هوالجمیل / شهید نورعلی بردجی فرزند مرحوم گرام و مرحومه زیبا رضائی در اولین روز فروردین ۱۳۵۲ در خانواده ای متدین و مقید به شرع و احکام و اخلاق اسلامی در روستای عاشورائی و ولایتمدار «شیخ عبود بیضا» دیده به جهان گشود و کانون خانواده را با غنچه وجودش در اولین روز بهار معطر و اقوام و آشنایان را مسرور و نور معنویت در دل آنها روشن کرد لذا به خاطر ارادت خانواده به حضرت علی ابن ابیطالب علیهم السلام نام شریف پسرشان را نور علی گذاشتند تا آئینه و جلوه گاه نور مقدس مولا امیرالمؤمنین (ع) باشد.
پدرش به کشاورزی و دامداری سنتی اشتغال داشت و تمام خانواده در امور معیشت با هم همکاری داشتند، نورعلی فرزند دوم خانواده بود و ۴ خواهر و ۴ برادر نیز داشت.
او در شش سالگی به مدرسه رفت و اولین سال ورودش به مدرسه مصادف بود با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی که انقلابش معجزه قرن بیستم نامگذاری شد و رژیم چند هزارسالهٔ شاهنشاهی را سرنگون کرد. شهید نورعلی در دوران تحصیلات ابتدائی، درس انقلاب و شهادت را کودکانه آموخت و با تمام وجود عشق شهدا و مشق ایثار را بر صفحهٔ دل پاک خود نگاشت.
هنوز چیزی از استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی نگذشته بود که جهانخواران و غارتگرانی که دستشان از منابع معدنی ایران و بیت المال کشور کوتاه شده بود با کمک به صدام ملعون در اول مهرماه ۱۳۵۹ به ایران حمله کردند و هزاران نفر از هموطنان ما را به شهادت رساندند و بسیاری از روستاها و شهرهای مرزی را به خاک و خون کشیدند، از تمام این مسائل و مشکلات، آنچه در ذهن کودکانه شهید نورعلی نقش می بست فقط فکر دفاع از مردم و انتقام کودکان بیگناه بود.
همزمان با پایان تحصیلات دوره ابتدایی، دائی نورعلی به نام شهید امان الله رضائی در سال ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید و روح مشتعل نورعلی را طوفانی تر کرد، لذا پس از این واقعه درس را رها کرد و علیرغم سن کم برای اعزام به جبهه داوطلب شد ولی او را نپذیرفتند و اصرار و خواهش و تمنای او بی تأثیر بود. از این دوران تمام وقت خود را در پایگاه مقاومت و مجالس شهدا و برنامه های مذهبی می گذراند و هر روز برای نبرد با دشمنان مصمم تر می شد، تا اینکه بالاخره با دست بردن در شناسنامه و التماس و سفارش و رضایت و وساطت والدین موفق به حضور در دوره آموزش نظامی در پادگان امام علی باجگاه شد و با توجه به کارائی و زرنگی و آمادگی بدنی نظر مسئولین را جلب کرد و در سیزده سالگی به همراه لشکر ۱۹ فجر فارس به جبهه های حق علیه باطل اعزام و مشغول به دفاع از ناموس و دین و وطن و آرمانهای انقلاب شد...
شهید نورعلی بردجی دارای اخلاقی عالی، روحیه ای مقاوم و تلاشگر بود و آرامش و اخلاص و معنویت در وجودش موج می زد. او عاشق مرام و منش حضرت قاسم ابن الحسن علیهم السلام بود و برای شهادت که برای او از عسل شیرین تر بود لحظه شماری می کرد.
ایشان نهایتاً در منطقه شلمچه، در عملیات کربلای ۴ به آرزوی خود که شهادت در راه خدا بود دست یافت و به خیل کربلائیان زمان پیوست و با شهادت مظلومانه اش، راه رزمندگان را برای پیروزی های بعدی و نهایتاً عزت و اقتدار نظام مقدس جمهوری اسلامی هموارتر کرد.
لازم به ذکر است که عملیات کربلای چهار کلاً سه روز، از سوم تا پنجم دیماه طول کشید و به خاطر خیانتهای داخلی و خارجی با شکست مواجه گردید و باعث شهادت مظلومانه تعداد زیادی از بهترین رزمندگان اسلام شد، شهید نورعلی بردجی نیز در روز دوم این عملیات یعنی چهارم دیماه ۱۳۶۵ به شهادت رسید، سن دقیق این شهید نوجوان هنگام شهادت ۱۳ سال و ۹ ماه و چهار روز بود و آن جمله مشهور حضرت امام خمینی را در یادها زنده کرد که در وصف «شهید حسین فهمیده» گفته بودند: رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. (صحیفه امام، ج ۱۴، ص:۷۳).
در ضمن، مادر صبور و مقاوم شهید نورعلی بردجی و خواهر شهید امان الله رضایی نیز در ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ در ۷۳ سالگی به برادر و فرزند شهیدش پیوست و در جوار گلزار شهدای روستای شیخ عبود و مزار شوهرش دفن گردید.
روحشان شاد و یادشان گرامی
++++++++++++++++++
با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳
شهید سیف الله عبودی فرزند مرحوم علی مدد و مرحومه شمسی عبودی در تاریخ ۱۳۴۳/۸/۴ در خانواده ای مذهبی و زحمتکش در روستای تاریخی و ولایتمدار شیخ عبود بیضا دیده به جهان گشود.
پدرش به کشاورزی و دامداری سنتی اشتغال داشت و دارای سه فرزند بود که شهید سیف الله فرزند اول خانواده بود.
ایشان از کودکی از هوش وافری برخوردار بود ولی مثل بسیاری از کودکان دوران قبل از انقلاب، تا پنجم ابتدائی بیشتر درس نخواند و پس از ترک تحصیل مشغول به کار کشاورزی و کارگری شد و پس از چندین سال توانست ذخیره ای برای خود پس انداز کند و یک زندگی کوچک سر و سامان دهد و ازدواج کند.
ایشان از کودکی با مسجد و هیئت های مذهبی ارتباط داشت و در برپائی مراسم دینی، در حد خود سهیم بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به صف مدافعین انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی پیوست و به عضویت پایگاه مقاومت درآمد.
در همین دوران خدمت مقدس سربازی را پشت سر گذاشت و ازدواج کرد که حاصل آن پیوند مقدس دو دختر است.
این جوانمرد دلاور که بسیار زرنگ و خوشفکر بود و اعتماد به نفس بالائی داشت پس از تهاجم گسترده ارتش بعث عراق در اول مهر ماه ۱۳۵۹ به مرزهای کشور عزیزمان، ایران سرفراز، به گروههای ایثارگر و شهادت طلب برای مبارزه با متجاوزین بعثی پیوست و در این جنگ نابرابر که اکثر کشورهای غربی و عربی به کمک صدام رفته بودند به کمک امام و انقلاب و وطن شتافت و با همرزمان و همسنگرانش در سراسر کشور، پوزۀ جهانخواران و نوکران داخلی و خارجی آنها را به خاک مذلت مالیدند.
شهید سیف الله عبودی نهایتاً در عملیات کربلای ۵ در شلمچه شرکت کرد و در سحرگاه ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ قایق آنها مورد اصابت خمپاره های دشمن قرار گرفت و با گروهی از همشهریانش بر اثر ترکشهای زیاد که به ناحیه شکم و پا و سر ایشان خورده بود در حالیکه رمز مقدس «یا زهرا» بر لب داشتند به فیض عظمای شهادت نائل شدند.
لازم به ذکر است که پیکر مطهر این عزیزان خونین کفن، پس از تشییع در شیراز و بیضا، در زادگاهشان، روستای ولایتمدار شیخ عبود به خاک سپرده شد و نقش فداکاریها و حماسه سازیهای آنها برای همیشه در دل آزادگان و حق شناسان باقی ماند.
روحشان شاد و یادشان گرامی
++++++++++++++++++
با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳
شهید علی عبودی فرزند مرحوم ولی الله و مرحومه زمان خانم عبودی در تاریخ ۱۳۴۲/۱/۱۵ در خانواده ای متدین و کشاورز و زحمتکش در روستای عاشورائی شیخ عبود بیضا دیده به عالم هستی گشود.
شغل پدرش کارگری و کشاورزی بود و سه دختر و چهار پسر داشت که شهید فرزند آخرشان بود.
شهید علی عبودی دوران تحصیل ابتدائی را در روستا گذراند ولی بخاطر مشکلات مالی و عدم علاقه به تحصیل، مدرسه را در دوره راهنمائی ادامه نداد و به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شد.
همزمان با شروع دوره جوانی به خدمت سربازی رفت و دوران خدمت وظیفهٔ خود را با عشق و علاقه در سالهای اول انقلاب به پایان رساند و پس از خدمت به روستا و شهر بازگشت و دوباره مشغول به کارگری در امور کشاورزی و ساختمانی شد، سپس ازدواج کرد و یک زندگی معنوی شروع نمود که ثمره این پیوند مقدس دو دختر می باشد.
شهید علی عبودی فردی نجیب، با اصالت، قوم وخویش دوست و اهل نماز و دعا و عبادت بود و در مسجد و هیئت و پایگاه مقاومت فعالیت می کرد.
از ابتدای نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، ایشان خودش را در مسیر این حرکت الهی قرار داد و از مدافعان و فدائیان ولایت فقیه شد.
از خصوصیات اخلاقی ایشان ارادت و احترام بسیار به روحانیت و سادات بودو اگرچه از سواد زیادی برخوردار نبود ولی دارای معرفت و بصیرتی عالی بود.
او بسیار زرنگ و خوش فکر بود و برای کمک به دیگران بویژه محرومین سر از پا نمی شناخت و برای کارهای مسجد و حسینیه نیز همیشه پای کار و آماده به خدمت بود.
پس از شروع جنگ تحمیلی، قلب مالامال از عشق وی به کربلای حسین او را آرام نگذاشت و قصد عزیمت به جبهه ها و رزم با متجاوزین بعثی را نمود. به همین جهت با تکمیل پرونده در سپاه زرقان به جبهه های جنوب اعزام و به همراه پسرخاله ها و اقوامش همراه با لشکر ۱۹ فجر فارس در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد و در شب حمله در حالیکه سوار قایق بودند در منطقه شلمچه، خمپاره به وسط قایقشان اصابت کرد و اکثر آنها را به آرزویشان که شهادت در راه خدا بود رساند. پیکر مطهر این عزیزان (یعنی شهیدان محمد رضا، علی، حکمت الله ، سیف الله و محمدحسن عبودی و شهید پیرمرادی) به پشت جبهه منتقل شد و پس از تشییع در شیراز و روستاهای منطقه، در عرض چندین روز در گلزار شهدای زادگاهشان ، شیخ عبود، آسمانی شدند.
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
++++++++++++++++++
با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳
شهید رسول زراعت پیشه فرزند علی اکبر و خانم عالم بها عبودی در تاریخ ۱۳۳۸/۶/۵ در خانواده ای متدین و تلاشگر در روستای تاریخی و مذهبی «شیخ عبود بیضا» دیده به جهان گشود. ایشان فرزند سوم خانواده بود و دو خواهر و چهار برادر دیگر نیز داشت. پدرش به کشاورزی و دامداری سنتی اشتغال داشت.
شهید تا پنجم ابتدائی در مدرسه روستا سپری کرد و بخاطر علاقه به امور فنی، به عنوان شاگرد تعمیرکار موتور و دوچرخه مشغول به کار شد و پس از مدتی به استادی و مهارت رسید و خودش مغازه ای راه انداخت و مشتریان زیادی از محل خود و روستاهای دیگر داشت.
با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به صفوف انقلابیون پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای حفظ و حراست از انقلاب به عضویت پایگاه مقاومت در آمد و زندگی خود را وقف دفاع از اسلام و انقلاب و وطن کرد.
در دورانجوانی به سربازی رفت و این دوره را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از آن با دخترخاله اش (خواهر شهید محمد رضا عبودی) ازدواج کرد که حاصل این پیوند آسمانی سه پسر و دو دختر است.
ایشان اگرچه بخاطر زحمت و فعالیت، دارای یک زندگی نسبتاً خوب بود اما با شروع جنگ تحمیلی، کار و زندگی را رها کرد و به صف رزمندگان اسلام پیوست چون غیرت و جوانمردی به او اجازه نمی داد که در خانه بنشیند و هجوم بیگانگان را در خاک و سرزمین مادری خود تماشا کند لذا پس از شروع جنگ تحمیلی و حمله متجاوزین و غارتگران بین المللی به ایران عزیز به رزمندگان جان بر کف اسلام پیوست و با توجه به اینکه آموزشهای نظامی در دوران سربازی دیده بود همراه با سپاه فجر استان فارس در جبهه های نبرد حق علیه باطل به خدمت خالصانه و فداکاری و حماسه سازی مشغول شد.
شهید رسول زراعت پیشه چندین بار به جبهه اعزام شد ودر چندین عملیات شرکت کرد مخصوصاً در عملیات والفجر ۱۰ که در جنگ تن به تن با دشمنان و متجاوزان بعثی با ترکش نارنجک از ناحیه نخاع در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱ در منطقه حلبچه شدیداً مجروح و به افتخار جانبازی نائل آمد و سخت ترین دوره زندگی او شروع شد.
ایشان مدتها در بیمارستان، سپس در نقاهتگاهی در محله عفیف آباد شیراز بود، پس از آن نیز یک عمر بستری و روی ویلچر بود ولی همسر فداکارش در این دوران سی ساله با تمام وجود از او محافظت و پرستاری می کرد، و در مجاهدتی که اَجرش کمتر از شهادت نیست، مثل پروانه دور وجود این جانباز گرانقدر می چرخید... شهید رسول زراعت پیشه، بعد از جانبازی نیز در مسجد و جامعه فعالیت اجتماعی و انقلابی داشت و همیشه از آرمان امام خمینی و شهدا دفاع میکرد. عشق و ارادت شدید به امام حسین و اخلاص و از خود گذشتگی و تواضع بارزترین خصوصیت شهید زراعت پیشه بود.
ایشان که آرزومند و مشتاق زیارت کربلا بود، نهایتاً توفیق زیارت کربلا با ویلچر، نصیبش شد و سه روز بعد از بازگشت از کربلا در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ به خیل شهیدان کربلائی پیوست و روح مطهرش در خیمه مولایش حضرت ابالفضل العباس آرام گرفت و پیکر نحیف و رنجدیده اش در گلزار مطهر شهدای روستای شیخ عبود در کنار همرزمانش، مخصوصاً پسرخاله هایش، شهیدان: محمد رضا عبودی و علی عبودی به خاک سپرده شده شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
++++++++++++++++++
با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳
بسم رب الشهداء والصدیقین
شهید محمد رضا عبودی فرزند ابراهیم و جهان خانم عبودی در سال ۱۳۴۲ در خانواده ای متوسط و مذهبی، پایبند به اصول و اخلاق اسلامی در روستای ولایتمدار شیخ عبود بیضای فارس پا به عرصه وجود نهاد. دوران کودکی در سایه پدر و مادری مهربان و مؤمن، فردی متدین و عاشق به خدا تربیت شد.
پدرش کشاورز بود و روی زمینهای خودش کار می کرد، مادر نیز خانه دار بود ولی مثل تمام زنان روستا به شوهرش در امور معیشت خانواده کمک می کرد.
شهید فرزند سوم بود و خانوادهٔ او دو پسر و سه دختر دیگر (تنی و ناتنی) نیز دارند.
ایشان در سن هفت سالگی به مدرسه ابتدائی در روستا فرستاده شد و در کنار تحصیل به عبادات و نمازهای جماعت و مراسم مذهبی مسجد حضرت ولیعصر روستا اهمیت زیادی می داد و در کارهای مزرعه و خانه به والدین کمک پدر و مادر می کرد.
ایشان دوران راهنمایی و متوسطه را مدارس دو روستای همسایه گذراند و مجبور بود هر روز برای رسیدن به مدرسه یک راه طولانی را در سرما و گرما طی کند...
دوران تحصیل ایشان در دبیرستان مصادف بود با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی، که شهید عبودی در حد خود در مراسم و برنامه های انقلاب در شیراز و منطقه شرکت می کرد.
شهید محمد رضا عبودی پس از اخذ دیپلم به سربازی رفت و این دوره مقدس را در نیروی انتظامی منطقه الگودرز به پایان رساند و برای اداره امور زندگی به روستا بازگشت اما شروع جنگ تحمیلی دشمنان علیه ایران و حکومت نوپای جمهوری اسلامی باعث شد که دوباره ایشان جذب جبهه ها شود و به دفاع از دین و ناموس وطن برخیزد و با توجه به اینکه آموزشهای نظامی دیده بود و از سواد و معرفت بالائی برخوردار بود مسئولیتهائی در جبهه به ایشان واگذار می شد.
ایشان در دانشگاه شیراز قبول شده بود و در روستا نیز عضو پایگاه مقاومت شهید چمران بود و در تمام برنامه های تبلیغی و نظامی پایگاه حضوری فعال داشت.
شهید پس از پایان مأموریت در جبهه های جنوب به روستا بازگشت و مشغول کسب و کار شد و در همین دوران ازدواج کرد... اما غیرت و آزادگی به او اجازه نداد در محل بماند، لذا کار و کسب و دانشگاه را رها کرد و دوباره با «سپاه محمد» به لشکر ۱۹ فجر سپاه فارس پیوست و همراه با رزمندگان سپاه زرقان عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد، هرچند دو برادر دیگر ایشان نیز در خطوط مقدم نبرد بودند و لازم بود یکی در محل از والدین آنها نگهداری کند.
نهایتاً در عملیات شکوهمند کربلای ۵ شرکت کرد و در منطقه شلمچه، در قایق، به همراه گروهی دیگر از همرزمانش به درجه رفیع شهادت رسیدند که همگی از ناحیه شکم و سر و سینه مورد اصابت ترکشهای خمپاره قرار گرفته بودند. مزار مطهر ایشان در گلزار شهدای روستای «شیخ عبود بیضا»ست.
لازم به ذکر است که حاصل ازدواج شهید محمد رضا عبودی یک دختر است که بعد از شهادت پدر بزرگوارشان تولد شد.
در ضمن، شهید محمد رضا عبودی، شهید رسول زراعت پیشه و شهید علی عبودی پسرخاله هستند از سه خواهر به نامهای جهان خانم، عالم بها و زمان که این سه مادر آسمانی، با داغ فرزندان مؤمن و رشیدشان به رحمت خدا رفته و به شهیدانشان پیوسته اند و در جوار گلزار شهدای شیخ عبود دفن شده اند.
روحشان شاد و یادشان گرامی
++++++++
چند خاطره به نقل از حاجاسماعیل عبودی، از یادگاران دفاع مقدس و برادر این شهید بزرگوار:
۱
شهید محمد رضا عبودی از بصیرت بالائی برخوردار بود، در زمانی که بنی صدر رئیس جمهور بود و تقریباً تمام مردم از او حمایت می کردند، شهید محمد رضا عبودی می گفت: بنی صدر خائن است و آخر به نظام ضربه می زند.... پدرم با ایشان مخالفت کرد و گفت او نماینده تمام مردم است ولی شهید گفت در آینده معلوم می شود...
۲
قبل از اینکه برادرم، محمد رضا، به جبهه اعزام شود به خانه ما رفته بود و همسرم با انار از ایشان پذیرائی کرده بود، محمدرضا پس از خوردن انار، دست به سوی آسمان بالا برده بود و گفته بود: خدایا اگر قرار است شهادت نصیب برادرم شود، به من لطف کن و توفیق شهادت برادرم را به من بده...
در ضمن در همانجا که انار خورده، دانه ای انار افتاده و سبز شده که اینک یک درخت سی چهل سالهٔ سرسبز و پر بار است و مشهور به انار شهید است.
بعداً معلوم شد این دعای برادرم دقیقاً در زمانی بوده که من در جبهه در چند قدمی شهادت بودم ولی نصیبم نشد...
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
++++++++++++++++++
با سلام، لطفاً نظرات اصلاحی و تکمیلی خود را در مورد این شهید گرانقدر ارسال فرمائید. ارادتمند: صادقی۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳
بنام خدا/ با سلام و عرض ادب.......، از خانواده های معظم شهدای شهید آباد و کل شهرستان بیضا، دوستان، صاحبنظران، ایثارگران و بسیجیان عزیز خواهشمندیم کتاب زیر را دانلود، مطالعه و پیشنهادات و اشکالات آن را با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ صادقی، تذکر دهید تا قبل از چاپ، با نام خودتان، تصحیح و تکمیل شود. اجرتان با سیدالشهدا ء علیه السلام
دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق، شهدای گرانقدر شهیدآبادبیضا
شامل زندگینامه ها و وصیت نامه ها / ۴۸ صفحه رُقعی، حجم: 887 کیلوبایت، یا علی، التماس دعا
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ما را به تب گلوله ها بسپارند - خاکسترمان را به خدا بسپارند
سخت است میان خاک وخون رقصیدن - این کار بزرگ را به ما بسپارند
شعر روی سنگ مزار شهید بزرگوار خانقلی اسفندیاری بیات
ارتحال مادر گرامی و همسر شهید؛ و دو خاطره از پدر، در ادامه مطلب
بسم رب الشهداء والصدیقین
۱- شهید لطف الله زارع / امرالله / 1338 / ملک آباد کربال/ 21/4/1361 / بسیج/ شلمچه/ گلزار شهدای مرودشت
۲- شهید محمد حسن زمانی/ عباس/ 19/1/1318 زرقان/ 21/4/1365 / بسیج / فاو / گلزار شهدای زرقان
۳- شهید صمد کوهکن / صفر/ 15/9/1345 زرقان /21/4/1367 / سرباز ارتش / زبیدات / گلزار شهدای زرقان
فردا، سالروز شهادت شهید بزرگوار :
شهید اسماعیل اصلاحی / سیف اله 5/1/1346/ زرقان/ 22/4/1367 / سرباز انتظامی/ دهلران/ گلزار شهدای زرقان
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
بسم رب الشهداء و الصدیقین
امروز بیستم خرداد، سالروز عملیات قدس ۳ و شهادت پنج قهرمان ملی، پنج لاله پرپر ولایت، پنج شهید خونین کفن عشق از شهر ولایتمدار و شهیدپرور زرقان است، سه شهید زرقانی و دو شهید گمنام پارک آزادگان که مهمان شهر ما هستند و شناسائی شدند...
۱- شهید علی شیر بویراحمدی/جمشید/1346ممسنی/ 20/4/1364 /بسیج/ عملیات قدس 3 میمک/ پارک آزادگان زرقان
۲- شهید احمد فهیمی / حسن /8/11/1342 زرقان/ 20/4/1364 / بسیج /میمک/ گلزار شهدای شیراز
۳- شهید اسماعیل پاکنیت/ حسین/۱۳۴۵/۱۱/۱۳/ زرقان / 20/4/1364 /بسیج/ میمک دهلران قدس3 / گلزار شهدای زرقان
۴- شهیدسیدحسن ساجدی منش/هدایت الله /10/12/1345 مرودشت /20/4/1364/بسیج/عملیات قدس3 میمک/ پارک آزادگان زرقان
۵- شهید محمد مرادی / مرادعلی 20/2/1345 زرقان 20/4/1364 / پاسدار/ میمک دهلران / گلزار شهدای زرقان
توضیحاتی در مورد عملیات قدس ۳ - به نقل از سایت ویکی دفاع در ادامه مطلب...
بسم رب الشهداء و الصدیقین
مراد خویش را دیدی و رفتی
قبای نور پوشیدی و رفتی
چنان با عشق خو کردی که حتی
به روی مرگ خندیدی و رفتی
شهید یحیی فرج زاده فرزند غریب
ولادت : ۱۳۴۳/۴/۱۶ باجگاه، شیراز
شهادت : ۱۳۶۴/۴/۲۰ عملیات قدس ۳ منطقه بیات
آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه
شهید یحیى فرجزاده در تاریخ ۱۳۴۳/۴/۱۶ در روستای باجگاه دیده به جهان گشود.
در سن ۷ سالگی به بعد بسیار کمک حال مادر بوده و در کارهای خانه به مادرش کمک میکرد. وقتی که مادرش از خانه بیرون میرفت هنگام بازگشت به خانه میدید که فرزندش همه کارهای خانه را انجام داده است.
بعد از اتمام دوران کودکی و دبستان و رفتن به مدرسه راهنمایی و گذراندن این دوره تحصیلی عضوی از بسیج میشود و برای اولین بار در روستای باجگاه جهاد سازندگی را راه اندازی میکند... سپس به عضویت سپاه پاسداران در آمد که در آن حال جوانی بسیار فداکار بود بطوریکه همه درآمد خود را به افراد مستمند و نیازمند کمک می کرد.
سرانجام در تاریخ ۱۳۶۴/۴/۲۰ گروهی ۳۰نفره به فرماندهی ایشان در عملیات قدس ۳ شرکت نموده که به دو گروه ۱۵ نفره تقسیم میشوند گروهی که شهید یحیی با آنها بوده همگی براثر حمله هلی کوپترهای دشمن از بالای سر به درجه رفیع شهادت نائل می گردند.
بعد از ۴ سال پیکر مبارک این شهید گرانقدر در کنار هم محلی های شهیدش به خاک سپرده می شود.
=======================
وصیت نامه شهید یحیی فرجزاده
شهید یحیی فرجزاده
یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنظوا من رحمت الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا و هو الغفور الرحیم... ای بندگانی که به نفسهای خود ستم کردید از رحمت خدا نا امید نشوید خداوند گناهان شما را می بخشد که او بخشنده و
مهربان است
ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
ای پروردگار من ای خدا در آن هنگام روز مرگ یا قیامت که حجیت قطع میگردد و زبانم از جوابت لال و عقل و هوش مضطرب میگردد در آن حال تو به من رحم کن خدایا بر رسوایی و عیوبم پرده بکش و از بلاها حفظ کن و از گناهان نگاه دار به حق رئوفتت و رحمتت ای امید بزرگ من به من شهادت یعنی شیرین ترین شیرینی ها را بنوشان
بار پروردگارا مرا از جمیع خطایا و گناهان پاک نما و بعد به شهادت برسان. پروردگارا کمکم کن تا بتوانم توشه ام را برای سفر زیاد کنم خودم را مهیای به رسیدن به لقاء تو کنم.
و اما خانواده گرامی ام ، پدر و مادر عزیزم اکنون که این چند خط محقرانه را به عنوان وصیت نامه اما نه به شکل عامه فقط به صورت چند توصیه و ذکر احوال خودم برایتان مینویسم در جبهه غرب بسر میبریم
آیه کتب علیکم اذا حضر الموت احدهم الموت ان ترک خیر الوصیه الله الذین... مرا براین داشت که این چند خط را به حضورتان تقدیم کنم تا اگر توفیق از طرف رب العالمین نصیب حقیر گشت که بعد از بخشیده شدن گناهانم به درجه رفیع شهادت برسم به رسم یادگار و چند نصیحت پیش شما امانت بماند.
این جانب در صحت و سلامت عقل و جسم اعلام میکنم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان على ولی الله و به عنوان یکی از سربازان جنود خدا جنگ ایران و عراق را جنگ حق علیه باطل می بینم، اگر طالب سعادت دنیا آخرت هستید راه امام خمینی را که همان راه حسین (ع) هست بروید و بدانید به سعادت نمیرسد کسی مگر اینکه در ر رضایت حق تعالى سختیها و مشقتها و مصیبتها ببیند.
عزیزانم سعی کنید مساجد را بنا به گفته امام خالی نگذارید و همواره با شرکت در مراسم نماز جماعت و عزاداریها و مراسم دعاها حضور خود را در صحنه اعلام دارید و همواره برای طول عمر امام پیروزی اسلام و مسلمین در جهان دعا نمایید.
در پایان از کلیه دوستان و آشنایان و همسایگان و قوم و خویشان میخواهم برای حقیر از خداوند طلب آمرزش و اگر خطایی از این جانب سر زده که موجب ناراحتی شما گردیده مرا حلال کنید
پنجشنبه 25/11/1363 پادگان ابوذر غرب
یحیی فرجزاده
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار الهی آمین یا رب
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پرهرو باد
کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه
بازتایپ، ویرایش و انتشار :انتشارات هدهد ... التماس دعا
توضیحات در مورد عملیات قدس ۳ در ادامه مطلب...
چند فرد مسلح به کلانتری ۱۶ زاهدان در جنوب مصلای اهلسنت حمله کردند که این درگیری پس از چند ساعت تبادل آتش، با شهادت ۲ مأمور پلیس و هلاکت تروریستها به پایان رسید.... بقیه در ادامه مطلب
شیعه ، همسو با مرام اولیا
عشق میورزد به کل انبیا
عشق ورزیدن به کل کائنات
شیعه را سرلوحه باشد در حیات
هست احمد برترین مخلوق حق
اشرف و کاملترین مخلوق حق
عشق بر احمد، طریق انبیاست
چونکه او معشوق و محبوب خداست
هرکسی بر حضرت حق، عاشق است
عاشق او نیز ذات خالق است
برترین عاشق به حق چون مصطفاست
مصطفی هم برترین یار خداست
چون حبیب است و بُود محبوب حق
عشق بر احمد، بُود مطلوب حق
*****
کیست احمد؟ جمع زهرا و علی
ذات حق در چارده نور جلی
شیعه با اسماء پاک اولیا
عشقباری مینماید با خدا
هیچ دین و مذهبی در روزگار
نیست مثل شیعه، غرق عشق یار
شیعه میمیرد برای اولیا
مینماید جان فدای اولیا
میرود قربان نام اهلبیت
میشود از جان غلام اهلبیت
*****
شیعه اهل سنت پیغمبر است
سنت احمد، ولای حیدر است
گر ندارد مسلمی این را قبول
فارغ است از دین و آئین رسول
*****
گر نبودی خطبۀ ناب غدیر
باز، بودی مرتضی مولا و میر
گفت: هرکس من به او هستم «ولّی»
بعد من مولای او باشد علی
این «ولّی» دارد دو معنا در شعار
هم امیر و جانشین هم دوستدار
مرتضی در هر دو معنا مقتداست
هم امیرالمؤمنین هم عشق ماست
آنچه باشد روح پیغام غدیر
نیست تنها انتخاب آن امیر
بلکه باشد نعمت تکمیل دین
منت خاص خدا بر مسلمین
والسلام
محمد حسین صادقی – زرقان فارس
روایتی از شکنجهگاه منافقین در خیابان بهار تهران/ جنایاتی که روی داعش را هم سفید میکند
وقتی طالب دوباره به هوش آمد جواد از او اطلاعات میخواست و در مورد یکسری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب به دست آورده بود سؤال میکرد و میگفت آدرس دوستانت را به ما بده که طالب جوابی نمیداد. جواد گفت این طوری نمیشود، باید این را کبابش کرد!... بقیه در ادامه مطلب...
بسم رب الشهداء والصدیقین
شهید «مصیب درستکار» فرزند «محمد»، سوم شهریور ۱۳۴۷ در مرودشت دیده به جهان گشود.
وی که دانشجوی رشته عربی و از خبرنگاران روزنامه جمهوری اسلامی بود در سال ۱۳۶۲ قبل از سن ۱۸ سالگی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و در سیزدهم دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
این شهید والامقام در بخشی از وصیت نامه خودش این چنین نگاشته است: اینجانب مصیب درستکار فرزند محمد بنا به وظیفه شرعی و انسانی به سوی نور یعنی جبهههای حق میروم. خدا را شاهد میگیرم که هرگز در پی مقام و ریاست نیستم و میروم که معشوق خود یعنی شهادت را در آغوش گیرم.
********
لازم به ذکر است که مرحومه مغفوره حاجیه خانم حبیبه زارعی فرزند مرحوم علی، مادر گرامی شهید بزرگوار مصیب درستکار از شهدای خبرنگار هشت سال دفاع مقدس روز ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ پس از سالها دوری از فرزند شهیدش و به علت کهولت سن دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبودش شتافت و روحش در جوار فرزند شهیدش آرام گرفت.
پدر بزرگوار ایشان، مرحوم مغفور حاج محمد درستکار فرزند مرحوم درویش نیز در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۵ به فرزند شهیدش پیوسته بود.
روحشان شاد و یادشان گرامی
هوالجمیل
روستای جیان بیضا در سال ۱۳۶۱ یعنی سال دوم جنگ تحمیلی در عرض چند ماه پنج شهید عزیز تقدیم اسلام و انقلاب کرد و این تعداد برای یک روستا در چندین ماه زیاد بود در حالی که بسیاری از روستاها و حتی شهرهای کوچک تا آن زمان اصلاً شهید نداده بودند، به همین خاطر از همان سال، ناخودآگاه، روستای جیان بیضا در بین روستاهای منطقه به شهید آباد مشهور شد و این نام مقدس، بعدها در تقسیمات کشوری نیز رسمیت یافت.
--------------------
اسامی مقدس شهدای گرانقدر روستای شهید آباد بیضا، طبق آمار سایت نوید شاهد بنیاد شهید که متأسفانه آرامگاه همگی را گلزار شهید آباد خرم بید ذکر کرده بجز مزار شهید شاهپور دهقان که امام زاده عقیل ذکر شده که آن هم اشتباه است، آرامگاه تمام این عزیزان در آرامستان امام زاده سید رزاق روستای شهید آباد بیضاست یا همان جیان سابق. در ضمن اسم و فامیل این عزیزان دقیقاً به همین طریق در سایت نوید شاهد نوشته شده است:
نثار ارواح مطهرشان صلوات و فاتحه
نظرات شما عزیزان را دیده در راهیم . والسلام / خادم الشهداء : محمد حسین صادقی 09176112253 زرقان فارس
بنام خدا/ با سلام و عرض ادب.......، از خانواده های معظم شهدای شهید آباد و کل شهرستان بیضا، دوستان، صاحبنظران، ایثارگران و بسیجیان عزیز خواهشمندیم کتاب زیر را دانلود، مطالعه و پیشنهادات و اشکالات آن را با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ صادقی، تذکر دهید تا قبل از چاپ، با نام خودتان، تصحیح و تکمیل شود. اجرتان با سیدالشهدا ء علیه السلام
دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق، شهدای گرانقدر شهیدآبادبیضا
شامل زندگینامه ها و وصیت نامه ها / ۴۸ صفحه رُقعی، حجم: 887 کیلوبایت، یا علی، التماس دعا
بسم رب الشهداء والصدیقین
قسم به خون شهیدان حسین با ما بود
و راز قدرت ما ذکر نام آقا بود
به کربلای مصلای صد شهید قسم
که مقتدای شهیدان عزیز زهرا بود
شهید قاسم اسفندیاری
فرزند حسین
ولادت: 8 فروردین 1340 باجگاه
شهادت: 9 آبان 1360 بستان
محل شهادت بستان
نام عملیات طریق القدس
وصیت نامه شهید قاسم اسفندیاری
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
امروز پنجشنبه به تاریخ ۱۳۶۰/۶/۱۲ روز خوشحالی من می باشد چرا که به ما خبر حمله داده اند و دستور داده اند که وسایل فردی خود را جمع و جور نماییم و شب جمعه ساعت ۳ الی ۴ حمله می کنیم و من جزء گروه ۱ می باشم و روحیه گروه در سطح عالی می باشد.
خدایا من فقط در این زندگی جانی دارم که خودت به من عطا فرموده ای و از تو می خواهم اول از این حمله پیروزی و وقتی پیروزی را مشاهده کردم مرگ را به من عطا کنی...
خیلی دلم میخواهد به شهدا بپیوندم هرچند که لیاقت شهید شدن را در خود نمی بینم، گرچه می دانم تنها در سایه رهبری و وجود امام می باشد که کوخ نشینها بر کاخ نشینها پیروز خواهند شد.
مرگ را در این حمله برخود ترجیح می دهم گرچه می دانم که تنها اسلام ، یار و مددکار مستضعفین جهان می باشد. تنها امام و ولایت فقیه می باشد که می توانند حکومت توحیدی تو را بر جهان بگسترانند و زمینه ای برای ظهور امام زمان (عج) باشد خدایا از تو از ته قلب میخواهم که خواهش بنده ناچیز خود را قبول نمایی و تا ظهور حضرت مهدی (عج) خمینی عزیز را برای ملت ایران زنده بداری.
اما ای پدر و مادرعزیزم، امیدوارم که مرا ببخشید چون هیچ زمانی فرزند لایقی برای شما نبودم.
وقتی به زندگی مادی اطراف بالاتر از خود می نگریستم چیزهایی می دیدم که در خود نمی یافتم اگرچه در سایه انقلاب ایران زندگی آنها برای من پوچ ماندند چون فهمیدم که امام میگوید این انقلاب مال کوخ نشینهاست....
در آخر از پدر عزیز و بزرگوارم می خواهم مرا بخشد اما از مادر عزیزم که همیشه و همه زمان به فکر او می باشم که
برای فرزندانش بخصوص من زحمت بسیار کشید.
مادر عزیز من هیچوقت زحمات تو را از یاد نبردم و زمانی قدر تو را فهمیدم که کاری از دستم بر نمی آمد زمانی بود که به سربازی آمده بودم یعنی قبل از سربازی هیچوقت به تو فکر نکرده بودم و تو باید افتخار کنی فرزندت را بزرگ نمودی، شب و روز برای او سوختی و بزرگ نمودی و الان در برابر دشمنان اسلام جان خود را گذاشته و آرزوی مرگ می کند و از خدای خود می خواهد که اسلام و امام را پیروز نماید و بعد از آن مرگ می خواهد، مادر عزیز دلم می خواهد مانند حضرت زینب شکیبا و بردبار باشی و هیچ زمان از امام دست برنداری و اگر زمانی هم رسید که احتیاج به تو برای حفاظت اسلام باشد با جان بپذیری هرچند که عمری را با زحمت پشت سر گذاشته ای و در پایان از تو و پدرم می خواهم که همیشه شکیبا و بردبار باشید.
به امید پیروزی مسلمین و مستضعفین جهان
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
مرگ بر منافقین کافر مرگ بر دشمنان اسلام
و در آخر از خواهران و برادران خداحافظی می نمایم و برای آنها آرزوی موفقیت در راه اسلام و امام می نمایم. از کلیه دوستان و آشنایان و قوم و خویشان خداحافظی می نمایم و امیدوارم هرچه بدی دیدید ببخشید. والسلام - قاسم اسفندیاری ۶۰/۹/۱۲
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه
بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا
بسم رب الشهداء و الصدیقین
تعدادی از وصیت نامه های (بازنویسی نشده) شهدای گرانقدر روستای شهید آباد بیضا
با تشکر از برادر و سرور عزیزم ، یادگار دفاع مقدس، حاج ضامن دهقان
از تمام اقوام و دوستان گرامی شهدا تقاضا داریم هرگونه نامه و نوشته و اثری از شهدای بزرگوار شهید آباد و بیضا دارند به ایتا ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ بفرستند تا بازنویسی شود و با نام خودشان در سایت و کتاب درج گردد..... بقیه در ادامه مطلب:...
هوالجمیل
آمار شهدای گردانهای فجر و کمیل لشکر 33 المهدی فارس بر اساس تاریخ عملیاتها و ترتیب شهادت به روایت برادرم حاج محمد تقی صادقی که در تمام عملیاتهای زیر (بجز والفجر2) حضور داشته و در سه عملیات مجروح شده بویژه در عملیات بدر از ناحیه قلب.
شهدای عملیات والفجر 2 در حاجی عمران ، سال 62
شهیدسیدمحمد بهارلو، شهیدمحمد رضا حاج زمانی، شهیدعبدالاحد خدامی، شهیدعباس گلمحمدی، ابوالفضل ما هم در آن عملیات بود که شدیداً مجروح شد.
و شهید مسعود جمشیدی نیا که مدت کمی مفقود بود ولی شهادتش قطعی بود.
2- شهدای عملیات خیبر در تاریخ 11/11/1362 در جزیره مجنون شهید سعید شیعه، شهید علی اکبر مقدم و شهید عبدالواحد شفیعی
3 – شهدای عملیات بدر در 25/12/1363 در شرق دجله
شهیدمحمد هاشم حاتم زاده، شهید جواد گلمحمدی، شهید جواد شعبانی، شهید سید علی اکبر زرقانی، شهید کربلائی تقی خدامی و شهید عباس شیعه که فقط پیکر عباس شیعه به عقب منتقل شد و بقیه سالها مفقود بودند.
4- شهدای عملیات والفجر 8 در فاو
شهید غلامعلی مرادی، شهید محمد رضا آل طه و شهید عباس شعبانی.
شهید محمد حسن زمانی و شهید سیدعباس حسینی بعد از عملیات در منطقه پدآفندی فاو شهید شدند
5- شهید عملیات کربلای در محور ابوالخصیب در تاریخ 5/10/1365 ، شهید محمد حسین شیعه که سالها مفقود بود.
6- شهیدان مرحله اول کربلای 5 در محور شلمچه در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۶۵
شهید عبدالرضا (سعید)زارعی، شهید غلامرضا زارعی، شهید حمید قائدشرف، شهید سیدحسین حسینی، شهید محمد جعفر ایزدپور (مؤمن)، شهید علیرضا نتیجه بر، شهید عبداله مقدم، شهید اصغر کلان، شهید محمد رضا رضائی، و شهید محمد جعفر بذرافکن.
شهدای مرحله دوم کربلای 5 – شهید مراد نجاتی و شهید علی اصغر جعفری
7- شهدای عملیات کربلای 8 در شلمچه 18/1/1366
شهید عبدالرضا غفاری پور، شهید محمد خالص حقیقی، شهید محمدعلی خالص حقیقی، شهید علی اکبر علیشاهی، شهید علی اصغر سیف، شهید محمد رضا جاوید، شهید محمد رضا روحانی پور، شهید غلامعلی محمدی، شهید عباس حاجی زمانی و شهید ابوالفضل صادقی
ابوالفضل بعد از عملیات بدر از گردان فجر به گردان کمیل رفت.
سید جواد در سال 63 در عملیات بدر از ناحیه چشم چپ جانباز شد و در سال 65 در جبهۀ حاج عمران از ناحیه نخاع آسیب دید و جانباز قطع نخاعی شد.
حاج محمد (غلامحسین) نعمت اللهی بعد از کربلای 5 جانباز وقطع نخاعی شد.
شهید سیاوش (محمود) همتی عضو گردان کمیل در اواخر جنگ به شهادت رسید و حدود 30 سال مفقود بود و آثاری از پیکرش در سال 1395 در گلزار شهدای زرقان دفن شد.
والسلام - نثار ارواح مطهر شهدا، فاتحه مع الصلوات
یا حسین / انتشارات هدهد
به گزارش روز یکشنبه ایرنا از پایگاه اطلاعرسانی ارتش، برابر تصویب شورای عالی نشانها در ارتش، بهپاس فرماندهی و مدیریت جهادی در صحنهها و برهههای سرنوشتساز دوران پیروزی انقلاب تا عملیاتهای مختلف دفاع مقدس و ایثار و بذل جان در اعتلای ایران سربلند اسلامی، نشان فداکاری به شهید والامقام ارتش اسلام؛ سرلشکر «ایرج رستمی» که سرسختانه در خط مقدم دفاع از استقلال، تمامیت ارضی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایستادهاند تعلق گرفت و توسط فرمانده کل ارتش به خانواده این شهید معزز اهدا شد. نشان فداکاری که اعطایی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) به ارتش جمهوری اسلامی ایران است، نماد ایثار و از خودگذشتگی دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاه افسری امام علی(ع) ارتش است که در راه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران مردانه ایستاده و دفاع کردهاند..... بقیه در ادامه مطلب
هوالجمیل
شهدای گرانقدر روستای شهید آباد بیضا به ترتیب تاریخ شهادت
۱
شهید محمد رضا کشاورز
فرزند علی، عضویت : بسیجی
ولادت : ۱۳۴۴ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۱/۵/۲ مکان ؟
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۲
شهید مراد محمدی
فرزند علی، عضویت : بسیجی
ولادت : ۱۳۴۴ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۱/۷/۲۸ دشت عباس
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۳
شهید سید مسلم سادات جیانی
فرزند سید نجیم، بسیجی
ولادت: ۱۳۴۶ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۱ جبههٔ عین خوش
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۴
شهید علی بخش دهقان
فرزند خدا بخش، بسیجی
ولادت : ۱۳۴۲ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۱/۱۲/۲۸ کارزون
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۵
شهید مصیب دهقان
فرزند : الله کرم، بسیجی
ولادت : ۱۳۳۷ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۱/۱۲/۲۸ کازرون
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۶
شهید شاهپور دهقان
فرزند خلیل، ارتشی، هوابرد
ولادت : ۱۳۲۳ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۲/۷/۲۸ مریوان
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۷
شهید هادی کشاورز
فرزند خداویس، بسیجی
ولادت : ۱۳۱۱ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۳/۳/۵ جزیره مجنون
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۸
شهید داوود کشکولی
فرزند : بهمن ، بسیجی
ولادت : ۱۳۴۸ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۶/۱۲/۲۷ مریوان
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۹
شهید نسیم اله کشاورز
فرزند عین الله ، بسیجی
ولادت : ۱۳۴۹ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۶/۱۲/۳۰ خُرمال، والفجر ۱۰
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
۱۰ ؟؟؟
شهید هاشم کاظمی
فرزند بهرام
ولادت : ۱۳۴۰ جیان بیضا (شهید آباد)
شهادت : ۱۳۶۲/۱/۱ قصر شیرین
عضو سپاه مرودشت
آرامگاه : گلزار شهدای روستای شهید آباد بیضا
والسلام
روحمان از یادشان شاد و راهشان پر رهرو باد
با تشکر و سپاس بیکران از دوستان و سروران گرامی، حاج صالح نظروند و حاج ضامن دهقان
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید عباس بانشی
فرزند : شهید عوض آقا بانشی
ولادت : ۱۳۵۰/۹/۱۸ بانش
شهادت: ۱۳۶۷/۳/۴ شلمچه
آرامگاه : سینه عاشقان ولایت
================
شهید عباس بانشی
نام پدر شهید عوض آقا بانشی
تولد: سال ۵۰
شهادت: ۶۷
چهار ماه از شروع تهیه ی نرم افزار جامع شهدای بانش می گذرد این بار در صبح روز سوم آبان به همراه گروه وارد خانه ای شدیم که بوی انتظار و صبر و نگاههای به در خیره شده ی مادر می
خانه ای که با دستان پر توان پدر شهید خانواده و پسر خانواده درست شده بود و هنوز منتظر است که پسر خانواده برگردد و....
همراه میشویم با مادر خانواده از خاطرات نوجوان هفده ساله .
بعد از به دنیا آمدن دختر اولم ، نه سال انتظار به دنیا آمدن نوزادی را می کشیدیم و بالاخره از امامزاده ایوب حاجت گرفتم. نوزادم در صبح گاه یکی از روزهای سال پنجاه به دنیا آمد پدرش او عباس را نامید . پسرم هفت ساله شد و او را از زیر قرآن روانه ی مدرسه کردم . پسرم نسبت به بقیه ی هم سن و سالانش بچه ی آرامی بود .
دوران ابتدایی را همراه با بازیهای کودکانه به پایان رساند و وارد مدرسه راهنمایی شد. از آنجا که اهالی روستا و همچنین خانواده ی ما بر روی مسائل اسلام پایبند بودند عباس نیز با این روحیات رشد کرد و بر در حیاط منزلمان نوشته بود خواهرم حجاب تو سنگر است .
ماه محرم چفیه به کمرش می بست و به همراه پدرش به عزاداری می رفت. چهارده ساله بود که پدرش در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید. عباس می گفت باید بروم و راه پدرم را ادامه بدهم من که تنها سرپرست خانواده ام عباس بود با رفتن او مخالفت میکردم ، اما او در جوابم میخندید و میگفت خدا هست بهتر از همه ... عباس که بر خلاف سن کمش پسر قد بلندی بود ، او را برای اعزام به جبهه قبول کردند. بارها قصد رفتن کرد اما او را برگرداندیم هنگام رفتن با اصرار به همراه بسیجیان روستا به جبهه جنوب اعزام شد و پس از ده روز چون هم به یگان دریایی علاقه نداشت و هم بسیجیان اصرار می کردند تا برگردد لذا از جبهه باز گشت اما بعد از مدتی در یکی از روزهای اردیبهشت ماه شصت و هفت به خانه آمد و به بهانه برداشتن کتاب ساکش را از پنجره حمام به بیرون انداخت و به همراه سه تن از دوستانش پیاده به تل بیضاء رفت و از آنجا به جبهه جنوب اعزام شد. به دنبالش رفتم اما دیر شده بود ... / بازتایپ : هدهد
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
==================
خاطراتی از شهید عباس بانشی
==================
اشک شوق
به روایت خواهر (فاطمه)
برادرم وقتی جبهه بود نامه ای برایم فرستاد در نامه چند بیت شعر نوشته بود، کشیده بود که چند قطره از آن میچکید و زیرا آن نوشته بود نگران نباش خواهر اینها اشک شوق شهادت است.
================
نگران مادر
به روایت خواهر زهرا (بانشی) وقتی جبهه بود یکی از اقوام برایش نامه نوشت که مادرت مریض است ، تا اینکه برگردد . یکی از همرزمانش تعریف می کرد که : عباس گریه میکرد و نامه را میخواند قصد بازگشت به خانه را کرد اما ... عراقی ها پاتک زدند و..خدا میداند چه بر سرشان آمد.
=======================
در باران آمد
به روایت خواهر (فاطمه بانشی)
بار اول که به جبهه رفته بود موقع برگشت نصف شب به شیراز رسیده و به اشک شوق خانه ما آمده بود با وجود باریدن شدید باران ۲ ساعت پشت در مانده بود اما در نزده بود. موقع نماز شوهرم در را باز کرده و عباس را پشت در دیده بود. فردا صبح که میخواست به بانش برود تاکید کرد که من هم همراهش بروم.
گفت : مردم فکر می کنند تحمل جبهه را ندارم .
=====================
به روایت مادر
عباس شش ماهه بود که به زیارت حضرت ایوب رفتیم . عباس دو زانو رفت و افتاد داخل حوض ۳ متری که شیشه در آن ریخته بودند. برادرم دعوایم کرد که چرا مواظب بچه ات نبودی، رو کردم به طرف امامزاده ایوب و گفتم یا حضرت ایوب ! تو خودت عباس را بعد از نه سال به من دادی؛ الان هم برایم نگهش دار ، وقتی عباس را آوردند مقدار کمی پیشانیش را شیشه بریده بود
===================
مُهر تأیید
به روایت خواهر (فاطمه بانشی)
برادرم برای اعزام به جبهه به مقر صاحب الزمان شیراز آمده بود رفتم در مقر اشک شوق دنبالش ، دستش را مهر زده بودند، دستش را به دیوارهای سیمانی کشیدم و انتظار خواهر مهرش را پاک کردم او را به خانه بردم ، غافل از اینکه مهر تایید آقا و مولایش
را گرفته بود .
==================
رنج و مهر مادر
به روایت مادر
عباس با پدرش به شیراز رفته بود و تصادف کرده بودند پشت پایش زخم شده بود ، سه بار با پای پیاده او را به چند روستا بالاتر برده و پانسمانش را عوض کردم .
===================
انتظار خواهر
به روایت خواهر (زهرا بانشی)
پس از مفقودی برادرم عباس سر کلاس درس دیگر تمرکز نداشتم و بارها معلم به من تذکر می داد ؛ به همین خاطر نتوانستم درسم را ادامه بدهم. به این فکرمیکردم اگر خبر عباس را برایم بیاورند چکار میکنم؟ آیا بدون کیف میروم؟ آیا کفشم را درمی آورم و می دوم؟ و چندین سوال دیگر...
===================
===================
با سلام و عرض ادب خدمت شما مخاطبین گرامی: با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه صلواتی زندگینامه نویسی برای شهدای گرانقدر بیضا را در دست اقدام دارد از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر بیضا تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از این شهید بزرگوار و هر کدام از شهدای عزیز منطقه ولایتمدار بیضا دارند، با تلفن 09176112253 (صادقی) تماس بگیرند تا با توجه به سؤالات مصاحبه اقدامات لازم برای هماهنگی با آنها به عمل آید. والسلام / با سپاس
در این روز سنه 220ه، بنابر مشهور، حضرت امام محمد تقى علیه السلام به زهر معتصم شهید شد و این بعد از دو سال و نیم تقریباً از فوت مأمون گذشته بود، چنان چه خود آن جناب مى فرموده : (الفرج بعد المامون بثلثین شهرا"1" و در وقت وفات از سن شریفش بیست و پنج سال و چند ماهى گذشته بود. قبر شریفش در کاظمین در پشت سر جدّ بزرگوارش، حضرت امام موسى کاظم علیه السلام واقع است -صلوات الله علیهم -.
"1-کشف الغمه،ج2،ص363
بنام خدا- با سلام و عرض ادب
با توجه به اینکه انتشارات هدهد برنامه زندگینامه نویسی شهدا را شروع کرده از تمام خانواده های معظم شهدا و همرزمان و اقوام شهدای گرانقدر تقاضا می شود هر گونه اطلاعاتی از هر کدام از شهدای عزیز منطقه دارند، با تلفن ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ تماس بگیرند تا با آنها مصاحبه شود.
سؤالات ما در مورد هر کدام از شهدا بین ۲۰ الی ۲۰۰ سؤال می باشد که معمولاً از کم، با سؤالات زیر شروع میشود:
==============
پرسشهایی برای مصاحبه با ایثارگران، جانبازان، آزادگان و خانواده های معظم شهدا
نام و فامیل شهید و اسم مستعار یا لقب؟
تاریخ تولد شهید؟
محل تولد و سکونت شهید؟
آیا پدر و مادر شهید در حیاتند؟
اگر نیستند کی از دنیا رفته اند و کجا دفن شده اند؟
و اسم شریف والدین؟
محل تولد و سکونت قبلی والدین یا خانواده شهید؟
محل سکونت فعلی والدین یا خانواده شهید؟
شغل پدر و مادر؟
تحصیلات شهید؟
نام مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه؟
شغل و تخصص شهید؟
اداره و نام شهر یا روستای محل کار شهید؟
تعداد خواهران و برادران شهید؟
شهید فرزند چندم خانواده بوده؟
فعالیتهای مذهبی انقلابی اجتماعی ورزشی علمی و غیره و ارتباط با انقلاب ؟
نام مسجدی که شهید در آن فعالیت داشته؟
نام گروه مقاومتی که در آن فعالیت داشته؟
اگر ازدواج کرده تعداد اولاد؟ پسر و دختر؟
محل سکونت فعلی خانواده و اولاد؟
تاریخ اولین اعزام/ به کدام منطقه؟
بسیجی یا ارتشی یا .....؟؟
با کدام نیرو، لشکر، تیپ، گردان؟
تعداد حضورها در جبهه، با چه لشکری و در چه منطقه ای؟
مسئولیت شهید در جبهه
مسئولیت در اداره و جامعه؟
مجروحیت یا اسارت؟
نحوه شهادت، ناحیه اصابت بدنی؟
نام منطقه جنگی، عملیات، تاریخ؟
نقل خاطرات همرزمان درباره شهید؟
اگر مفقود است چگونگی اطلاع از مفقود شدن و پیگیریها و آزمایش دی اِن اِ ؟؟
روحیه و عقاید خاص شهید؟
نامه ها و وصیت نامه ها
ناگفته ها.....
والسلام
«««««««««
اطلاعات بیشتر درباره ما و انتشارات هدهد
اگر سؤالی بود با افتخار در خدمتم.
ارادتمند : محمد حسین صادقی 09176112253
رژیم صهیونیستی در حمله به روستای نبی صالح در رام الله یک کودک دو ساله فلسطینی را به شهادت رساند. محمد هیثم التمیمی، کودک دو و نیم ساله فلسطینی بر اثر شدت جراحات وارده طی تیراندازی چند روز قبل نظامیان صهیونیست در رامالله به شهادت رسید. به گزارش خبرگزاری فلسطینی صفا، این کودک فلسطینی از اهالی روستای «نبی صالح» در رام الله است که دو روز پیش در جریان یورش صهیونیستها به ضرب گلوله عناصر صهیونیستی به شدت مجروح و امروز به شهادت رسید. پیشتر اعلام شد، در پی حمله شهرک نشینان صهیونیست به روستای برقه در شهر نابلس در شمال کرانه باختری، ۵۹ فلسطینی با گلوله زخمی و دچار حالت خفگی شدند.
مرگ بر اسرائیل غاصب، مرگ بر آمریکای ظالم و مرگ بر انگلیس خبیث
شهید پانزده خرداد 1342
جهت نصب در مکان شهادت آن شهید بزرگوار، خیابان احمدی کنار بیت العباس شیراز
(و یا مزار مطهرش در آرامستان شاهداعی الله - شیراز)
هوالشهید
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿ سوره آل عمران آیه 169﴾
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
چون پنجره سرخ شهادت ، شد باز
پرواز به کربلای خون ، شد آغاز
شد صادقیان ، طلایهدار شهدا
در نیمهی خرداد و قیام شیراز
او بود علی اکبر و چون همنامش
در خیل حماسه سازها شد ممتاز
بر روح شهیدان خدائی ، صلوات
آنانکه فدا شدند در راه نماز
شهید بزرگوار انقلاب اسلامی ، شهید علی اکبر صادقیان ، متولد 1/6/1327 فرزند مرحوم حاج محمد علی صادقیان ، اهل زرقان و ساکن شیراز، در طلیعهی نهضت سرخ عاشورائیان ایران به رهبری امام خمینی (ره) ، در تظاهرات خیابانی و قیام حقطلبانهی مردم شریف و غیور شیراز ، در روز پنجشنبه شانزدهم خرداد 1342 مصادف با ١٣ محرم ١٣٨٣ در خیابان احمدی ، کنار بیتالعباس، در سن شانزده سالگی و دوران دانش آموزی ، مورد اصابت گلولههای دژخیمان رژیم ستمشاهی پهلوی قرار گرفت و به همراه پنج همرزم شهید دیگرش، طلایهداران کاروان سرخ ایثارگران و شهدای گلگون کفن شیراز و استان ولایتمدار فارس گردیدند و پس از چند روز پیکر مطهر شهید علی اکبر صادقیان تحت تدابیر شدید امنیتی و تشریفات نظامی ، در قبرستان شاهداعیالله شیراز به خاک سپرده شد و روح بلندش در جوار رحمت حق ، به آرامش ابدی رسید.
روحش شاد و یادش گرامی
🌷سالروز درگذشت آزاده مقاوم،سیدِ آزادگان نماینده ولی فقیه در امور آزادگان حجت الاسلام و المسلمین سید علیاکبر ابوترابیفرد گرامی باد
▫️در سال ١٣١٨ در قم متولد شد. در سال ١٣٣٧ برای تحصیلات علوم حوزوی به مشهد عزیمت کرد.
بسم الله القاصم الجبّارین
« إنّ اللهَ اشتَرَیَ اَلمُؤمِنینَ أ نفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنّ لَهُمُ ألجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیَقتُلُونَ وَعداً عَلَیهِ حَقّاً فِی التّورئةِ وَ الإنجِیلِ وَ القُرآنِ وَ مَن أو فَی بِعَهدِهِ مِنَ اللهِ فَاستَبشِروُا بِبَعیِکُمُ الَّذِی بَایَعتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَالفَوزُ العَظِیمُ » سورۀ توبه آیۀ 111
به نام تو که در پیشگاهت هستم ، به نام تو که جانم و حیاتم ، زنده بودن و مرده بودنم به معنای واقعی در دست توست ، ای مالک ، ای عالم و حکیم ، دانا ، قادر متعال ، ای یاری دهندۀ روح ا… و ای برّندۀ مکر مکّاران ، زبانم وکلامم و قلمم از بیان نامهایت و صفاتت بسیار ناچیز و از هیچ هم هیچ تر است ، چه گویم به تو که معشوقم توئی ، ای آرام کننده ، ای التیام دهنده ، ای دوای درد ها و ای إسمُهُ دَوَاءُ وَذِکرُه, شِفاءُ.//// بقیه در ادامهمطلب
شهید بزرگوار سیروس رعیت فرزند مرحوم ماندنی و مرحومه حلیمه خاتون روستا، تولد ۱۳۴۴ روستای فیض آباد زرقان، بسیجی + سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران
تاریخ و مکان شهادت : ۱۲ خرداد ۱۳۶۹ در منطقه ایرانشهر، آرامگاه : گلزار مطهر شهدای شهر مرودشت.
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم
آن هم به سه چیز کم بها خواسته ایم
گر یار دهد هر آنچه ما خواسته ایم
با آتش و سرب و بوریا خواسته ایم
روحش شاد و یادش گرامی
به گزارش پایگاه تخصصی مسجد؛ شهید عبدالله رودکی در سال 1334 در شیراز و در جوار مرقد «سید علاءالدین حسین» در میان خانوادهای متدین بدنیا آمد او از همان دوران کودکی با توجه به روحیه ظلم ستیزی که داشت به جریان مبارزات وارد شد و همزمان تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و در سن 20 سالگی در شرکت گاز مشغول بکار شد. .... بقیه در ادامه مطلب
هوالجمیل / با سلام و عرض تبریک دهه کرامت و ولادت امام رضا علیه السلام، مطلب بسیار مهم زیبائی از سایت نوید شاهد فارس تقدیم عزیزان میشود:
پدر (مرحوم کربلائی احمد عارف) در یک سفر کربلا، از خداوند می خواهد که فرزندی به او عطا کند تا غلام اربابش باشد پس از گذشت یک سال در روز مولود کعبه خداوند پسری به او عطا کرد که نامش را غلامِ حسین گذاشتند و پس از گذشت سالها سرانجام مولا غلام خویش را پذیرفت و در روز شهادت مولایمان علی(ع) به دیدار معبود شتافت.
شهید حمید ( غلامحسین ) عارف در یکم خرداد ماه 1336 مصادف با 13 رجب ، میلاد حضرت علی ( ع ) در داراب دیده به جهان گشود . پس ازسپری دوران طفولیت ، در هفت سالگی قدم به مدرسه گذاشت. و دوران تحصیلات را با موفقیت سپری کرد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد و در سال 1355 در دانشسرای شیراز پذیرفته شد .
با شروع انقلاب اسلامی به خیل امت حزب الله پیوست و علیه رژیم ستم شاهی به مبارزه برخاست . با تمام شدن دانشسرا به زادگاهش بازگشت و با همکاری دوستانش هسته مقاومت را تشکیل داد. پس از چندی شغل معلمی در روستاهای ( خسویه و میانده ) را برگزید. پس از یکسال به تقاضای دوستانش به جهاد سازندگی رفت و مسئولیت این نهاد را بر عهده گرفت. هنوز شش ماهی از خدمتش نگذشته بود که قدم به سپاه پاسداران گذاشت و به فرماندهی عملیات این ارگان انقلابی منصوب شد . پس از گذر چند ماه از سوی شورای شهر ( با حفظ سمت ) شهردار داراب شد .
با آغاز جنگ تحمیلی داوطلبانه به جبهه اعزام شد.مدتی را در جبهه دوش به دوش رزمندگان جنگید و در یک عملیات زخمی شد و به داراب بازگشت . در زمان بهبودیش در سپاه خدمت خود را ادامه داد برای بار دوم در 17 شهریور ماه 60 به جبهه عزیمت کرد که این بار نیز مجروح شد و پس از بهبودی به داراب بازگشت و چون وضع شهر را مناسب خدمت ندید به بوشهر رفت و فرماندهی عملیات سپاه آن خطه از میهن اسلامی را به عهده گرفت .
حمید در کنار واجبات به مستحبات هم عمل می کرد او فرمانده شایسته گردان و بسیار شجاع بود . فردی زاهد و به جرات می توان گفت نماز شب را در جبهه ها می خواند و قطع نمی شد.
سردار شهید احمد نبی اسد پور خاطره ای را در ابن مورد برای دوستانش بازگو کرده که به شرح زیر می باشد:
در یک روز گرم تیرماه قرار بر این شد که ما با تعدادی از دوستانمان همراه باحمید به کوهنوردی برویم . طبق روال کوله پشتی را برداشتم ، قمقمه را آب کردم و مقداری نان ، دو تخم مرغ و پنیر از آشپزخانه گرفتم و راه افتادیم.وقتی به مقصدمان که چشمه ای بود رسیدیم حمید گفت: بچه ها هر کس هر طور دوست دارد بنشیند و صبحانه اش را بخورد اگر کسی دوست دارد تنها بنشیند یا دسته جمعی زیر درخت یا هر جا که دوست دارد برود و صبحانه اش را بخورد.
ظهر که شد نماز را خواندیم و...
عصر حرکت کردیم و به پایگاه رسیدیم. حمید ساکش را کناری گذاشت. من دوست داشتم به حمید در کارهایش کمک کنم کوله پشتی را برداشتم که به انبار تحویل دهم . کوله پشتی سنگین بود و برای من سوال شد.. آهسته زیپ کوله پشتی را باز کردم و دیدم دو تخم مرغی مقدار نانی که من صبح در کوله پشتی گذاشتم هنوز در کوله پشتی هست. ناگهان یادم افتاد که روز پنج شنبه است ، یادم آمد که حمید دوشنبه و پنجشنبه ها بنا به فتوای امام روزه مستحبی می گیرد. آنهم در آن گرمای تیر ماه..
حرفی نزدم علاقه من به حمید بیشتر شد ...
و همسرش می گوید در مسافرتی حمید ناهار نخورد با این حالی که به آن غذا خیلی علاقه داشت وقتی علت را پرسیدم در جواب گفت:
یک بار پای سفره غذا نشستم ولی فراموش کردم که بسم الله الرحمن الرحیم را بر زبان بیاورم ، وقتی که فهمیدم همان روز از خودم متنفر شدم. امروز خیلی گرسنه بودم خواستم از خوردن کباب خودداری کنم . برای این که خداوند از من راضی شود و مرا ببخشد. هر مسلمانی که می خواهد کاری انجام دهد اول نام خدا را بر زبان می آورد و چون من فراموش کردم که نام خدا را بر زبان آورم امروز خودم را شکنجه دادم تا هیچ وقت و هیچ موقع دیگر یاد خدا را فراموش نکنم . تا این یک تجربه بزرگی برای من باشد .
همرزمانش از خلوت های شبانه حمید می گویند که با دیدگانی اشک بار شهادت را از خداوند طلب می کرد
و در وصیت نامه اش مینویسد:
بارپرودگارا از تو می خواهم هر زمان که صلاح دانستی شهید شوم . ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر شهادت را نصیبم گردانی بدنم تکه تکه شود که در صحرا محشر شرمنده نباشم . به هر کسی بدی کردم مرا حلال کند .
سرانجام شهید حمید عارف در بیست و دوم تیر ماه 1361 مقارن با بیست و یکم ماه رمضان، شهادت حضرت علی (ع) دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت.
چگونگی شهادت از زبان یکی از دوستان:
گردان را برای عملیات رمضان آماده کرده بودیم . روز 20 ماه مبارک رمضان نیروها در خط دوم ایستگاه حسینیه منتظر عزیمت به خط اول به منظور شرکت در عملیات بودند و ما آن روز می بایست تا قبل از نماز مغرب و عشاء نیروها را به خط اول منتقل نمائیم نزدیکی های ظهر بود که حمید مرا صدا کرد و با هم به کنار بشکه آب رفتیم او گفت بوی عطر عجیبی می آید من منظورش را نفهمیدم ولی خودش خوب می دانست که این شمیم دل انگیز بوی بهشت است .
ساعاتی بعد نیروها را سوار کامیون های کمپرسی کرده و تعدادی هم در وانت تویوتا می خواستیم نیروها را به خط اول انتقال دهیم و ما در یک وانت تویوتا نشسته بودیم هنوز حرکت نکرده بودیم به من گفت بیا برویم عقب بنشینیم چون بچه های بسیجی عقب وانت نشسته اند درست نیست ما جلو بنشینیم حمید در قسمت عقب وانت روی گلگیر سمت راست نشسته بود و قرآن کوچکی در دست داشت و می خواند ستون کامیون به طرف خط اول حرکت می کرد و ما تقریبا آخرین ماشین .
نور شدید آفتاب به شیشه کمپرسی ها خورده بود و از انعکاس نور دشمن متوجه حرکت ما شده بود فرمانده عملیات گردان یکی از برادران پاسدار کاشانی بود با موتور سیکلت به ماشین ما آمد و به حمید گفت یکی از کمپرسی ها را زده اند تعدادی مجروح داریم حمید بلافاصله با او رفت و من دیگر آن را ندیدم شب شد آتش از زمین و زمان می بارید بچه ها را از کامیون ها پیاده کردیم و خودمان را به خط اول رساندیم و عملیات شروع کردیم از حمید هیچ خبری نبود من دائما از بچه ها سئوال می کردم حمید را ندیده اید یکی از بچه ها گفت حمید به محض این که به آن کمپرسی که گلوله داخلش خورده بود رسید برای نجات مجروحین خواست از لاستیک ماشین بالا برود که همان جا مورد اصابت گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و شهید شد .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسنادایثارگران فارس
شهید عباس علی فتاحی دولت آبادی فرزند حسین و
تولد: 20-6-1344 شمسی، اصفهان - برخوار - دولت آباد
شهادت : 17-1-1361 شمسی،:محل شهادت : جنوب
دلیل شهادت : شکنجه و ذبح توسط بعثی ها
گلزار شهدا: بلوک: نام گلزار:دولت آباد 1 شهر:اصفهان - برخوار
هوالجمیل / عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
_________________________
معلمان شهید شهرستان زرقان فارس
سلام و عرض ادب،
معلم شهید محمود بخشنده، معلم شهید عین لله امینی (علی)، پاسدار و دانشجو و معلم شهید ناصر قاسمی
دانشجویان تربیت معلم:شهیدفرج الله پارسائی وشهیدکمال نصیرپور
جانبازان شهید ، مسعود محمدی و صادقعلی زارع،
زندگینامه و صیت نامه و عکسهای این شهیدان عزیز و تمام شهدای گرانقدر شهرستان زرقان در لینک زیر از سایت امام زادگان عشق:
آخرین تحولات از درگیری نیروهای طالبان با مرزبانی ایران؛
حدود ساعت ۱۰ روز ۶ خرداد نیروهای طالبان بدون در نظر گرفتن و رعایت قوانین بینالمللی و حسن همجواری با انواع سلاح مبادرت به تیراندازی به پاسگاه ساسولی واقع در حوزه هنگ مرزی زابل کردند که با واکنش قاطعانه مرزبانان فراجا مواجه شدند.