امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شهید رضاقلی روستا

شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۶، ۰۴:۵۳ ق.ظ

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار رضا قلی روستا

شهید رضا قلی روستا/ عزیز/ 1332/ دودج/ 4/10/1365 / بسیج / شلمچه / گلزار شهدای دودج

شهید رضا قلی روستا در سال 1332 در یک خانواده ی مستضعف و متدین به دنیا آمد. در یک سالگی پدر خود را از دست داد. در سایه ی مادری مهربان و دلسوز پرورش و تربیت یافت. در سن شش سالگی به خاطر مخارج خانواده مجبور شد که روزها کار کند و شبها به مدرسه ی شبانه برود. با وجود زحمت و کار سختی که در دوران کودکی و نوجوانی انجام می داد بالاخره توانست تا ششم ابتدای درس بخواند. بعد از گذراندن خدمت سربازی به کار مشغول شد و در سن 22 سالگی ازدواج کرد. در سال 1357 پابه پای بقیه ی مردم ایران در راهپیمایی ها و تظاهرات علیه شاه شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب، ‌مسئولیت کمیته ی محلی که وظیفه اش نگهداری از محل بود به ایشان سپرده شد و شبها با چند نفر از هم محلی ها از محل پاسداری می کردند. بعد از آن به عنوان شورای محل انتخاب شد تا اینکه در سال 1360 به مدت سه ماه به جبهه رفت و در عملیات طریق القدس شرکت کرد و همچنین بعد از آن نیز بار دیگردر سال 1362 به مدت سه ماه به منطقه ی قصر شیرین عزیمت کرد. بعد از آمدن از جبهه بار دیگر در تاریخ 9/9/1365 در حالی که دارای پنج فرزند بود و چند ماه دیگر خداوند فرزند دیگری نیز به ایشان می داد پا به جبهه ی حق علیه باطل گذاشت و بعد از گذراندن آموزش غواصی به مدت کوتاهی در تاریخ 4/10/1365 در عملیات کربلای چهار شرکت کرد و در آن عملیات از افراد خط شکن بودند که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار می گیرد و همراه با سه تن از هم محلیها به درجه رفیع شهادت نائل می گردند. با توجه به اینکه جسد شهید مفقود شده بود در اردیبهشت ماه سال 1366 به زادگاهش آورده شد. خانواده ی شهید : شهید رضا قلی قبل از انقلاب در درگیری هایی که در شهربانی شیراز انجام شده بود شرکت کرد و به مدت سه روز از ایشان هیچ خبری نبود. شبی که ایشان خواستند به جبهه بروند آن شب مراسم جشن عروسی دختر برادرش بود و باران شدیدی نیز می آمد. اکثر اقوام و آشنایان به دیدن او آمدند و با رفتن او مخالفت کردند و به او می گفتند که تو زن و بچه داری نرو. ولی او دیگر خدایی شده بود و همواره می گفت: که خداوند اینها را آفریده خودش هم روزیشان را می دهد و این تکلیف است و بر من واجب و اصلا نمی توانم لحظه ای بایستم و انسان راهی را که باید برود چه حالا چه صد سال دیگر بالاخره باید رفت و همان شب تمام بچه ها را در آغوش گرفت و خداحافظی کرد و در باران در حالی که کیفش رابر دوش داشت با عجله رفت.  

همسر شهید : زمان اعزام به جبهه به علت بارندگی شدید نتوانسته بودند اعزام شوند و آنها را چند روز در شاهچراغ نگه داشته بودند برای دیدن او رفتم  و هنگام خداحافظی از من خواست که عروسکی را برای دختر کوچکش بخرم و ببرم چون به او گفته بود که دارم می روم مسافرت برایت عروسک بخرم. هنگامی که جسد شهید رضاقلی را آوردند با توجه به اینکه چهار ماه مفقود شده بود سالم و فقط از ناحیه سر چون مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود مورد شناسایی نبود و از روی نشانه اش بود و پیراهنی که برادرش به او هدیه داده بود شناسایی اش کردیم.  

همرزم شهدای کربلای چهار: در تاریخ 9/9/65 بعد از چند روز تاخیر به علت بارندگی به جبهه اعزام شدیم ، ما را به نزدیکی سد گوتفند جهت آموزش بردند. تعدادی از هم محلی ها با هم بودیم از جمله شهید رضا قلی روستا ،‌شهید اکبر روستا ،‌شهید محمد محمدی ،‌شهید علی شکریزاده ، شهید محمد علی محمدی. در آنجا عده ای به عنوان غواص و عده ای به عنوان پشتیبانی و افراد مسن تر را به عنوان پاسدار و نگهبان تقسیم کردند که شهید رضا قلی، شهید اکبر روستا،‌ شهید محمد محمدی به عنوان غواص و شهید علی شکریزاده و شهید محمد علی محمدی به عنوان نیروهای پشتیبانی معرفی شدند. چادری به ما دادند که هجده نفر در آن چادر بودیم صبح تا ظهر ما را به محلی جهت تمرین غواصی می بردند. شهید رضا قلی مثل یک پدر بالای سر بچه های کم سن و سال بودند و پیوسته می گفت که این بچه ها به دست من سپرده شده اند و من این بچه ها را تنها نمی گذارم و ما را هیچ گاه تنها نمی گذاشت. چون شهید علی شکریزاده و شهید محمد علی در مکان دیگری بودند، شب همراه شهید رضا قلی به دیدن آنها رفتیم و با اصرار علی آن شب در کنار او بودیم و آنجا خوابیدیم. صبح که به منطقه برگشتیم تمام نیروها را برای اعزام به خط مقدم تجهیز کرده بودند. شب ما را با ماشین به خط بردند و چون شهید رضاقلی قبلا به جبهه آمده بود سریع فهمید و به بچه ها گفتند که ما خط مقدم هستیم. ما را داخل سنگری بردند و یکی از فرماندهان بعد از سخنرانی مختصری گفت که قسمتی از مسیر عملیات سیم خاردار است و باز نشده است آیا کسی هست که داوطلب شود و روی این سیم خاردار ها قرار بگیرد که گردان از روی او عبور کند در این لحظه تمام گردان از جمله شهدای ذکر شده داوطلب شدند. قبل از شروع عملیات بچه ها همه دست به گردن هم انداختند و با گریه و زاری از هم حلالیت طلبی می کردند در آن شب محمد ، اکبر، رضاقلی حال عجیبی داشتند و انگار می دانستند که دیگر برنمی گردند. حتی بارها فرماندهان به شهید رضا قلی گفتند که شما همسر و بچه داری و به خط نرو، ایشان قبول نکردند و می گفت که من باید بروم و با گروهان بندی که شده بود شهید رضا قلی و من در یک گروهان و شهید محمد و شهید اکبر در گروهان دیگری قرار گرفتیم. در نیمه شب گردان را به رودخانه ی اروند صغیر که توسط خود عراقی ها درست شده بود بردند و به آب زدیم بعد از طی مسافتی نزدیک کمینگاه دشمن رسیدیم که از بتون ساخته شده و ما باید این کمینگاه را می گرفتیم و از روی آن به سوی مقر دشمن حمله می کردیم (با توجه به اینکه منافقین عملیات را لو داده بودند ) مزدوران عراق به دلیل تسلط مکانی ،‌بچه های گروهان سمت راست که محمد و اکبر نیز در آن بودند و همچنین گروهان سمت چپ ما را با تیربارهای خود مورد هدف قرار دادند در همان جا بود که محمد و اکبر و تعداد زیادی از بچه ها نزدیک خاکریز دشمن به شهادت رسیدند. با توجه به اینکه گروهان ما هنوز لو نرفته بود و دشمن با گروهان های دیگر درگیر بود ما فرصت کردیم که از روی موانع سختی که دشمن با سیمهای ضخیم درست کرده بود عبور کنیم و خود را به خاکریز دشمن برسانیم و تا حدودی عراقی ها را پراکنده کنیم شهید رضا قلی در جلوی من حرکت می کرد و هنگامی که بر روی خاکریز رسید،‌ با صدای بلند از بچه ها خواست که جمع شوند و پراکنده نشوند و دشمن دارد شکست می خورد. هنگامی که صدای شهید رضاقلی را شنیدم خواستم خود را به نزدیک او برسانم، ‌هنوز چند قدمی نمانده بود که به او برسم که از ناحیه سر مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید من نیز از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفتم و مجروح شدم. متاسفانه به خاطر تعداد شهدای بالا و با آتش سنگینی که دشمن روی نیروی پشتیبانی می ریخت نیرو به جلو نرسید همین امر باعث شد تا شهید علی شکریزاده نیز که یکی از این نیروهای پشتیبانی بودند، داخل قایق تیر خورده و داخل آب افتاده و شهید شدند. روحشان شاد و یادشان گرامی

از جوانان عزیز می خواهم که تقوا پیشه کنند زیرا راه رستگاری در تقواست.  

وصیت نامه شهید رضا قلی روستا

وصیت نامه اینجانب رضا قلی روستا ساکن دودج اعزامی از بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زرقان. با درود فراوان به مولا امام زمان و نایب بر حقش قلب تپنده ی مستضعفان جهان امام خمینی و با درود به ارواح طیبه ی شهدا که با نثار خون پاک خود نهال انقلاب اسلامی را به ثمر رسانیدند و با مبارزه ی بی امان خود کافران و ظالمان را در سطح عالم به ستوه  آوردند. این بنده ی حقیر به امید خدای متعال قصد دارم در اولین فرصت مناسب به جبهه های جنگ حق علیه باطل جهت کسب فیض از محضر یاران حسین زمان عزیمت نمایم. بنده با تمام وجود اذعان دارم که لایق این محبت و نعمت های خداوندی نبوده و واقعا خود را شرمنده الطاف الهی می دانم. خدایا صد هزار مرتبه شکر که ما را از ظلمات طاغوت به روشنایی ملکوت انقلاب اسلامی رساندی و از اینکه افتخار زیستن در زمان انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نصیبم شد مباهات می کنم. این حقیر از امت شهید پرور دودج تقاضا دارم که دست از مبارزه ی حق علیه باطل بر ندارند و همیشه در صحنه باشند که با حضور خود در صحنه انقلاب را یاری کنند و منافقین را سرکوب و رسوا سازند. با وجود اینکه این حقیر دارای همسر و پنج فرزند که سه دختر و دو پسر هستند در آینده نزدیک خداوند فرزند دیگری به من خواهد داد، ‌احساس کردم که مسئله ی مقلد بودن و مسئله ی دین اسلام در این برهه ی حساس از زمان،‌ مسائل زندگی برای من مقدم تر است با این وجود از همه علایق خود دست کشیده و به سوی جبهه ی نبرد روانه شدم تا شاید ذره کوچکی از وظیفه ی خود را ادا کرده باشم. از تو همسر زحمت کشم تقاضا دارم به طریقی فرزندان مرا تربیت کنی که در خط اسلام راستین قرار گیرند و از شما برادرانم تقاضا دارم که دست از یاری امام بر ندارید و اگر در این راه خداوند شهادت را نصیبم کرد صابر باشید، هیچگونه ناراحت نباشید. در خاتمه از جوانان عزیز می خواهم که تقوا پیشه کنند زیرا راه رستگاری در تقوا است. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار ، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.

رضا قلی روستا فرزند مرحوم عزیز / والسلام

وصیت نامه شهید قبل از شهادت

وقاتلوا فی سبیل الله و اعملوا ان الله سمیع علیم         (البقره 243)

جهاد کنید در راه خدا و بدانید که خدا به گفتار و کردار خلق شنوا و داناست به نام او به نام خدا که از اویم و برای اویم، ‌هستی ام برای اوست رفتنم برای اوست و بازگشتم به سوی اوست. بعضی از آن مؤمنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدای خود بستند کاملا وفا کردند و بر آن عهد ایستادگی کردند تا در راه او شهید شدند و برخی با انتظار مقاومت کرده و به هیچ وجه عهد خود را تغییر ندادند. شهادت هدیه ای است گرانبها از جانب خداوند تبارک و تعالی برای بندگان خالص خود که نصیب هرکس نمی شود. خداحافظ : رضا قلی روستا

۹۶/۱۱/۱۴
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۱)

روحت شاد یادت گرامی عموی مهربان 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">