امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۰
هیئت خادم الشهدا
۱ نظر ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۹
هیئت خادم الشهدا
۱ نظر ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۸
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمّد تقی محمدّی

تاریخ تولد : 1/12/1349 نام پدر : کرامت الله ، تحصیلات : اول راهنمایی ، سرباز،  تاریخ شهادت  11/10/1370  محل شهادت : کردستان

شهید محمد تقی محمدی در تاریخ 1/12/1349 در خانواده ای مذهبی در محلۀ دودج زرقان چشم به جهان گشود. از آنجایی که پدر ایشان مردی زحمت کش و مقید به  بدست آوردن روزی حلال برای خانواده و فرزندانش بود به مردی متدین و مذهبی شهره بود و دوست داشت که فرزندانش نیز این چنین پرورش بیابند. شهید محمد تقی که فرزند چهارم خانواده بود تا سن ده سالگی در زیر سایه پدر تربیت یافتند و همزمان که به تحصیل مشغول بود در مزرعه نیز کار می کردند تا اینکه در سال 1360 زمانی که ایشان ده سال داشتند پدر خود را از دست دادند و بعد از گذراندن دوران ابتدایی با توجه به مشکلات زندگی مدرسه را رها کردند و به کار کردن در مزارع دوستان و آشنایان پرداختند و کمک درآمدی برای خانواده شدند و از همان زمان با توجه به علاقه ای که به مسجد و پایگاه مقاومت داشتند با شور و شوقی فراوان فعالانه در نمازهای جماعت و نگهبانی های شبانه پایگاه شرکت می کردند و از آنجایی که عاشق جبهه و جنگ بودند همیشه جهت اعزام به سپاه می رفتند ولی به دلیل سن کمش ایشان را اعزام نمی‌کردند. تا اینکه در سال 1368 راهی خدمت مقدس سربازی شدند و در مرزهای کردستان مشغول خدمت شدند. در طول زمان خدمت سعی میکردند فردی منضبط و پیشرو باشند و سرانجام در تاریخ 11/10/1370 در حالی که تنها دو روز به پایان خدمتش مانده بود و صبح گاهی که تازه از مرخصی برای تسویه حساب به محل خدمتش باز می گشت در  حالی که خسته پس از چهل و هشت ساعت طی نمودن مسیر که به علت حضور اشرار، یکی از خطرناک ترین جبهه های مرزی به شمار می رفت، برگشته بود، برای آوردن مایحتاج  پاسگاه همراه با چندی از دوستانش به پایین کوه که پوشیده از برف بود می روند که پس از طی مسافتی بهمن بزرگی از قله کوه سرازیر می شود و آنها را در بر می گیرد به این شکل به مقام رفیع شهادت نائل می شوند.  

خانواده  شهید : محمد تقی از همان کودکی فردی با ایمان بود و نماز و روزه اش ترک نمی شد و در گرمای تابستان در ماه رمضان روزه می گرفت و در مزارع کار می کرد. بعد از کار سریعا خود را به مسجد می‌رساند و در نماز جماعت شرکت می کرد. همواره احترام والدینش را نگه می داشت.  صله رحم را به جای می آورد و با تمام اقوام و خویشان رابطه ای گرم و صمیمانه داشت.  

روحش شاد و یادش گرامی

===============================================================

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۷
هیئت خادم الشهدا
۱ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۲۸
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

زندگینامه و خاطرات شهید بزرگوار : علیرضا حبیبی

کتیبۀ روی سنگ مزار سرباز شهید علیرضا حبیبی

فرزند مرحوم مشهدی حسین

تولد : اول دی ماه  1343 زرقان

شهادت : 17/8/1364

محل شهادت : اشنویه

خوشا جانی که جانانش حسین است

خوشا دردی که درمانش حسین است

خوشا آنانکه با اثبات ایمان

بساط کفر بر چیدند و رفتند

خوشا آنانکه با عشق حسینی

شهادت را پذیرفتند و رفتند

خوشا آنانکه بهر یاری دین

به خون خویش غلطیدند و رفتند

خوشا آنانکه بهر حفظ اسلام

علیه کفر جنگیدند و رفتند

نثار ارواح مطهر شهدا ، صلوات و فاتحه

-------------------

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار علیرضا حبیبی

شهید علیرضا حبیبی فرزند حسین در 1/10/1343 در خانواده ای مستضعف اما متدین در شهرستان زرقان به دنیا آمد. ایشان فرزند هفتم خانواده بود و دارای پنج خواهر و سه برادر بود. پدر ایشان کشاورز و مادرشان خانه دار بود.  پس از طی دوران طفولیت وارد مدرسه ابتدائی مهرداد شد و مقطع راهنمایی را در مدرسه قاآنی به اتمام رساند و بعد از آن ترک تحصیل کرده و به حرفه بنایی روی آورد تا مستقل باشد و همچنین کمکی نیز از لحاظ اقتصادی به خانواده کرده باشد. در دوران شکوهمند انقلاب اسلامی به دلیل صغر سن فعالیت چندانی نداشت به جز شرکت در راهپیمائی ها به همراه خانواده و نوشتن شعار روی دیوارها. شهید علاقه فراوانی به ورزش به ویژه بدنسازی داشت. با شروع جنگ تحمیلی به قصد دفاع از میهن در ارتش نام نویسی کرد؛ برای طی کردن دوران آموزشی به لویزان تهران اعزام شد و پس از آن در لشکر 21 حمزه عازم جبهه شد و در آنجا بی سیم چی بود.  سرانجام در 9/8/1364 در کردستان به فیض عظمای شهادت رسید.  

روحش شاد، یادش گرامی و راهش مستدام باد

زندگی نامه دیگر شهید علی رضا حبیبی

ولادت تا پایان تحصیلات: در یکم دی ماه سال 1343 در زرقان در خانوادهای که به پاکدامنی و التزام به اصول و مبانی اسلام اشتهار داشت به دنیا آمد. روح و روان علی رضا در این کانون که ارزشهای اسلامی در آن به خوبی مشهود بود پرورش یافت و زمینه مناسب برای شکل گیری شخصیت والای آینده او شد. علی رضا نیز تمامی ارزشهای وجودی خود را که از کودکی به آنها پایبند بود از خانواده خود فراگرفت.  به گفته برادر ایشان، از همان بدو تولد چهره ای نورانی داشت و رفتار و کردارش به گونه ای بود که گویا سرنوشت او با دیگر فرزندان متفاوت است. دوران طفولیتش را در دامان مادری پاک و عفیف و پدری دلسوز و زحمتکش سپری کرد تا این که به سن هفت سالگی رسیده و راهی دبستان گردید.  تحصیلات ابتدایی را نیز در دبستان مهرداد گذراند. پس از موفقیت در گذراندن دوره ابتدایی با معدل بالا دوره سه ساله راهنمایی را نیز در مدرسه قاآنی زرقان به پایان رسانید.

فعالیت های مهم عبادی معنوی شهید:

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به خاطر عشق و علاقه به امام به عضویت بسیج درآمد و ضمن تحصیل به دفاع از آرمانهای مقدس اسلامی مشغول بود.. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جبهه ها را واجب تر دانست و به سوی میدانهای نبرد شتافت.  ایشان هنوز به سن بلوغ نرسیده نماز و روزه اش ترک نمی شد و در چهره معصوم او ایمان و صداقت و پاکی موج می زد. نماز را به جماعت می خواند و نظر بزرگان اسلام را در زندگی روزمره اش به کار می برد. از همان کودکی روحیه ای مذهبی داشت و شدیداً شیفته اهل بیت بود. در مسجد محله اقامه می گفت و نماز جمعه هایش نیز فراموش نمی شد. پاسی از شب را به راز و نیاز با خالق خود اختصاص  داده و همواره  قرآن  را با صوتی  زیبا تلاوت می نمود. همانند  پدرش در مراسم عزاداری ائمه علی الخصوص اباعبد الله (ع) شرکت کرده و خادم آن حضرت (ع) بود.

فعالیت های مهم سیاسی اجتماعی شهید:

سال سوم راهنمایی وی با شروع انقلاب اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر حضرت امام خمینی (ره) تقارن داشت. به این علت که شهید به اسلام و امام علاقه بسیاری داشت، پایان دوران تحصیلات راهنمایی را شروع فعالیتهای سیاسی خود قرار داد و با شروع انقلاب اسلامی با عزمی جدی در جهت فرو پاشی رژیم طاغوت شاهنشاهی تلاش می کرد. در این راستا با پخش پیامها و اعلامیه ها و تصاویر حضرت امام خمینی (ره) بارها جان خود را به خطر انداخته و مورد ضرب و شتم نیروهای شاهنشاهی و ساواک قرار گرفت.  این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی در 11بهمن ماه سال 1357 ادامه یافت.  در سن 13سالگی نیز بعنوان کاپیتان تیم فوتسال جوانان شهرستان بسیار خوش درخشید و در مسابقات استانی هم بعنوان ورزشکاری متدین ، خوش فکر ، خوش اخلاق ، مستعد و با خلوص مطرح گردید.  در همین میادین ورزشی دوستداران زیادی پیدا کرد که به صورت مخفیانه جلساتی علیه رژیم طاغوتی تشکیل می دادند. ایشان بسیار سعی داشت روح فرهنگ اسلامی را در جامعه ورزشی حاکم کند.

فعالیت های مهم فرهنگی علمی شهید:

این شهید بزرگوار در تأسیس کانون فرهنگی مسجد امام سجاد (ع) شهرستان نقش مهمی را ایفا نمود. هم چنین پس از راه اندازی این کانون، عده بسیاری را از طریق همین کانون جذب کرد و در راه ترویج فرهنگ اسلام و ارزش های بارز آن در جامعه از این طریق کوشش بسیاری انجام داد.  در این مکان کلاس هایی را برای تقویت درس ریاضی دانش آموزان ابتدایی به صورت رایگان برگزار کرده و در حد توان از آن چه علم داشت در آموختن به دیگران دریغ نمی نمود.

خصوصیات شهید:

از مهم ترین خصوصیات اخلاقی او این بود که بیش تر می اندیشید و بسیار کم حرف بود. تا نمی پرسیدند نمی گفت و تا لازم نمیشد لب نمی گشود. نماز را با حضور قلب و خشوع تمام می خواند. گوشه گیر نبود و همان طور که مطرح شد، به ورزش علاقه زیادی داشت.  

از دیگر خصوصیات اخلاقی شهید علی رضا حبیبی می توان به تقوای ذاتی اش اشاره کرد. بدان جهت که از گناه نفرت فراوان داشت و از گناه کاران دوری می جست. بنا به همین خصوصیت بارز او بود که عقیده داشت محرم تکرار شده است. باید محرم را دریافت. محرمی که حدیثش حدیث دشت دلخون است و حکایت هزاران مجنون دل شکسته خاموش را از لحظه لحظه آن می توان شنید. باید که محرم را دریافت. همان محرمی که نشان امام حسین (ع)  را حمایل دارد. بنا به همین عقاید و از آن جایی که شهید خود را وقف ملت مستضعف و مسلمان ایرانی می دانست، فعالیت های اسلامی و انقلابی را در پیش گرفت.

انس با قرآن از شاخصترین خصوصیت او بود. حتی در اوج مشکلات و گرفتاریها از تلاوت قرآن نیز غافل نمیشد. از خواهرمحترم ایشان نقل شده که او سالی دوبار قرآن را ختم میکرد.  هیچگاه نمیشد که واجبات خود را برای مادیات ترک کند. در ماه رمضان یکسال که مجبور بود فاصله زیادی از محل سکونت را برای کار طی کند، هر طور که شده بود اول ظهر خود را به محل میرساند که روزه اش از بین نرود. او به لحاظ تقوای فردی ، اجتماعی ، علمی و سیاسی بحدی رسید که برای دیگر افراد محله الگو شده بود و در قلب همگی آنان جای داشت.

شهید بزرگوار به حرفه بنایی مشغول بودکه بعد از گذشت دو سال از شروع به کار، استادکاری ماهر شد. از جمله آثار کاری وی قسمتی از بِنای حسینیه امام سجاد (ع) شهر زرقان می باشد. پس از شهادت وی مشخص شد که کارهای ساختمانی بسیاری را برای افراد مستضعف و غریبه ها و بستگان به صورت رایگان انجام داده و مواد و مصالح ساختمانی را نیز خود خریداری می نمود. با این که شغل او درآمد خوبی نداشت، بدون این که کسی متوجه شود، قسمت زیادی از درآمدش را صرف افراد نیازمند می کرد. به صله رحم تأکید بسیار داشت و به همه خویشاوندان سر می زد و هرکس مشکلی داشت آن را برطرف می نمود.

شهید علاقه خاصی به فرزندان شهدا و حتی یتیمان و افراد سالخورده داشت و در هر فرصت ممکن به اشکال گوناگون به یاری آنان می شتافت.

به نقل از برادر شهید، قبل از پیروزی انقلاب با وجودیکه محیط را فساد گرفته بود و رژیم سعی بسیار در اشاعه مفاسد داشت، سینماها با فیلمهای مفسد، رادیو و تلویزیون با برنامه های مخرّب خود سعی در ایجاد روحیه ضداخلاقی و به فساد کشاندن جوانان می نمودند، علی رضا بیشتر و بیشتر به اصول و قوانین مکتب اسلام علاقمند و پای بند می شد و با کارها و حرفهای خلاف مذهب به شدت مخالفت می کرد.  

اعزام به جبهه های نبرد حق علیه باطل:

 پس از سال 1359 و شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران چندین بار در قالب نیروی بسیج مردمی به صورت داوطلبانه به جبهه رفت تا این که در تاریخ اسفند ماه سال 1131جهت انجام خدمت سربازی به پادگان آموزشی لویزان تهران اعزام گردید. وی اعتقاد داشت که باید با کافران و مشرکان متجاوز جنگید و آنان را از شهرها و کشورمان بیرون کرد. هم چنین می گفت که اسلام عزیز بار دیگر به رهبری پیر دلشکسته و دلسوخته مستضعفان در ایران پدیدار گشته و مکتب و رسالت ما حکم می کند که از مرز و بوم و شرف میهن اسلامی دفاع کنیم و خوشا به حال آنان که در این راه به مقام والای شهادت دست یابند. شهید همیشه توصیه می کرد که بایستی حسین وار وارد میدان جنگ شد و شعار "هیهات من الذله"را بپا داشت. بنا به عقاید این شهید بزرگوار پس از طی دوران آموزشی، به همراه لشکر 11حمزه داوطلب شرکت در جبهه های نور علیه ظلمت شد. پس از چند ماه نبرد در جبهه آبادان همراه با لشکر مذکور به جبهه کردستان اعزام شد. در چندین عملیات علیه نیروهای متجاوز بعثی شجاعانه شرکت نمود و به پاس شجاعت و ایثار و از خودگذشتگی بارها مورد تشویق فرماندهان قرار گرفت. به طوری که امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی وی را به رسته بیسیم چی برگزید. در طی عملیات ها بیسیم وی بارها به دلیل اصابت گلوله و ترکش خمپاره از کار افتاد ولی به خود وی آسیبی نرسید و بدون هیچ ترس و حراسی در عملیات های بعدی شرکت نمود.  

عملیات قادر:

عملیات قادر با رمز یا صاحب الزمان (عج) در محور سیرکان -چومان مصطفی که در ۳ مرحله و به ‌مدت ۲ ماه از ۲۴ تیر تا ۱۸ شهریور ۱۳۶۴ در استان اربیل عراق به ‌طور مشترک توسط نیروی زمینی ارتش و سپاه پاسداران، همچنین با پشتیبانی نیروی هوایی ارتش و هوانیروز اجرا گردید و نخستین عملیات مشترک پس از عملیات بدر بود و سرهنگ «علی صیاد شیرازی »فرماندهی آن را بر عهده  داشت.  این  عملیات  دو  ماهه  طی  سه  مرحله  و  با  نامهای  قادر 1 و 2 و 3 اجرا  شد  و  هدف  از  انجام  آن ،  تسلط  بر  شهر «سیرکان »استان «اردبیل »عراق و آزادسازی بلندیهای منطقه بود.  رزمندگان ایرانی در ساعت 1 بامداد با رمز «یا صاحب الزمان (عج)» خطوط پدافندی دشمن را شکافته و از غرب شهر «اشنویه » ایران به سوی بلندیهای «کلاشین » عراق پیشروی کردند. در هر یک از مراحل این عملیات هدفهایی تأمین شد، اما عواملی همچون پاتکهای سنگین دشمن سبب گردید تا سرانجام این عملیات در تاریخ 18شهریور ماه 1364 با عدم موفقیت  کامل روبرو گردد و تنها به انهدام نیروها و ماشین جنگی دشمن اکتفا شود. سرهنگ «حسن آبشناسان» فرمانده تیپ 11نوهد نیروهای تکاور ارتش در روند این عملیات به شهادت رسید. نتیجه این عملیات پیوسته، آزادسازی بلندیهای «سر سپندار»، «کلازرده » و «بربرزیندوست» آسیب 1 گردان پیاده کماندویی از سپاه پنجم عراق و کشته و زخمی شدن و اسارت 1020 تن از نیروهای دشمن بود.  

شهید علی رضا حبیبی گویا از شهادت خود خبر داشت. آخرین باری که به مرخصی آمده بود می دانست که باید با همه وداع کند و از نظر مادی چیزی برای خود باقی نگذاشته بود که قابل وصیت باشد. ولی بارها خط و مشی خود را به زبان می آورد و می گفت محرم تکرار شده است امام را یاری کنید. از همه می خواست که پیرو خط رهبری باشند. تلاوت قرآن مجید، نماز اول وقت و توجه به امر به معروف و نهی ازمنکر را فراموش نکنند.

 

خاطره ای از شهید به زبان خواهرش:

پس از شهادت برادرم ، زن سالخورده ای درب خانه ما را به صدا در آورد. درب را باز کردم و وارد خانه مان شد. از احوال پسری از خانواده سوال پرسید. پسری که حتی نامش را هم نمی دانست و تنها خصوصیاتش را می گفت. منظور او برادرم علی رضا بود. در آن هنگام ناخودآگاه اشک در چشمانم جمع شد. وقتی از او پرسیدم "چرا حال او را می پرسی" این گونه بیان کرد. گفت من در این دنیا هیچ کس را جز خدا ندارم. همه فرزندانم مرا به حال خود گذاشته اند در حالی که توانایی انجام کارهای روزمره را هم ندارم. مدتی بود که پسر جوانی هر روز بعد از ظهر برای من نان میگرفت و اندکی نزد من می نشست و من با او درد دل می کردم. او را مانند فرزند خود می دانستم. هروقت کاری داشتم با جان و دل برایم انجام می داد و هنگام بی پولی فریادرس من بود. اکنون مدتی است که از وی بی خبرم و چشم به راهش هستم که نزد من بیاید. با پرس و جویی که انجام دادم، گفتند در این جا زندگی می کند. آمدم او را ببینم. وقتی موضوع شهادت وی را به این پیرزن گفتم همانند مادری که جگرگوشه اش را از دست داده شروع به گریه کردن نمود.

خاطره ای از شهید توسط همرزمان:.  یکى از دوستان علی رضا براى ما تعریف میکرد: یک بار مأموریت مان طول کشید و ما به نماز اول وقت نرسیدیم. کل قرارگاه را جست و جو کردم، اما از علی رضاخبرى نبود. دنبالش که گشتم او را کنار تانکر آب یافتم و مشغول وضو گرفتن بود.  از چهره اش معلوم بود که خیلی ناراحت است.  وقتی از او پرسیدم، گفت : نمی دانم خداوند به دلیل نخواندن نمازم در اول وقت من را می بخشد؟

خوابی از شهید از زبان برادر ایشان: من بارها وی را در خواب دیده ام و هر بار که او را دیدم در مکان والایی از آخرت قرار دارد. گویا همان بهشتی است که انبیاء و اولیاء وعده داده اند. مدتی بود که طعم مشکلات زیادی را چشیدم. یک شب قبل از خواب در دل گفتم ای برادر کاش زنده بودی و در حل مشکلاتم به من کمک می کردی. همان شب، شهید به خوابم آمد و فرمود درست است که شهید شده ام ولی از مشکلاتت آگاهم و در حل آن ها تو را یاری می دهم. گفتم چگونه؟ فرمود تا ده روز آینده خودت می بینی که همگی مشکلاتت حل خواهند شد. پس از گذشت دقیقاً ده روز همه مشکلاتم به طرز باور نکردنی حل شد و ایمان قلبی ام نسبت به یاری و دست گیری شهدا بیش تر شد.  

 

وصیت نامه شهید علیرضا حبیبی

 اکنون که دین اسلام از هر سو مورد تهدید دشمنان از خدا بی خبر قرار گرفته و امام خمینی این فرزند حسین ندای هل من ناصر ینصرنی سر می دهد بر خودم واجب دیدم که ندای این رهبر بزرگ پاسخ مثبت بگویم و برای دفاع از اسلام راهی جبهه شوم و اکنون وصیت خودم را شروع میکنم:

اولاً سخنم با برادران ارتش و سپاهی است که به برادران توصیه می کنیم که مانند کوه استوار باشند و در برابر تهدیدات دشمنان خم به ابرو نیاورند و امر امام را به نحو احسن انجام بدهند.  

و به کلیه خواهران و برادران توصیه می نمایم که جمهوری اسلامی و اسلام و امام را یاری نمایند و نگذارند دشمنان به اسلام ضربه ای وارد نمایند و همچنین به پدر و مادر و نزدیکانم می گویم که هیچ برای من ناراحت نشوند، می دانم که برای بزرگ شدن من چه زحمت ها کشیده اند و مرا به اینجا رسانده اند اما بخاطر خداوند گذشت نمایند و تا به حال اگر از من ناراحت شده اند مرا حلال نمایند و به سایر برادران و کسانیکه از من ناراحت شده اند خواهش می کنم که بخاطر خداوند مرا حلال نمایند.  

و به اهالی محلۀ امام سجاد (ع) توصیه می نمایم که پایگاه مقاومت را خالی نگذارند و به حرف دشمنان اسلام گوش ندهند و جبهه های جنگ و سنگرها را پر کنند و از همه برادرانم و خواهرانم خداحافظی می کنم چونکه موقع اعزام نتوانستم خداحافظی کنم.  

و در آخر اگر من شهید شدم در کنار سایر شهدا دفن نمایند و اگر چیزی دولت به پدر و مادرم کمک کرد آن را خرج مسجدی که در محل امام سجاد (ع) بنا شده بکنند و دیگر شماها را به دست خداوند می سپارم.  

امیدواریم اگر ما شهید شدیم راه ما را ادامه دهید و نگذارید که دشمنان اسلام خوشحال شوند.  

والسلام علیرضا حبیبی

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

دانلود صلواتی زندگینامه شهید علیرضا حبیبی
عنوان: زندگینامه و خاطرات شهید بزرگوار علیرضا حبیبی
پی دی اف - 15 صفحه ، حجم: 847 کیلوبایت

با تشکر از خانواده محترم شهید حبیبی

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۱۶
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار علی بوستانی

شهید علی بوستانی فرزند چراغعلی در تاریخ 18/5/1336 در خانواده ای مذهبی و از لحاظ مالی متوسط در شهرستان آباده چشم به جهان گشود. پدرشان در کارخانه کاشی سازی کار می کردند و مادرشان خانه دار بودند شهید علی بوستانی اولین فرزند خانواده بودند و دارای 3 خواهر و 4 برادر بودند.  ایشان تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی در اقلید به پایان رساندند و پس از آن به حرفه و کار روی آوردند و پس از طی نمودن دوران سربازی در کارخانه کاشی کاری به کار مشغول شدند و در سن 22 سالگی در تاریخ 22/1/1358 ازدواج کرده و در تاریخ 1/7/1359 دارای یک فرزند پسر شدند. و در سال 1361 از طرف بسیج  مرودشت به جبهه اعزام شدند که به مدت 40 روز در جبهه فکه خدمت کردند که در تاریخ 10/2/61 ایشان بر اثر سوختگی به شهادت می رسد و تا 1 ماه پیکر ایشان مفقود بوده که بعد از یک ماه پیکر ایشان پیدا شده و به خانواده ایشان تحویل داده می شود و در تاریخ 10/3/61 در زرقان تشییع و در قطعه شهدای مرودشت به خاک سپرده می شوند.

شهید علی بوستانی در دوران انقلاب بسیار فعال بودند و عضو بسیج بودند و در تمامی تظاهراتها شرکت می کردند و دیگران را نیز به این کار تشویق می کردند و ایشان همیشه به مسجد می رفتند و نمازشان را در مسجد می خواندند و نماز شب را هیچگاه فراموش نمی کردند. اخلاق ایشان با همسر و فرزندشان بسیار مهربان و صمیمی بوده و همیشه در کارهای منزل نیز به همسرشان کمک می کردند و در حال حاضر پسر ایشان که تا کلاس سوم راهنمایی تحصیل کرده در کارخانه کاشی سازی مثل پدر مشغول به کار هستند. روحشان شاد و راهش مستدام باد. والسلام

 

 

دست نوشته شهید علی بوستانی

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت پدر گرامی جناب آقای چراغ علی بوستانی سلام عرض می کنم. پس از تقدیم عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستارم و امیدوارم که همیشه خوش خرم بوده باشید و همیشه مانند گل های بهاری سبز و خرم بوده باشی و هیچ گونه ملالی نداشته باشید باری پدر عزیزم اگر از جویای احوال اینجانب فرزند خودت را خواسته باشی الحمدالله سلامتی که یکی از نعمت های الهی است بر قرار و بر دعا گویی شما مشغول می باشم و هیچ گونه ملالی نیست جز دوری شما باری پدرم شما از جانب من ناراحت نباشید و من الحمدالله حالم خوب است و هیچ گونه ناراحتی ندارم مادر عزیزم سلام مادرم این سلام گرم و صمیمانه که از راه های دور می رسانم امیدوارم که بپذیرید  باری مادر عزیزم باید مرا ببخشید که شما را ندیدم و با شما خداحافظی نکردم  باید مرا ببخشید و از من هیچ گونه  ناراحت نباشید و این سعادت نصیب من شد و به جبهه رفتم و انشاءالله به زودی زود بر می گردم باری پدرم ؟؟؟ در باری زن و بچه من بنویسد مردوشت خانه خودمان هست یا خانه پدرش هست برای من بنویسید مهدی عزیزم را از راه دور سلام می رسانم برادر عزیزم مظفر را از راه دور سلام می رسانم  برادر عزیزم  عبدالمجید را از راه دور سلام می رسانم غضنفر بوستانی را از راه دور سلام می رسانم  مریم  شهربانو  کاظم را از راه دور سلام می رسانم معصومه را دعا می رسانم عمویم غلام با اهل منزل سلام می رسانم عباس با اهل منزل سلام می رسانم دائیم امیر با اهل منزل سلام می رسانم و همسرم و فرزندم را از راه دور سلام میرسانم. آقای مشهدی علمدار را از راه دور با خانواده سلام می رسانم تمام اقوام و خویشان را از راه دور سلام می رسانم برای من ناراحت نباشید انسان یک دفعه به دنیا می آید و میرود، پدرم ما رفته ایم برای اسلام وطن عزیزمان را از دست این خدا بی خبرا در بیاوریم دیگر عرضی ندارم جز دوری شما. قربان همگی شما علی بوستانی. مورخه 4/2/1361. والسلام

دست نوشته شهید علی بوستانی

بسم الله الرحمن الرحیم

 خدمت پدر ارجمندم آقای چراغ علی بوستانی سلام عرض می کنم پس از تقدیم عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم باری پدر عزیزم اگر از حال اینجانب فرزند خود را بخواهی سلامتی که یکی از نعمت های الهی است بر قرار و به دعاگوئی شما مشغول می باشم باری پدر عزیزم اگر از حال اینجانب فرزند خودت را بخواهی الحمدالله حالم  خیلی خوب است و به دعا گوئی شما مشغول می باشم باری پدر عزیزم شما هیچگونه ناراحتی از بابت من نداشته باشید هر چه خدا خواست می شود مادر عزیزم را از راه دور سلامت می رسانم پدر جان شما به جای من مهدی است و هر چه احترام درباری (درباره) من داشته باشید از آن بگذارید پدر جان شما فکر من نباشید  اینشاالا ( ایشناء الله ) صحیح و سالم در شما می رسم و مادرم شما هیچ گونه ناراحتی از من نداشته باشید من سرباز خمینی هستم و برای خدا آمدم جهاد و خدا کند که این سرزمین اسلامی از دست این کفاران بحثی ( بعثی ) پاک شود  و ما برگردیم به خانه هایمان مادرم را سلام می رسانم مظفر را سلام می رسانم غضنفر مریم شهربانو خواهر کوچکم معصومه محمد کاظم دعا می رسانم مجید سلام می رسانم همسرم و بچه ام را از راه دور سلام می رسانم عمویم غلام با اهل منزل سلام می رسانم عباس با خانواده سلام می رسانم دائی میر با خانواده سلام می رسانم قدم علی با خانواده سلام می رسانم همسایه ها را از راه دور سلام می رسانم پدر زنم محمود حاتم را از راه دور با اهل منزل سلام می رسانم. دیگر عرضی ندارم جز دوری شما قربان همگی شما علی بوستانی. والسلام

شهید علی بوستانی

نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

 

۱ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۱
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگینامه شهید علی اصغر جعفری مقدم

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار علی اصغر جعفری مقدم

شهید علی اصغر جعفری عموی شهیدان علی اکبر و عبداله مقدم در تاریخ ۱/۶/۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی در شهر لپوئی دیده به جهان گشود. او فرزند هشتم و آخر از بین چهار خواهر و چهار برادر بود.
شهید تحصیلات دوران ابتدایی را در مدرسه تخت جمشید تا سال ۱۳۴۵ گذراند و سپس وارد بازار کار شد و به کارگری و کشاورزی پرداخت و از آنجا که برادرانش در زرقان ساکن بودند او بیشتر اوقات خود را در زرقان می گذراند و همانند اقوامش در برنامه ها و مناسبتهای مسجد جامع زرقان شرکت داشت و خالصانه در کلیه امور مسجد فعالیت میکرد.  

همزمان با شروع انقلاب اسلامی در زرقان به فعالیتهای انقلابی و مذهبی مشغول شد و شبانه روز در خدمت انقلاب بود تا اینکه به یاری خداوند و اهتمام قاطبه مردم  و رهبری های امام راحل، انقلاب به پیروزی رسید و شهید تمام وقت خود را صرف و وقف پیشبرد انقلاب اسلامی و حفاظت از دستاورد خون شهدا کرد و همزمان برای گذران امور زندگی خود به کار کشاورزی و کارگری نیز ادامه میداد. در همین دوران ازدواج کرد و در زرقان ساکن شد که ثمره ازدواج او سه دختر می باشد.  

پس از شروع جنگ تحمیلی بارها برای حضور در جبهه ها داوطلب شد ولی به دلایلی توفیق اعزام پیدا نمیکرد و باز گردانده می شد ، در عین حال در پایگاه مقاومت والفجر مسجد جامع نو زرقان و همچنین در ستاد پشتیبانی جنگ و جهاد سازندگی به فعالیت می پرداخت تا اینکه بالاخره موفق شد به عنوان بسیجی اولین بار در شهریور سال ۱۳۶۵ به جبهه جنوب اعزام شود، ابتدا او را در آشپزخانه لشکر مسئولیت دادند ولی او برای حضور در خط مقدم و حماسه آفرینی بی تابی می کرد بالاخره اصرارهایش به ثمر نشست و خطوط مقدم جبهه و سنگرهای کمین شلمچه را تجربه کرد، پس از آن دوباره به جبهه رفت و در خط اول به نبرد با بعثیون متجاوز مشغول شد، تا اینکه در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۶۵ در منطقه نهر جاسم در عملیات کربلای ۵  از ناحیه گردن مورد اصابت قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت که آرزوی دیرینش بود رسید.  

شهید علی اصغر جعفری عاشق شهیدان و شهادت بود و روحیه ای بسیار لطیف و با نشاط داشت و در تمام امور مذهبی پیشقدم بود.  

لازم به ذکر است که پدرش مرحوم غلامحسین جعفری سالها قبل از شهادت فرزندش به رحمت ایزدی پیوسته بود و در لپوئی دفن شده بود و مادرش مرحومه زهرا مقدم در سال ۱۳۵۴ از دنیا رفته بود و در آرامستان نسیمی شهر زرقان به خاک دفن شده است.  

روحشان شاد و یادشان گرامی

وصیت نامه شهید علی اصغر جعفری

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و انا الیه راجعون، ما از خداییم و به سوی او بازگشت می کنیم.  

بنام خداوندی که در دنیا بر مؤمن و کافر و در آخرت بر مؤمن رحم می کند. خدای را شکر و سپاس که لباس منتی بر ما پوشانید و ما را هدایت کرد و برای رشد و صلاح در این دنیا قرار داد و انبیا را برای هدایت و یادآوری بر ما مبعوث کرد تا ما را به یاد روز فصل و تنهایی اندازد در این مسیر ائمه (ع) را نیز قرار داد که در راه انبیا گام نهادند و زحمتها کشیدند تاکنون که فرزند محبوب و عزیزشان مهدی موعود را برپا کننده عدل و داد قرار داد، مهدی موعود منجی عالم بشریت که همه در انتظار ظهورش هستند و عاشقانش شب و روز گریه سر می دهند، شبها ستاره ها را شماره می کنند و در راه خدا جان می دهند تا او بیاید و جهانی را پر از عدل و داد کند، اینک نایب برحق او امام امت در این راه قدم نهاده تا زمینه را برای ظهور مهدی (عج) آماده سازد و در حقیقت رهگشای اوست، پس درودت باد ای امام ای نایب مهدی موعود، درودت باد امام که چنین پدرگونه رهبری کردی و انشاءالله تا انقلاب حضرت مهدی (عج) نیز رهبری خواهی کرد، درود و سلام بر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و درود بر امید امت و امام و خانواده های معظم شهدا اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی بخصوص شهدای مظلوم شهر زرقان، البته تمام عزیزان که در راه خدا جان دادند مظلومیت خود را نشان دادند، خدایا اینان چه زیبا در دانشگاهت امتحان دادند و قبول شدند و مدرک خویش را که همان شهادت در راه تو است گرفتند، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.  

امیدوارم که همه ما از ادامه دهندگان راه این عزیزان باشیم و بتوانیم در راهشان قدم برداریم و تا مرز شهادت پیش رویم، چرا که شهادت فوزی است عظیم و خداوند به هرکه بخواهد می دهد پس باید بکوشیم و در این راه تلاش کنیم تا خداوند با ما همچنین معامله داشته باشد، خدایا هرچه بد باشم و هرچه روسیاه باشم باز بنده تو هستیم تو ما را خلق کرده ای و بازگشتمان بسوی تو است، پس مرا بپذیر و در این راه سوق ده تا بتوانم به نزد تو بیایم، آفریدگارا در این لحظه حساس زندگی ارزنده ترین کاروان شادی برای من شهادت در راه تو است و امیدوارم این توفیق را که بهترین ارزشها است نصیبم سازی. ای رب من، ای الله من چرا جواب مرا نمی دهی، خدایا تمام سختی ها و رنجها را تحمل می کنم و هجرت کرده ام تا از گناهانم بگذری. ای کربلا ما عاشق تو هستیم، ای حسین ای کربلا ما می آییم تا علم افتاده ابوالفضل را برداریم و به خونخواهی او برخیزیم، ای خدا آرزویم این است که همچون علی اکبر بجنگم و در راهت جان بسپارم.  

عزیزان پیامی چند نیز برای شما مردم زرقان دارم، من خیلی کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی داشته باشم اما برای یادآوری می گویم که شما را به خدا دست از امام امت برندارید و شب و روز برای سلامتی امام و مجروحین و رزمندگان دعا کنید.  

چند کلامی با همسرم:

از شما خواهشمندم که زحمات چند ساله ات را که جز رنج و زحمت چیز دیگری نبود و همیشه و همه روز زحمت می کشیدید مرا حلال کنید و از شما خواهشمندم در مصیبتم گریه مکنید که دشمن بخندد و زینب وار باشید و دخترانم را چون دختران حسین بزرگ کنید، قرآن را به آنها و حجاب اسلامی بیاموزید و از دخترانم می خواهم که بعد از من احساس نداشتن پدر نکنند، زیرا امام زمان (عج) و نایبش امام خمینی بالای سر آنهاست.  

والسلام

30/9/1365 - علی اصغر جعفری 

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

 

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۸
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۰
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگی نامه شهید بزرگوار عبدالواحد شفیعی

شهید عبدالواحد شفیعی فرزند کرامت در بیست و ششم دی ماه یک هزار و سیصد و چهل و شش در خانواده ای مذهبی متولد شد و در یک زندگی ساده و پر از رنج پرورش یافت. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ابتدایی قاآنی سابق به اتمام رساند. در ایام تعطیلات تابستانی به کار بنایی می پرداخت. بعد از آن به مدرسه راهنمایی شهید بخشنده در کلاس اول راهنمایی قدم گذاشت، اما از آن جایی که در آن موقع مملکت اسلامی مان تحت هجوم کفار بعثی قرار گرفته بود کلاس درس را رها نموده و کمک به جنگ و جبهه را بر هر کار دیگر ترجیح داد و به عضویت گروه مقاومت شهید قاسمی در آمد تا از این طریق بتواند فعالیت های خود را انسجام بخشیده و در جبهه و در پشت جبهه بر علیه کفر و نفاق به فرموده قائد و رهبر انقلاب اسلامی مبارزه کند.

در مواقعی که در پشت جبهه بود در سنگر سپاه به کارهای نگهبانی، پاسبخشی و دیگر فعالیت های فرهنگی و اجتماعی می پرداخت. در مهر ماه سال 1362 در سن 16 سالگی وقتی که عازم جبهه های نور علیه ظلمت گردید با ممانعت افرادی روبرو شد که می گفتند فعلا برای رفتن به جبهه زود است و خانواده ات ناراحت می شود ولی او اعزام را بر هر کار  و صحبتی ترجیح داد و بالاخره عازم جبهه شد و یکی از اعضای گردان فجر تیپ المهدی (عج) گردید و بعد از 2 ماه به مرخصی آمد و در مدت مرخصی سنگر گروه مقاومت را ترک نکرده و فعالانه خدمت می کرد که باز عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ 11/12/1362 در عملیات خیبر در منطقه هورالهویزه (طلایه) شرکت کرد و ندای مولایش امام حسین(ع) سرور آزادگان را لبیک گفت و مفقودالجسد گردید و سرانجام به لطف خدای متعال در تاریخ 13/8/1373 جسد پاکش در جوار شهدای همسنگرش به خاک سپرده شد.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

وصیت نامه شهید عبدالواحد شفیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با سلام به تمامی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل اینجانب عبدالواحد شفیعی وصیت نامه خود را چنین آغاز می کنم:

هر کربلایی حسینی دارد و حسین امروز ما امام خمینی است. همانطور که امام سازش ناپذیرمان فرمود به جبهه بروید تا جوانان که در جبهه هستند خسته نشوند و من گفته امام را لبیک گفته و سنگینی این مطلب را بر دوش خود احساس کردم و برای نبرد علیه صدام و صدامیان به جبهه رفتم و بسیار خوشحال هستم برای اینکه زندگی واقعی در همین سنگرهاست، از همین نمازهایی است که در سنگرها برپا می شود. خداوند لطف کرد و نور رحمتش را بر من حقیر تابانده، راستی چه زیباست عشق بین انسان با خدا.  

ای برادران با ایمان و مسلمانم که آمادگی حضور در جبهه دارید از شما می خواهم که به پیروی از رزم آوران جبهه ها را پرکنید و با حضور فعال خود در جبهه خرمن وجود کثیف و ناپاک آمریکا و صدامیان را آتش زنید و ای کسانی که پشت جبهه ها را تقویت می کنید امام را فراموش نکنید، به رهنمودهای او گوش کنید، قلب این بزرگوار را نرنجانید که خداوند متعال شما را نمی بخشد. در پایان از پدر و مادر و برادران و خواهرانم حلال بودی می طلبم به امید پیروزی رزمندگان اسلام.

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۴۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۱
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۲۷
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار عبدالخالق امیری

شهید عبدالخالق امیری فرزند امرالله محل تولد بندامیر کربال تاریخ تولد 2/1/43 تاریخ شهادت: 19/10/1365 محل شهادت : شلمچه عضویت: سرباز شغل : کشاورز محل دفن : بند امیر

شهید امیری هنگامی که متولد شد عبدالخالق نام گرفت اما او را غلام امام حسین می دانستند و او را غلام حسین صدا کردند کودکی بسیار کنجکاو و زرنگی بود در سن هفت سالگی به مدرسه قدم نهاد و توانست دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر بگذارد در این دوران همیشه قرآن می خواند و در مراسم عزاداری ماه محرم شرکت می کرد و در کارها به پدر خویش کمک می کرد. پدرش می گوید: هر چه اصرار کردیم که تحصیل را ادامه دهد نپذیرفت می گفت پدر من نمی خواهم شما کار کنید و من درس بخوانم من هم می خواهم کار کنم من دیگر برای خودم مردی شده ام می خواهم روی پای خودم بایستم خلاصه او درس را ترک کرد و به کار پرداخت غلامحسین از همان ابتدا که شروع به کار کردن نمود چنان روزی و برکتی در خانه ی ما آمد که خودمان تعجب کرده بودیم در سن پانزده سالگی بهترین راننده وسایل کشاورزی در روستا شد که شبانه روز برای او کار وجود داشت و لحظه ای نمی گذاشتند او استراحت کند. در اثر پشتکار و همت بلند توانست در 16 سالگی صاحب یک کمباین بشود و یک سال بعد هم در مرودشت شروع به ساختمان سازی کرد و صاحب خانه شد در سن 18 سالگی دفترچه اعزام به خدمت گرفت در حالی که هنوز وقت داشت و دوران آموزشی را در توپخانه شهرضا تمام کرد و به مرخصی آمد و به مادرش گفت اگر شهید شدم مرا ببخشید. غلامحسین در چندین نوبت که به مرخصی آمد همیشه از شهادت سخن می گفت تا اینکه آخرین دفعه که به مرخصی آمد و درست 13 ماه خدمت کرده بود رو به من کرد و گفت: پدر جان چرا مادر مرا حلال نمی کند گفتم مگر چی شده؟ گفت من همیشه با اورژانس شهید و مجروح می برم ولی خودم شهید نمی شوم از خدا می خواهم که من هم شهید بشوم و بعد از اینکه مرخصیش تمام شد می گفت آخرین مرخصی را تمام کرده ام من دیگر نمی آیم روز آخر مرخصیش از همه حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت هنوز چند روزی نگذشته بود که خبر شهادت او را به ما دادند.  

روحش شاد و یادش گرامی

وصیت نامه شهید عبدالخالق امیری

پدر و مادر عزیز و مهربانم: ضمن عرض سلام سلامتی شما را از خداوند می خواهم. امیدوارم که مرا ببخشید و زحمات زیادی که برای من کشیدید را خداوند حلال کند. پدر و مادر عزیزم از اینکه چند سال مرا بزرگ کردید و برای من زحمات زیادی کشیدید و من نتوانستم حتی کوچکترین خدمتی در حق شما کنم از ایزد منان خواستارم که این حق را از گردن من حلال کند. چه کنم که امروز وطنم در خطراست و باید با خون خود درخت اسلام را آبیاری کنم و از خداوند متعال می خواهم که مرا ببخشد و این جان ناقابل را از من بپذیرد. پدر و مادر عزیزم اگر من شهید شدم اصلاً ناراحت نباشید چون من راه امام حسین (ع) را انتخاب کردم و می خواهم همین گونه زندگی کنم و امیدوارم روز قیامت با امام حسین (ع) همنشین باشم و از شما پدر بزرگوارم می خواهم که مانند علی (ع) زندگی کنی و از شما مادر مهربانم می خواهم که فاطمه گونه زندگی کنید. پدر و مادر عزیزم اگر من از کنار شما رفتم و بسوی جایگاه ابدی سفر کردم از شما می خواهم که بهتر از قبل زندگی کنید و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید. در عمل ثابت کنید که خانواده شهید هستید، مسجد یک نوع سنگر است سنگرها را حفظ کنید وطن عزیز را دوست داشته باشید و از خاک پاک وطن و پرچم جمهوری اسلامی ایران دفاع کنید و نگذارید دشمن فرصت کند که به این کشور عزیز لطمه وارد کند و شما خواهران عزیزم ضمن سلام با حجاب خود ثابت کنید که خواهر شهید هستید و همیشه حجاب خود را حفظ کنید چون حجاب شما کوبنده تر از خون من است زینب گونه زندگی کنید و در کارهایتان از حضرت زینب سرمشق بگیرید. برادران از دین اسلام دفاع کنید. وصیت من به همه مردم مسلمان و شهید پرور ایران این است که از امام پشتیبانی کنید و به منافقان فرصت ندهید که حتی وجبی از خاک ایران را بدست دشمنان بدهند و همیشه مانند ائمه اطهار زندگی کنید هرگز نگوئید شهید دادیم چون کسانی که اسلام و آزادی می خواهند باید در راه دین اسلام کشته بدهند و با رفتار اسلامی قلب امام زمان (عج) را خوشحال کنید. دست به دست هم بدهید کشور را همیشه آباد و آزاد نگه دارید.  /  والسلام - عبدالخالق امیری

 

نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه

جستجوی اسامی شهدا در سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

 

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۲۶
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۲۵
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 زندگینامه شهید بزرگوار سید عنایت الله نبی زاده

شهید سید عنایت اله نبی زاده، فرزند سیدعلی، تولد : 1348 روستای کورکی زرقان، شهادت : 23/3/1370 آبادان -  پاسدار، محل دفن : کورکی

شهید سید عنایت اله نبی زاده فرزند سید علی در سال 1348 در روستای کورکی از بخش زرقان در یک خانواده کشاورز و زحمت کش و متعهد به اسلام متولد شد و دوران کودکی در دامن پاک مادرش چنان پرورش و تربیت گردید که در چهره مبارکش همیشه نور عشق به اسلام می درخشید و در کنار پدرش با مسجد آشنا گردید و همیشه در اجتماعات مذهبی روستا که در مسجد برپا می شد حضور فعال و چشم گیری داشت و در دعاهای کمیل و توسل و انس گرفتن با قرآن مجید و عزاداری سیدالشهدا شرکت می نمود. آری چهار سال به تحصیل در مقطع ابتدایی در روستای کورکی سپری نمود که به علت ناتوانی و از کارافتادگی پدرش دست از تحصیل کشید و مشغول کشاورزی و دامداری شد تا مخارج خانواده خویش را تأمین کند. البته قابل ذکر است که شهید سید عنایت اله نبی زاده هنگامی که هنوز سنش تقاضای جبهه و جنگ نمی کرد با جلب رضایت اولیاء و برادر و خواهرانش به مدت دو ماه در جبهه های جنگ جنوب به دفاع از اسلام و کشورش پرداخت و با شهامت و شجاعت در مقابل دشمنان اسلام ایستاد تا اینکه بعد از بازگشت از دوران بسیجی خود فوراً دفترچه سربازی گرفت و دوباره عازم خدمت برای انقلاب اسلامی و میهن عزیزش شد و حدود 13 ماه از دوران خدمت را در گردان امام حسین (ع) سپری نمود که در دوران خدمت وظیفه به علت موج انفجار در حال مانور قطع نخاع گردید و چندین ماه در بیمارستان تحت معالجه قرار گرفت تا اینکه در بیمارستان به درجه رفیع شهادت رسید که یادش همیشه برای دوستان و آشنایان و مردم دلیر ایران جاویدان خواهد ماند. روحش شاد و یادش گرامی

=======================================

نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه

جستجوی اسامی شهدا در سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۱ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا

انشاءالله درج خواهد شد

۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار سید هادی رنجکش


شهید سید هادی رنجکش فرزند سید رضا در سال ۱۳۴۴ در روستای کوهک ۱ کربال زرقان در خانواده ای متدین و کم بضاعت دیده به جهان گشود ، او اولین فرزند از بین دو خواهر و پنج برادر بود و از همان کودکی با کار و تلاش و همدلی و تعاون و امور مذهبی و  کسب نان حلال آشنا شد. شهید در دوران طفولیت را با عزمی کودکانه به والدین خود در کشاورزی و دامداری کمک میکرد تا در حد خود مددکار پدر و مادرش باشد.

 خانواده ایشان بخاطر انتساب به سلسله جلیله سادات شدیداً مورد احترام تمام مردم روستا و بلکه اکثر اهالی روستاهای کربال بود و مردم به آنها ارادت خاصی داشتند و هنوز نسبت به این خانواده و مزار این سید شهید ارادت دارند.  


شهید رنجکش دوران تحصیلات ابتدائی را در مدرسه روستای کوهک گذراند و بخاطر اینکه باید تحصیلات دوره راهنمائی را در شهر می گذراند دیگر نتوانست ادامه دهد و رسماً همکار پدر گردید و مشغول به کار کشاورزی شد.  

دوران نوجوانی ایشان مصادف بود با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، که شهید در حد توان خود در امور مذهبی و انقلابی منطقه حضوری فعال داشت و از صمیم قلب به امام خمینی عشق می ورزید و خود را سرباز و فدایی او میدانست.  

هنوز چیزی از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و قطع ایادی جهانخواران  نگذشته بود که دشمنان ایران جنگی نابرابر را به وطن ما تحمیل کردند و اکثر شهرها و روستاهای مرزی غرب و جنوب کشور را با سلاحهای اهدایی ابرقدرتها به خاک و خون کشیدند و صدها هزار نفر را داغدار و آواره کردند، در این دوران، شهید رنجکش با ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ و پایگاههای مقاومت روستاهای همجوار مثل محمودآباد و بندامیر همکاری می کرد، این تلاش اگرچه بسیار مهم بود ولی او را راضی نمی کرد لذا تصمیم گرفت برای مبارزه مستقیم با متجاوزین بعثی به خطوط مقدم نبرد برود ولی از آنجا که فرزند اول خانواده بود و والدین او نیاز به حضور و کار او داشتند تا مدتی موفق به حضور در جبهه نشد اما به هر طریقی که بود توانست پدر و مادر را راضی کند و مثل پرنده ای سبکبال به جبهه های غرب و جنوب بال گشاید.  پس از مدتی مأموریتش تمام شد و به روستا باز گشت و مشغول به کمک به والدین خود شد که قصد داشتند برایش همسر بگیرند تا پایبند زندگی شود و اتفاقاً دختری نیز برای او نشانه کردند اما باز به جبهه رفت و در منطقه جنوب و در چند عملیات و مناطق مختلف پدآفندی مشغول به خدمت شد.  

 شهید سید هادی رنجکش اواخر سال ۱۳۶۶ به مرخصی آمد و برایش مجلس عقد گرفتند، او نیز نسبت به این ازدواج و وصلت موافق و متعهد بود، اما خداوند برای او سرنوشتی دیگر رقم زده بود و مقرر شده بود او جزو کاروان شهدای اسلام و مدافعین ناموس و وطن باشد و مادرش نیز با توجه به خوابهائی که دیده بود چنین سرنوشتی را برای فرزند مؤمن و ‌دلاور خود پیش بینی میکرد، خودش نیز دل از دو جهان کنده بود و راضی به رضای خدا و مقدرات او بود، بالاخره، حدود یک ماه قبل از عید نوروز عقد کرد و دوباره به جبهه رفت و یک هفته بعد از نوروز ۱۳۶۷ خاک خونین خوزستان و بهار شلمچه از خون این سید عاشق خالص و همرزمانش تبدیل به دشت شقایق شد.  
 تا یک هفته خانواده از او هیچ اطلاعی نداشتند و منتظر  بازگشت داماد بودند ولی بعد از روز ۱۳ فروردین ۱۳۶۷ به خانواده اش اطلاع داده شد و پیکر پاک شهید سید هادی رنجکش در حالیکه تیر به چشم راستش خورده بود به پشت جبهه منتقل و در زادگاهش روستای کوهک یک آسمانی شد.  
لازم به ذکر است که مادر بزرگوار شهید، «مرحومه سحرناز با لطف» در سال ۱۳۹۴ به رحمت ایزدی پیوست در آرامستان روستای کوهک در جوار فرزند شهیدش به خاک سپرده شد.  
اگرچه این شهید دارای اخلاق عالی و اسلامی بود و مردم  منطقه و دوستان و اقوامش از او به عنوان الگوی خود یاد می کنند ولی «برگزاری نماز و احترام به والدین و راضی به رضای خدا بودن» را از برجسته ترین صفات و فضایل شهید سید هادی رنجکش ذکر می کنند.  

روحشان شاد و یادشان گرامی

۱ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا
۴ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا
۱ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمد باقر ابراهیمی

 شهید محمدباقر ابراهیمی فرزند ابراهیم در سال 1344 در روستای محمودآباد دیده به جهان گشود تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان مهدی مجلسی محمودآباد به پایان برد و به علت عدم وجود مدرسه راهنمایی در این روستا آن شهید جهت گذراندن دوران راهنمایی به مرودشت رفت و در مدرسه راهنمایی امیرکبیر مرودشت مشغول تحصیل شد روحیه استقلال، مهربانی، توکل و اعتماد به نفس از همان ابتدا در وجود او کاملاً مشهود بود و همواره می کوشید که در برآوردن نیازهای خانواده به پدرش کمک نماید و بدین جهت و به علت فقر خانواده بود که آن شهید نتوانست به تحصیل در دوره راهنایی ادامه دهد و لذا از گذراندن چند ماهی از سال اول راهنمایی بود که به کمک پدرش به کار و تأمین نیازهای خانواده پرداخت درباره اخلاق آن شهید سعید باید گفت که با همه آشنایان مهربان و صمیمی بود و از کمک و همکاری به آنها دریغ نمی ورزید خوش خلق بود و همیشه چهره ای شادمان داشت از جمله خصائص برتر آن شهید بزرگوار شجاعت و غیرت و مردانگی او بود و در همه حال از اقوام و خویشان یاد می کرد و هرگز از آنها غفلت نمی نمود با پدر و مادر و سایر افراد خانواده صمیمی بود و هیچگاه از ادای فرایض دینی غافل نبود با به ثمر رسیدن انقلاب و تحمیل جنگ از طرف جباران شرق و غربی و هتک حرمت اسلام ناب محمدی در کشور اسلامی ایران بود که شهید راه خود را که همواره دفاع از ارزشهای مقدس انقلاب و پیاده نمودن تحکام خداوند در روی زمین و دفاع از حریم مقدس سرزمین اسلامی ایران بود را تشخیص داد و ندای امام امت خمینی کبیر را لبیک گفت و وارد بسیج این مدرسه عشق و ایثار شد و نام مقدس بسیجی را بر خود نهاد عشق به انقلاب و امام و خشم نسبت به دشمنان انقلاب و تعصب دفاع از سرزمین اسلامی ایران تا آنجا در وجود ایشان جای گرفته بود که دیگر هیچ چیز مانع از رفتن او به جبهه نشد و در تیرماه سال 1362 پس از گذراندن دوران آموزشی به جبهه اعزام شد و پس از انکه 22 روز مردانه و شجاعانه در برابر کفاران شیطان صفت بعثی جنگید سرانجام در دهم مرداد ماه سال 1362 در عملیات پیروزمند والفجر 2 در منطقه حاج عمران عراق به شهادت رسید و به آرزوی خود که همانا لقاء الله بود رسید. پیکر پاک و سوخته آن شهید سعید بر دوش مردم شهید پرور منطقه زرقان تشییع و در زادگاهش روستای محمود آباد کربال به خاک سپرده شد.  روحش شاد و راهش پر رهرو باد.  

وصیت نامه شهید محمدباقر ابراهیمی

بسم الله الرحمن الرحیم

 سلام بر امام خمینی ولی فقیه این قامتی که مانند جدش حسین(ع) در برابر ظلم و ستم مستکبران و قدرتهای بزرگ ایستاده و یکقدم به عقب بر نمی دارد. سلام بر امت شهید پرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق و باطل اسلام و امام را یاری می کنند و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده اند. اسلام امروز در دو جبهه می جنگد که با عنایت خداوند تعالی در دو جبهه پیروز بوده و هست. یکی جبهه داخلی که شامل منافقین و لیبرالها و کمونیست ها است و جبهه دوم نبرد با نیروهای خارجی و صدام که بوسیله اربابش آمریکا به حریم مقدس اسلام تجاوز کرده است.  آمریکا بداند که این همه توطئه علیه ملت غیور ایران بی فایده است.  و بگفته امام عزیز «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.  »

 من امروز بنا به تکلیف شرعی رهسپار جببه می شوم و امیدوارم که رزمندگان اسلام به کفر جهانی پیروز شوند و به امید برافراشته شدن پرچم اسلام بر فراز کاخ سفید.

 

 

 

۶ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۳
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۲۳
هیئت خادم الشهدا

انشاء الله درج خواهد شد...........

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

زندگینامه شهید داریوش علوی
شهید داریوش علوی فرزند مرحوم مصطفی و خانم بی بی جان زارع در سال ۱۳۴۵ در روستای رحمت آباد کُربال زرقان به دنیا آمد. او فرزند سوم از بین شش برادر بود. پدرش به کشاورزی اشتغال داشت، در شرکت راهسازی نیز کار می کرد.
شهید دوره تحصیلات و ابتدائی را با موفقیت در روستای زادگاهش پشت سر گذاشت و یکی از دانش آموزان فعال و مؤثر در تمام کلاسها بود. 
ورود ایشان به دوره راهنمائی مصادف شد با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی (ره) که نظام دو هزار پانصدساله شاهنشاهی را به زباله دان تاریخ ریخت، دست جهانخواران را از منابع اقتصادی ایران کوتاه کرد و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بنیان گذاشت و از دیدگاه جهانیان، بزرگترین معجزه قرن بیستم نامیده شد.
پس از آن نیز دشمنان با تحمیل جنگی نابرابر در اول مهر ماه ۱۳۵۹ سعی در سرنگون کردن انقلاب و تجزیه ایران داشتند. صدام که رؤیای فتح یک هفته ای تهران را در سر می پروراند با مقاومت هشت سالهٔ جوانمردان ایرانی مواجه شد و ایثارگران و حماسه سازان ایران حتی نگذاشتند حتی یک وجب از خاک پاک ایران در تصرف دشمن بعثی متجاوز باقی بماند.
شهید داریوش علوی که یکی از عاشقان خالص امام و انقلاب و وطن و شهدا بود در دوره راهنمائی چندین بار تلاش کرد به جبهه اعزام شود ولی بخاطر سن کم موفق نشد،  پدرش نیز در همان زمان به عنوان بسیجی در جبهه بود که مسئولین از این بابت نیز با اعزام داریوش موافقت نمی کردند ولی بالاخره پس از طی مراحلی که داستانی مفصل دارد خودش را به سپاه خرامه رساند و در زمستان سال ۱۳۶۱ به مرکز آموزش باجگاه اعزام شد و چنین مقدر بود که به جبهه نرسیده ، در پادگان آموزشی در حین آموزش نظامی به شهادت برسد و به عاشورائیان زمان بپیوندد.
شهید داریوش علوی که در گلزار شهدای رحمت آباد دفن شده، یکی از اعضای فعال بسیج در مدرسه و مسجد امام جعفر صادق (ع) و پایگاه مقاومت شهید دستغیب رحمت آباد بود که در پانزده سالگی با هدف مقدس و متعالی دفاع از ناموس و دین و وطن به شهادت رسید و در گلزار شهدای رحمت آباد به خاک سپره شد.
زندگینامه و وصیت نامه ای که دانش آموز بسیجی شهید داریوش علوی برای خودش نوشته یکی از ناب ترین مدارک عشق و معرفت رزمندگان اسلام و از عالی ترین اسناد حقانیت انقلاب و دفاع مقدس محسوب می شود که باید سرلوحهٔ تمام دلسوزان و مدافعان وطن قرار گیرد.
پدر گرامی ایشان نیز در سال ۱۳۷۴ در حین کار از دنیا رفت و در آرامستان رحمت آباد در جوار شهدای گرانقدر دفن گردید.
روحشان شاد و یادشان گرامی
**************

وصیت نامه و زندگینامهٔ خودنوشتهٔ شهید بزرگوار داریوش علوی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام یگانه مظهری که قدرت التفات در برابر حقایق و انعطاف پذیری در مقابل جبر و ستم را در بشر ذی شعور خود قرار داد.
اینجانب داریوش علوی فرزند مصطفی به شماره شناسنامه 16 در سال 1345 در روستای فقیرنشین رحمت آباد کربال در خانواده ای مذهبی بدنیا آمدم و در سن 6 سالگی شروع به درس خواندن کردم و با موفقیت دوران ابتدایی را سپری کردم و پس از آن با علاقه بسیار در مدرسه راهنمایی شهید کاشانی به تحصیلات خویش ادامه دادم که در آن موقع پدرم با زحمت فراوان هزینه تحصیل من و دیگر برادرانم را فراهم می ساخت که در این زمان به دلیل ظلم و ستم هایی که از طرف عمال رژیم پهلوی بر مردم اعمال می شد اوج اعتراضات نسبت به رژیم منفور ستم شاهی از طرف مردمی غیور و ستمدیده بالا گرفت و مردم درصدد براندازی آن رژیم و انتخاب حکومتی اسلامی که بر پایه عدل و عدالت استوار بود بر آمدند تا از این طریق حقوق از دست رفته خود را از چنگال ابرقدرتهایی توخالی وصول نمایند هنوز چند سالی از فنا شدن رژیم شاه نگذشته بود و مردم هنوز طعم آزادی و وحدت را نچشیده بودند که دولت عراق در صدد گرفتن بخشی از خاک میهن اسلامی برآمده بود و خبر ناگوار تصرف خرمشهر به گوش می رسید و خاطر مردم را پریشان می ساخت در این موقع من در سال دوم راهنمایی درس می خواندم تازه فهمیده بودم که چرا بعضی افراد  به جبهه می روند و به خاطر وطن پرستی خود خونشان را نثار می کنند و راه مظلوم حسین شهید را ادامه می دهند من هم به سهم خود وظیفه دانستم که برای یاری رساندن به دیگر برادران مسلمان گام مؤثری بردارم و از این رو خود را داوطلب جبهه نمودم و بدین طریق راه خویش را انتخاب نمودم.
 به این امید به جبهه حق علیه باطل اعزام می شوم تا اینکه بهر نحوی که باشد به سهم خود ضربه ای سنگین بر دهان صدام و صدامیان وارد آورم و با سلاحم قلب صدامیان را نشانه روم و با خون ناچیز خود درخت اسلام را که بوسیله خون علی اکبرهای زمان پربار شده پربارتر و نایب امام زمان (عج) خمینی بت شکن که بتهای زمان یعنی شاه و ملی گراها را یکی پس از دیگری شکسته و حالا هم نوبت نوکر حلقه بگوش آمریکا یعنی صدام جنایتکار رسید که رهبری امام امت و به یاری رزمندگان پر توان اسلام و پشتیبان خدا به زودی مانند دیگر عمال آمریکا سرنگون خواهد شد. از خواهران ایرانی می خواهم که زینب وار زندگی و از برادران ایرانی می خواهم که حسین وار زندگی کنند و قاطعانه امام را یاری کنند و از پدر و مادرم و برادرانم و خویشاوندان و دوستان می خواهم برای من گریه نکنند و هیچ ناراحت نباشند چرا که اگر شما ناراحت باشید دشمنان خوشحال می شوند و پیش خود گمان می کنند که داغی بزرگ برای پدران و مادران شهیدان وارد ساخته اند ما که از امام حسین بالاتر نیستیم که با هفتاد و دو تن از لشکریانش در برابر اینهمه نیروی کفار مقاومت کردند و آخر هم نتیجه پایداری صبر خود را دید و از پدر و مادر و خویشاوندانم تقاضا می کنم شبهای جمعه برایم فاتحه بخوانند.
نثار وجود مقدس و مطهر شهدا و اقوام مرحومشان صلوات و فاتحه

 

۱ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا

شهید محمدعلی زارع

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمدعلی زارع

شهید محمد علی زارع فرزند ابوالقاسم در تاریخ 1/2/1343 در روستای رحمت آباد کربال در یک خانواده کارگر و مذهبی دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی علاقه وافری به قرآن و مجالس دینی داشت. او  که دارای پنج برادر و دو خواهر بود از کودکی به کارگری و کشاورزی پرداخت تا در معیشت خانواده سهیم باشد و همزمان با کار به تحصیل نیز مشغول بود ولی تا دوم دبیرستان بیشتر نتوانست درس بخواند.  

شهید محمدعلی زارع بسیجی بوده تا دوم دبیرستان خوانده و هنگام شهادت، پسرش به نام عبدالرضا شش ماهه بوده و دخترش سه ساله که هر دو ازدواج کرده اند، عبدالرضا دفتر خدماتی در رحمت آباد دارد.  ​​​​​​

با شروع جنگ تحمیلی به فعالیتهای انقلابی و امدادی در گروه مقاومت پرداخت ولی کار در پشت جبهه او را راضی نمی کرد و علیرغم ممانعت خانواده به عنوان بسیجی به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و پس از رشادتها و جانفشانی های زیاد نهایتاً در تاریخ 4/5/1365 در جزیره مجنون آسمانی شد و کاروان شهدای کربلا پیوست.

یکی از برادرانش نیز به نام ابراهیم که مدتی طلبه بوده به شهادت رسیده که مجرد بوده است.  

شهید محمد علی بیسیمچی بوده و در جزیره مجنون به فیض عظمای شهادت تائل شده ولی برادرش شیخ ابراهیم در شلمچه شهید شده است.  

خانم زمرد رعیت همسر گرامی شهید محمد علی زارع در مورد ایشان می گوید: محمد علی بسیار مؤمن و با تقوا بود، خیلی به انقلاب و امام خمینی علاقه داشت، انسان بسیار مهربان و متواضعی بود و به همه احترام می گذاشت، هنگام شهادت ایشان دو فرزند داشتم در 17 سالگی، وقتی هم که جبهه نبود پشت جبهه خدمت میکرد، جمع آوری کمکهای مردمی برای رزمندگان، گاهی هم آرد می آورد نان می پختیم برای جبهه، می گفت از این نانها نخورید مال بیت المال است، شهید ابراهیم هم بعد از محمدعلی درس طلبگی را رها کرد و به جبهه رفت.  

توضیحات عبدالرضا زارع فرزند شهید

شهید محمدعلی زارع فرزند میرزا ابوالقاسم زارع درتاریخ ۱۳۶۵/۰۵/۰۴ در جزیره مجنون عملیات کمین سنگر یک تیر بارچی بود و از گردان امام مهدی (عج) به فرمانده گردان اقای عباس پور ۱۹ فجر به شهادت رسید. شهید ۲ فرزند  دارد به نام عبدالرضا زارع و معصومه زارع موقع شهادت پدر شان معصومه ۲ ساله بود و عبدالرضا ۶ ماهه بود که حسرت دیدن پدر عزیزشان به دلشان ماند. و شهید داری ۲ خواهر و ۵ برادر بودند که بعد از شهادت محمدعلی و برادرش ابراهیم که وابستگی بسیاری نسبت به او داشت گفت که باید راه برادرم را ادامه داده و سنگر برادرم را خالی نگذارم و بر سر مزار برادرش رفت و در کنار قبر او برای خود با آهک جای خود را مشخص نمود و به برادرش گفت من میروم راهت را ادامه می دهم و به پیش تو می آیم و طولی نکشید که به جبهه رفت و به شهادت رسید و در کنار برادرش به خاک سپرده شد.  

سخنانی از همسر شهید : خبر شهادت محمدعلی

برادر محمدعلی ، ابراهیم که از طرف فرمانده فرستاده شده بود تا خبر شهادت را  بدهد و   عکس ها و مدارک شهید را به فرمانده برساند چون شهادت محمدعلی طوری بود که جنازه ایشان در زمین عراق افتاده بود و بعد از یک هفته به کمک همسنگرانش به سختی توانستن که شهید را به وطن خودش برگردانند مردم به ابراهیم میگفتن که تو موجی شده ای و موقعی که شهید محمدعلی را آوردن آنوقت مردم شهادت محمدعلی را باور کردند و اما همسر او که هنوز شهادتش را باور نداشت چون که واقعا به خاطر سوختن صورت و بدن شهید محمدعلی قابل تشخیص نبود و همیشه با خود فکر میکرد که همسرش اسیر شده و به خانه باز میگردد تا که یک شب شهید به خواب همسرش آمد و جنازه او در دست مردم بود و او را باخود میبردند و او در خواب که پریشان و ناراحت بود از آنها خواست جنازه را روی زمین بگزارند تا شهید را ببیند و وقتی نگاهش کرد شهید سالم و خال هایی را که در صورت و در پشت دستش داشت را نگاه کرد و آن شد که شهادت همسرش را باور کرد.  

وصیت نامه شهید محمد علی زارع

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام الله که آفریننده جهان هستی و به وجود آورنده جن و انس و به نام او که عارفان بر درگاهش رخسار به خاک می سایند و عاشقان به خاطر رسیدن به درگاهش اشک از دیده جاری می سازند و مجاهدان الهی برای رضای خاطرش در خون خویش می غلطتند. به نام بی  نیازی که آدم را به خاطر ارتکاب گناهش از بهشت بیرون رانده وحربن ریاحی را در واپسین لحظات زندگی به سوی جنت رهنمون می گردد  و عارفانی که با او عاشقانه راز و نیاز می کنند و مجاهدانی که به خاطر رضایش در خاک وخون غلطیدند گوی سبقت را ربوده و به سعادت رسیدند.

خواهش من از خواهران و مادران این است که اگر من شهید شدم برای من گریه نکنید چون اگر برای من گریه کنند دشمن خوشحال می شود اما باید با شعار خود مشتی بر دهان امریکا و اسرائیل و صدام و یاران او بزنند  که خورد شوند.  

خداوندا تو خود می دانی که من از سن 5 سالگی مادر نداشتم و اگر شهید شدم مادر ندارم که برای من گریه کند، ای مادران و خواهران شما به جای مادر من وخواهر من هستید  و از برادران و پدرم می خواهم که شبهای جمعهه و شبهای چهارشنبه دعای کمیل و توسل را حتماً بخوانند.  شماها مسجد ها را باید پر کنید، چون مسجد سنگر است، نباید سنگرها را خالی بگذارید برادران و پدران و خواهران ومادران عزیز الان زمان امتحان امت است، مثل یاران امام حسین ( ع ) تا آخرین قطره خونی که داریم باید بایستیم  و تنها خواهشی که من دارم این است از خواهران و مادران که حجاب اسلامی را رعایت کنند و هم چنین از  تمامی برادران و خواهران می خواهم که جبهه ها را خالی نگذارند.  البته من خیلی کوچکتر از آنم که این صحبت ها را به قلم بیاورم این را می دانم که خودتان وظیفه خودتان را می دانید و هم چنین از دوستان بسیجی می خواهم که جبهه ها را خالی نگذارند و از برادران ایرانی می خواهم که پشت جبهه ها را خالی نگذارند و معتقد به سلسله مراتب باشید در مقابل کوچک ترین توطئه علیه انقلاب به امام عزیز  حسین زمان لبیک بگوئیم. من امیدوارم خداوند گناهان ما را آمرزیده باشد البته با دعای دوستان. و ما باید به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان  پاسخ مثبت دهیم و چون دفاع از میهن اسلامی  و جمهوری اسلامی جهاد در راه خداست و وظیفه خود دانستم که به جبهه حق علیه باطل بروم تا به یاری الله بتوانم صدام و صدامیان و منافقین و کومله و دمکرات را نابود کنم یا به شهادت برسم اگر لایق باشم یا پیروز شوم و همه با هم به کربلا  رفته و آقا امام حسین ( ع ) را زیارت کنیم و بعد از کربلا به قدس عزیز به امید آن روز انشاء الله.  

خداوندا تو خود می دانی که هدف ما در جنگ جزء اعتلای کلمه حق و انتقام از ستمگران چیزی نیست اگر با کشته شدن من این اسلام عزیز این قرآن کریم به جای خواهد ماند پس ای خمپاره ها و ای گلوله ها مرا دریابید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی با ذلت ستوده تر است و تنها خواهشی که از برادرانی که در سپاه و گروه مقاومت دارم این است که اگر شهادت نصیب من شد در شب های جمعه فاتحه برایم بخوانند و بعد که مرا خاک کردند روضه امام حسین (ع) بالای سر من بخوانند و چون امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شد ما همه فدای تو ای امام حسین (ع) ما همه پیرو خط تو هستیم و جان ما هم فدای تو ای امام حسین و از برادران می خواهم که اگر من شهید شدم چنانچه مقدور باشد مرا در پایگاه حتما ًبه خاک بسپارید، خدا می داند که دلم گواهی نمی دهد که جای دیگر بروم البته اگر در پایگاه اشکال ندارد و اگر نشد که حتما نمی شود مرا پهلوی مزار برادر شهید فتحعلی زارع به خاک بسپارید، روضه حتماً بالای سر من بخوانید و از تمامی برادران و پدران و خواهران و مادران که اگر حقی بر گردن من دارد مرا حتماً حلال کنند.

و بر سر نماز همیشه امام عزیز را دعا کنند ان شاء الله که همیشه اسلام عزیز پیروز است و کفرنابود است. و همسر من اگر من شهید شدم زن باید شوهر کند هر وقت دلت می خواهد شوهر کن و بعد خانه ام را بنام فرزند کنید و باید یک کاری کنید که همسرم هم راضی باشد.

اینان که به خُلق و خوی اسماعیلند  -  در حادثه آبروی اسماعیلند

در گفتن لبیک به پیغمبر تیخ   - بی تاب تر از گلوی اسماعیلند

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

خدا حافظ مرا حلال کنید ، دعا به جان امام یادتان نرود ، خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار، والسلام - محمد علی زارع

.............................................

.

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۲ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۴
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۵۳
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل

شهید محمد رضا نوروزی فرزند مرحوم حاج محمدعلی در سال 1346 در خانواده ای متدین و مقید به دین و دیانت و اخلاق اسلامی به دنیا آمد و از همان کودکی تحت تربیت پدر و مادر، اصول تربیت اسلامی و زندگی شرافتمندانه را فرا گرفت. خانواده ایشان اگرچه اهل زرقان بودند ولی در شهر مرودشت زندگی میکردند و فرزندان آنها در مرودشت به تحصیل اشتغال داشتند. شهید نوروزی نیز دوران تحصیل را در مرودشت گذراند و در سال آخر هنرستان با عضویت بسیجی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و در سال 1365 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت رسید و در قطعه دوم گلزار شهدای زرقان دفن گردید.

شهید نوروزی بسیار با هوش، مؤمن و محجوب بود و روحیه ای کاملاً انقلابی  داشت و در اوقات فراغت به مطالعه کتابهای مذهبی مخصوصاً کتب شهید آیت اله دستغیب می پرداخت. این شهید بزرگوار با رشته های فنی مخصوصاً برق و الکترونیک علاقه بسیاری داشت و به همین دلیل یکی از هنرجویان با استعداد و خلاق هنرستان فنی مرودشت محسوب می شد و با توجه به علاقه و مهارتش در رشته برق با جهاد سازندگی مرودشت برای سیم کشی برق در روستاها و خانه های روستائی همکاری چشمگیر و رایگان داشت.

شهید نوروزی دهساله  بود که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و با حضور حماسی و وحدت مردم به پیروزی رسید و این شهید بزرگوار علیرغم سن کم به همراه خانواده اش در راهپیمائی ها حضور داشتند و پس از پیروزی انقلاب به فعالیتهای انقلابی و مذهبی در مسجد جامع و امام علی (ع) مرودشت ادامه داد و با شروع جنگ تحمیلی به عضویت پایگاه مقاومت در آمد و در کنار تحصیل به حفاظت از انقلاب و حراست از دستاوردهای خون شهدا پرداخت و همیشه آرزوی حضور در جبهه داشت ولی بخاطر اینکه یکی از برادرانش به نام علی اکبر در جبهه مجروح و جانباز شده بود خانواده به شهید نوروزی که هنوز مدرسه را تمام نکرده بود اجازه حضور در جبهه نمیداد ولی به هر سختی بود خانواده را راضی کرد و به جمع رزمندگان اسلام و مدافعان وطن و ناموس ملی کشور پیوست.

لازم به ذکر است که شهید محمد رضا نوروزی فرزند چهارم خانواده بود و دو برادر و دو خواهر داشت که یک خواهر و یک برادرش که از خودش کوچکتر بود به رحمت ایزدی پیوستند. پدر ایشان نیز که یکی از کاسبان متدین مرودشت بود در سال 1371/7/3 از دنیا رفت و در قطعه والدین شهدا در گلزار شهدای نسیمی زرقان به خاک سپرده شد.

به گفته خواهر ایشان: شهید محمدرضا نوروزی در طول مدتی که در جبهه بود دو بار به مرخصی آمد، یکبار به مادرم گفت که یکی از دوستانم شهید شده و چون ما با هم بودیم من هم باید شهید می‌شدم، مادرم گفت من دائم برایت فلان دعا می خوانم (اسم دعا یادم نیست) برادرم گفت پس به همین خاطر بوده که شهادت نصیب من نشده یعنی از مادر می خواست که با دعا و مناجات و نذر و نیاز مانع شهادت او نشود. (نام آن شهید خداخواست بود که در گلزار شهدای مرودشت دفن است). 

یکی از دوستانش تعریف می‌کرد که هر بار نگهبانی ایشان تمام میشد بیسیم میزد که جای فرد بعدی هم نگهبانی میدهم تا استراحت کند ولی اکثر بچه ها به محض این که نگهبانی شان تمام میشد سریعاً بر میگشتند و نگهبان بعدی را سر پست می فرستادند.

در دورانی که هنوز اجازۀ جبهه رفتن پیدا نکرده بود شبانه روز با بسیج و سپاه و جهاد سازندگی و ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ همکاری داشت و در کنار درس خواندن برای جمع آوری کمکهای مردمی به روستاها می رفت و در چیدن محصولات باغبانی و کشاورزی به آنها کمک می کرد.

شهید نوروزی بسیار خالص بود و هر کاری را فقط با نیت قربة الی الله انجام میداد و در تمام امور فقط رضای خداوند را ملاک انجام کارهایش قرار میداد.

همرزم شهید آقای حسین زارع از روستای اکراد کربال زرقان درباره شهید محمد رضا نوروزی میگوید:

با شهید نوروزی از قبل از جبهه آشنا بودم و هر دو در پایگاه مقاومت مسجد جامع مرودشت فعالیت داشتیم. در اوائل سال 1365 با هم به پادگان آموزشی کازرون رفتیم و سپس به لشکر 19 فجر سپاه استان فارس پیوستیم و مدتی در مقر معاد مستقر بودیم. در آنجا به عضویت گردان امام علی (ع) درآمدیم و چند مرحله به فاو و فکه و ابو غُریب رفتیم و در عملیاتی که در ابو غُریب اجرا شد شرکت داشتیم که من آرپی جی زن بودم و شهید نوروزی تک تیرانداز بود.

شهید نوروزی فردی خاص بود و با بقیه تفاوت بسیار داشت. خیلی مخلص و مؤدب و مؤمن و کم حرف و متفکر و در عین حال خیلی پرکار و شجاع و با شهامت بود. با تمام همسنگران بسیار مهربان و با گذشت بود و یکی از رزمندگان نمونه لشکر 19 فجر بود و الگو به حساب میآمد.

در تاریخ 26/4/65 مأموریت ما تمام شد و اکثر بچه های باقیمانده گردان ما تسویه حساب گرفتند و به خانه برگشتند ولی شهید نوروزی مأموریت خود را تمدید کرد و در جبهه ماند که ما واقعاً به حال او غبطه خوردیم و به ارادۀ او آفرین گفتیم. بعد از این تاریخ دیگر او را ندیدم و بعدها فهمدیم که به بزرگترین آرزویش که  شهادت بود رسیده است.

هوالباقی

کتیبه مزار پدر شهید محمد رضا نوروزی

نیک مردی که در اینجا آرمیده شادروان

حاج محمدعلی نوروزی فرزند مرحوم حاج خلیل

پدر شهید محمد رضا نوروزی

وفات : 3 مهرماه 1371

ای پدر رفتی و داغ تو بُود بر دل ما

بی وجود تو چه ماتمکده شد منزل ما

تو چراغ دل امید عزیزان بودی

دست غدار اجل کرد نگون محفل ما

===================

کتیبه مزار شهید محمد رضا نوروزی

وَ مَن یَتَول االله و رسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون

و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یُرزقون

تربت پاک بسیجی

 شهید محمد رضا نوروزی

 فرزند آقای حاج محمدعلی متولد 5/12/1346

که در 26 مردادماه 1365 در جزیره مجنون

توسط کفار بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد

ما کشتۀ عشقیم و به دلدار رسیدیم

جان داده ولی دولت جاوید خریدیم

چون در سر ما عشق حسین ابن علی بود

آخر به وصال رخ محبوب رسیدیم

=====================

کتیبه مزار برادر کوچک شهید محمد رضا نوروزی

آرامگاه جوان ناکام علیرضا نوروزی

 فرزند مرحوم حاج محمدعلی

تولد 1356 بتاریخ 8/7/1372 به رحمت ایزدی پیوست

آنکه در محنت و اندوه و اَسف سوخت منم

آنکه درس غم و هجران به دل آموخت منم

آنکه پیوسته فلک طرح عزایش می ریخت

هر زمان جامه ماتم به تنش دوخت منم

آنکه از مرگ عزیزان بنالید منم

آنکه پیوسته غمی روی غم اندوخت منم

مادر علی جان ز جهان سیر شدم

بعد مرگ تو علی پیر و زمینگیر شدم

والسلام

با تشکر از خواهر گرامی شهید (خانواده محترم فریدون پور) و همرزم شهید آقای حسین زارع

نثار ارواح مطهر شهدای اسلام و ایران و شهرستان زرقان و بویژه شهید محمدرضا نوروزی و پدر و برادر و خواهر مرحومش فاتحه مع الصلوات

  ===========================

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم.از اقوام و آشنایان و همرزمانش خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند.

 والسلام

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۱
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۱
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۱
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۱
هیئت خادم الشهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

زندگی نامه شهید بزرگوار عباس شیعه فرزند مرحوم حاج محمدعلی

شهید عباس شیعه در پانزدهم مرداد 1345 هجری شمسی در محله دروازه قرآن شیراز در خانوادهای مذهبی و معتقد به اصول دینی و پر جمعیت دیده به جهان گشود. ایشان فرزند هشتم خانواده و در بین شش خواهر (چهار خواهر قبل و دو خواهر بعد از ایشان) بود و طبعاً برای خانواده بسیار عزیز و مورد توجه بود خصوصاً ابراز محبت مادر نسبت به ایشان کاملاً مشهود بود. وی از همان دوران کودکی تحت مراقبتهای حکمت آموز پدر و دلسوزانه مادر با احکام دین و شرع اسلام تربیت یافت.

ایشان با وجود اینکه چندمین فرزند خانواده بود ولی نظر تمامی اقوام و آشنایان را به خود جلب نمود و این از شور و حال و محبتی بود که در دلش نهفته بود.

وی پس از دوران کودکی و به اتمام رساندن دوره ابتدائی وارد دوره راهنمائی شد که این دوره از زندگی ایشان مصادف بود با شروع انقلاب و پیامد بعد از آن یعنی جنگ تحمیلی صدام علیه ایران.

در دوران انقلاب ایشان نوجوانی یازده ساله بود که همراه با خانواده مخصوصاً خواهران خود در تظاهرات انقلاب شرکت می کرد و از همان دوران کودکی و نوجوانی با اسلام و تلاش در راه اسلام آشنا شد.

ایشان همچنین در کلاس های عقیدتی سیاسی گروه مقاومت مسجد حجت ابن الحسن (عج) واقع در پشت کارخانه روغن نباتی شیراز و فعالیتهای هنری مدرسه خود (به نام.....) حضوری فعال و چشمگیر داشت و دفترچه ای داشت که تمام مطالب کلاس و نظرات و خاطراتش را در آن یادداشت می کرد.

در این احوال به خوبی مشاهده میشد که روحیه غیرت مدار و والای این شهید بزرگوار اجازه سکوت و بی تفاوت بودن در امور را به ایشان نمی داد.  آری او با سری پر از شور جوانی، احساس مسئولیت فراوان در قبال اسلام و انقلاب و وطن خود داشت.

دوران دبیرستان ایشان مصادف با جنگ تحمیلی شد. دو سال از جنگ می گذشت و ایشان در سال سوم دبیرستان بود که دیگر آرام و قرار نداشت و مرتب زمزمه ی رفتن به جبهه سر می داد ولی خانواده موافقت نمیکرد. بالاخره تلاش ها و اصرار  زیاد منجر به رضایت پدر و مادر با رفتن ایشان به جبهه در سن هفده سالگی شد و به منطقه آموزشی واقع در غرب کشور که مهاباد و بانه بود رفت. ایشان پس از طی مراحل بسیار سختی که در آن مناطق با وجود داشتن دو اقلیت مذهبی شیعه و سنی وجود داشت آماده رفتن به خط مقدم جبهه شد. حدود چهار ماه آنجا بود و دو بار به مرخصی آمد و پس از مدتی به همراه بچه های گردان فجر از تیپ المهدی راهی جبهه جنوب شد و تقریباً حدود یکسال به اتفاق پسر دائی ها و پسرخاله های خود به مبارزه با دشمن متجاوز بعثی پرداخت. قبل از شهادت عباس چند تن از  اقوام او و همرزمانش شهید شده بودند  که شهادت آنها عباس را برای ادامه مبارزه با دشمن مصمم تر کرد.

آن روزها هم سپری شد و او با ثبت خاطرات فراوان در مناطق عملیاتی خود را جهت رسیدن به قرب الهی آماده نمود تا اینکه سرانجام موعد مقرر فرا رسید و ایشان در تاریخ 25/12/1363 در منطقۀ شرق دجله در عملیات پر شکوه بدر با اصابت تیری به بالای گوش راستش و اهدای خون پاک خود در راه عشق به الله و ائمه اطهار (ع) شیعه بودن خود را به اثبات رسانید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

پس از شهادت ایشان جسد پاک و مطهرش به موطن اصلی اش (شهر زرقان) ارسال شد و بر روی دوش امت حزب الله و شهیدپرور در گلزر مطهر این شهر به خاک سپرده شد.

از خصوصیات بارز این شهید بزرگوار می توان تعصب و جدیت بسیار بالای ایشان در زمینه های مختلف دینی نام برد که بارها و بارها آنچنان از زبان خانوادۀ ایشان شنیده شد مسائل مختلفی همچون حجاب خواهران و ... را به خانواده گوشزد می‌نمود.

دو خاطره از خواهر ایشان:

یادم است اولین حدیتی که در کلاسهای عقیدتی مسجد و مدرسه آموخته بود این فرمایش حضرت علی بود که «اشجع الناس من غلب هوی» یعنی شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند. عباس آنقدر این حدیث را تکرار کرد که من هم آن را حفظ کردم و در زندگی نشان داد به این حدیث معصوم عمل کرده و مثل بقیه شهدا با پا گذاشتن روی خواسته های دنیوی ثابت کردند که پیرو علی هستند و شجاعترین مردم محسوب می شوند.

خاطره دوم: یک شب جمعه

زمانی که برای بار سوم به جبهه جنوب اعزام شد قبل از رفتن روی قسمت پائین طاقچه ی قدیمی منزل با ماژیک آبی نوشته بود : مسافر کربلا. مدتها که ایشان جبهه بودند این نوشته را می دیدم و برای رزمندگان اسلام دعا می کردم. بعد از شهادتش یک شب جمعه به طور اتفاقی روبروی همان طاقچه در طبقه دوم منزلمان نماز می خواندم که ناگهان چشمم به عبارت «مسافر کربلا» افتاد و بسیار دلتنگ شدم، بعد از نماز بغضم ترکید و بسیار گریه کردم و چند باری با حالت گریه خطاب به عباس گفتم: نمی دانم بالاخره به کربلا رسیدی یا نه؟ همان شب در عالم رؤیا برادر شهیدم عباس را به همراه یکی دیگر از شهدای بسیجی محلمان به نام شهید اکبر محرابی که یکسال قبل تر شهید شده بود را در خواب دیدم که در کربلا مشغول زیارت امام حسین بودند.

سلام و درود خدا بر سرور وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و تمامی شهیدان.

جمله ای برگزیده از وصیت نامه شهید عباس شیعه : خداوند رحمت کند کسی را که اگر حقی دید یاری کرد و یا اگر ظلمی را دید مانع آن شد. خداوند رحمت نکند کسی را که حقی ببیند و آن را ضایع گرداند.....

روحش شاد و یادش گرامی 

۱ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار غلامحسین شعبانی

گر مرد رهی میان خون باید رفت -از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به رَه در نِه و هیچ مپرس - خود راه بگویدت که چون باید رفت

سرباز شهید غلامحسین شعبانی فرزند محمد تقی در سوم خرداد ماه سال 1342 شمسی مصادف با هفتم محرم سال 1383 هجری قمری در خانواده ای مذهبی و مستضعف در محل حیدر زرقان متولد شد. سپس در دامان پر مهر پدر و مادر و تحت سرپرستی آنها به رشد و نمو رسید. او به اقتضای شرائط سنی تحصیلات ابتدایی را در یکی از دبستانها آغاز نمود که متأسفانه در طی این دوره در حالی که بیش از 9 سال نداشت از نعمت داشتن مادر محروم شد ولی ضایعه از دست دادن مادر او را دلسرد از ادامه راه نساخت، وی  دوران راهنمایی را در آموزشگاه دکتر شریعتی فعلی در زادگاه خود به اتمام رسانید و در دبیرستان شهید چمران به ادامه تحصیل مشغول گردید ولکن بعلت فقر مالی و ضعف اقتصادی با آنهمه علاقه ای که به فراگیری دروس مربوطه داشت در کلاس دوم نظری مجبور به ترک تحصیل و اشتغال بکار بنائی گردید و در این بخش از زندگی بود که برادر شعبانی لحظه ای سکون و گوشه نشینی را بر خود روا نداشت و همواره با کار و کوشش خستگی ناپذیر سعی در اداره مخارج روزمره خود و اهل خانواده داشت. ولی آیا کار و فعالیت جهت گذراندن دنیا می تواند روح ناآرام و امواج خروشان اندیشه چنین جوانان پاکی را تسلی ببخشد. مسلماً جواب منفی خواهد بود زیرا فقط عشق و علاقه بخدا و ایمان و جهاد و شهادت است که در دل چنین پاکباختاگان منزل گزیده است.

و بدنبال همین انگیزه بود که در تاریخ 15/11/61 به خدمت زیر پرچم در آمد و دوره آموزشی را در پادگان لویزان واقع در تهران سپری نمود و در ادامه خدمت به دهلران اعزام و در لشکر 21 حمزه مشغول بخدمت شد. پس از شرکت موفقیت آمیز در حمله والفجر 4 بالاخره در تاریخ 24/7/62 در شهر مریوان در حالی که رانندگی ماشین تانکر آبی را بعهده داشت مورد اصابت راکت ها رها شده از هواپیماهای بعثیون کافر عراق قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و بدنبال آن در تاریخ 5/8/62 پیکر مطهر این برادر شهید بر دوش امت حزب ا. . . تشییع و در گلزار شهدا شماره 2 زرقان بخاک سپرده شد.

در اینجا نکته ای را که بایستی خاطرنشان ساخت عشق و علاقه ای بود که از کودکی نسبت به انجام فرایض مذهبی در وی مشاهده می شد و از دیگر امتیازات او شرکت فعال در مراسم های مذهبی و حضور در دستجات سینه زنی و غیره بود.  همچنین او در ایام عمر کوتاه خود با الهاماتی که از مکتب انسان ساز اسلام برگرفته بود توانست از خود فردی بسیار متین و پرهیزگار بسازد. لذا فروتنی و برخوردهای لطیف او برای هر دوست و آشنایی جالب و با ارزش جلوه می نمود.

آری این یار صدیق در حالی که بیش از 20 بهار از عمر کوتاه و زودگذر خود را پشت سر نگذاشته بود و در دنیا جز ناکامی و محرومیت طعم یک ذره آسایش و رفاه را  نچشیده بود از بین ما پر کشید و بسوی دنیا ی ابدی پرواز کرد و رفت.       

اما راه و مرام و اخلاق و صفات پسندیده او درسی انسان ساز برای ما و آیندگان خواهد شد و یاد او همیشه در خاطره ها زنده و به ما درس ایمان و ایثار و جهاد و شهامت و شهادت می بخشد.  خون پاک چنین عزیزانی است که به ما می آموزد تا رهرو راهشان بوده و پاسدار انقلاب اسلامی‌مان باشیم.

بدین امید که بتوانیم با پیروی از دستورات مقدس اسلام و پیامبران و ائمه اطهار و پاسخ دادن به ندای «هل من ناصر» حسین بن علی (ع) و جانبداری از رهنمودهای بحق و آگاهانه رهبر بزرگمان خمینی بت شکن قادر گردیم پرچم توحید را بربلندترین قله جهان به اهتزاز درآورده و شاهد حکومت عدل جهانی حضرت مهدی (عج) باشیم. انشاء الله

روحش شاد و یادش گرامی

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید عبدالامیر دریس

شهید عبدالامیر دریس فرزند هانی در سال ۱۳۴۵ در خانواده ای متدین در آبادان به دنیا آمد. او فرزند اول خانواده بود و خداوند چهار فرزند دیگر بعد از او به خانواده اعطا فرمود.
شهید دریس دوران دبستان را در آبادان پشت سر گذاشت و زمان ورودش به مدرسهٔ راهنمائی مصادف شد با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی(ره).
ایشان از آنجا که فرزند ارشد خانواده بود بخاطر مشکلات اقتصادی مجبور به کمک به پدرش بود به همین خاطر نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد و علیرغم سن کم مشغول به کارهای کارگری شد، همزمان در مجالس و مساجد به منظور حفظ و حراست از انقلاب شرکت می کرد.
هنوز یک سالی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که گروهکهای ملحد و منافق که نوکر جهانخواران بودند در مناطق مختلف ایران عزیز از جمله کردستان  آشوب به پا کردند و قصد جدا کردن کردستان از آغوش کشور داشتند. بعد از آن، رژیم بعث عراق با حمایت جهانخواران و نوکران داخلی اش در ابتدای مهرماه ۱۳۵۹ به ایران حمله کرد و تمام شهرها و روستاهای غربی و جنوبی کشور را اِشغال و ویران و مردم مرزنشین را آواره کرد. شهید دریس و خانواده اش نیز یکی از هزاران خانواده ای بودند که تمام زندگی شان را رها کردند و از دیار خود آواره شدند. ایشان با توجه به علاقه و شناختی که از شیراز داشت پدر و مادر را راضی کرد که به شیراز مهاجرت کنند و به این طریق به همراه عدهٔ کثیری از جنگ زدگان جنگ تحمیلی به شیراز نقل مکان کردند و سپس در یکی از کمپهای مهاجرین جنگ تحمیلی نزدیک زرقان ساکن شدند. پس از اسکان خانواده در زرقان اگرچه برای شهید فرصت ادامه تحصیل فراهم شد ولی برای دفاع از خرمشهر و آبادان به منطقهٔ جنگی برگشت در حالیکه هنوز نوجوان بود.
بعد از آن به زرقان بازگشت و برای کمک به خانواده به کارگری پرداخت و پس از سامان دادن وضعیت خانواده و انتقال آنها از کمپ به داخل شهر زرقان، سرانجام برای خدمت سربازی به ارتش جمهوری اسلامی پیوست.
ابتدا دوره آموزشی را در کازرون گذراند و پس از آن مجدداً به منطقه جنگی اعزام شد و در نقاط مختلف به خدمت مقدس سربازی ادامه داد.
شهید دریس با توجه به اینکه شهر و دیار و زندگی و بسیاری از دوستان و آشنایانش را در جنگ تحمیلی و نابرابر و ناجوانمردانهٔ دشمن از دست داده بود با تمام وجود علیه بعثیون کافر می جنگید و به دفاع از ناموس و دین و وطن می پرداخت و از طرفی بخاطر سکونت خانواده اش در شهر زرقان به این شهر و مردم آن علاقه پیدا کرده بود و زرقان را شهر دوم خود می دانست و مرخصی ها را در زرقان و در کنار خانواده می گذراند و اگرچه خانواده قصد داشت برای او خانواده تشکیل دهد اما خودش ازدواج را به بعد از جنگ تحمیلی موکول می کرد.
شهید عبدالامیر دریس فردی بسیار خونگرم و مهربان و مقید به امور دینی بود، به سالار شهیدان و جلسات عاشورائی عشق می ورزید و بزرگترین افتخارش خدمتگزاری در مجالس سیدالشهداء بود.
این شهید بزرگوار نهایتاً در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۱۵ در منطقهٔ جنگی مهران در سن بیست سالگی به فیض عظمای شهادت رسید و پیکر مطهرش به زرقان منتقل و در قطعهٔ دوم گلزار شهدای زرقان در کنار مزار شهید بزرگوار محمد حسن زمانی که یکی از خادمین صدیق مهاجرین جنگ تحمیلی بود به خاک سپرده شد.
لازم به ذکر است که بعد از پایان جنگ تحمیلی تمام جنگ زدگان به شهرهای خود بازگشتند ولی والدین محترم این شهید بزرگوار برای زیارت دائمی مزار شهید عزیزشان در زرقان ساکن شدند.
نثار ارواح مطهر تمام شهدا مخصوصاً شهید عبدالامیر دریس صلوات و فاتحه
روحش شاد و یادش گرامی

****************

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم.

از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات و خاطرات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند.

 والسلام

نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه

بازگشت به صفحه اصلی سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰
هیئت خادم الشهدا

مطلبی درباره مفقودین زرقان و شهدای گمنام درج خواهد شد انشاء الله

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۰۰
هیئت خادم الشهدا

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار الماس زارع

شهید الماس زارع / دیدار/ 14/10/1340 /فتوح آباد /4/8/1362/ سرباز ارتش /شرهانی / آرامستان روستای فتوح آباد

شهید الماس زارع در چهاردهم دیماه سال 1340 شمسی در خانواده ای مستضعف در یکی از روستاهای اطراف زرقان به نام فتوح آباد بدنیا آمد. پدرش کشاورزی فعال بود. الماس دوران کودکی را در روستای محل تولد سپری کرد و با رسیدن به سن شش سالگی به دبستان رفت.  

 پدر و مادرش اهل روستای فتوح آباد بودند. و هر دو بیسواد بودند پدرش در تاریخ 1379 فوت نمود ولی مادرش خانه دار است. دارای 7 خواهر و 3 برادر می باشند که ایشان فرزند پنجم و پسر دوم خانواده می باشند

 پس از پایان تحصیلات ابتدایی بعلت فقر مادی حاکم بر خانواده ناچار دست از تحصیل کشید. هنگامی که سیزده ساله شد برای یافتن کار به شیراز رفت و حدود یکسال در این شهر اقامت گزید. آنگاه به روستای خویش بازگشت و برای کمک به خانواده و امرار معاش شغل چوپانی را انتخاب نمود و مدت سه سال به این کار اشتغال داشت ولی دوباره راهی شیراز شد و به کار بنائی پرداخت. بعلت استعدادی که داشت زود در این رشته استاد شد و به خدمت یکی از شرکتهای ساختمانی در آمد. پس از مدتی به روستای خود بازگشت و ازدواج نمود و آنگاه با همسرش به شیراز بازگشت. با فرا رسیدن دوران سربازی و دریافت دفترچه اعزام همسرش را به ده بازگرداند و خود به تهران عزیمت کرد و دوره آموزشی را در پادگان تهران گذرانید و سپس جهت ادامه خدمت به لشکر 21 حمزه رهسپار گشت. آنگاه عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در شهرک شرهانی به دفاع از میهن اسلامی مشغول شد.

شهید الماس زارع در حدود 8 ماه به صورت مداوم در جبهه شرهانی و در قسمت توپخانه به کار تیربارچی مشغول بودند و در مهرماه سال 62 به مرخصی آمد و فرزند تازه متولد شده خویش را ملاقات کرد و پس از چند روزی که در کنار زن و فرزند خود بود و پس از وداع و در آغوش کشیدن نوزاد عزیز خویش به محل مأموریت خود بازگشت تا خود را برای ملاقات با معبود آماده کند. ایشان در عملیات والفجر 4 در تاریخ 4/8/1362 به علت اصابت ترکش به سر به شهادت رسیدند و در تاریخ 10/8/1362 در گلزار شهدای روستای فتوح آباد به خاک سپرده شدند. ایشان در روستا فرد مشهور و زبانزد خاص و عام بودند و از نظر به تمام مردم روستا کمک کردند چه از نظری فکری و روحی و کاری. . . همیشه آماده به خدمت بودند و در سال 1361 ازدواج نموده اند و ثمره آن یک فرزند دختر در تاریخ 18/6/1362 می باشد.  

...........................

 

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۹
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار بهروز براتی

شهیدبهروز براتی نام پدرحسین شماره شناسنامه194 تاریخ تولد20/10/1346 محل تولد فارس-شهرستان زرقان میزان تحصیلات پنجم ابتدایی مسئولیت در جبهه رزمنده ، تاریخ شهادت4/3/1367 یگان اعزامی سپاه محل دفن فارس ، زرقان ، روستای محمودآباد کربال

شهید براتی در یکی از روستاهای بخش زرقان به نام دهمیدان در یک خانواده مؤمن و مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. دوران کودکی را سپری کرد و پا به محیط دبستان گذاشت و توانست دوره دبستان را با موفقیت به پایان برساند. اما بدلیل نبودن مدرسه راهنمایی در روستا تحصیل را رها کرد و به شغل کشاورزی مشغول شد. اخلاق و رفتار نیکویی داشت. عشق و علاقه او به نظام باعث شد که یکسال زودتر از موعد مقرر به خدمت سربازی برود. همیشه خانواده و دوستان را تسلی می داد و می گفت نگران من نباشید من خوب هستم در آخرین مرخصی اش تمام وقت درباره شهادت و شهید شدن چند تن از دوستانش سخن می گفت.  

در نامه ای که در تاریخ 3/3/67 نوشته بود بیان کرده بود که من به شلمچه رفتم و نگران من نباشید. در تاریخ 3/4/67 در یک پاتک دشمن مفقودالاثر گردید و مدت سه سال و هشت ماه مفقود بود تا اینکه به خواست خداوند و از روی وسائل وی شناسایی شد و پس از انتقال به پشت خط در روستای محمود آباد زرقان به خاک سپرده شد.  

 

دست نوشته شهید بهروز براتی

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم برادر مهربانم و بهتر از جانم جناب آقای قدرت الله براتی سلام علیکم. پس از عرض سلام و سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم که حالتان همیشه مثل گل های بهاری شاد و خندان بوده باشد و برادرم اگر بخواهی از حال برادرت با خبر شوی الحمدالله حالم خوب است و هیچ گونه ناراحتی ندارم به جز دوری از شما. برادرم نامه های ات که به دست ایرج و الله داده بودی به دستم رسید. و زیارت ؟؟؟ برادرم این روزها چه کار می کنید و من بعد از ظهر به معاد برای مهمات می روم و ؟؟ ؟به شلمچه بروم اگر نامه دیر رسید ناراحت من نباشید و من دیروز با الله داد و ایرج به پیش ؟؟؟ پول برای من نفرستید من حقوقم را گرفتم 2000 تومان طلبکار شدم گرفتم ؟؟؟ پدر و مادرم را سلام می رسانم. برادرانم جواد ، بهمن ، مهدی را سلام می رسانم. ؟؟؟ عمویم را سلام می رسانم. تمام اقوام و خویشان را سلام می رسانم. به جای من مهدی و زهرا را دیده بوسی کنید

شهید بهروز براتیشهید بهروز براتیشهید بهروز براتیشهید بهروز براتی

0 0

شهید بهروز براتی

 

نثار وجود مقدس و مطهر شهدا صلوات و فاتحه

جستجوی اسامی شهدا در سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۹
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۲
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۲
هیئت خادم الشهدا
۱ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۲
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمدعلی جعفری فرزند عوض

 شهید محمد علی جعفری فرزند عوض در سال ۱۳۴۶ در یک خانواده متوسط و مذهبی در شهر لپوئی دیده به جهان گشود، پدرش کارگر بود و کارهای کشاورزی، دامداری انجام میداد، شهید جعفری که فرزند چهارم از بین ۴ خواهر و ۶ برادر بود از کودکی با کار و تلاش و کسب روزی حلال آشنا شد.  

در سال ۵۷ که سال پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بود شهید جعفری یازده ساله بود و در کلاس چهارم ابتدائی درس می خواند. شهید در این دوره علیرغم سن کم در مجالس انقلابی و مذهبی در مسجد و مدرسه شرکت می کرد.  

ورود ایشان به دوره راهنمائی همزمان بود با تهاجم گسترده رژیم متجاوز بعث عراق و حامیان غربی و عربی او به ایران اسلامی با هدف سرنگونی رژیم نوپای جمهوری اسلامی، گروهکهای ضد انقلاب و خود فروخته و دست نشانده صدام نیز در نقاط مختلف کشور مخصوصاً در کردستان مشغول توطئه و جنایت و وطن فروشی بودند و شهید بی تابانه برای مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی لحظه شماری می کرد.  

ایشان پس از اتمام دوران تحصیل ابتدائی (در مدرسه شهید رجائی) و دوره راهنمائی (در مدرسه ولیعصر لپوئی) وارد کار بنائی شد و فعالیتهای مذهبی و انقلابی خود را در مخصوصاً در مسجد جامع و پایگاه مقاومت ادامه داد.  

شهید محمد علی جعفری در سال ۱۳۶۴ برای نبرد با دشمنان داخلی و خارجی به رزمندگان اسلام پیوست و ابتدا وارد پادگان آموزشی حضرت احمد ابن موسی (ع) شد، سپس به کردستان اعزام شدند و حدود بیست ماه در مناطق مختلف غرب کشور به دفاع از میهن اسلامی و ناموس و دین و انقلاب پرداخت و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۱۸ در حالیکه سر گروه گشت و تأمین جاده و در حال ایجاد امنیت برای مردم غیر نظامی و‌ روستائیان و رزمندگان در منطقه سردشت بود به همراه دوست و همشهری خود شهید محمد باقر جعفری که بیسیمچی بود و همرزمان دیگرش مورد حمله گروهک جنایتکار و بیرحم و خود فروخته کومله قرار گرفتند و  به شهادت رسیدند. پیکر مطهر این شهیدان گرانقدر در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۲۵ در زرقان و لپوئی تشییع شد و در گلزار شهدای لپوئی در جوار شهیدان دیگر و پسر عمویش شهید محمد علی جعفری (فرزند حسین که چند ماه قبل به شهادت رسیده بود) به خاک سپرده شد.  

لازم به ذکر است که دائی گرامی ایشان، شهید عباسعلی جعفری نیز چند ماه بعد در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه خُرمال به شهادت رسید و در گلزار شهدای لپویی به اقوام آسمانی اش پیوست.  
مادر گرامی شهید، مرحومه فاطمه جعفری نیز در سال ۱۳۸۷ و پدر بزرگوار شهید مرحوم عوض جعفری نیز در سال ۱۳۹۲ به رحمت ایزدی پیوستند و در جوار شهدای شهر ولایتمدار  و شهیدپرور لپوئی دفن شدند.  

پیام خانواده شهید جعفری نیز این است که برای حفظ ایران عزیز، طبق وصیت شهدا و مخصوصاً شهید بزرگوار این خانواده تداوم راه شهدا، اطاعت از رهبری و صبر و بصیرت انقلابی باید سرلوحه تمام مردم و مسئولین قرار گیرد که اگر بخاطر امدادهای الهی و اقتدار رهبری و جانفشانی رزمندگان و ایثارگران نبود کشور ما بارها توسط جهانخواران مورد حمله قرار گرفته بود و صد پاره شده بود، و امیدوارند که معضل گرانی های افسارگسیخته و مشکلات اقتصادی نیز حل گردد و مردم در سایه امنیتی که با خون پاک هزاران شهید و جانباز و آزاده به دست آمده در صلح و رفاه و آرامش باشند. انشاءالله
با درود بیکران به ارواح مطهر تمام شهدا و نابودی استکبار جهانی و خائنین به مردم و نظام جمهوری اسلامی، روح شهدا شاد و یادشان گرامی

وصیت نامه شهید محمد علی جعفری فرزند عوض/ مورخه 19/12/65

جان فشانی ها به خاک پای یارم آرزوست - وه که یک جان دارم و در دل هزارم آرزوست

چون در میدان نبرد بودم لازم دانستم چند کلمه ای به عنوان وصیت بنویسم آن چه در سطرهای زیر است متن وصیت نامه ی این جانب سرباز تکاور محمد علی جعفری می باشد. این جانب محمد علی جعفری معتقد به یگانگی وحدانیت خداوند و رسالت پیامبران از آدم تا خاتم و امامان از حضرت علی ابن ابیطالب تا حضرت مهدی علیه السلام و دنیای پس از مرگ به عنوان حیات جاوید و اصل ولایت فقیه که استمرار امامت می باشد هستم و امام خمینی را فقیه و مرجع تقلید و رهبر خود می دانم و افتخار می کنم که از پیروان این امام عزیز می باشم و من عاشقانه به سوی جبهه ی حق رفتم زیرا بدنم طاقت سوختن در آتش جهنم را ندارد چرا که شیعه ی دلباخته و پیرو سرور شهیدان حضرت امام حسین (ع) هستم که فرمود (انی لا أری الموت الا السعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما). بدرستی که من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملامت و تلخی و ناگواری نمی بینم.  

لذا به همه ی بستگان و دوستان و مردم توصیه می کنم اگر می خواهید پیش شهدا در قیامت روسفید باشید حسین زمان را یاری کنید و مردانه به سوی جبهه های حق علیه باطل هجوم برید و شر کفر جهانی را از سر ایران بر طرف سازید و با حضور فعال در صحنه ی انقلاب اسلامی سربازان اسلام ادامه دهنده ی راه من و امثال من باشید و نگذارید سلاح شهیدان اسلام بر زمین بماند.  والسلام.  

اگر همسنگران روزی به سنگر - به تیر تیز دشمن کشته گشتم

به پیش چشمتان چون مرغ بسمل - اگر با خاک و خون آغشته گشتم

مبادا بر پی‌ام ماتم بگیرید - ز دیده اشک خونینی بریزید

که شاید کف زنان تا حمله ی گور - سرود سرخ دامادی بخونید

چو گردیدم نهان در سینه ی خاک - بیفروزید شمعی بر مزارم

که جای مادر روشن ضمیرم - بریزد اشک روشن در کنارم

ای که بر وصیت تازه جوان می نگری - هیچ داری ز دل مادر زارم خبری

نوجوان بودم و امید بسی داشتمی - حیف و صد حیف ندیدم ز جوانی ثمری

..............

  جعفری ، شهید محمد علی - مهرعلی فرزند یعقوبعلی

 جعفری ، شهید محمد علی فرزند عوض

  جعفری ، شهید محمدعلی فرزند حسین

==============================================

بازگشت به صفحه اصلی سایت امام زادگان عشق

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

==============

۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۲
هیئت خادم الشهدا

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمد مهدی محمدی

شهید دوم خانواده، محمّد مهدی محمدّی، تاریخ تولد : شهریور 1348 نام پدر  : محمد علی (حاج احمد)  تحصیلات: دوم دبیرستان ، تاریخ شهادت : 14/1/1367 محل شهادت : خُرمال عراق، عملیات : بیت المقدس 6

شهید محمد مهدی محمدی در شهریورماه سال 1348 در یک خانواده مومن و مذهبی دیده به جهان گشود. در سن 6 سالگی به دبستان رفته و شروع به تحصیل نمود و در سن 12 سالگی با شهادت برادر بزرگوارش شهید محمد محمدی رو به رو شد پس از آن خیلی علاقه داشت به جبهه برود ولی به علت سن و سال کم پذیرش نمی شد تا اینکه سال 1365 به جبهه غرب اعزام گردید و در مرکز صدا و سیمای شهرستان مهاباد به پاسداری از خاک وطن اسلامی و مبارزه با دشمن پرداخت، بعد از آمدنش دوباره پس از چندی بار دیگر به جبهه رفتند و در عملیات کربلای پنج شرکت کردند که در این عملیات مجروح شیمیایی شدند، با وجود اینکه مجروح بود دست از مبارزه و جبهه بر نداشت. بار دیگر برای آخرین بار در تاریخ 8/1/1367 به جبهه ی سید صادق اعزام شدند تا اینکه در تاریخ 14/1/1367 در عملیات بیت المقدس 6 در 18 سالگی از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار گرفتند و در حالی که هم سن برادرش بود به آرزوی خود، یعنی لقاء الله و دیدار شهیدان کل تاریخ  و دیدن برادر بزرگترش، شهید محمد محمدی دست یافت.  

پدر شهید : واقعا روح شهادت طلبی در او موج می زد، یک روز به من گفت بابا جان می دانی اگر پدر دو شهید شوی چقدر ارزش و مقام پیدا می کنی و چقدر برای تو افتخار است.  

پدر شهید : بعد از شهادت محمد، مهدی را بسیار دوست داشتم به مانند دو رفیق برای هم بودیم و حتی لحظه ای نمی توانستم دوری او را تحمل کنم، یک روز داشتند تکلیف مدرسه اش را انجام می دادند، گفتند که می خواهم به جبهه بروم. با او مخالفت کردم. گفتم فعلا درست را بخوان. ایشان گفتند پس اجازه بدهید که تعطیلات به جبهه بروم و من فکر کردم که تعطیلات تابستان را می گوید سپس قبول کردم. در هنگام عید نوروز بود که به او گفتم که وسایلی برایم بخرد و ظهر همان روز که به خانه آمدند دیدم که همان  وسایل را خریده و مهدی در خانه نیستند. در همین موقع یکی از دوستانش به در منزل ما آمد و گفت  که مهدی  به جبهه رفته است آیا  وسایلش را نیز  برده است یا نه؟ با شنیدن این خبر، همراه با مادرش خود را برای دیدنش و خداحافظی به محل اعزام رساندیم. دیگر دیر شده بود آنها را به جبهه اعزام کرده بودند و دیگر او را ندیدیم.  

مادر شهید: مهدی را چنان دوست داشتم که فکر نمی کردم بعد از شهادتش زنده بمانم و خدا صبر عظیمی به من داد.

هر صبح که می خواستم مهدی را از خواب بیدار کنم همیشه به آرامی دست بر سر او می کشیدم و او را نوازش می کردم. اصلا طاقت دوری او را نداشتم، همیشه وقتی که صدایش را هنگام ورود به خانه می شنیدم به استقبال او می رفتم.

مادر شهید : یک روز سر سفره نهار به شوخی کمی از سفره را پاره کرد و وقتی دلیل را از او خواستار شدم، به من گفت که می خواهم وقتی که شهید شدم هر وقت که پای سفره مینشینید یاد من هم باشید.  

همرزم شهید: در عملیات کربلای 5 مهدی مجروح شیمیایی شدند و هنگامی که او را به بیمارستان بردند ایشان پیوسته اصرار می کردند که می خواهم به جبهه بروم و مرا به خانه نفرستید.  

همرزم شهید: مهدی را در جبهه با لباس نو و چهره ای نورانی دیدم گفتم مهدی چه خبر است ؟ انگار بوی شهادت می دهی. مهدی نگاهی به من کرد و خندید.  

شعر زیر از دفتر خاطرات شهید  محمد مهدی محمدی نوشته شده است.  

دوست دارم شمع باشم گوشه ای تنها بسوزم _ بر  سر بالینت امشب از غم فردا بسوزم

دوست دارم ماه باشم تا سحر بیدار باشم _ تا  چو مشعل بر سر امت در این صحرا بسوزم

دوست دارم ژاله باشم من به خاک پایت افتم _ تو چو گل شاداب باشی و من از گرما بسوزم

روحش شاد و یادش گرامی

وصیت نامه شهید محمد مهدی محمدی

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی

اینجانب محمد مهدی محمدی متولد شهریور ماه سال 1348 به امید شهادت عازم جبهه های حق علیه باطل می شوم. شهادت سرآغاز بندگی است. نترسم از مرگی که خود زندگی است. خدا را شکر می کنم که سالهای عمرم را در فرارسیدن یوم الله قرار داد. اکنون یوم الله دیگری است که پیرو یوم الله حسین (ع) می باشد.  همان یوم اللهی که در سال هزار و سیصد و. . . سال پیش از این حسین در میدان شهادت در آن روز ندای هل من ناصر ینصرنی را سر داد.  اینکه ما می گوییم حسین جان اگر در آن فضای داغ و خونین کسی به فریادت نرسید و ندای تو را لبیک نگفت، ما پیروانت در فضای گرم و خونین ایران زمین دست مردانگی مشت کرده و به ندای غریبی و تنهائیت لبیک می گویم.  

بیشتر از این سر شما را درد نمی آورم، در آخرپدر، مادر، برادران و خواهران و دوستان گرامی اگر هر بدی از من سرزده است مرا ببخشید. والسلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۲
هیئت خادم الشهدا
۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۰۲
هیئت خادم الشهدا