شهید محمد حسن (ابوالفضل) صادقی
شعر در ادامه مطلب
هوالجمیل
در رثای جوانمرد دریادل دفاع مقدس ، برادر شهیدم ابوالفضل
سبز سرخ
دلش سرچشمۀ مهر و وفا بود
وجودش بحر عرفان و صفا بود
به حبس سینه ، بودش سینه سرخی
که با مفهوم غربت آشنا بود
به باغ سبز و سرخ ایستادن
چنان سرو و صنوبر بی ریا بود
مناجات و دعا و گریه هایش
زلال جوشش گلدسته ها بود
خروشی سرخ ، دائم در گلو داشت
که با فریاد زینب همنوا بود
دل سوزان او در بزم آتش
غزلخوان دل پروانه ها بود
برای کشور چشم انتظاری
چو هدهد قاصد شهر سبا بود
چو مهتاب صفا آرام و روشن
چراغ خلوت دلداده ها بود
طنین گامهای استوارش
سرود التهاب قله ها بود
حضور گرم او در کورۀ جنگ
حدیث مالک و عمارها بود
به میدان بلا و جان نثاری
طنین پاسخ "قالوا بلی" بود
همه، گلهای بستان محو رویش
ولی خود محو روی لاله ها بود
تبسم های گرم و دلنشینش
چنان لبخند غنچه جانفزا بود
همیشه حجم پربغض گلویش
دیار گریه های بیصدا بود
حدیث بیقراری های روحش
حدیث زورق بی ناخدا بود
تمام پیکرش مجروح و تبدار
ولی مصداق صبر صخره ها بود
هر آن جامی که جانان می خوراندش
اگر زهر و اگر شربت ، رضا بود
خروش حنجر لبیک گویش
جواب "هل معین" کربلا بود
مقدس مصحفی در سینه بودش
که تفسیر کتاب سرخ "لا" بود
نی خشک نیستان گلویش
همیشه داغدار نینوا بود
نسیم روحبخش مژده هایش
مسیحای دل دلمرده ها بود
هجوم سیل پاهای سترگش
سفیر انقلاب دره ها بود
میان انجمن ها شمع رویش
صفابخش شب بی انتها بود
امید و آرزوی بازگشتش
دل مجروح مادر را شفا بود
شهاب عمر او در شام دنیا
سریع و شب شکاف و بیصدا بود
سوار توسن وصل و زیارت
شتابان، سوی یار آشنا بود
دل دریائی او پر تلاطم
ز طوفانهای سرخ کربلا بود
کجا دانی (غلاما) وصف آن گل
که موصوف حدیث و آیه ها بود
فروردین 1366 - زرقان
عطر فجر
به مناسبت میلاد امام حسین علیه السلام و روز پاسدار، تقدیم به تمام رزمندگان جان بر کف اسلام بویژه سبزپوشان سپاه اسلام و برادرم سردار و مرشد شهید ابوالفضل صادقی.
تو گویاترین واژۀ عشق و شوری
تو زیباترین مشعل شهر نوری
تو در یورش تندباد حوادث
و کوه مقاوم، شجاع و صبوری
تو چون سرو آزادۀ تنگدستی
که رسواگر زرّ و تزویر و زوری
تو حیدر-صفت شیر میدان رزمی
و در بزم دل همچو موسای طوری
تو از شوق دریا شدن، موج گشتن
چو رودی که از ننگ ماندن به دوری
نباشد عجب گر جوانمرد و گردی
که تو پوریای ولی را چو پوری
تو آن مرشد عادلی را مریدی
که راضی ندارد تجاوز به موری
تو خوشبو به عطر دل انگیز فجری
از آن رو که سرمست جام حضوری
تو همچون شهاب درخشان فتحی
که پیوسته در ذهن ظلمت، خطوری
تو آن شیر یورشبرِ یکه تازی
که در بیشههای خطر نو ظهوری
تو شیواترین شعر دیوان جنگی
که لبریز نظم و پیام و شعوری
تو چون پرجم سبز و سرخ و سفیدی
که هم باعث عزت و هم غروری
تو آن نجم نورانی شب زُدائی
که هر شب انیس دلم تا سحوری
چه خوش یُمن مولودی و نام سرخی
سزد اینچنین سَروری را سُروری
تو سلطان قلب غلامی هماره
اگر در سفر یا که نزدیک و دوری
12/1/66
زرقان فارس – یک هفته قبل از شهادت برادرم ابوالفضل
نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه