امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تفحص و تشییع شهید بزرگوار رجب حسین زاده در بیرجند

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

لاله سرخ فاطمی در خانه ابدی آرام گرفت

همزمان با سالروز شهادت رئیس مذهب تشییع حضرت امام صادق (ع) سرزمین کویری خراسان جنوبی به نور شهیدی روشن و دیده‌گان این مردم را بارانی کرد که ۱۸ سال بیشتر نداشت و در جنگ نابرابر عراق علیه ایران در راه اسلام و میهن اسلامی ایران به شهادت رسید.

کد خبر: ۵۸۹۴۵۸

تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۱:۵۱ - 16May 2023

یوسف گمگشته باز آمد ولی مادر نبود/ آلاله سرخ فاطمی در خانه ابدی آرام گرفت

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از بیرجند، شهدا رفتند تا ما بمانیم، تن خود را در برابر گلوله دشمن سپر کردند تا من و تو شب‌ها و روز‌های زندگی‌مان را با آرامش و امنیت سر بر بالین بگذاریم، تن به ذلت ندادند و همچون مولای خود در برابر ظلم ایستادند و جان فدا کردند تا ناموس، کیان، افتخار و عزت انقلاب و سرزمین‌شان حفظ شود.  

نمی‌دانم از کجا و از چه شروع کنم، از دختری بگویم که نوازش پدر را نچشید، از پسری بگویم که کوه مردانگی و غیرت را پشتش ندید، از مادری که سال‌ها در فراق پسر اشک ریخت و گریست، از پدری که در صفحه روزگار کمر خم کرد و هیچ نگفت و یا از همسری که با تمام مردانگی پا به پای خاطرات همسر ایستاد و زندگی کرد.

از چشمان مادران نگران و دوخته شده به درب بنویسم یا تکیه‌گاه پدر پیری که عصای دستش در روز‌های پیری فدای انقلاب شده، از قاب‌های حک شده بر دیوار خانه‌ها بنویسم یا گریه‌های شبانه دختر شهیدی که از بی‌رحمی‌های روزگار روزه سکوت اختیار کرده، از کم‌لطفی‌هایی که به خانواده شهدا روا می‌داریم بنویسم یا از غم‌ها و رنج‌های بی‌پدری...

عاشقانی که شهد شیرین شهادت نوشیدند

شهد شیرین شهادت قصه دیروز و امروز نیست بلکه قصه سال‌ها حماسه و فداکاری مردان و زنانی است که پا در رکاب امام و انقلابشان پیش رفتند، بار‌ها این جمله زیبا را شنیده‌ایم که آدم عاشق کور و کر می‌شود، راست می‌گویند؛ عاشق که باشی کور می‌شوی و دیده‌گانت را بر هرچه زیبایی دنیوی است فرو می‌بندی و برای دفاع از زنان، دختران و مردان سرزمینت سر از پا نمی‌شناسی و با اقتدار کمر همت بر می‌بندی و پیش می‌روی، کر می‌شوی و هیچ صدایی جز صدای لبیک امام زمانت نمی‌شنوی و خون می‌دهی تا دست هیچ احدالناسی به سرزمین دراز نشود.

شهید شدن یعنی انسان در راه معشوقش فانی شود و اراده خود را در اراده محبوب و معشوق خویش هلاک کند، حکایت مردان عاشق سرزمینم فراتر از زبان است، جان می‌دهند چه در بیرون از این مرز‌ها و چه داخل این مرزها، به تنها چیزی که فکر می‌کنند استواری انقلاب است، انقلابی که خون‌ها زیادی پای آن ریخته شد تا تنومند و استوار گردد.

نوای آهنگران در گوش می‌پیچد «ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش...» و رزمندگانی که از زیر قرآن رد می‌شوند و مادران دل‌آشوبی که قربان صدقه قد و بالای فرزندشان می‌روند و اشک چشم را با گوشه چادر پاک می‌کنند تا حلقه اشک مانع سپردن آخرین لحظات به ذهن نشود.

جان دادند برای امنیت 

زمانی که پای دفاع از آب و خاک در میان باشد زن، بچه، مادر، پدر و مردم کشور برایشان فرقی ندارد و با تمام توان وارد میدان می‌شوند، آری این شهدا هستند که برای مردم ملتشان خون که چه جان می‌دهند که مبادا کوچترین صدمه‌ای به مردمشان وارد شود، جان می‌دهند تا امنیت را برای مردمشان به ارمغان بیاورند و از ناموسشان دفاع کنند.

از شهدا که نمی‌شود چیزی گفت. شهدا شمع محفل خوبانند. شهدا در شور و نوای جنت‌الحسین (ع) بودند و مصداق حقیقی «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» هستند و از نفوس مطمئنه‏ای هستند که مورد خطاب «فَادخُلِی فِی عِبادِی وادخُلیِ جَنَّتِی» پروردگارند. صحبت از عشق است؛ عشق به جگرگوشه‌هایی که در راه پاسداری از وطن و دین مبین اسلام راهی جبهه‌های نبرد با کفر شده و لباس رزم بر تن کرده تا عاشواری دیگری تکرار نشود و ندای «هل من ناصر ینصرنی خمینی کبیر» بدون پاسخ نماند.

همزمان با سالروز شهادت رئیس مذهب تشییع حضرت امام صادق (ع) سرزمین کویری خراسان جنوبی به نور شهیدی روشن و دیده‌گان این مردم را بارانی کرد که ۱۸ سال بیشتر نداشت و در جنگ نابرابر عراق علیه ایران در راه اسلام و میهن اسلامی ایران به شهادت رسید، اما پیکر او هیچ وقت به دست مادرش نرسید تا اینکه بعد از ۴۰ سال خبری از راه می‌رسید، اما دیگر نه مادری و نه پدری است که چشمانشان روشن و پاره تنشان را به آغوش کشند.

مادر و پدری که در فراق پسر جان دادند

مادر شهید مفقودالاثری که سال‌های سال هر روز صبح به امید بازگشت فرزندش، کوچه را آب و جارو و خانه را مرتب می‌کند، غذای مورد علاقه فرزندش را درست می‌کند و چشم به راه می‌نشیند تا عزیز سفرکرده‌اش برگردد. قلب وی در تپش دیدار است؛ دیداری که کسی از زمان آن خبر ندارد و پس از سال‌ها انتظار خود در این بی‌قراری و بی‌خبری جان می‌دهد.

چند روزی است که شهید «رجب حسین‌زاده» مهمان مردم خراسان جنوبی است. سال‌های سال همچون مادر سادات گمنام زندگی می‌کرد و اکنون از پرده گمنامی بیرون آمد و همچون خورشیدی در آسمان شهادت و مردانگی و جوانمردی می‌درخشد.

این باران غُصه نیست که بر گونه‌های این مردم جاری شده بلکه باران شادباش است، شادباش به خانواده شهیدی است که با عشق به فرزندانشان آن‌ها را رهسپار میدان جهاد کردند. پدران و مادرانی که درب خانه‌هایشان را نبسته تا شاید روزی خبری برایشان بیاورند. مادرانی که سال‌ها در فراق فرزندان خود روزگار می‌گذرانند و ناله آن‌ها بوی انتظار می‌دهد و آن‌قدر قانع‌اند که حتی با تکه‌ای استخوان فرزندان دلبند خود دلشان آرام می‌گیرد.

پیچیدن بوی روز‌های جنگ و شهادت در شهر

حال و هوای عجیبی بر شهر حاکم است، به سمت خیابان جمهوری بیرجند که پیش می‌روی گوشه و کنار خیابان را مملو از جمعیت هستند. بوی غریب و آشنایی به مشام می‌رسد، آری بوی دود و سپند است که به مشام می‌رسد، نزدیک‌تر که می‌شوی در این دود گم می‌شوی و دوست داری ساعت‌ها در این لحظه بایستی و مشامت را صیقل دهی، فوج فوج بر جمعیت افزوده می‌شود و مجال ایستادن نمی‌دهند.

بوی روز‌های جنگ و شهادت در شهر پیچید، غمی سنگین فضای شهر را فرا گرفته است، غمی که با ناله‌های مادران و پدران داغدار و در حسرت دیدار فرزند مانده تشدید می‌شود. بوی شهید و شهادت در شهرمان پیچید، امروز چشمان منتظر جانبازان، پدران و مادران شهدای مفقودالاثر برای بدرقه شهید دوران دفاع مقدس بارانی شد.

امروز همه آمده بودند دانشجو، دانش‌آموز، بسیجی، کارگر، پیر زن و پیر مرد، بعضی از چهره‌های ناآشنا آمده بودند تا خود را در زلال معرفت شهدا شستشو دهند و از این چشمه آبی بنوشند تا مگر تحولی در درونشان ایجاد شود، همه آمده بودند برای شفاعت و دست‌گیری شهدا که از هوای نفسانی آزاد شوند.

امروز جامانده‌های قافله شهادت و همرزمان شهید مشتاقی آمده بودند تا به همرزم و یار دیرینشان بگویند حسین جان تو که در خلوت مناجات‌های شبانه خود نجوای عاشقانه با معبود داشتی امروز هم برای قلب‌های شکسته‌مان «أمن یجیب» بخوان چراکه حضورت به وضوح در جای جای این مراسم نورانی احساس می‌شود.

۲۰ سال بیشتر نداشت و دانشجوی دانشگاه بیرجند بود و به قول خودش برای بدرقه شهدا دعوت شده بود، می‌گفت لیاقت نداشتم که به سراغ‌شان بروم، اما آن‌ها با پای خود چند روزی است که مهمان مردمان استان ما شده‌اند.

درحالی که سیل اشک برگونه‌هایش روان بود به تابوت شهید «رجب حسین‌زاده» اشاره می‌کرد و با صدایی لرزان می‌گفت: شهدا ما پای آمدن‌مان لنگ است شما فکری به حال ما کنید.

وی خطاب به دشمنان، گفت: دولت‌های مستکبر آمریکا با پیروزی انقلاب اسلامی برای شکست این انقلاب از هیچ تلاشی فروگذار نکردند، اما آن‌ها کور خوانده‌اند، زیرا هوشیاری مردم ایران و به ویژه نسل چهارم انقلاب همواره توطئه‌های دشمن را خنثی کرده و خواهد کرد.

بر درختی تکیه داده و هرازگاهی چشمانش را با کنج روسری‌اش پاک می‌کند، نزدیکش می‌روم و با استقبال گرمش روبرو می‌شوم علت حضور مادر را که جویا می‌شوم تنها یک کلمه بر زبان جاری می‌کند و می‌گوید: ما مدیون همین جوانان هستیم و اگر این‌ها نبودند وضعیت کشورمان بدتر از سوریه و یمن می‌شد.

خانواده‌های چشم به راه

در این بین خانواده‌هایی هستند که در همه این سال‌های بعد از جنگ متفاوت از دیگران زندگی کرده‌اند که برای آن‌ها انگار جنگ هنوز تمام نشده، انگار عزیزشان در میدان جنگ یا اسیر دشمن است، منتظرند که برگردد، زجری که از هجران او کشیده‌اند و به مرور زخمی شده بر روح و جانشان بسیار طاقت‌فرسا و جانسوز است، زیرا بیش از ۴۰ سال است که بین آن‌ها و جگرگوشه‌اشان فاصله افتاده، ولی همچنان چشم انتظار او هستند تا بازگردد.

مادر در حالی که تسبیح در دست دارد و زیر لب ذکر می‌گوید، چشمانش بارانی می‌شود، گاهی دلش را جای دل و صبر و تحمل حضرت زینب (ص) آن بانوی بزرگ می‌گذارد و خود را دلداری می‌دهد، دیگر بغض امانش نمی‌دهد و قصه دلتنگی و عشق به فرزند به اشک تبدیل می‌شود و می‌نشیند روی چهره‌اش چراکه بیش از ۳۰ سال است که منتظر جگرگوشه‌اش است که خبری از او برسد.

وی اضافه کرد: امروز تشییع پیکر یک شهید گمنام ۱۸ ساله که در دوران هشت سال دفاع مقدس مدافع امنیت کشورما بود بر دستان جوانان و نوجوانان نشان از تأثیر گذاری این قشر بزرگ درعرصه‌های مختلف نظام و انقلاب دارد.

کوچه پس کوچه‌های شهر هرازگاهی بوی غفلت و جدایی از یاد شهیدان و انحراف از مسیر الی‌الله می‌گیرد، با ورود شهید به شهر و دیارمان باید متوجه غفلت‌ها شده و در از بین بردنشان تلاش کنیم.

از آن روز‌های سخت جنگ بیش از ۳۰ سال می‌گذرد، اما با ورود هر شهیدی حال و هوای آن روز‌ها در کشور حاکم می‌شود، یاد شهدا امری نیست که از ذهن‌ها برود، حضور پیکر‌های پاک و مطهر شهدای دفاع مقدس در لابه‌لای برگ تاریخ یادآور آن است تا فراموش نکنیم امروز نفس کشیدنمان را مدیون قطع شدن نفس چه کسانی هستیم.

انتهای پیام/

۰۲/۰۲/۲۷
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">