امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها

هر دو فرمانده از حج صرفنظر کردند و روز عید قربان شهید شدند، بقیه در ادامه مطلب...

ایسنا نوشت : عباس بابایی در وقت برگشت از یک عملیات فوق العاده مهم در کابین جنگنده خود به شهادت می رسد و محسن دین شعاری هم در سردشت و در حین خنثی کردن مین ضدتانک به شهادت می رسد.

 

در تقویم دفاع مقدس، روز ۱۵ مرداد به شهادت عباس بابایی، معاون عملیات نیروی هوایی ارتش و حاج محسن دین شعاری، فرمانده گران تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) ثبت شده است. جالب تر آنجاست که این دو شهید نه تنها در یک روز بلکه در یک روز از یک سال یعنی ۱۵ مرداد سال ۶۶ به شهادت رسیده اند.

این ماجرا وقتی جالب تر می شود که ۱۵ مرداد سال ۶۶ مصادف با عید قربان بوده است. عباس بابایی در وقت برگشت از یک عملیات فوق العاده مهم در کابین جنگنده خود به شهادت می رسد و محسن دین شعاری هم در سردشت و در حین خنثی کردن مین ضدتانک به شهادت می رسد.

عباس بابایی و محسن دین شعاری که برای علاقمندان به شهید و شهادت شناخته شده هستند فارغ از مطالب ذکر شده یک اشتراک ویژه دارند. یعنی علاوه بر آنکه هردوی آنها در یک روز از یک سال به شهادت رسیده اند، هر دو نفر قرار بود در آن سال به حج بیت الله الحرام مشرف بشوند اما هر دو از آن حج صرفنظر کردند و در همان روز عید قربانی که قرار بود در کنار خانه خدا حاضر باشند شهد شیرین شهادت را نوشیدند و به خود خدا رسیدند.

گوگوری مگوری … بیا بغل عمو …
یکی از همرزمان شهید دین شعاری می گوید: مرداد سال ۶۶ بود و این بار عملیات در غرب کشور در حال انجام بود، بچه های گردان تخریب هم به وظیفه خطیرشان که خنثی سازی مین ها و باز کردن معبرها بود ادامه می دادند.

آن روز مجتبی و حاج محسن و چند تایی دیگر از بچه های گردان با هم مشغول پاکسازی منطقه بودند. حاج محسن از سمت راست و مجتبی از سمت چپ جلو می رفت و این رفتار حاجی خیلی به بچه ها روحیه می داد.

آن روزها خصلت فرمانده ها این بود که یا جلوتر یا دوشادوش نیروهایشان پای کار بودند و حاج محسن هم یکی از همان ها بود و با اینکه به خاطر جراحت های قبلی نمی توانست پاهایش را به راحتی خم کند و برای کار روی زمین بنشیند، از کمر خم می شد و شاخک های مین والمری را لا به لای انگشتانش قرار می داد و لبخندی بهش می زد و می گفت:

– گوگوری مگوری … بیا بغل عمو …

آن وقت شاخک را می‌پیچاند و چاشنی را درآورده و مین را خنثی می‌ کرد.

این لحن حاجی برای همه بچه های لشکر آشنا بود و هر وقت که او شروع به خنثی سازی می کرد، بچه ها را به خنده وادار می کرد.

آن روز هم مثل روزهای دیگر باز حاج محسن سر به سر مین ها می گذاشت و یکی یکی آنها را خنثی می کرد و مایه خنده بچه ها می شد. مجتبی هم با اینکه سرگرم بود اما مدام نیم نگاهی به حاجی داشت و دید که باز هم انگشتانش را لابه لای شاخک های والمری برده و تا مجتبی آمد جمله "گوگوری مگوری" حاجی را تکرار کند، صدای انفجار و دود غلیظ و آتش و ساچمه های فلزی بود که به اطراف پراکنده می شد، حرف مجتبی ناتمام ماند اما او منتظر بود تا حاجی باز هم بچه ها را بخنداند که پیکر غرقه به خونی را دید در حالی که صورتی برایش نمانده بود.

 


سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها

سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها

سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها

مزار شهید دین شعاری در قطعه ۲۹ گلزار شهدای تهران


در «معبر دوپازا» کتاب زندگی نامه و خاطرات حاج محسن دین شعاری از قول یکی از رزمندگان نقل شده است که چند صباحی قبل از شهادت، حاج محسن خنده رو دیگر نمی خندید و می گفت فلانی چه شده است که خدا از من این دو استکان خون را نمی خرد؟ حاج محسن تا آن موقع در خیلی از عملیات ها شرکت کرده بود.



من را فرستادی خانه خدا و خودت رفتی پیش خدا
مرحوم صدیقه حکمت، همسر شهید بابایی می گوید: سال ۱۳۶۶ بنا بود همراه عباس به سفر حج مشرف شویم. روز پرواز در فرودگاه حاضر شدیم. پس از تحویل ساکهایمان در چهره عباس نوعی پریشانی دیدم. او سخت در اندیشه بود. انگار که می‌خواست چیزی بگوید و نمی‌توانست. جهت سوار شدن هواپیما از سالن انتظار خارج شدیم و به پای پلکان هواپیما رسیدیم. ناگهان عباس مرا صدا زد و گفت:

- خدا به همراهتان.
من و اطرافیان، که از آشنایان و خلبانان بودند، شگفت زده شدیم. به او نگاه کردم و گفتم:
- مگر تو نمی‌آیی؟

سرش را پایین انداخت و زیر لب آرام گفت:
- الله اکبر.

من که از حرکت او گیج شده بودم گفتم:
- چه می‌خواهی بگویی؟ چه شده عباس؟

ولی او بی اعتنا به گفته من گفت:
- خیلی شلوغه... خیلی شلوغه.

من که به خاطر آشنایی با اخلاق او تا حدی به منظور او پی برده بودم با ناراحتی گفتم:
- عباس! نکند که تصمیم داری با ما نیایی؟

او گفت:
- من نمی‌توانم با شما بیایم. کشتی‌ها باید سالم از تنگه بگذرند.

من حیران و سرگردان شده بودم. دیگران هم مثل من با شگفتی به چهره او خیره بودند.

از میان جمع، سرهنگ اردستانی که شاهد گفتگوی ما بود گفت:
- عباس جان! همه برنامه‌ها جور شده. ساک تو داخل هواپیماست و از این‌ها گذشته در مورد خلیج فارس هم نباید نگران باشی. بچه‌ها بالای سر کشتی‌ها هستند.

عباس رو به من کرد و گفت:
- شما بروید خانم. من هم سعی می‌کنم تا با آخرین پرواز خودم را به شما برسانم.
من که می‌دانستم عباس از تصمیم خود منصرف نخواهد شد، به او گفتم:
- قول می‌دهی؟

او دستی بر سرش کشید و در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت:
- می‌بینی که ساکم را هم پیش شما گرو گذاشته ام. قول می‌دهم که بیایم. حالا راضی شدی؟

آنگاه رو به سرهنگ اردستانی کرد و گفت:
- آقا مصطفی! همسرم را به شما و خانمت و هر سه را به خدا می‌سپارم.

آنگاه آقای صراف از او خواست تا همراه ما بیاید؛ ولی عباس که گویا می‌خواست حرف آخر را بزند تا دیگر کسی به او اصرار نکند، رو به همه کرد و گفت:

- مکه من این مرز و بوم است. مکه من آب‌های گرم خلیج فارس و کشتی‌هایی است که باید سالم از آن عبور کنند. تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل می‌توانم خود را راضی کنم.


سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها

سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها
 

سالروز شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری/ اشتراک جالب این ۲ شهید چیست؟ +عکس ها
مزار شهید بابایی در گلزار شهدای قزوین - امامزاده حسین(ع)

بیشتر بخوانید :

 

     

     

    من که بغض، توان سخن گفتنم را گرفته بود و به سختی می‌توانستم حرف بزنم، با او خداحافظی کردم و به آرامی از پله‌های هواپیما بالا آمدم. بعد از من همه با عباس خداحافظی کردند و به داخل هواپیما آمدیم. از پنجره هواپیما می‌دیدم که عباس نگاهش را به ما دوخته و زیر لب چیزی می‌گوید. اشک از چشمانش سرازیر بود و در چهره من می‌نگریست. بعدها، وقتی که از سفر حج بازگشتیم، شنیدم که عباس در طی آن مدت طرحی را به اجرا درآورد که با طرح او چهل فروند کشتی غول پیکر تجارتی از تنگه خورموسی به سلامت عبور کردند.

    وقتی پیکر عباس را دیدم و دستی بر سرش کشیدم که هنوز سردی آن را حس می کنم به عباس گفتم "من را فرستادی خانه خدا و خودت رفتی پیش خدا".

    ۰۲/۰۵/۱۷
    هیئت خادم الشهدا

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">