شهید محمود رحیمی
بسم رب الشهداء والصدیقین
زندگینامه شهید بزرگوار محمود رحیمی
شهید محمود رحیمی فرزند آیت الله شیخ عبدالرحیم رحیمی امام جمعه فقید زرقان؛ تولد : سال 1350 زرقان ، شهادت : 9/7/1366 شلمچه، آرامگاه : گلزار شهدای زرقان، عضویت : پاسدار
خاطراتی به نقل از خانواده محترم شهید :
ایشان در عملیات کربلای 4 شرکت داشته و از ناحیه کمر مجروح می شوند و ما یعنی خانواده هیچ خبری از او نداشتیم لذا با سفارشهای مکرر به دوستانش که از محمود چه خبر؟ هر کی چیزی می گفت تا اینکه یکی از رفقا که محمود را در نقاهتگاه گلف اهواز دیده بود گفت که من محمود را در آنجا دیدم و به او گفتم که خانواده از تو هیچ خبری ندارند. برو یک سری به خانواده بزن. محمود در جواب گفته بود که یک عملیات دیگر در پیش داریم اگر توفیق باشددر آن عملیات نیز شرکت کنم بعد از آن اگر خدا خواست به دیدار خانواده خواهم رفت، حتی خبرهایی که از ایشان در نقاهتگاه توسط دوستان و نامه های دوستانش بدست ما رسید او نیز مانند همیشه از فعالیت انسانی خود کوتاهی نمی کرده، او خود با اینکه مجروح بوده است هر کمکی از دستش می آمده به مجروحان دیگر می کرده است که یکی از دوستان خود اهل تبریز می باشد در نامه ای که برای ما فرستاد چنین می نویسد من مجروح شده بودم محمود نیز خودش مجروح شده بود با اینکه برای اولین بار مرا دیده بود همیشه موقع رفتن به دست شویی مرا به پشت خودش می گذاشت و به من کمک می کرد و از تمام مجروحان مانند یک پرستار، پرستاری می کرد. خاطرات از ایشان زیاد است یادم است یک شب من حقیر ( خواهرش) در پهلوی ایشان نشسته بودم با هم داشتیم تلویزیون تماشا می کردیم تلویزیون برنامه جبهه را نشان می داد یکدفعه من ناخودآگاه گفتم چقدر شهید می دهیم ایشان نگاه عجیبی به من انداخت و خیلی ناراحت شد و گفت: اینقدر شایعه پراکنی نکنید. خلاصه از هر دقیقه از عمرش خاطره ای است همیشه من می گفتم محمود اگرچه سنش کم است اما بس روح و فکری والا دارد.
خاطراتی که دوستان و همرزمانش از محمود دارند:
یکی از پاسدارهای عضو سپاه زرقان به نام جمشیدی چنین می نویسد؟ خاطره ای که از وی دارم این است که یک شب قبل از شهادتش به مأموریتی که از طرف فرماندهی به محمود شده بود رفتیم. در حین راه رفتن خمپاره می زدند من دراز می کشیدم وقتی بلند می شدم می دیدم که محمود راه می رود می گفتیم چرا نمی خوابی، می گفت که اینها با ما کاری ندارند هر زمان که سعادت رو به ما آورد هرکجا که برویم و بخوابیم باز ما را پیدا می کنند. چند متری که جلوتر رفتیم قسمت خط خاکریز بود ایشان به من گفت از اینجا بخواب و سینه خیز بروید وقتی که مقداری سینه خیز رفتیم نگاه کردم دیدم که او ایستاده می رود گفتم تو که به من می گوئی سینه خیز برو پس چرا خودت نمی خوابی؟ گفت آخر تو 15 روز بیشتر نیست که برادرت شهید شده است ظلم است به همین زودی خودت هم شهید شوی ولی من مسئله ای نیست چون اولین شهید خانواده ام. یکی دیگر از همرزمانش که او نیز عضو سپاه پاسداران زرقان است به نام قاسم زارع چنین می نویسد: شهید محمود رحیمی یکی از بزرگان مهندسی لشکر 33 المهدی بود ایشان در سِمت معاونت اطلاعات مهندسی لشکر 33 المهدی حماسه ها آفریدند. شهید محمود رحیمی در یکی از مأموریتهایشان که برای شاخص گذاری جهت خاکریز زدن در شصت متری دشمن جهت تانک نیروهای این لشکر رفته بودیم یکی چند مورد را چنین بیان کردند من از خداوند این آرزو را داشتم که روزی برسد من به عنوان یک پاسدار بتوانم در جبهه های حق علیه باطل قدمی برداشته باشم و حال که این توفیق نصیب من شده است. باید چنان به آرزویم پابند باشم که یا با پیروزی به آغوش ملت برگردم و یا به شهادت برسم من به ایشان گفتم تو هنوز نوجوانی و مدت 17 سال از عمرت را سپری کرده ای و حال که مدت 2 ماه است به خط مقدم شلمچه پاگذاشته ای لااقل جهت انجام امور شخصی خود سری به شهر بزن و خانواده ات را در جریان سلامتی خودت قرار بده گفتند به چه روئی به خانواده ام سری بزنم من که هنوز چند روزی بیش نیست که آمده ام اسیران و مفقودین که چندین سال است که خانواده هایشان از آنان اطلاعی ندارند، بگذار تا نروم چون فضای شهر مرا دلگیر می کند. به حق حرفهای ایشان از صمیم قلب بود.
بالاخره شب موعود فرا رسید. در مقّر فرماندهی لشکر خدمت برادر حاج اسدی بودیم، رو به من کرد و چنین گفت: مواظب این برادرمان باشید، هیچ گونه اعتنایی در مأموریتهایش به دشمن نمی کند، خیلی حواست باشد. هنوز یکی دو ساعت از این سخن نگذشته بود که مأموریت جدید را به ما محول کردند. جهت مأموریت به سنگر فرماندهی مهندسی رفتیم، تا از آنجا با برادران جهاد خراسان باختران و مازندران که جهت همکاری با خاکریز زدن در شب پاتک آمده بودند به خط مقدم که انگشتی نام داشت اعزام شدیم. بعد از خوردن کمی شام با برادر شهید محمود رحیمی و برادر خراسانی و مسئولین جهاد مازندران و باختران سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم و تعداد 37 دستگاه بلدوزر و لودر پشت سر ما می آمدند به چند صد متری دشمن که نزدیک شدیم از ماشین پیاده شدیم چون دشمن از صدای شنی بولدوزر وحشت داشت خیال می کرد تانکها هستند و شروع به زدن منور و انواع گلوله های جنگی و زمانی کرد. یکی چند ترکش به اطراف ما خورد و چون مأموریت حساس بود مجبور شدیم ادامه راهمان را با راهنمایی بولدوزرها ادامه بدهیم در آن شب بجز خاک و دود هیچ چیز پیدا نبود و دشمن از ترس و وحشت هر دقیقه چندین گلوله منور بالای سر ما روشن می کرد به علت گرد و خاک زیادی که از لودر و بولدوزرها بلند می شد هیچ چیز شناخته نمی شد و اولین خاکریزی که در صد متری دشمن بود رسیدیم ناگهان گلوله کاتیوشای جلوی پای ما خورد و من و برادر خراسانی سمت چپ لودر بودیم و شهید محمود رحیمی در سمت راست لودر بود و صدای یا حسین گفتن راننده لودر و برادر شهید محمود رحیمی بلند شد و سریع خود را بالای سر آن رساندم و ایشان فقط یا حسین می گفتند و بر اثر اصابت چندین ترکش به سر و سینه اش روحش به ملکوت اعلی پیوست این بود چند خاطره از خاطره های این شهید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
وصیت نامه شهید محمود رحیمی
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت هدیه ای است گرانبها از جانب خداوند تبارک و تعالی برای بندگان خالص خود که نصیب هرکس نمی شود. انسان باید در راهی قدم بردارد که سعادتش در آن خط باشد و به خدا سوگند من سعادت خویش را جز در پیمودن خط خونین اباعبدالله الحسین(ع) نمی یابم که این خط راه تمامی شهدای انقلاب اسلامی می باشد. انتظاری که از پدر و مادر خود دارم این است که وقتی شهید شدم هیچ ناراحتی از خود نشان ندهند امت حزب ا. . . از شما می خواهم با هر قیمتی که شده است رزمندگان اسلام این جان برکفان انقلاب اسلامی را کمک کنید اگر می توانید با کمک جانی و اگر نمی توانید با کمک مالی به رزمندگان یاری دهید تا رزمندگان با دلی روشن و آگاه و روحیه ای قوی ضربه ای محکم به یزیدیان زمانه بزنند.
بسم الله الرحمن الرحیم
پرتوی از زندگینامه حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالرحیم رحیمی رحمه الله
ایشان در سال ۱۳۰۴ هـ ش در روستای اشلق از توابع میانه پا به عرصۀ وجود گذاشت پدر ایشان شخصی مؤمن و باتقوا بود و از تاجرین آن دیار به شمار می آمد.
دروس مکتب و مقدمات حوزوی را در زادگاهش گذراند و سپس برای تحصیل سطوح عالیه در حدود سال ۱۳۲۵ هـ ش به شهر مقدس قم عزیمت نمود و نزد اساتید بزرگی همچون حضرت آیت الله العظمی بروجردی ، حضرت امام خمینی ، حضرت آیت الله العظمی اراکی ، حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی ، حضرت آیت الله العظمی مرعشی و علامۀ طباطبائی و بزرگان دیگر (رحمة الله علیهم اجمعین) بهره جسته و به تدریس کتب فقهی و اصولی و کلامی پرداختند و همزمان در مؤسسه دارالتبلیغ شرکت نموده و با رتبۀ دوم بین تمام طلاب فارغ التحصیل شدند تا آنکه به حسب مقدرات الهی در سال ۱۳۵۰ هـ ش که برای تبلیغ به بخش زرقان از توابع شیراز رفته بودند با اصرار اهالی در آن بخش رحل اقامت افکندند و عمر شریف خود را وقف اعتلای دین و هدایت مردم آن دیار نمودند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۰ شمسی از طرف امام خمینی (ره) به امامت جمعۀ زرقان منصوب شدند و تا چند سال قبل از رحلت در این سنگر مقدس به اسلام و انقلاب خدمت کردند و آثاری ارزشمند از خود در این شهر بجا گذاشتند از جمله می توان به تالیف کتاب جواهر الحکمة و الموعظه و تاسیس دو شعبه صندوق قرض الحسنه و کتابخانه و بازسازی مسجد جامع و صندوق خیریه صاحب الزمان و غیره اشاره نمود ایشان جهت تبلیغ و دلگرم نمودن رزمندگان چندین مرتبه به جبهه عزیمت نمود و یکی از فرزندان خود را به نام محمود تقدیم اسلام نمود (فرزند دیگرشان نیز به نام حمید در نوجوانی رحلت کرد که مزار هر دو در آرامستان سید نسیمی زرقان است). نهایتاً ایشان پس از عمری مجاهده و تلاش و تحمل رنجها، دردها، غمها و مصیبتها در آذرماه ۱۳۸۲ هـ ش در شهر مقدس قم در سن ۷۸ سالگی دعوت معبود خویش را لبیک گفت و به دیار فضل و باقی شتافت، سلام و درود خدا بر او باد . به نقل از سایت میانالی https://www.miyanali.com
جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام