی، وصیت و عکس

14.  امیری عبدالخالق – وصیت ، عکس

15.  بازوبندی مهراب - زندگی و وصیت و عکس

16.  بانشی ذبیح اله - زندگی و وصیت

17.  بذرافشان علی اصغر – زندگی و وصیت

18.  بذرافکن جعفر – محمدتقی - زندگی

19.  براتی بهروز – وصیت

20.  برزگری مهرداد - زندگی و وصیت و عکس

21.  بوستانی بهرام - زندگی و وصیت

22.  بوستانی علی - زندگی و وصیت

23.  بویر احمدی علیشیر - زندگی و وصیت

24.  پارسائی فرج اله- وصیت و عکس

25.  پاک نیت اسماعیل – زندگینامه

26.  پاک نیت محمد - زندگی و وصیت و عکس

27.  پایداری شهروز رضا - وصیت

28.  پردو حمید - زندگی ، وصیت و عکس

29.  پسندیده محمد کاظم – زندگی

30.  پور صنیع (نامجو) یداله – وصیت

31.  پورابراهیم عبدالرسول - زندگی و وصیت

32.  پورمند جلال- زندگی

33.  تأویلی حسن– زندگی و وصیت

34.  تمیزی محمد جواد– عکس

35.  جعفری حمیدرضا - زندگی

36.  جعفری سیدمهدی - زندگی و وصیت

37.  جعفری عباسعلی - زندگی

38.  جعفری علی اصغر (مقدم)-  زندگی و عکس

39.  جعفری قاسمعلی – وصیت

40.  جعفری محمد علی فرزند عوض - زندگی و وصیت

41.  جمال الدینی شهرام – زندگی

42.  جمشیدی خلیل – زندگی  و عکس

43.  چراغی حسن- زندگی و وصیت

44.  حاجی زمانی اسماعیل - زندگی

46.  حبیبی علیرضا – زندگی و وصیت

47.  حمزوی غلامرضا-  زندگی، وصیت و عکس

48.  حمیدی فضل اله– زندگی

49.  خادم بیت رسول - زندگی و وصیت

50.  خالص حقیقی محمد علی – زندگی

51.  خالص حقیقی محمد- وصیت

52.  خسروی شمشاد- زندگی، وصیت و عکس

53.  خیراتی منصور– وصیت

54.  درویش حقیقی عبدالرضا– زندگی

55.  دریس عبدالامیر- زندگی و وصیت

56.  رحمتی حسنعلی - زندگی و وصیت و عکس

57.  رحیمی عبدالحسین - زندگی و وصیت و عکس

58.  رضائی صمد - زندگی و وصیت و عکس

59.  رضائی، محمد رضا -  وصیت

60.  رعیت سیروس- زندگی و وصیت و عکس

61.  رنجبر عبدالرضا -عکس

62.  رنجکش سیدهادی– زندگی و وصیت

63.  روستا اکبر فرزند احمد – زندگی

64.  روستا علی اکبر فرزند سردار – زندگی، وصیت و عکس

65.  روستا کردی - زندگی و وصیت و عکس

66.  زارع  الماس – وصیت و عکس

67.  زارع  محمد زمان – وصیت

68.  زارع ابراهیم - زندگی و وصیت و عکس

69.  زارع احمدقلی – عکس و وصیت

70.  زارع اسماعیل - زندگی و وصیت و عکس

71.  زارع حیدر - زندگی و عکس

72.  زارع رجب علی - زندگی و وصیت و عکس

73.  زارع رضا - زندگی و وصیت و عکس

74.  زارع صادق علی -زندگی و وصیت و عکس

75.  زارع علی - زندگی و وصیت و عکس

76.  زارع فرهاد – وصیت

77.  زارع لطف اله - زندگی و وصیت و عکس

78.  زارع لطفعلی  - زندگی و وصیت و عکس

79.  زارع محمد - زندگی و وصیت و عکس

80.  زارع محمد زمان - عکس

81.  زارع محمد علی - زندگی و عکس

82.  زارعی  هیبت - زندگی و وصیت و عکس

83.  زارعی احمدقلی - عکس

84.  زارعی حسین - عکس

85.  زارعی غلامرضا فرزند علی مراد - زندگی و وصیت و عکس

86.  زارعی فرهاد - عکس

87.  زراعت پیشه سید علی رضا - زندگی و وصیت

88.  ساجدی منش سید حسین- زندگی و وصیت

89.  سبحانی غلامحسین - زندگی و وصیت و عکس

90.  سلطانی زاده جاوید- زندگی و وصیت و عکس

91.  سلیمانی غلامعلی - زندگی و وصیت و عکس

92.  شکرگزار ابوالحسن – زندگی و وصیت

93.  شکرگزار اصغر – زندگی و وصیت

94.  شکری سیدکرامت - وصیت و زندگی

95.  شیعه عباس - زندگی و وصیت

97.  صادقی  غلامعلی – وصیت

98.  صادقی زاده حجت - زندگی و وصیت و عکس

100.  عبودی - آیت الله - زندگی و وصیت

101.  عبودی محمد – زندگی ، وصیت

102.  عسکری ابوالفضل – عکس

103.  عسکری قربانعلی - زندگی و وصیت و عکس

104.  عسکری کوچکعلی - زندگی و وصیت و عکس

105.  عضدی عبدالرسول - زندگی و وصیت و عکس

106.  علمدارلو محسن مهدی - زندگی و وصیت و عکس

107.  علیشاهی علی اکبر – وصیت

108.  غفاری پور عبدالرضا – وصیت

109.  فتوح اباد جمشید - زندگی و وصیت و عکس

110.  فتوح ابادی گرجی - زندگی و وصیت و عکس

111.  فتوح آبادی محمد - عکس و زندگی

112.  فخار یزدی محمد رحیم - زندگی، وصیت و عکس

113.  فرزدقی ، ابراهیم - زندگی و وصیت

114.  فرزدقی خلیل - زندگی و وصیت

115.  فرهادی رضاعلی - زندگی و وصیت و عکس

116.  فهیمی احمد - زندگی و وصیت

117.  فهیمی حسین - وصیت

118.  فهیمی محمود - زندگی و وصیت

119.  قائدشرف حمید - زندگی

120.  کاظمی مهدی - زندگی

121.  کاویانی نظام الدین – زندگی و وصیت

122.  کورکی سید جواد - زندگی و وصیت

123.  کوشش اسماعیل- زندگی

124.  کیمیائی حمید – زندگی و وصیت

125.  گنجی پور صمد - زندگی و وصیت

126.  محمدی اکبر – عکس

127.  محمدی سید اصغر - زندگی و وصیت و عکس

128.  محمدی غلامعلی - عکس

129.  محمّدی محمّد فرزند عباس  - زندگی

130.  محمّدی محمّد فرزند محمد علی  - زندگی

131.  مرادی بهار - زندگی و وصیت و عکس

132.  مرادی محمد - زندگی و وصیت و عکس

133.  مرادی هدایت – زندگی

134.  معدلی مسعود – زندگی و وصیت

135.  ناصری علیرضا – وصیت

136.  نام آور سعدی -  زندگی و وصیت و عکس

137.  نبی زاده سید عنایت – وصیت

138.  نبی زاده سیدمحمد - زندگی و وصیت

139.  نصیرپور کمال - زندگی و وصیت و عکس

140.  نصیرپور واحد - زندگی و وصیت

141.  نظروند خداداد- زندگینامه

142.نوروزی محمدرضا - زندگی و وصیت و عکس

143.  هاشمی  صدراله– زندگی و وصیت

144.  هاشمی اصل ، سید رحمان- زندگی و وصیت و عکس

145. همتی محمود - وصیت

146 - شهید محم.د معدلی - زندگی و وصیت و عکس

روحشان شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۶
هیئت خادم الشهدا
بقیه در ادامه مطلب
۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۰۵
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید محمدعلی صفا رکورددار شکار تانک در جهان

شهیدی که 164 تانک تی 72 عراق را در خرمشهر منهدم کرد و تندیس او در انگلستان ساخته شد.

هوالجمیل

تکاور شهید سرهنگ محمد علی صفا

مردی که به جای تمام جوانمردان و میهن پرستان ایران زمین در خرمشهر یک تنه جنگید و دو لشکر زرهی دشمن متجاوز را از کار انداخت تا جائی که صدام هم به انهدام دو لشکرش اذعان کرد ولی نمیدانست که صفا و یارانش ارتش عراق را به زانو در آورده بودند.

مرد بی ادعائی که در ارتش طاغوت بالید و عشق و خشم مقدسش را برای دفاع از دین و ناموس وطن نگه داشت و با حماسۀ حضورش در دفاع مقدس تمام فرمولهای استکبار جهانی که ارتش ایران را دست پروردۀ خودشان می دانستند را به هم ریخت...

مردی که مادرش مادر تمام دلاوران وطن است و هر دریادل وطن پرستی گوشۀ چادر مادر او را می‌بوسد و خاک پای مادر او را توتیای چشم خود می‌کند و بر او و تمام مادران شهدا درود میفرستد.

مردی که می‌شود و باید از زندگی و حماسه های او فیلمها ساخت و کتابها نوشت و شعرها سرود، مردی که دشمنان، او را بهتر از ما شناختند، مردی که هنوز در کشور ما گمنام و ناشناخته است و شاید شما هم تاکنون اسم و رسمش را نشنیده باشید ولی مثل هر انسان آزاده‌ای کشتۀ غیرت و مرام او و ایثارگران هستید.

مردی که 35 روز بیشتر فرصت حماسه سازی نداشت و در این فرصت کم به اندازه عمر پربار وطن خونینش جنگید و 164 تانک دشمنان متجاوز را تبدیل به خاکستر کرد و نهایتاً در روز ۴ آبان ۱۳۵۹ بر اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به ناحیه پیشانی، پا و پهلو به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

تانک  تی 72 یعنی تانک افسانه‌ای و غیر قابل شکار شدن و شکست ناپذیر ارتشهای جهان که سرهنگ صفا 164 عدد از آن را به هوا فرستاد.

مردی که از رئیس جمهور کشورش برای تنبیه دشمن کمک تسلیحاتی خواست ولی بنی صدر تقاضای کمک او را بی پاسخ گذاشت.

مردی که یکبار از ناحیه شکم شدیداً مجروح شده بود و دیگر تکلیفی برای جنگیدن نداشت ولی نمی‌توانست آسوده بنشیند و جولان دشمن را در خاک مادری‌اش تماشا کند.

مردی که عضو تکاوران دریائی بود، در بوشهر خدمت می‌کرد و در شروع تجاوز دشمنان بعثی به خاک وطن، تمام تجارب و مهارتها را به همراه کوله بار خشم مقدسش برداشت و راهی خرمشهر مظلوم شد و به جای شما و تمام دلیران آینده و گذشته، شبانه روز و بی پروا و خستگی ناپذیر جنگید و تبدیل به افسانه‌ای حقیقی در فرهنگ مبارزات مردم ایران زمین شد و نهایتاً مثل یک طوفان مهیب در گلزار شهدای زادگاهش بجنورد قهرمان پرور به ساحل ابدی آرامش رسید.

اگر روزی به شهر بجنورد در خراسان جنوبی رفتید و یا از آنجا گذشتید به جای ما هم مزار این اسوۀ غیرت و مردانگی و دشمن ستیزی و مزار مادر شیرپرور او را زیارت کنید و به جای ما گوشه مزار مادرش را ببوسید و داشتن چنان فرزندی را به او تبریک بگوئید.

روحشان همیشه شاد و یادشان تا ابد گرامی

والسلام

محمد حسین صادقی – زرقان فارس

16/04/1397

اینجا و اینجا و اینجا  و اینجا

درود بر شرف و غیرت این شهید حماسه ساز و تمام دلاوران و حماسه سازان ایران اسلامی

۰ نظر ۱۶ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۴
هیئت خادم الشهدا



محل شهادت: شیراز ، در بمباران هوائی دشمنان متجاوز بعثی

تاریخ شهادت: 13565/11/29

محل دفن: روستای کورکی زرقان

زندگینامه شهیده عمیدی پور و مصاحبه درباره او

۱ نظر ۱۳ تیر ۹۷ ، ۰۹:۳۹
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

شهید مدافع حرم قدرت اله عبودی (جهانپور) فرزند اباذر متولد 18/3/1352 شهادت 8/1/1396 در سوریه ، فدائی بی بی زینب (س).
========================

هوالجمیل

همزمان با روزهای ابتدایی سال 1396 یکی دیگر از فرزندان استان فارس در دفاع از حرم اهل بیت (ع) شربت شهادت نوشید. بسیجی شهید قدرت الله عبودی از رزمندگان لشکر عملیاتی ۱۹ فجر استان فارس به جمع شهدای مدافع حرم پیوست و نام خود را در تاریخ پر افتخار ایران اسلامی جاودان کرد.

قدرت الله عبودی فرزند حاج اباذر درسال ۱۳۵۲ در روستای شیخ عبود بیضا متولد شد و در سن ۱۳ سالگی سابقه حضور بیش از چهار ماه در دوران دفاع مقدس را در کارنامه خود دارد. وی از بسیجیان فعال بیضا بود.
او که از رزمندگان لشکر عملیاتی ۱۹ فجر استان فارس بود برای دفاع از حریم حرم زینب کبری(س) رفته بود. در روزهای آغازین سال 1396 در سن 44 سالگی توسط گروهک داعش به شهادت رسید.
پیکر مطهر قدرت الله عبودی ۱۵ فروردین 1396 پس از برگزاری مراسم تشییع در گلزار شهدای روستای شیخ عبود بخش بیضاء سپیدان به خاک سپرده شد.
از ایشان دو فرزند پسر به نام های حسن و حسین به یادگار مانده است.

گفتنی است این شهید مدافع حرم، در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) به‌دست تروریست‌های تکفیری در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آسمانی شد. مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید والامقام صبح دوشنبه چهاردهم فروردین در حسینیه عاشقان ثارالله (ع) شیراز برگزار شد.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید عبودی آمده است: خدا را شاکرم که به من توفیق پوشیدن لباس مقدس را داده و لیاقت لبیک به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را داشته باشم و خدا را قسم به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) که شهادت در راه بی بی زینب (س) و حضرت رقیه (س) را نصیب بنده کند.......

نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه

بازگشت به صفحه اصلی سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهدا

با تشکر از سایت ولایت۱۴۰۰ 

------+------

شهید قدرت الله عبودی در ۱۸ خرداد سال ۱۳۵۲ در خانواده‌ای مذهبی در شیخ عبود به دنیاآمد. از کودکی بسیار باهوش و زرنگ بود و به مسائل دینی پایبند بود.

به قول خودش از ۸ سالگی نماز می خواند و روزه می گرفت و به حلال و حرام خیلی پایبند بود.

سال ۱۳۶۵ در سیزده سالگی به جبهه رفت و در جبهه ازناحیه شکم مجروح و شیمیایی شد ولی هیچ حقوق یا مستمری دریافت نمی کرد و حتی کارت شناسایی جانبازی هم نگرفت و معتقد بود جهاد در راه خدا باید مخفی باشد.

در بیست و پنج سالگی اموال‌ش را حلال کرد و به قول معروف خمس مالش را پرداخت کرد. همیشه با حسرت از شهدا صحبت می کرد و معتقد بود از قافله شهدا عقب مانده و توفیق شهادت را نداشته،احترام خاصی به سادات و خانواده شهدا داشت.

هر سال درنیمه شعبان جشن مفصل و باشکوهی برای ولادت صاحب الزمان می گرفت. شهید قدرت الله عبودی روبروی مغازه‌‌اش را تزیین و ریسه بندی می کرد از مردم محل باشیرینی و میوه و شربت پذیرایی می کرد و برای اقوام هم شام مفصلی درست می کرد.

سال ۹۲ برای رفتن به سوریه و مبارزه با داعش ثبت نام کرد و دوره های آموزشی را گذراندوبی صبرانه منتظر رفتن به سوریه بود. حتی چک سفید امضا هم داده بود و گفته بود هرچه قدر دوست دارید بنویسید و برداشت کنید فقط من را به سوریه ببرید.

۲۵اسفند سال ۹۵ راهیِ شام بلا شد و روز ۹ فروردین سال ۹۶ در روستای شیحه در استان حماه سوریه آسمانی شد و به آرزوی دیرینه اش رسید. شهید عبودی نمازهایش  به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می دادی نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند.

خانمش می گوید نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه راکه در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ضجهه می زد و گریه می کرد

پیکرپاک شهید ۱۰ فروردین به شیراز منتقل شد و در روز ۱۵ فروردین در گلزار شهدای شیخ عبود به خاک سپرده شد.

با تشکر از سایت صدای مدافعین 

 

======================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۴
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

شهید عبدالرضا عبودی فرزند مرحوم غلامرضا عبودی و مرحومه کبری جوکار در تاریخ ۱۳۴۷/۵/۲۵ در خانواده ای مذهبی و تلاشگر در روستای عاشورائی شیخ عبود بیضا دیده به جهان گشود.
پدرش به شغل شریف کشاورزی و دامداری سنتی اشتغال داشت و مخارج خانواده را از این طریق تأمین می کرد. عبدالرضا فرزند آخر خانواده از بین هفت پسر و دختر بود. 
او تحصیلاتش را در روستا تا پایان دوره ابتدائی گذراند و برای کمک به پدر  و معیشت خانواده به همکاری با او پرداخت.
شهید عبدالرضا عبودی‌ اخلاقی نیکو داشت و با مردم بسیار خوش برخورد، مهربان و با گذشت بود. ارتباطش با مسجد نیز بر خوبی او می افزود و همه او را دوست می داشتند.
ایشان برای دفاع از میهن و انقلاب و ناموس وطن ، به رزمندگان اسلام پیوست و پس از کسب آموزشهای نظامی لازم و خدمت در مناطق مختلف جنگی، نهایتاً همزمان با عملیات کربلای ۱۰ در منطقه قصر شیرین در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۲۱ به فیض عظمای شهادت نائل گردید و نامش در دفتر عاشورائیان زمان ثبت شد.
 پیکر مطهر این سرباز دلاور جبهه های نبرد حق علیه باطل، پس از تشییع در شیراز و ‌روستاهای بیضا، در زادگاهش روستای شیخ عبود دفن گردید.
لازم به ذکر است که پدر و مادر گرامی این شهید بزرگوار سالها پیش از دنیا رفته اند و آرامگاهشان در آرامستان شیخ عبود است.
روحشان شاد و یادشان گرامی 

+++++++++++++++

با سلام و عرص ادب خدمت شما مخاطبین گرامی،  لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

پاسدار وظیفه شهید حاج مهدی احمدی فرزند آزاد متولد 7/1/1345 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

======================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

سردار شهید پاسدار حاج محمد باصری فرمانده گردان جوادالائمه لشکر 19 فجر فرزند مرحوم اکرم متولد 1328 شهادت سال 1367 در جبهۀ جزیره مجنون ، تاریخ دفن 11/3/1380

در حال ویرایش و نگارش ...بقیه در ادامه مطلب

سردار شهید محمد باصری

سردار شهید محمد باصری روستای شیخ عبود بیضا در سال 1328 تولد شد

تا ششم ابتدائی درس خواند

از کودکی کمک حال پدر و خانواده بود

و با مسجد و مجالس مذهبی ارتباط کامل داشت

اهل نماز و قرآن و دعا و نوحه بود

فرزند مرحوم اکرم و حاجیه خانم جیران حاتمی، اهل روستای «شهرک رامجرد» بودند و در زمان طاغوت بخاطر درگیری با حکومت، به همراه دائی هایشان هرمز و هوشنگ، متواری می شوند و پس از مدتها آوارگی، به اصرار دوستانشان در شیخ عبود پنهان و نهایتاً بخاطر جوّ مذهبی این روستا در اینجا ساکن می شوند.

در شیخ عبود به کاگری و کشاورزی و دامداری سنتی مشغول می شوند

شهید باصری از بین 6 فرزند دختر و پسر، پسر اول و فرزند دوم خانواده  بوده و نقش مهمی در معیشت خانواده به عهده داشته است. ایشان از کودکی در کنار درس و مسجد به کار می پردازد و بالاخره پس از گذراندن دوره ابتدائی مجبور به ترک تحصیل می شود.

ایشان از هوش و استعداد بالائی برخوردار بوده و ادامه تحصیل را به آینده موکول می کند ولی بخاطر مشکلات و گرفتاریهای اجتماعی و انقلابی و دفاع مقدس هیچوقت موفق به ادامه تحصیل نمی شود هرچند مدرک ششم ابتدائی در آن دوران نیز مدرکی مهم به شما می آمده و بسیاری از صاحب منصبان اداری با مدرک ششم ابتدائی جذب ارتش و آموزش و پرورش و ادارات می شدند. اما خصوصیت بارزتر ایشان تقوا و درستکاری، حلال خوری، مردم داری و شجاعت ذاتی بوده است.

کارهای مختلف انجام می دهد تا اینکه بخاطر توانائیهای بدنی و فراست و باهوشی و امانتداری در میدان تره بار شیراز در یکی از بنگاهها به عنوان منشی و حسابدار مشغول به کار می گردد.

این مرحله از زندگی در ساخت شخصیت او تأثیر به سزائی می گذارد چون با کانون فرهنگی مسجد حبیب شیراز که در همسایگی میدان تره بار بوده آشنا می شود و بخاطر آشنائی با مرحوم آیت الله ملک حسینی فعالیتهای سیاسی اش نیز در مسجد حبیب شروع می شود.

قبل از انقلاب با پخش نوارها و اعلامیه های امام و شرکت در تظاهرات های شیراز نقش عمده ای ایفا می کند و بارها تا مرز شهادت پیش می رود.

پس از انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می آید تا بهتر از آرمانهای امام و شهدا دفاع کند.

آشنائی او با بازاریان متدین شیراز و گروههای مذهبی وابسته به بازار باعث حضور او در مجالس انقلابی و مذهبی بازار شیراز و انقلابیون استان فارس می شود

در کشتار مسجد حبیب در روز 28 آبان 1357 مصادف با عید غدیر 1398 تا مرز شهادت پیش می رود ولی خداوند او را برای روزهای سخت تری ذخیره کرده بود. در این روز جمعیت انبوه انقلابی توسط تانک و هلیکوپتر مورد حمله دژخیمان شاه قرار می گیرد و تعدادی از مردم شهید می شوند

بعد از انقلاب فرماندهی پایگاه مقاومت مسجد حبیب را به عهده می گیرد

در روستای شیخ عبود نیز فعالیتهای مذهبی و انقلابی به عهده دارد

بارها از طرف منافقین تهدید به ترور می شود یک بار هم توسط آنها در میدان تره بار ضرب و شتم می شود

پس از این مرحله به خدمت سربازی فراخوانده می شود و دوران سربازی را در نیروی دریائی در خلیج فارس می گذراند و سختی های این دوران او را ورزیده تر و دریادل تر می سازد و او را برای مبارزه با اربابان نظام شاهنشاهی مصمم تر می کند...

ایشان، قبل از انقلاب در محل و مسجد مداحی و نوحه و قرائت قرآن و سخنرانی می کرده....

پدر ایشان فوت کرده و در آرامستان روستای شیخ عبود دفن شده، مادر بزرگوارش زنده است

شهید محمد باصری برای یادگاران دفاع مقدس و بازماندگان جنگ تحمیلی و رزمندگان استان فارس از هر لحاظ شباهتهائی با شخصیت سردار شهید عبدالحسین برونسی دارد، بخصوص در کار و مبارزات و دفاع مقدس ، محل شهادت، سالها مفقود بودن و روحیات خاص مذهبی و زهرائی بودن...

بعد از انقلاب به سپاه می پیوندد و از فرماندهان سپاه مرودشت می شود

شهید حاج محمد باصری همیشه فرماندهی گروهی از خط شکنان را به عهده داشت و بارها قوای مکانیزه متجاوزین بعثی را در هم کوبیده بود.

مجروح شدن در عملیاتهای مختلف

ایشان در یگانها و مختلفی در طول نبردهای خونین دفاع مقدس خدمت کرد که آخرین یگان و مسئولیت او فرماندهی گردان جواد الائمه لشکر 19 فجر بود و نهایتاً در اواخر جنگ در جزیره مجنون آسمانی شد و به آرزوی دیرینش رسید و براستی اگر به درجه فیع شهادت نمی رسید چه درجه ای می و توانست پاسخگوی زحمات و خدمات او باشد....

حاصل ازدواج ایشان یک پسر و سه دختر است...

++++++++++++++++++

با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۴
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

پاسدار وظیفه شهید قربانعلی عبودی فرزند میرزا آقا متولد 3/10/1348 شهادت 2/8/1367 در اثر انفجار مهمات در جبهه آبادان

======================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

 

هوالجمیل

 

بسیجی شهید حسین قلی عبودی فرزند حبیب اله متولد 5/4/1349 شهادت 1/1/1367 در جبهه خُرمال
 

======================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

بسیجی شهید حاج امان اله رضائی فرزند میرزا آقا متولد 20/2/1328 شهادت 31/2/1363 در عملیات خط مقدم جزیره مجنون

....در حال ویرایش و نگارش....

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهید امان الله رضائی 
فرزند مرحوم میرزا آقا و مرحومه رضوان عبودی
متولد ۱۳۲۸
پدرش اهل علی آباد قُرُق بوده
فرزند چهارم از هفت فرزند
شغل پدر کشاورزی
ششم ابتدائی
سربازی جزیره خارگ با نیرو دریائی طاغوت
ازدواج کرده . دارای 2 پسر و 3 دختر
سه بار جبهه جنوب بوده. بسیجی. لشکر ۱۹ فجر سپاه فارس
آخرین بار مجنون
31/2/1363 شهادت در مجنون
اخلاق عالی، ایمان قوی، ساده زیست
در جزیره مجنون نان خشکهای ته سفره و اطراف سنگرها را جمع می کرد، همه بهش می خندیدند، دو روز غذا نیامد، همه رفتن نان ازش گرفتن، به همه به اندازه یک کم نان خشک می داد، حتی به برادرش و دامادشان که با هم بوده اند، 
پدر شهید نورعلی بردجی داماد پدر امان الله بوده
پدر زنش هم باهش جبهه بود حاج صفر عبودی که مریض میشه برش می گردونن
خصوصیات : شهید امان الله رضائی دارای زهد و تقوای عالی، مسجدی، اهل مقاومت، اهل تقوا و نماز شب، عاشق امام حسین علیه السلام و یارانش، منتظر و مشتاق شهادت....
روحش شاد و یادش گرامی
روی سنگ مزارش نوشته حاج امان الله
بعد از شهادتش، برادرش به نیابت او رفته مکه...
پدر و مادرش هر دو فوت کرده اند
همسرش نیز فوت کرده 
و همه در آرامستان شیخ عبود دفن هستند
روحشان شاد و یادشان‌گرامی

+++++++

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعات اصلاحی و تکمیلی درباره این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین
سردار شهید سید حمید حسینی فرزند سید احمد
شیعه، پاسدار، دیپلم، ۲۱ سـاله، متاهل
ولادت ۱۳۴۴/۰۴/۲۴ تهران
شهادت ۱۳۶۵/۲/۱۳ فکه
آرامگاه : تهران، بهشت زهرا
قـطعـه :۵۳ ردیـف :۱۶۹ شـماره :۱

بیست و دوم تیر ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیداحمد، کارمند وزارت علوم بود و مادرش فرنگیس نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. سال۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سیزدهم اردیبهشت ۱۳۶۵ در فکه در بر اثر متلاشی شدن بدن توسط نیروهای عراقی شهید شد، مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
+++++
اطلاعات بالا از سایت گلزار گرفته شده و بجز این، اطلاعات دیگری از این شهید گرانقدر نداریم لذا از عزیزانی که از این شهید بزرگوار هرگونه اطلاعی دارند استدعا داریم با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ تماس حاصل فرمایند.

۵ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

بسیجی شهید عبدالواحد پیرمرادی فرزند حسن متولد 9/11/1342 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

شهید عبدالواحد پیر مرادی فرزند مرحوم حسن و مرحومه ....... در تاریخ 9/11/1342 در خانواده ای مذهبی در روستای ولایتمدار شیخ عبود بیضا دیده به جهان گشود...

پدرش اهل زرقان بود و مادرش اهل شیخ عبود.

شغل پدر کشاورزی بود

شهید فرزند پنجم بوده و از هفت خواهر و برادر

تحصیلات ابتدائی داشته.

شغل شهید کشاورزی بوده کمک به پدر

نامزد داشته ولی ازدواج نکرده بوده

لشکر 19 فجر – تک تیر انداز

در اولین جبهه – در شلمچه در کربلای 5 شهید میشه

این شهید گرامی هم جزو همان گروهی است که با هم در قایق شهید شدند.

(با شهیدان محمد رضا، علی، حکمت الله، سیف الله و محمد حسن عبودی).

ایشان دارای عقیده عالی و محکم به دین و عبادات و اخلاقیات، اهل نماز و مسجد و عزاداری و عاشق اهلبیت

مزار مطهرش در گلزار شهدای روستای شیخ عبود

پدر و مادرش فوت کرده اند –10 -15 سال پیش و در شیخ عبود دفن شدند...

++++++++++++

با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

بسیجی شهید حکمت اله عبودی فرزند حبیب اله متولد 19/1/1336 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

بسم رب الشهداء و الصدیقین

بسیجی شهید مردعلی عبودی فرزند غلامحسین متولد 4/6/1345 شهادت 24/2/1365 علیات رمضان جبهه شرهانی
شهید مردعلی عبودی فرزند غلامحسین و .... در سال ۱۳۴۵/۶/۴ در خانواده ای مذهبی و زحمتکش در روستای ولایتمدار شیخ عبود بیضا دیده به جهان گشود.
پدرش کشاورز بود و در روستا و منطقه بیضا کار می کرد. شهید فرزند پنجم خانواده از بین   شش خواهر و برادر بود.
شهید تا پایان دوره ابتدائی در روستا گذراند و بخاطر عدم وجود مدرس متوسطه نتوانست درس را ادامه دهد و لذا به کشاورزی و
همکاری پدر مشغول شد.
شهید مردعلی عبودی اخلاقی پسندیده از هر لحاظ داشت و یکی از نمونه های عالی تربیت عاشورائی به حساب می آمد. او ارادت خاصی به امام خمینی داشت و به نماز اول وقت و روزه خیلی اهمیت می داد. خیلی مشتاق جبهه رفتن و دفاع از ناموس وطن بود. علاقمند ورزش بود و هر وقت فرصت می کرد به ‌کوهنوردی می پرداخت.
شهید دوران ابتدایی را تمام کرده بود که جنگ تحمیلی جهانخواران علیه نظام مقدس و نوپای جمهوری اسلامی شروع شد و دشمن به خیال فتح چند روزه تهران تمام مرزهای غربی و جنوبی کشور عزیزمان را مورد تاخت و تاز وحشیانه قرار داد ولی دریادلان حماسه سازی مثل شهید مردعلی عبودی که امام راحل آنها را رهبر و آموزگار امت نامید مردانه جلو لشکرهای دشمن متجاوز را سد کردند و هشت سال مقاومت رزمندگان اسلام باعث شد که دشمن سنگر به سنگر عقب نشینی کند و به مرزها باز گردد و از طرف سازمان ملل نیز متجاوز شناخته شود و محکوم به پرداخت غرامت گردد.
شهید مردعلی پس از اصرار فراوان و اخذ مجوز رضایت والدین توانست به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شود و در دومین حضورش در جبهه موفق به شرکت در عملیات بزرگ و‌ پیچیدهٔ رمضان شد که به تسلط ایران بر اوضاع جنگ کمک کرد. در این عملیات که روز ۲۲ تیرماه ۱۳۶۱ مصادف با ۱۹ رمضان ۱۴۰۲ در گرمای شدید تابستان انجام شد نیروهای ایرانی از لاک دفاعی خارج شدند و با حمله به مواضع دشمن در حوالی بصره تلاش کردند پایانی عادلانه برای جنگ رقم بزنند.
در همین عملیات این بسیجی دلاور مفقود شد ولی بعدها پیکر مطهرش پیدا شد و‌ در سال ۱۳۶۵/۲/۲۴ در گلزار شهدای زادگاهش، روستای شیخ عبود دفن گردید و دارای مزار شد.
روحش شاد و‌ یادش گرامی
۱ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

پاسدار وظیفه شهید روح اله عبودی فرزند حبیب اله متولد 1/11/1346 شهادت 4/10/1365 عملیات کربلای 4 در شلمچه

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۳
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

شهید عبدالله فرزند مرحوم عبدالعلی و گیلر احمدی در مورخه ۱۳۴۹/۷/۱۷ در خانواده ای مذهبی در روستای ولایتی شیخ عبود بیضا دیده به جهان گشود.
او فرزند دوم خانواده از بین ۵ پسر و ۴ دختر بود.
تا کلاس پنجم ابتدائی بیشتر نخواند و عزمش را برای جبهه رفتن جزم کرد، چندین بار تا سپاه زرقان رفت ولی هر بار بخاطر کم سن و سال بودن ردش کردند.
شغل پدرش دامدای و کشاوزی بود و عبدالله در این امور به پدر کمک می کرد و هر روز و شب قسمتی از وقتش را در مسجد و پایگاه مقاومت می گذراند.
سر انجام موفق به کسب رضایت والدین و مسئولین نظامی شد و به آموزش اعزام شد.
عبدالله پس از آموزشهای نظامی لازم  مثل کبوتری سبکبال به جبهه پرواز کرد و در جنع رزمندکان جان بر کف اسلام قرار گرفت و بع تفاع از دین و ناموس وطن پرداخت.
ایشان تک تیرانداز بود و در یکی از گردانهای عملیاتی لشکر ۲۹ فجر سپاه فارس در مناطق جنکی جنوب کشور مشغول به خدمت شد.
نهایتاً ایشان در عملیات کربلای 4 شرکت کرد و در شلمچه در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۴ به همراه دوستانش شهیدان نورعلی بردجی و روح الله عبودی، به فیض عظمای شهادت رسیدند. پیکر مطهر این عزیزان چندی مفقود بود و پس از کشف، در گلزار شهدای زادگاهشان روستای شیخ عبود به ساکنان آسمان شفاعت پیوستد.
شهید عبدالله عبودی اهل مسجد و همکاری با پایگاه مقاومت بود و در عالم کودکی و نوجوانی بسیار مهربان و مردم دار و با معرفت بود. روحی بزرگ داشت و علیرغم کم سن بودن، مثل بزرگان رفتار می کرد. اهل جر و بحث نبود و از غیبت دیگران تنفر داست.
پدرش حدود دهسال پیش از دنیا رفته و در آرامستان روستای شیخ عبود در جوار شهدای عالیقدر به خاک سپرده شده است.
روحشان شاد و یادشان گرامی

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

بسیجی شهید فرج اله حیدری فرزند داداله متولد 17/1/1338 شهادت 28/7/1362 در عملیات والفجر 4 جبهه مریوان

+++++++++++++++

شهید فرج الله حیدری فرزند مرحوم داد الله و مرحومه نقره عبودی در تاریخ ۱۳۳۸/۱/۱۷ در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
او فرزند دوم خانواده از بین هفت خواهر و برادر بود. پدرش شغل آزاد داشت و سالها پیش به شیراز مهاجرت کردند.

این شهید بزرگوار دوران مقدس سربازی را پس از آموزش نظامی در کرمان، به خرمشهر اعزام شد. ایشان جمعیِ گردان ۱۵۱ لشکر ۹۲ اهواز بود و حدود سی ماه در منطقه جنوب و پادگان دژ خرمشهر خدمت کرد. پس از پایان دوره مقدس سربازی مجدداً با کوله بازی از تجربه و تعهد و عشق و دلسوزی به عضویت بسیج درآمد و این بار به جبهه های غرب اعزام شد.
نهایتاً این بسیجی گرانقدر در تاریخ ۶۲/۷/۲۸ در عملیات والفجر ۴ در منطقه مریوان به دست دشمن و گروهکهای ضد انقلاب به شهادت رسید و در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز دفن گردید. در روستای شیخ عبود نیز سنگ یادبودی به نام و یاد عزیز ایشان در گلزار شهدا نصب شده است.

شهید فرج الله حیدری فرد تحصیلات خود را تا دبیرستان در شیراز گذرانده بود و در مراسم انقلابی و مذهبی شیراز نقشی مؤثرداشت. ایشان یکی از نمونه های عالی تربیت اسلامی بود و اخلاقی بسیار پسندیده و‌ دوست داشتنی داشت.

لازم به ذکر است که ایشان ازدواج نکرده بود و مزار والدین گرامی اش در دارالرحمه شیراز است.
روحش شاد و یادش گرامی

​​​​+++++++++++++

====================================

با تشکر از برادر بزرگوار ایشان: حاج محمد حیدری فرد

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

بسیجی شهید محمد رضا عبودی فرزند ابراهیم متولد 4/6/1340 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه ، سه شهید از سه خواهر : جهان عبودی

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

جانباز شهید رسول زراعت پیشه فرزند علی اکبر متولد 5/6/1338 مجروحیت 1/1/1366 حلبچه ، شهادت 15/10/1396 ، سه شهید از سه خواهر : عالم بها عبودی

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

بسیجی شهید علی عبودی فرزند ولی الله متولد 15/1/1342 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه ، سه شهید از سه خواهر : زمان عبودی

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

بسیجی شهید سیف اله عبودی فرزند علی مدد متولد 4/8/1343 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه
 

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

 

بسیجی شهید غلامرضا عبودی فرزند عبدی متولد 1/1/1349 شهادت  25/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه
====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

تکاور شهید محمد مهدی احمدی فرزند آزاد متولد 1337 شهادت 28 اسفند 1366 در عملیات والفجر 10 در جبهه خُرمال

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

===================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

بسیجی شهید محمدحسن عبودی فرزند محمد حسین متولد 1/1/1348 شهادت 25/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۲
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

بسیجی شهید نورعلی بردجی  فرزند گرام متولد 1/1/1352 شهادت 4/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

 

====================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۰۱:۰۱
هیئت خادم الشهدا

 هوالجمیل

شهدای گرانقدر روستای شیخ عبود بیضا

بسیجی شهید نورعلی بردجی  فرزند گرام متولد 1/1/1352 شهادت 4/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

بسیجی شهید سیف الله عبودیفرزند علی مدد متولد 4/8/1343 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

بسیجی شهید علی عبودی فرزند ولی الله متولد 15/1/1342 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه ، سه شهید از سه خواهر : زمان عبودی

جانباز شهید رسول زراعت پیشه فرزند علی اکبر متولد 5/6/1338 مجروحیت 1/1/1366 حلبچه ، شهادت 15/10/1396 ، سه شهید از سه خواهر : عالم بها عبودی

بسیجی شهید محمد رضا عبودی فرزند ابراهیم متولد 4/6/1340 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه ، سه شهید از سه خواهر : جهان عبودی

بسیجی شهید فرج الله حیدری فرزند دادالله متولد 17/1/1338 شهادت 28/7/1362 در عملیات والفجر 4 جبهه مریوان

بسیجی شهید عبدالله عبودی فرزند عبدالعلی متولد 17/7/1349 شهادت 4/10/1365 عملیات کربلای 4 در شلمچه

بسیجی شهید حکمت الله عبودی فرزند حبیب الله متولد 19/1/1336 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

پاسدار وظیفه شهید روح الله عبودی فرزند حبیب الله متولد 1/11/1346 شهادت 4/10/1365 عملیات کربلای 4 در شلمچه

شهیدان  حکمت اله و روح اله عبودی با هم برادر هستند. درود بر والدین و خانواده صبور و مقاومشان......

بسیجی شهید مردعلی عبودی فرزند غلامحسین متولد 4/6/1345 شهادت 24/2/1365 علیات رمضان جبهه شرهانی

بسیجی شهید عبدالواحد پیرمرادی فرزند حسن متولد 9/11/1342 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

سردار پاسدار شهید سید حمید حسینی فرزند سید احمد متولد 24/4/1344 شهادت 13/2/1365 در عملیات جبهه فکه

بسیجی شهید حاج امان الله رضائی فرزند میرزا آقا متولد 20/2/1328 شهادت 31/2/1363 در عملیات خط مقدم جزیره مجنون

بسیجی شهید شهریار کرمی فرزند مهدی یار متولد 11/9/1336 شهادت 22/11/1360 در پاتک دشمن در تنگۀ چزابه

بسیجی شهید حسین قلی عبودی فرزند حبیب اله متولد 5/4/1349 شهادت 1/1/1367 در جبهه خُرمال

پاسدار وظیفه شهید قربانعلی عبودی فرزند میرزا آقا متولد 3/10/1348 شهادت 2/8/1367 در اثر انفجار مهمات در جبهه آبادان

جانباز شهید محمد تقی کوچکی فرزند عباس علی متولد 18/4/1331  مجروحیت در جبهه فاو ، شهادت 12/11/1374

سردار شهید حاج محمد باصری فرمانده گردان جوادالائمه لشکر 19 فجر فرزند مرحوم اکرم متولد 1328 شهادت سال 1367 در جبهۀ جزیره مجنون ، تاریخ دفن 11/3/1380

پاسدار وظیفه شهید حاج مهدی احمدی فرزند آزاد متولد 7/1/1345 شهادت 19/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

تکاور شهید محمد مهدی احمدی فرزند آزاد متولد 1337 شهادت 28 اسفند 1366 در عملیات والفجر 10 در جبهه خُرمال

شهیدان احمدی با هم برادر هستند. درود بر والدین و خانواده صبور و مقاومشان......

سرباز شهید عبدالرضا عبودی فرزند غلامرضا متولد 25/5/1347 شهادت 21/1/1366 در عملیات کربلای 10 در جبهه قصر شیرین

بسیجی شهید غلامرضا عبودی فرزند عبدی متولد 1/1/1349 شهادت  25/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

بسیجی شهید محمد حسن عبودی فرزند محمد حسین متولد 1/1/1348 شهادت 25/10/1365 عملیات کربلای 5 در شلمچه

پاسدار وظیفه شهید آیت الله عبودی فرزند شکرالله متولد 1/11/1346 شهادت 4/4/1367 در عملیات تک دشمن در جزیره مجنون

و شهید مدافع حرم قدرت الله عبودی فرزند اباذر متولد 18/3/1352 شهادت 8/1/1396 در سوریه ، فدائی بی بی زینب (س).

لازم به ذکر است که از شهدای گرامی روستای ولایتمدار و شهیدپرور شیخ عبود شهید سید حمید حسینی در بهشت زهرای تهران و شهید فرج اله حیدری فرد در گلزار شهدای شیراز دفن هستند.

با تشکر از راهنمائی دوست و خویشاوند گرامی جناب آقای سید عظیم حسینی و همکاری برادر گرامی جناب آقای حاج احمد حاج سیف اله (عبودی) و جناب آقای احمدی مسئول محترم موبایل مرکزی شیخ عبود. اجرشان با سیدالشهدا. یا علی

==================================================

 

بنام خدا- با سلام و عرض ادب

با توجه به اینکه انتشارات هدهد به یاری خداوند متعال برنامه تهیه کتاب زندگینامه ۲۳۷ شهید گرانقدر شهرستان بیضا را شروع کرده از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، از طریق تلفن زیر تماس بگیرند تا با آنها مصاحبه شود.

سؤالات ما در مورد هر کدام از شهدا بین ۲۰ الی ۲۰۰ سؤال می باشد که معمولاً از کم، با سؤالات زیر شروع می کنیم:

==============

پرسشهایی برای مصاحبه با ایثارگران، جانبازان، آزادگان و خانواده های معظم شهدا
نام و فامیل شهید و اسم مستعار یا لقب؟
تاریخ تولد شهید؟
محل تولد و سکونت شهید؟
آیا پدر و مادر شهید در حیاتند؟ 
اگر نیستند کی از دنیا رفته اند و کجا دفن شده اند؟
و اسم شریف والدین؟
محل تولد و سکونت قبلی والدین یا خانواده شهید؟
محل سکونت فعلی والدین یا خانواده شهید؟
شغل پدر و مادر؟
تحصیلات شهید؟
نام مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه؟
شغل و تخصص شهید؟
اداره و نام شهر یا روستای محل کار شهید؟
تعداد خواهران و برادران شهید؟
شهید فرزند چندم خانواده بوده؟
فعالیتهای مذهبی انقلابی اجتماعی ورزشی علمی و غیره و ارتباط با انقلاب ؟
نام مسجدی که شهید در آن فعالیت داشته؟
 نام گروه مقاومتی که در آن فعالیت داشته؟
اگر ازدواج کرده تعداد اولاد؟ پسر و‌ دختر؟
محل سکونت فعلی خانواده و اولاد؟
تاریخ اولین اعزام/ به کدام منطقه؟
بسیجی یا ارتشی یا .....؟؟
با کدام نیرو، لشکر، تیپ، گردان؟
تعداد حضورها در جبهه، با چه لشکری و در چه منطقه ای؟
مسئولیت شهید در جبهه
مسئولیت در اداره و جامعه؟
مجروحیت یا اسارت؟
نحوه شهادت، ناحیه اصابت بدنی؟
 نام منطقه جنگی، عملیات، تاریخ؟
نقل خاطرات همرزمان درباره شهید؟
 اگر مفقود است چگونگی اطلاع از مفقود شدن و پیگیریها و آزمایش دی اِن اِ ؟؟ 
روحیه و عقاید خاص شهید؟
نامه ها و وصیت نامه ها
ناگفته ها.....
والسلام
«««««««««

اطلاعات بیشتر درباره ما و انتشارات هدهد

اگر سؤالی بود با افتخار در خدمتم.
ارادتمند : محمد حسین صادقی 09176112253 و ایتا

====================================

با سلام و عرض ادب  مجدد خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۷ ، ۱۶:۵۸
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید حسین رحیمی
شهید حسین رحیمی فرزند رضا ویس در سال ۱۳۴۷ در خانواده ای متوسط و مذهبی در روستای سرنجلک از توابع نور آباد ممسنی دیده به جهان گشود. او فرزند دوم از بین سه خواهر و پنج برادر بود.
پدرش به کار کشاورزی و دامداری سنتی اشتغال داشت و فرزندان در این امور به والدین کمک می کردند، شهید نیز در این مسیر با کمک به خانواده، سختی ها و شیرینی های کسب حلال را تجربه می کرد.
شهید در هفت سالگی تحصیلات ابتدائی را روستای زادگاهش شروع کرد و در دهسالگی و اواخر دوره ابتدایی بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید.
انقلابی که جهان را تکان داد، دست جهانخواران را از منابع اقتصادی ایران قطع کرد، نظام دو هزار پانصدسالهٔ شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ ریخت و برای اولین بار نظام سیاسی جمهوری، آن هم اسلامی، در میهن باستانی مان روی کار آورد. این پدیده بزرگ تاریخی که به معجزه قرن بیستم مشهور شد جهانخواران را به تلافی و انتقام واداشت و از همان آغاز پیروزی، آشوبها و توطئه های خونین دشمنان شروع شد.
در همان دوران بود که شهید رحیمی تصمیم گرفت برای دفاع از  مردم، پلیس شود، امری که بعد از دوره راهنمائی و گرفتن پایه سیکل محقَق شد و شهید به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست در حالیکه ارتش متجاوز عراق به رهبری صدام و حمایت برخی از کشورهای غربی و عربی در تاریخ اول مهرماه ۱۳۵۹به مرزهای ایران حمله و صدها شهر و روستا را به خاک و خون کشیده بود. 
بر اساس مدارک تاریخی، صدام با تحمیل جنگی نابرابر به ایران قصد داشت در عرض یک هفته تهران را تصرف، نظام نوپای جمهوری اسلامی را سرنگون و کشور بزرگ و باستانی ایران را قطعه قطعه کند اما وجود دریادلان و دلاورانی مثل شهید رحیمی ها و برادرانش باعث شد که رؤیای فتح یک هفته ای را برای دشمن تبدیل به یک کابوس سیاه و خونین هشت ساله کند و حتی یک وجب از خاک پاک ایران را به دشمن ندهند.
آری، به این طریق شهید حسین رحیمی وارد نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی شد و در رستهٔ توپخانه در جبهه های جنوب به خدمت و دفاع از ناموس و دین و وطن پرداخت.
نهایتاً این رزمندهٔ حماسه ساز در آخرین روزهای جنگ تحمیلی در تاریخ ۱۳۶۷/۵/۳  در منطقهٔ غرب کرخه در حالیکه مسئولیت (پشتیبانی پیاده) و رساندن مهمات به توپخانه داشت از ناحیهٔ شکم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل شد.
لازم به ذکر است که پدر بزرگوار ایشان مرحوم رضا ویس رحیمی ۱۵ سال بعد از شهادت فرزندش و با داغ جانگداز او، دیده از جهان فرو بست و در آرامستان زادگاهش روستای سرنجلک دشمن زیاری به خاک سپرده شد. مادر گرامی شهید، خانم نازدار فرجی و برادر معزز شهید نیز سالهاست ساکن شهر زرقان فارس هستند.
با آرزوی سلامتی برای ایشان و علو درجات برای پدر و گروهبان یکم شهید حسین رحیمی و تمام شهدای گرانقدر ایران و اسلام.
روحشان شاد و یادشان گرامی

*********

شهید حسین رحیمی

از اقوام و دوستان و آشنایان این شهید گرانقدر خواهشمندیم جهت درج خاطرات و اطلاعات خود در سایت با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس حاصل فرمایند. یا علی 

۱ نظر ۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۷
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین 

سردار شهید بلوچ - نیاز فتوحی

 امیر سرتیپ شهید : نیاز فتوحی

نام پدر : فتاح محمد

محل تولد : قصرقند بلوچستان

تاریخ تولد 1328/03/01 :
تاریخ شهادت:  1359/07/24
محل شهادت : خرمشهر

امروز جمعه هشتم تیرماه 1397 به اتفاق خانواده پس از یک جستجوی سخت چند ساعته در گلزار شهدای شیراز مزار سردار غریب و حماسه ساز بلوچ شهید نیاز فتوحی را که مظهر اتحاد امت اسلامی است را پیدا و زیارت کردیم، مزاری که شاید سالهاست در عالم ظاهر هیچ زائر مخصوصی نداشته و چند هزار کیلومتر دور از خانواده و همشهریانش قریب به چهل است سبکبال و غریبانه و سرفرازانه در سومین حرم اهلبیت شیراز جنت طراز در کنار بقیه زندگان جاوید و همسنگران خونین کفنش که مست صهبای «عند ربهم یرزقون» هستند آرمیده است. جای آن دارد که شیرازیهای مهمان نواز (و تمام گرفتاران و دلدادگانی که برای مستجاب شدن دعا و  نذرشان نیاز به فتح و فتوحی دارند) زیارت شهدا که امام راحل آنها را امام‌زادگان عشق نامید و همچنین زیارت این شهید غریب که امت ما مهمان سفرۀ عشق و ایثار و حماسه و فتوحات مادی و معنوی او و بقیه شهداست را هر هفته در سر لوحۀ استکمال قلبی خود داشته باشند و تمام بلوچهای با غیرت و گرانقدری که به شیراز و فارس می آیند زیارت مزار سردار شهید نیاز فتوحی را که در قطعه 4 ردیف 3  دارالرحمه و گلزار شهدای شیراز میزبان عشاق و حق شناسان و دلاوران ایران زمین است در برنامه سیاحتی و زیارتی خود داشته باشند. نذرتان قبول، التماس دعا

 

اصلاحیه توسط هموطن گرامی، آقای کریم بخش هوتی، با سپاس ویژه از ایشان بخاطر ارسال این نکات اصلاحی و تکمیلی:

شهیدبزرگوار نیاز فتوحی متولد روستای حمیری ازتوابع بخش ساربوک شهرستان قصرقند استان سیستان وبلوچستان می باشد باشروع جنگ تحمیلی از شیراز به جبهه اعزام می شود همرزه ایشان شیرازی بوده جنازه اش به شیراز منتقل ودفن میشود شهید دو برادر و هشت خواهر دارد مادرش ازطایفه بزرگ هوت و پدرش ازطایف بزرگ میر دشتیاری چابهار می باشند که از بزرگان بلوچستان هستند شهیدمجرد بودند و نامزد داشتند  که به شهادت رسیدند....

ارتباط شهید نیاز فتوحی با شهر باستانی و شهیدپرور ما زرقان فارس، در سایت فضائل الشهدا

شهید نیاز فتوحی اولین شهید دفاع مقدس از استان سیستان و بلوچستان بوده که با درجه سروانی شهید شده و ارتش معادل درجه سرتیپی به ایشان اعطا کرده است.
ایشان دیپلمش را در اصفهان گرفته و سال ۵۶ از دانشکده افسری فارغ التحصیل شده...
در ورزش هم در رشته کاراته دارای مدال قهرمانی بوده است.

روحش شاد و یادش گرامی به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

**************
با تشکر از راهنمائی برادر گرامی ایشان، جناب آقای ارسلان فتوحی

عکسهای بیشتر از شهید فتوحی، با تشکر از محمد اسلم فتوحی

۳ نظر ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۴۵
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۳۹
هیئت خادم الشهدا

شهید سپهدار زارع     

فرزند ابوطالب

ولادت : ۱۳۴۴ بانش بیضا

شهادت: ۱۳۶۱ عین خوش

آرامگاه:  گلزار مطهر شهدای بانش

===========

 عصر پنج شنبه بود و دلم خیلی هوای شهدا کرده بود، به گلزار شهدای بانش رفتم و بر سر قبر شهدا فاتحه خواندم. به قبر شهید عادل بانشی رسیدم واین سخن او به یادم آمد که می گفت: شهید سپهدار خیلی خاطره دارد نگذارید این خاطرات از بین برود.

با خودم گفتم مگر یک انسان  یک نظامی، کسی که برای دفاع از میهنش جنگیده ، چگونه است؟ فرق او با دیگر شهدا چه بوده است؟ مهمتر از این، چرا شهید عادل سالها پیش از شهادتش چنین گفت؟ شاید می خواست راهی را به ما جوانان نشان بدهد که به قول مقام معظم رهبری زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتراز شهادت نیست.

در تاریخ دهم آبان ماه هشتاد و هفت با اعضای واحد شهدای هیئت متوسلین به اهل بیت بانش خدمت خانواده محترم شهید سپهدار زارع رسیدیم و اطلاعاتی بدین شرح به دست آوردیم. امیدوارم به قول پدر شهید، ما جوانان نگذاریم شهدا از ما گله مند باشند.

در هفتم مهرماه سال هزار وسیصد و چهل و چهار چهارمین فرزند خانواده ی آقای زارع متولد شد، کودکی سرخ و سفید و نورانی. پدر کودک خوشحال بود خداوند فرزندی سالم به او داده ، نام او را سپهدار گذاشت.

سپهدار دوران ابتدایی را در کنار همسالان خود در بانش سپری کرد. سوم ابتدایی بود که به همراه معلمان و دانش آموزان انقلابی شعار می داد. او دوران راهنمایی را در روستای کوشکک رامجرد (در هفده کیلومتری بانش) گذراند.

سپهدار که از همان ابتدا خیلی فعال بود و جوهره کار داشت، در کنار درس کار هم می کرد و تابستان ها به شیراز می رفت و در یک قهوه خانه به کار اشتغال داشت. سپهدار بعد از اتمام دوره راهنمایی به شیراز رفت و ابتدا در مغازه مبل فروشی و سپس گلگیر سازی مشغول به کار شد. او پس از شش ماه که در گلگیر سازی استاد کار شده بود به فکر دایر کردن مغازه افتاد و در جاده بوشهر واقع در شهر شیراز یک مغازه گلگیر سازی به راه انداخت.

هم زمان با گسترش یافتن مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی، سپهدار نیز به همراه دوستان خود در این مبارزات شرکت می کرد.

سپهدار در شهریور سال شصت ازدواج کرد و بعد از سه چهارماه وارد سپاه شد. به گفته برادر شهید سپهدار وقتی وارد سپاه شد از دنیا و مافیها بریده و در قید و بند دنیا نبود.سپهدار که جبهه را یک تکلیف می دانست در مرداد ماه سال هزار و سیصد و شصت و یک به جبهه اعزام شد و بعد از سه ماه ، یک هفته به مرخصی آمد و دوباره به جبهه عین خوش اعزام شد.

برادرش روز شهادت او را این گونه بازگو می کند . سپهدار جزء نیروهای زرهی بود و من جزء نیروهای پیاده . آنها عازم عملیات محرم بودند. او هم راننده نفربر بود. در آن عملیات گردان آنها توسط عراقی ها محاصره شده بود و موج و آتش یک آرپیجی به صورت و گوش سپهدار اصابت کرده و او را زخمی میکند. فرمانده از رزمنده ها می پرسد: چه کسـی حـاضـر اســت شجاعانه از محاصره بیرون برود و برای نیروها غذا بیاورد؟ که سپهدار اعلام آمادگی میکند. فرمانده که متوجه زخمی بودن سپهدار بوده سعی میکند او را از رفتن منصرف کند. اما سپهدار منصرف نمیشود و در آن درگیری در مورخه ۶۱/۸/۱۹ شهید می شود. ما چند روز بعد توانستیم نیروهای عراقی را عقب برانیم و آن منطقه محاصره شده را آزاد کنیم و جسد سپهدار را به دست بیاوریم. وقتی جسد سپهدار را دیدم متوجه شدم قسمتی از زنجیر پلاکش همراه با تیری که به سینه اش برخورد کرده در سینه او مانده و سرش هم نرم بود.  ظاهراً عراقی ها با تانک روی سر او رفته بودند.

همه از صداقت و خوش رویی شهید سپهدار میگویند و به قول برادرش ، صداقت و پاکی سپهدار عامل شهادتش شد. بازتایپ، ویرایش و انتشار توسط هدهد

=====================

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند بخشنده مهربان

ان الله ربّى و ربِّکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم

همانا خداست پروردگار من و شما ، بپرستید او را که همین است راه راست.

فرمانده باید از نجیب ترین افراد باشد. امام علی (ع)

ملت ایران خون خود را به پای درختی می ریزد که ثمره ی آن درخت ، ولایت فقیه می باشد. امام خمینی (ره)

با سلام به رهبر کبیر انقلاب و روان پاک شهدا، از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و اسلام عزیزمان. اینجانب سپهدار زارع از آنجا که وظیفه خود میدانم تا آخرین قطره خون ناقابل خود را پشت سر رهبر و در خط او که همان اسلام راستین و عزیز که توسط حضرت محمد بن عبدالله (ص) بر جهانیان اعلام گردید و ناسخ همه ادیان و کتاب آسمانی او قرآن هم ناسخ همه کتابهای آسمانی است به حرکت و مبارزه به کافران و گردنکشان ادامه بدهم و وظیفه همه مسلمانان است که از خط رهبر کبیر نائب امام زمان ، حضرت امام خمینی (ارواحنا فداه) بیرون نروند.

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

و قاتلو فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین

در راه خدا با آنان که با شما به جنگ بر می خیزند جهاد کنید و لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست ندارد.

وصیت نامه ی سپهدار زارع

من امیدوارم که توانسته باشم به یاری خداوند تعالی به وظیفه شرعی خود عمل کرده باشم. و من از خانواده عزیز و قوم و خویشان، همگی میخواهم این بنده حقیر ناقابل را از صمیم قلب حلال کنند.

و من از همه  فامیلهایم خواهانم که پشت به پشت رهبر کبیر انقلاب باشند تا سایه این رهبرعزیز بر سر مسلمانان تا انقلاب آقا امام زمان کوتاه نگردد . ان شاءالله.

و من وصیت میکنم که فرزند عزیزم محمد زارع را هرچه که به اینجانب احترام قائل می شوید از این فرزندم که امیدوارم سرباز امام زمان باشد از همین کودکی مواظبت کنید و او را اذیت نکنید. و یک مقداری پول بدهکارم که خانواده ام میداند از پدرم تقاضا دارم که آنرا از طرف من از سپاه تحویل بگیرد و به هر کس که خانمم گفت که البته از حقوق اینجانب مـی بـاشـد بـه طلبکارم بدهد. من از قوم و خویشان از پدرم و برادرانم و هر کسی که مرا میشناسد خواهشمندم حلالم نماید. از اینکه این بنده حقیر نتوانستم خواسته های شما را برآورده سازم از شما (معذرت می خواهم) می کنم و امیدوارم بتوانم در آخرت جبران کنم و از شما خانواده عزیزم تقاضا دارم کـه بـه هیچ وجه برای اینجانب خرجی پس از شهادت ندهید و اگر کسی از پدر یا فامیل هایم خواست خرج کند این خرج را به جبهه ها بپردازد و من از شما خانواده محترمم میخواهم که به خاطر کوری چشم منافقین برایم گریه نکنید.

والسلام سپهدار زارع

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

===================

خاطراتی از شهید سپهدار زارع

===================

به روایت عباس زارع، برادر شهید

سال شصت و یک بود و من عضو سپاه پاسداران بودم یک روز شهید اکرم و شهید عادل و شهید سپهدار پیش من آمدند و گفتند ما میخواهیم عضو سپاه شویم. من به آنها گفتم سپاه شغل نیست و به سپهدار: گفتم: تـو الان در گلگیر سازی مشغولی و شغل خوبی هم داری، همین کار را ادامه بده. اما آنها قبول نکردند گفتم حالا که خواهید بیایید ((بسم اله )). آنها را به آقای زمانی مسوول گزینش سپاه اردکان معرفی کردم و او هم با توجه به شناختی که از بانشی ها داشت هر سه آنها را پذیرفت. اولین گروه آموزشی زرهی سپاه با این افراد شروع شد.

=====================

وارد سپاه که شد از دنیا دل بریده و در قید و بند دنیا نبود. این بی تفاوتی در مدت زمان خاصی اتفاق افتاد. وارد سپاه که شد از دنیا دل بریده و در قید و بند دنیا نبود . این بی تفاوتی در مدت زمان خاصی اتفاق افتاد. برادرم سپهدار که تازه بچه دار شده بود به شیراز آمد اما زیاد نماند و گفت: در جبهه به من بیشتر نیاز دارند.

=================

آبادان با هم بودیم ، سپهدار می خواست به عملیات محرم برود که گردان ما را به آن عملیات نبردند، اما گردان آنها را بردند، او آنچنان مرا در بغل گرفت که یقین کردم این بار شهید می شود.

===============

یک بار همراه سپهدار از کوچه ای عبور میکردیم و چند نفر را مشغول بدگویی از شهید بهشتی دیدیم. سپهدار گفت: خدا به فریاد اینها برسد، در مورد شهید بهشتی چه می گویند؟ خدا مردم را ببخشد.

====================

به روایت عبد الستار ، برادر شهید زارع

نوبت مصاحبه با برادر شهید سپهدار عبد الستار رسید. هنوز شروع نکرده بودیم که صدای گریه او بلند شد و از تمام وجود دلتنگ برادرش شد. پدر شهید خطاب به او فرمود: پسرم صلوات بفرست، بنده عزیز خدا خودشان بودند.

عبدالستار سه - چهار سال بزرگتر از او بودم، اما قبل از اینکه برادرم باشد، رفیقم بود. از نظر جسمی قوی تر از من بود و هنگام انجام کارهای کشاورزی یک یا ابو الفضل می گفت و کارها را انجام میداد حالا که با او صحبت می کنم می گویم آنقدر یا ابوالفضل گفتی تا سرانجام جوابت را داد و شهید شدی.

================

به روایت برادر شهید

یک روز من و سپهدار برای آوردن علف به کوه رفتیم. در راه بنده ی خدایی را دیدیم که میخواست لانه یک کلاغ را خراب کند، سپهدار به او گفت: این لانه را خراب نکن، اگر کسی بخواهد خانه تو و فرزندانت را خراب کند چــه کــار می کنی؟ اما آن شخص گوش نکرد و از کوه بالا رفت تا لانه کلاغ را خراب کند همین طور که از کوه بالا می رفت و کلاغ هم بالای سرش پرواز می کرد، دستش رها شد و پایین افتاد. سپهدار یک یا ابوالفضل گفت و به طرفش دوید ولی آن بنده خدا روی تخته سنگی افتاد و بدنش حسابی کوفته شد.

====================

سپهدار در یک هتل در شیراز کار می کرد. خوش تیپ و ریشی بود. ساواک او را به عنوان حزب اللهی دستگیر کرد.اما صاحبکارش او را آزاد کرد. وقتی آزاد شد میگفت اینها آنقدر بدبخت هستند که از ریش من میترسند و از من تعهد گرفتند که باید ریشت را بزنی. اما اگر بیست و پنج بار دیگر هم من را دستگیر کنند ریشم را نمی زنم.

=====================

سپهدار بعد از ظهری که فردای آن قرار بود به جبهه برود،سرش را تراشیده بود. به او گفتم دلت آمد موهایت را بتراشی؟ در جوابم گفت موهام فدای اسلام، سرم فدای اسلام ، روحم فدای اسلام.

================

وقتی زن پدرم (نامادری ام) فوت کرد به خواب یک نفر آمده و گفته بود : اگر سپهدار نبود و کمکم نمیکرد معلوم نبود چه بلایی سر من می آمد.

======================

من و سپهدار یازده ماه در یک رستوران در تهران کار میکردیم و هیچکس از ما خبر نداشت. تا اینکه چند نفر بانشی آمدند و شماره ما را یادداشت کرده و به برادرم دادند. یک روز برادرم عباس تلفن زد و گفت: مادر مریض است، به همین خاطر ما به شیراز برگشتیم و پس انداز یازده ماهمان را صرف هزینه های بیمارستان مادرمان کردیم بعد از آن پدرم به ما اجازه نداد که به تهران برگردیم.

====================

به روایت همسر شهید

سپهدار همیشه به احترام گذاشتن به بزرگترها سفارش می کرد و با همه اعضای خانواده و اقوام صمیمی بود و من از این صمیمیت لذت می بردم. یک بار عکس بزرگی گرفته بود به او گفتم: چرا عکس بزرگ گرفته ای؟  گفت: میخواهم موقعی که شهید شدم این عکس روی تابوتم باشد. او خواب شهادتش را دیده بود اما به من نگفت. قبل از اینکه سپهدار شهید بشود و به خصوص شب شهادتش، عمه خیلی گریه میکرد، خبر شهادت را برادر شوهرم و بچه های سپاه آوردند. خیلی ناراحت بودم از درون سوختم و خُرد شدم.

======================

 سپهدار دوبار به جبهه رفت ، باراول سه ماه در جبهه ماند و بعد از آن یک هفته به مرخصی آمد. هنوز در ذهنم هست وقتی به مرخصی آمد بوی عطر عجیبی می داد. سپهدار شب هنگام از جبهه برگشت، این بار هم مثل هر شب سوره واقعه را خواند. فردا صبح وقتی خواهرم وارد اتاق ما شد صلوات فرستاد و گفت: چه بوی خوبی میآید و خطاب به سپهدار گفت: سپهدار چه عطری زده ای؟ .....

==================

به روایت کرامت دهقان، پسر دائی شهید

یادگیری شهید سپهدار خیلی خوب بود ، با اینکه دو سال طول می کشید تا یک نفر استاد کار صافکاری بشود ، سپهدار در عرض شش ماه صافکاری را خیلی خوب یاد گرفت و یک مغازه مستقل زد.

========================

به روایت ایمانعلی بانشی، دوست شهید

من و سپهدار خیلی صمیمی بودیم. ملاک دوستی من با سپهدار خوشرویی و صداقت او بود. حتی زمانی که میخواست وارد سپاه بشود، نامه ای به من نوشت و در مورد این تصمیم با من مشورت کرد. در زمان انقلاب در شیراز - چهار راه مشیر - با سپهدار تظاهرات می کردیم و وقتی مامورها ما را دنبال میکردند در کوچه ها پنهان می شدیم. یک بار هم زمانی که سپهدار در رستورانی در تهران کار می کرد، من به دیدار او رفتم و شهید من را دعوت به حمله به مراکز فساد کرد که آن روز با هم رفتیم.

=================

به روایت پدر شهید

چند نفر از طرف سپاه به خانه ما آمدند، با یکدیگر صحبت می کردند ولی به من چیزی نمی گفتند؟ من که پنج نفر از فرزندانم در جبهه بودند نگران شده و از آنها پرسیدم مگر یکی از فرزندانم شهید شده؟ آنها گفتند:اگرچه از دست دادن فرزند سخت است اما شهادت بسیار شیرین، پسر شما سپهدار به شهادت رسیده است.

در آن لحظه دست هایم را رو به آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا امانتت را به تو باز  گرداندم.

=====================

 به روایت دختر عمه ی شهید

یکی از رزمندگان روستا به نام علمدار بانشی از ناحیه شکم زخمی شده و در خانه بستری بود، با سپهدار به عیادتش رفتیم، از چشمان سپهدار اشک میبارید در حسرت شهادت بود و می گریست.

======================

به روایت دخترعمه ی شهید (رنگین بانشی)

دلم خیلی هوای سپهدار را کرده بود و دلتنگش بودم، به طوری که اگر اسمش را میشنیدم اشک در چشمانم حلقه می بست. دخترم مریض شد و برای معالجه او را به شیراز بردم، دوست داشتم به خانه سپهدار بروم اما می دانستم که او به جبهه رفته و الآن شلمچه است. به خانه عبدالستار برادر سپهدار رفتم. همین طور که در کوچه می رفتم یک سرباز که یک قاب عکس بزرگ در دستانش بود جلوی من حرکت میکرد کوچه طویل و پر پیچ و خم بود، هرچه میرفتم نمی رسیدم تا اینکه همان سرباز درِ خانه عبدالستار ایستاد و زنگ در خانه را فشار داد. یکدفعه دلم ریخت و دلشوره تمام وجودم را فرا گرفت، قدم هایم را تند تر برداشتم و رفتم جلو، چه می دیدم؟ عزیزم سپهدار...

چقدر عوض شده بود موهای پر پشت و پر چینش را کوتاه کرده بود، لباس های خاکی......

نگاه های من و او به هم گره خورد، هر دوی ما ساکت بودیم. بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و با صدای سپهدار سکوت شکست: چطوری خواهر؟ اینجا چکار میکنی؟ گفتم دخترم مریض شده آوردمش دکتر. سپهدار گفت: امشب اقوام خانه ما مهمان هستند، دوست دارم تو هم بیایی، گفتم: عزیزم شرمنده، من باید حتماً به روستا برگردم. خیلی اصرار کرد اما من قبول نکردم، خانواده برادرش را دعوت کرد و رفت. من هم دخترم را پیش دکتر بردم و به ترمینال رفتم و سوار اتوبوس شدم . دیدم دوباره آمد داخل اتوبوس که من را با خودش به خانه ببرد. دوباره اصرار کرد: خواهر تو را به خدا قسم میدهم بیا به خانه ما برویم، خیلی دلم برایت تنگ شده، میخواهم با تو درد دل کنم، گفتم نه عزیزم مـن بـایـد بـه روستا برگردم. هنوز قاب عکس در دستش بود به او گفتم این قاب عکس بزرگ را برای چه کاری میخواهی؟ آن را بده تا با خودم به بانش ببرم. سپهدار گفت: نه این عکس همراه خودم به روستا می آید، منظور حرفش را نفهمیدم، خداحافظی کرد و از اتوبوس پیاده شد ولی دوباره برگشت و اصرار کرد تا سه مرتبه داخل اتو بوس آمد و پیاده شد و به من اصرار کرد امـا مـن قبول نکردم و به بانش برگشتم.

چند روز بعد از این ماجرا، سپهدار به شهادت رسید و پیکر او به همراه قاب عکسش به روستا آمد.

==================

روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

==================================

با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس

 

۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۰۰
هیئت خادم الشهدا