امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شهید محمد جواد کاویانی

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۵۸ ق.ظ

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمد جواد کاویانی

سردار شهید، سنگر ساز بی سنگر : محمدجواد کاویانی فرزند حاج نعمت الله در سال 1338 در شهر زرقان دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی در شهر زرقان و جهت ادامه تحصیل راهی دبیرستان شاپور شیراز در رشته تجربی گردید. در سال 57 با اوج گیری نهضت حضرت امام خمینی(ره) در فعالیت های انقلاب به طور جدی شرکت نمود. شهید محمد جواد استعداد ویژه ای در فعالیت های قرآنی، خطاطی، تئاتر و عکاسی داشت، بطوری که بیشترین دیوارنویسی ها و پلاکاردهای سطح شهر توسط شهید نوشته می شد و در تئاتر فریاد نیز نقش شهید را ایفا نمود. همکاری شهید با سپاه پاسداران زرقان و نیز بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی زبانزد خاص و عام بود. شهید دوره سربازی خود را در هوابرد شیراز سپری کرد و دوره چتربازی را با موفقیت طی نمود تا بالاخره در بهمن ماه سال 60 در قالب واحد پشتیبانی، مهندسی جهاد فارس راهی  جبهه های حق علیه باطل گردید و پس از 40 روز حضور در جبهه در شب اول سال 61 که مصادف با عملیات فتح المبین بود در مأموریت اسکورت یکدستگاه لودر در منطقه عملیاتی شوش به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

 قسمتی از وصیت نامه شهید کاویانی

پدر، مادر، برادران و خواهران عزیزم امروز روز ایثار و روز احیای دین مبین اسلام است، امروز تکرار کربلا در ایران و ادامه همان راه حسین(ع) است. گذشته های نه چندان دور هنگامی که روحانی، عاشورای حسینی را برایمان مجسم می کرد آرزو می کردیم کاش بودیم و حسین(ع) را همراهی می کردیم. امروز تاریخ دوباره تکرار شده و مردی از تبار حسین(ع) و به حقیقت ثلاله پاک حسین(ع) ندای هل من ناصر ینصرنی سر می دهد. اینجانب با تمام وجودم لبیک گفته و عازم کربلای ایران شدم چرا که خوب می دانم راه خمینی همان راه حسین(ع) است و دشمن زبون، همان فرزند یزید است. چرا به مبارزه برنخیزیم و راه شهیدانمان را تداوم نبخشیم. دیروز در خیابانها شعار ”شهید راهت ادامه دارد می دادیم و امروز میدان عمل است. پدر و مادر عزیزم وصیت من این است: صبر و بردباری در مقابل مشکلات و اتکال و اعتصام به حبل الله. برادران و خواهرانم فرزندان خود را از همان کودکی با معارف قرآن آشنا سازید.  بازگشت همگی ما بسوی پروردگار است پس ناراحت و غمگین مباشید.  

وصیت نامه شهید محمد جواد کاویانی :

با تمام  وجود شهادت میدهم خدایی جز خدای یکتا وجود نداشته، ندارد ونخواهد داشت، او بی نیاز و لله ما فی السموات وما فی الارض، وهر چه در زمین وآسمان هاست همه از اوست ، تمامی انبیاء از طرف خدای تعالی برای هدایت مردم مبعوث شده اند ، وشهادت می دهم به حقیقت تمامی پیغمبران از آدم تا خاتم النبیین محمد بن عبدالله (ص) و شهادت می دهم قرآن کلام الله تنزیل من رب العالمین نازل شده از طرف پروردگار است شهادت می دهم به روز قیامت یومئذ یصدر الناس اشتاتاً لیروااعمالهم. وآن روز مردم برون آیند به صورت  پراکنده تا اعمال خویش را ببینند وشهادت می دهم به عدل پروردگار که : فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره ، ومن یعمل مثقال ذره شراً یره. و شهادت می دهم دوازده جانشین پیامبر اسلام از علی بن ابیطالب (ع) تا مهدی موعود. و شهادت می دهم که امام عصر (عج) از نظر؛ غائب است وهر وقت به پروردگار بخواهد ظهور خواهد کرد. و اخری یحبونها نصر من الله وفتح قریب وبشر المومنین وآن روز ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الواثین و تحقق پیشوای مستضعفین بر زمین خواهد بود. درود بر خمینی نائب بر حق امام مهدی (عج) وسلام بر تمامی شهدا ازها بیت تا کربلای ایرانی و سلام بر بهشتی شهید مظلوم و رجائی رئیس جمهوری شهید و باهنر وآیت ا. . . مدنی ، دستغیب،  قدوسی. . . . . پدر، مادر، برادران وخواهران عزیزم امروز روز ایثار و روز احیای دین مبین اسلام است، امروز تکرار کربلا در ایران وادامه همان راه حسین است. دیروز در خیابان ها شعار ( شهیدم راهت ادامه دارد ) وامروز میدان عمل،  ربنا افرغ علینا صبراً وثبت اقدامنا ونصرنا علی القوم الکافرین. پدر ومادر عزیزم وصیت من این است. اوصیکم بتقو الله  و نظم الامور. و صبر و بردباری در مقابل مشکلات واتکال و اعتصام به حبل الله همان صبری که ان الله مع الصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انالله و انا الیه راجعون. بازگشت همگی به سوی پروردگار است پس ناراحت و غمگین مباشید. خانواده عزیزم : اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. برادران و خواهرانم فرزندان خود را از همان اوان کودکی با معارف قرآن آشنا سازید.

اللهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیلک. والسلام - محمد جواد کاویانی

سردار رشید اسلام سنگرساز بی سنگر شهید محمد جواد کاویانی 

شهیدان زرقان همگی گمنام و مهجورند و یکی از آنها که قدر و منزلتشان واقعاً ناشناخته مانده شهید کاویانی است و این مقاله در حد یک قطره از اقیانوس دربارۀ  این الگوی عشق و ایثار و استقامت است.  

شهید کاویانی در طول دوران مبارزه علیه رژیم ستمشاهی فعالیتی چشمگیر و مؤثر و پرشور داشت و علاوه بر حضور در تظاهراتها و قیامهای مردمی در شیراز و زرقان، به نوشتن پارچه و شعارهای انقلابی روی دیوارها می‌پرداخت و با توجه به خط بسیار زیبا و ذوق فراوان در گرافیک و طراحی، نوشته‌هایش بسیار مؤثر و راهگشا بودند. هنر دیگر او انتخاب شعارها و پیامهای مناسب و کوبنده و اصیل بود که از ذهن خلاق و تسلط او بر آیات و احادیث و روایات و گفتارهای بزرگان سرچشمه می‌گرفت و هر حرف و پیامی را به زینت هنر نمی‌آراست. اکثر مغازه‌ها و مساجد و تکایا در آن زمان، پارچه‌هائی که توسط او نوشته می‌شد بر سر در خود نصب می‌کردند و کمتر جائی پیدا می‌شد که نوشته‌ای چشم نواز از او در معرض دید مردم نباشد. او برای هنر خویش ارزش قائل بود و به این وسیله می‌کوشید پیامهای انسان ساز اهلبیت را به میان مردم بیاورد و این رسالت را به خوبی در آن زمان انجام می‌داد و تأثیری شگرف بر تحولات فکری جامعه می‌گذاشت. در اصل تأثیر هنر و مجاهدتهای او به قدری بود که هر بیننده‌ای سریعاً جذب نوشته‌هایش می‌شد و شهر نیز بخاطر هنرمندی متعهدانۀ او همیشه حالتی عاشورائی و انقلابی داشت. او در هر کاری خوش سلیقه و صاحبنظر و گره‌گشا بود و همیشه با برنامه‌های بسیار جالب و حساب شده و منطقی مشکلات موجود را حل می‌کرد.  

فعالیتهای فرهنگی او در دوران تثبیت انقلاب و شروع جنگ تحمیلی نیز ادامه یافت و از این بابت او الهام بخش دیگران بود. در تشکیل کمیته انقلاب و سپاه و جهاد و بسیج نقشی مؤثر داشت و خود را با تمام وجود وقف انقلاب نوپای اسلامی کرده بود. بدون چشمداشت و مزد و منت شبانه روز کار می‌کرد و بجز برای ادای نماز اول وقت دست از کار نمی کشید و در هر صحنه‌ای که به وجود او نیاز بود بی چون و چرا حضور می‌یافت. لطافت روح و طبع، خوشفکری، بی توقعی و خستگی ناپذیری اورا بصورت الگوئی اسطوره‌ای در بین بچه‌ها در آورده بود.  

حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی بزرگترین دغدغه فکری او بود و به همین خاطر با ایجاد گروههای سرود و نمایش و برپائی جلسات قرائت قرآن و نهج البلاغه و در هر فرصتی به تبیین آرمانهای امام راحل (ره) می‌پرداخت و به شبهات و سؤالات، پاسخهای درست و حسابی می‌داد. خیلی از وقتها که بچه‌ها از نگهبانی و مأموریتهای محوله برمی‌گشتند چای و وسائل رفاهی برای آنها تهیه می‌کرد و با خوشروئی و خوش زبانی، خستگی و نگرانی را از چهره آنها می‌زدود و آنها را به آینده‌ای آفتابی امیدوارتر می‌کرد و با طرح سؤالات اساسی و پاسخ دادن به آنها، به تحکیم سنگرهای ایدئولوژیک می‌پرداخت. جهاد فکری او در آن دوران که افکار انحرافی و التقاطی در حال شیوع و گسترش بود بارزترین خصیصۀ شخصیتی او بشمار می‌آمد.  

با آغاز جنگ تحمیلی فعالیتهای او بیشتر و مؤثرتر شد. در تمام صحنه‌ها حضوری چشمگیر داشت و شبانه روز برای ساماندهی امور جنگ زدگان و پشتیبانی جبهه تلاش می‌کرد. او مثل شمعی عاشقانه می‌سوخت و به قلب دیگران گرما و روشنی می‌بخشید.  

شهید کاویانی اگرچه کارهای مهمی را در پشت جبهه مدیریت و اجرا می‌کرد ولی هیچ چیز مثل حضور در جبهه‌ها نمی‌توانست روح بیقرار او را آرام کند و لذا راهی خطوط نبرد شد و به سنگرسازان بی سنگر پیوست و در عملیات فتح‌المبین شرکت کرد.  

عملیات فتح المبین در تاریخ دفاع مقدس یکی از مهمترین و سرنوشت‌سازترین عملیاتها به حساب می‌آید. در این عملیات مناطق وسیعی از میهن اسلامی از چنگ متجاوزین بعثی بیرون آمد و دنیا برای اولین بار استعداد و قدرت نظامی ایران را در بهت و ناباوری به نظاره نشست. شاید اگر این عملیات صورت نگرفته بود اکثر کشورهای بیطرف هم که تا آن زمان به جمع حامیان صدام نپیوسته بودند برای سرنگونی نظام اسلامی وارد جنگ می‌شدند و رژیم جنایتکار عراق را با تجهیزات و نفرات پشتیبانی می‌کردند؛ اما عملیات پر افتخار فتح المبین محاسبات جهانخواران را به هم زد و همه را به تأمل و بازنگری در سیاستهای خود واداشت.  

در این عملیات عظیم که امدادهای الهی در آن کاملاً مشهود بود سنگرسازان بی سنگر بزرگترین نقش حماسی خود را ایفا کردند و زمینه را برای نقش آفرینی نیروهای مسلح و مؤمن ایران فراهم نمودند. سنگرسازانی که برای دیگران سنگر و خاکریز می‌ساختند ولی خود، روی ماشین‌های بزرگ راهسازی در معرض بمباران و تیر مستقیم تانکها و گلوله‌ها و ترکشهای بی‌شمار قرار می‌گرفتند و یکی از آن جهادگران حماسه ساز و پرافتخار شهید محمد جواد کاویانی بود که خاطرات رشادتها و مجاهدتهای او هرگز از ذهن همرزمانش پاک نخواهد شد. شهید کاویانی در همین عملیات در آغاز فروردین سال 61 به آرزوی نهائی خویش دست یافت و روح بیقرار و عاشورائی او در ساحل قرب حق و جوار مولایش اباعبدالله (ع) آرام گرفت و زیباترین نقش هنری خود را برصحیفۀ عالم وجود نگاشت.  

شهید محمد جواد کاویانی و شهید ابوالفضل صادقی پسرخاله هستند و هردو در سن 22 سالگی به شهادت رسیدند.  با آرزوی علو درجات برای تمام شهیدان ، بخصوص شهیدان گرانقدر و گمنام زرقان و این دو شهید عزیز.  

تفحصی در سیره زندگی هنرمند انقلاب و دفاع مقدس

شهید محمد جواد کاویانی / فرزند مرحوم حاج نعمت اله / محل تولد و سکونت: زرقان فارس / روز تولد: هشتم آبان 1338 / عملیات: فتح المبین / مکان شهادت: شوش، منطقه عملیاتی فتح المبین / روز شهادت: دوم فروردین 1361 / رشته های هنری: خطاطی، عکاسی، تئاتر و سرودسازی / رشته رزمی: چتربازی و عملیات ویژه هلی‌برد / مسئولیت در دفاع مقدس: سنگر ساز بی سنگر

بعد از پیروزی انقلاب، پسرخاله‌ام جواد در ابتدای سال 58 به سربازی رفت و من در پایان همان سال. دو سال بعد، یعنی در اواخر اسفند سال 60 که سربازی من در جبهه‌های غرب تمام شد و به زرقان برگشتم جواد با جهاد سازندگی به جبهه جنوب رفته بود و چند هفته بعد در عملیات فتح‌المبین که در دوم فروردین 61 انجام شد به بزرگترین آرزوی زندگی‌اش که شهادت بود رسید. اگرچه ما در دوران سربازی مکاتبه‌های بسیار داشتیم و گاهگاهی در مرخصی ها یگدیگر را می‌دیدیم ولی بطور کلی در دوران بعد از انقلاب، کمتر با هم بودیم ولذا من اطلاعات چندانی از دوران حضور او در دفاع مقدس ندارم. آنچه در پی می‌آید گوشه‌ای از خاطرات ما در دوران انقلاب اسلامی است.  

خطاطی، نگهبانی و حضور همه جانبه در انقلاب

شهید کاویانی یکی از انقلابیونی بود که نقش مهمی در امور فرهنگی و هنری دوران انقلاب داشت؛ او خطاط بود و خط بسیار زیبایی داشت. خیلی هم با نشاط و خوش ذوق و خوش سلیقه بود. همیشه طرح‌ها و ایده‌های بسیار زیبا و مهمی داشت و خودش اکثر آنها را اجرا می‌کرد. در انتخاب شعارها و پیام‌های انقلابی (چه برای نوشتن روی پلاکارد و دیوارها و چه برای تکرار شدن در راهپیمایی‌ها) حساسیت و دقت نظر خاصی داشت. شهید کاویانی در کنار تمام برنامه‌ریزی‌ها و کارهایی که داشت به طور خستگی ناپذیری شعارها را روی پارچه‌ها می‌نوشت. همیشه ده‌ها پارچه و پلاکارد پشت دستش بود و بدون هیچ اکراه و اغماضی، کار نوشتن را با بهترین روش انجام می‌داد. شب‌های انقلاب علاوه بر اینکه در نگهبانی‌ها شرکت می‌کرد و سر پست خودش حاضر می‌شد، در مواقع استراحت هم یا شعار می‌نوشت و یا برای نگهبان‌ها و گشتی‌ها چای و امکانات می‌برد و به آنها سرکشی می‌کرد. اگرچه بقیه بچه‌ها هم از حجم کارش با خبر بودند و از او می خواستند که نگهبانی ندهد ولی هم به کار نگهبانی می‌رسید و هم یک تنه شعارها را می‌نوشت. مرکز شعار نویسی هم دو جا بود: یکی در مسجد جامع زرقان و دیگری در خانه خودشان؛ بنده هم به عنوان دستیار همیشه کمکش می‌کردم و امکانات اولیه را برایش فراهم می‌نمودم، البته گاهگاهی هم اذیتش می‌کردم و سر به سرش می‌گذاشتم. ایجاد نشاط در دیگران یکی از خصایص همیشگی او بود. در سخت‌ترین شرایط هم سعی داشت به دیگران روحیه بدهد. روی همین حساب، اکثر بچه‌ها با او ارتباطی بسیار صمیمی داشتند، هنگام نوشتن پارچه‌ها، کسانی که سر پست نبودند، معمولاً دورش جمع می‌شدند و هر کدام به فرا خور حال چیزی می‌گفتند و سر به سرش می‌گذاشتند که مثلاً فلان جا را اشتباه نوشتی و یا فلان کلمه چند نقطه کم دارد و شوخی‌های دیگر. دم به دم هم برایش چای می‌ریختند و بیسکویت و لقمه و میوه در دهانش می‌گذاشتند.

رانندگی

شهید کاویانی در رانندگی هم بسیار ماهر بود، گواهینامه‌اش را در اولین روزهای سن قانونی‌اش گرفته بود و هر نوع رانندگی را انجام می‌داد، وانت، سواری، موتور و حتی کامیون.

تحلیل اخبار و اوضاع سیاسی

شهید کاویانی همیشه اخبار انقلاب و کشور و دنیا را به دقت گوش می‌داد و رادیو همیشه در محل خطاطی‌اش روشن بود. به همین خاطر اطلاعات وسیع و عمیقی از اوضاع سیاسی جامعه و کشور و تحولات جهانی داشت و اکثراً آن اخبار را برای بچه‌ها بازگو و تحلیل می‌کرد.

تحصیلات

شهید کاویانی تا کلاس سوم راهنمایی را در زرقان گذراند و از آن جا که یکی از ممتازهای مدرسه بود برای ادامه تحصیل به دبیرستان شاهپور شیراز رفت. ما با هم همکلاس بودیم. اولین دوره نظام جدید (یعنی اولین سالی که دوره راهنمایی برگزار شد) در زمان ما بود. بعد از دوره راهنمایی گفتند که برای ادامه تحصیل در دبیرستان دو رشته وجود دارد : یکی نظری و دیگری جامع. زرقان رشته نظری داشت ولی رشته جامع نداشت و به همین خاطر چند نفری که امکانات مالی برای ادامه تحصیل داشتند به شیراز رفتند که شهید کاویانی هم از آن جمله بود. سال دوم دبیرستان رشته‌های نظری و جامع لغو شد و تبدیل به رشته‌های ریاضی و فیزیک و علوم تجربی و علوم انسانی شد. رشته نظری زرقان (که یک کلاس بیشتر نبود) تبدیل به رشته ریاضی و فیزیک شد (که ما بودیم) و جواد در رشته علوم تجربی در شیراز ادامه تحصیل داد. در سال تحصیلی 57 و 58 همه ما سال آخر دبیرستان بودیم و چون مدرسه‌ها تقریباً تعطیل یا نیمه تعطیل بودند، جواد هم درس را بخاطر شرکت در فعالیت‌های انقلابی رها کرده بود و به زرقان برگشته بود.  

تبیین فلسفه شهادت و لزوم مقاومت

در آن دوران که مدارس و دانشگاهها تعطیل بودند دیگر هیچکس به فکر درس و ادامه تحصیل نبود. هیچکس هم فکر نمی‌کرد که انقلاب چند ماه و یا چند سال طول می‌کشد، تنها فکری که ذهن همه را مشغول کرده بود ادامه مبارزه تا شهادت بود چون راهی را که انتخاب کرده بودیم جز به دستگیری و زندان و شکنجه و اعدام و یا شهادت‌های خیابانی منتهی نمی‌شد.

در بین بچه‌ها، کسی که همیشه روی موضوع شهادت، بحثهای تئوریک می‌کرد و به آن شدیداً علاقه داشت جواد بود. همه دوستان آخر کار او را پیش‌بینی می‌کردند. در اصل، روح ناآرام و پر تلاش و با نشاط او جز به شهادت راضی نمی‌شد و جز به شهادت آرام نمی‌گرفت.

جواد در هر فرصتی به تبیین شهادت و آرمانهای امام و بزرگان صدر اسلام و تحلیل وقایع عاشورا و بعد از آن می‌پرداخت، گویا می‌دانست که فرصتش کم است. برای بیان اهدافش هم نیازی به تشکیل جلسه رسمی و گروهی نداشت. در هر موقعیتی و با هر تعدادی که در دسترسش بود بحث را به شهادت می‌کشاند و خودش و دیگران را برای شهادت احتمالی آماده می‌کرد. همیشه سعی داشت معرفت و ایمان بچه‌ها نسبت به راهی که در پیش گرفته‌اند عمیق کند. او حضور در تظاهرات‌های شبانه و روزانه در شیراز و زرقان و نگهبانی دادن و انجام کارهای فرهنگی مثل دیوار نویسی و پارچه نویسی و سرود خوانی را به منزله ورود به لشکر امام حسین (ع) و امام زمان (عج) می‌دانست و هدفش از بیان فلسفه انقلاب و شهادت این بود که تمام دوستان قدر خودشان و قدر کارهایشان را بدانند و اگر مبارزه علیه رژیم طاغوت به طول انجامید خسته نشوند و میدان را خالی نکنند. در اصل هیچکس نمی‌دانست که این مبارزه چقدر طول خواهد کشید. هر روز کشت و کشتارها و دستگیری‌ها و حکومت نظامی‌ها و محدودیت‌ها و سختگیری‌های رژیم شاه علیه انقلابیون بیشتر می‌شد و طبیعی بود که بعضی‌ها دچار دلسردی و خستگی شوند مخصوصاً وقتی که تبلیغات منفی به میان می‌آمد و بعضی‌ها می‌گفتند : مگر با این کارها رژیم سرنگون می‌شود. مگر می‌شود ارتش شاه را که به سلاح‌های آمریکایی و توپ و تانک و هواپیما مجهز است شکست داد؟ می‌گفتند: شما الکی خود را به کشتن می‌دهید و اسم این کار خودکشی است نه به شهادت رسیدن. این گونه حرف‌ها در آن زمان زیاد بود و هدف جواد از برگزاری جلسات دائمی و غیر رسمی تبیین اهداف و جلوگیری از دلسردی احتمالی یاران بود. در کنار این آموزش‌ها، او آموزش‌های مقاومت در صورت دستگیر شدن را نیز گوشزد می‌کرد و یاد می‌داد که اگر بچه‌ها دستگیر شدند چکار کنند و چه بگویند و چه نگویند.

 انقلابی ماندن در حجم موانع و محدودیتها

در میان بچه‌ها وضع جواد از همه بحرانی‌تر بود چون برادر بزرگش افسر ژاندارمری بود و همه ما به او احترام می‌گذاشتیم. همه ما واقعاً او را می‌شناختیم و می‌دانستیم که او بر عکس بسیاری از افسران رژیم سابق، افسری مؤمن و مقید به شرع و با محبت و مردم‌دار و میهن پرست و با اصل و نسب است. ولی در هر حال، او اگرچه قلباً با امام بود ولی ظاهراً افسر رژیم شاه بود و طبیعتاً می‌بایست به وظایف اداری خود عمل می‌کرد. بارها خود من شاهد بودم که من و جواد را از شرکت در فعالیتهای انقلابی برحذر می‌داشت و نصیحتمان می‌کرد که دنبال کارهای انقلابی نباشیم ولی ما راهمان را انتخاب کرده بودیم، به ظاهر اطاعت می‌کردیم ولی عملاً گوش به فرمان امام بودیم.  

در آن زمان اگرچه بحث‌های سیاسی در همه خانواده ها وجود داشت و معمولاً اعضای خانواده تبدیل به دو گروه شده بودند ولی به دلائلی این وضعیت در خانواده جواد بسیار شدیدتر بود. یعنی موانعی که سر راه او بود و محدودیت‌هایی که او داشت بسیار بیشتر از موانع و محدودیت‌های دیگران بود و انقلابی ماندن در چنان وضعیتی بسیار سخت‌تر و طاقت‌فرساتر و ارزشمندتر بود. بخاطر درک همین وضعیت بود که بچه‌ها حضور جواد را در  جمع خود ارج می نهادند و برای او احترامی خاص قائل بودند.  

لازم به ذکر است که پسرخاله‌ بزرگوارم، سرهنگ کاویانی، پس از انقلاب اسلامی بیش از بیست سال فرماندهی نیروهای انتظامی شهرهای مختلف از جمله بندرعباس، کازرون و مرودشت را به عهده داشت و در دوران دفاع مقدس نیز منشأ خدمات بسیاری در جبهه‌های غرب کشور بود و به عنوان یکی از سرداران برجسته نیروی انتظامی محبوبیت و مقبولیتی خاص در بین مردم و مسئولین نظام داشت.  

عکسهای هنری

جواد به عکاسی هم علاقه زیادی داشت و از مناظر مختلف و بویژه صحنه‌های انقلاب عکسبرداری می‌کرد. یک دوربین یاشیکا پیشرفته داشت که تنظیماتش را فقط خودش بلد بود. برای گرفتن هر عکسی، دقیقاً فنون آن را رعایت می‌کرد و تمام معیارها را از قبیل میزان نور، سرعت دیافراگم، حساسیت فیلم، عمق میدان، فاصله دوربین تا سوژه و. . . را  بکار می‌بست.

او بر عکس ما که دوربین‌های عادی داشتیم و بدون تنظیمات عکس می‌گرفتیم برای عکس گرفتن از هر سوژه و صحنه‌ای مقدمات و چینش خاص آن را انجام می‌داد. بارها روش کار با دوربینش را به ما هم آموزش داده بود و جدولی درست کرده بود که از روی آن کار کنیم ولی هیچ گاه نتوانستیم به مهارت و دقت او برسیم. نکته جالب و خنده‌داری که همیشه در عکس گرفتن‌هایش رخ می‌داد این بود که ما به شوخی عکس‌های هنری او را عکس‌های خراب شده می‌نامیدیم و او کلی توضیح می‌داد تا ما دلیل هنری بودن آن عکس‌ها را بفهمیم. وقتی هم که هرکدام از بچه‌ها با دوربین‌های خودشان عکسی را می‌گرفتند که واقعاً خراب بود به شوخی می‌گفتند که این عکس خیلی هنری شده و فقط جواد می‌تواند هنری بودن آن را درک کند.

سرود بع بع !!!

علاوه بر عکاسی و خطاطی جواد به شعر و ادبیات و سرود سازی و تئاتر هم علاقه‌ای خاص داشت. البته او شاعر نبود ولی شعرهای خوب را یادداشت و تکرار می‌کرد و گاهی با آهنگ و سرود می‌خواند.

اکثر مواقع بچه‌های مسجد را برای خواندن سرودهای مذهبی و انقلابی آموزش می‌داد و ساعت‌ها وقت روی این کار می‌گذاشت. انواع صداها را می‌شناخت و به زیر و بم کردن صداها، انواع شعرها، تک خوانی، جمع خوانی، لباس و ظاهر سرود خوان‌ها و رعایت اندازه و قد و سن و سال آنها اهمیت زیادی می‌داد و بارها تک تک جملات سرودها را خودش می‌خواند تا بچه‌ها عین او رعایت و تکرار کنند. در این موارد هم گاهگاهی صحنه‌های خنده‌داری پیش می‌آمد که باعث رفع خستگی گروه می‌شد. یکبار در یکی از شب‌های انقلاب که داشت بچه‌ها را در حجره مسجد آموزش می‌داد (و بزرگترها اطراف آنها ایستاده و نشسته بودند) روی سرودی کار می‌کرد که کلمه اولش «برادر» بود، می‌گفت باید صدای بَ را کمی بکشید و خودش آن را می‌کشید و تکرار می‌کرد بچه‌ها هم که خسته شده بودند شروع کردند به صدای بععع بع بع در آوردن. بعضی از بزرگترها هم با تکرار صدای بععع بع آن‌ها را همراهی می‌کردند و می‌خندیدند. نهایتاً آن سرود ساخته شد و سرود خوبی هم از آب در آمد که بچه‌ها نامش را گذاشته بودند سرود بععع بع. . .  

آراستگی ظاهری و باطنی

در موقعیتهای بحرانی و بویژه در حال و هوای انقلاب معمولاً زندگی عادی و معمولی همه به هم می‌خورد و کسی دیگر به فکر رعایت ظواهر نیست، اما شهید کاویانی در این حال و هوا هم، همیشه ظاهری بسیار آراسته و مرتب داشت، لباسهای تمیز و شیک و اطو کشیده می‌پوشید، گاهگاهی از عینک دودی استفاده می‌کرد، شاید او در بین همسالان ما تنها کسی بود که در آن شرایط، هر روز کفش خود را واکس می‌زد، معمولاً در شبهای انقلاب که بچه‌ها برای نگهبانی یا فعالیتهای دیگر در مسجد جمع می‌شدند، کفشهایشان را ناخودآگاه جلو در حجره مسجد انبار می‌کردند و کمتر کسی به نظم و ترتیب آنها اهمیت می‌داد، در این وضعیت، جواد بدون اینکه از دیگران کمک بخواهد یا به دیگران امر کند، شروع به چیدن کفشها در قفسه می‌کرد و بقیه به کمکش می‌آمدند. این آراستگی و نظم و ترتیب ظاهری در روح و باطن او هم جلوه‌گر بود. در شبهای سرد زمستان 57 یکی از کسانی که همیشه با چتر و کلاه و دستکش و شال گردن و اُورکت به میدان فهالیتهای انقلابی می‌آمد جواد بود و معمولاً هر شب در سرکشی به نگهبانها وسائلش را به آنها هدیه می‌داد و در حالیکه از سرما می‌لرزید به مسجد بر می‌گشت، البته نگهبانها هم عمدتاً وسائل او را بعد از نگهبانی به او بر می‌گرداندند و او دوباره آنها را به بعضی از نگهبانهای دیگر می‌داد. بعضی وقتها بچه‌ها برای اینکه ایجاد نشاط و خنده کنند با کفش روی کفشهای واکس زده او می‌رفتند، جواد هم با لبخند و بدون عصبانیت، با دستمال کفشهایش را پاک می‌کرد و می‌پوشید.  

 

 

ایفای نقش شهید در تئاتر سربداران

در سال انقلاب تئاتری در زرقان اجرا شد بنام «سربداران» که توسط هنرمند برجسته فارس و ایران جناب آقای رحیم هودی کارگردانی و در حسینیه محله میان چندین شب اجرا شد. این تئاتر که درباره حماسه نبرد سربداران خراسان با سپاه مغولها بود و به تکرار نبرد در عصر حاضر اشارت داشت تئاتری کاملاً حرفه‌ای بود. آقای هودی که سالهای قبل از آن، معلم زرقان بود و به شهر ما علاقه‌ای خاص داشت، اجرای این تئاتر را برای زرقان در نظر گرفته بود ولی هیچ کدام از بازیگران آن حرفه‌ای نبودند، ایشان با تلاش و پشتکار و اراده‌ای طاقت فرسا گروهش را از بین بچه‌های مساجد زرقان جمع آوری کرد و آنها را آموزش داد و نهایتاً از حاصل کار هم خیلی راضی بود. این تئاتر در مرودشت هم توسط همین گروه در سالن تئاتر کارخانه قند اجرا شد ولی به زیبایی اجرای آن در زرقان نمی‌رسید. چون سالن تئاتر یکطرفه بود ولی در حسینه زرقان عین برنامه تعزیه خوانی بود که مردم دور آن می‌نشستند و بازیگران وسط صحنه به اجرای نمایش می‌پرداختند. درباره این تئاتر گفتنی زیاد است، غرض از بیان این مقدمه این بود که چهار تن از شهدای بزرگوار زرقان هم در این تئاتر حضور داشتند: شهید محمود بخشنده، شهید محمد علی گلمحمدی (جواد)، شهید. . . . . . . . . . . . . . . . . و شهید محمد جواد کاویانی که در این تئاتر نقش یک شهید را ایفا می‌کرد و شهید می‌شد. او با توجه به علاقه و ایمانی که به شهادت داشت چنان این نقش را زیبا و با حس و حال اجرا می‌کرد که انگار واقعاً شهید می‌شد و همه را به گریه وا می‌داشت. گویا کارگردان هم به فراست دریافته بود که شهادت در سرنوشت و چهره جواد موج می‌زند که او را به مشق شهادت واداشته بود.  

اوصاف شهید کاویانی از زبان رئیس سابق سازمان انرژی اتمی ایران

یاد و خاطراتی از سنگرساز بی سنگر شهید محمد جواد کاویانی از زبان دکتر فریدون عباسی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی ایران

 زرقانی‌ها یک نماینده توی جبهه پیش ما داشتن بنام شهید بزرگوار محمد جواد کاویانی که من خاطره‌های زیادی از او دارم و هیچگاه او را فراموش نمی‌کنم. او خیلی مأنوس به قرآن بود و قرآن در رفتارش اثر کرده بود و یک انسان کاملاً قرآنی بود. شبها معلم قرآن بود، کلاس او هم همه جا بود: توی سنگرها، توی اتاق‌هائی که ما در روستاها بودیم ایشون قرآن درس می‌داد، تجوید می‌گفت، قرائت بچه‌ها رو تصحیح می‌کرد، مبنا را هم سورۀ صف گذاشته بود، سورۀ صف یه ویژگی‌های خاصی داره، ایشون تجربه داشت، سورۀ صف هم اشاره داشت به اینکه در آنجا صف واحد باشیم. یه روز ما با هم بودیم، نزدیک عملیات شده بود، توپخانۀ عراق داشت سمت واحد ما را می‌زد، ما سه تا قسمت داشتیم، یکی تو خط بود، یه منطقۀ نعل اسبی بود که می‌آمد تا کنار کرخه، ما دراینجا روبروی عراقی‌ها و تو دل عراقی‌ها بودیم، از کرخه پائین‌تر، مقر پشتیبانی‌مون بود و توی یکی از روستاهای کنار جادۀ اهواز اندیمشک مقر اصلی‌مون بود، یکی هم توی آبادان داشتیم. اون روز جواد رفته بود روی کانتینری که خاک ریخته بودیم روش، همون وقت توپخونۀ عراق کار ‌کرد، من بهش گفتم جواد بیو پائین، برو تو سنگر، خیلی عادی به من گفت: حالا هیچی نمیشه. من پا شدم رفتم بالای همون کانتینر، بحثمون روی پائین آمدن از روی سر سنگرها بود، همون موقع یه کمپرسی جفت چرخ اومد، ما دوتامون اینو به چشم دیدیم، از توی اون محوطه شن‌ریزی که رد شد، قلوه سنگ بزرگی بلند شد و اومد به طرف سه نفر که آنجا ایستاده بودند، اینو من خودم به چشم دیدم، این سنگ بین وسط سرهای اینا کمونه کرد رد شد رفت، یکی از اونهائی که ایستاده بود پدر شهید عباس ملک مکان (اهل آباده) بود، اونم اومده بود اونجا. محمد جواد کاویانی آیۀ «و ما تسقط من ورقة الا یعلمها» رو خوند و گفت کار دست خداست، دیدید این سنگه چه طوری کمونه کرد، اینا وقتشون نبود. اگر توی سر هرکدومشون می‌خورد با این ضربی که داشت شاید شهیدشون می‌کرد. . . تو جبهه وقتی عملیات نبود پائین‌ترین کارها رو انجام می‌داد، من و ایشون با هم حموم رزمنده‌ها رو تمیز می‌کردیم، می‌رفت توی تون حموم، سیاه بیرون می‌اومد، یه کانالهائی بود، جواد می‌رفت توی اونا و تمیزشون می‌کرد، قبلاً روستائی‌ها در آنجا گاو نگهداری می‌کردند، شستن این حموم خیلی سخت بود، من می‌دیدم ایشون تو وقتای اضافی می‌رفت این حموم رو تمیز می‌کرد که رزمنده‌های لشکرهای فارس که میخواستن در آنجا مستقر بشوند اگر نیاز به استحمام دارن استفاده کنن.  

موقع عملیات هم توی خط  مقدم جبهه بود، همون شب اول عملیات فتح‌المبین خبر شهادتش رو داده بودند، من بخاطر اینکه مسئول پشتیبانی جنگ استان فارس بودم اون شب در یه منطقۀ دیگه بودم ولی همون شب من هم تیر خوردم. من اسم پسرم رو می‌خواستم به نام ایشون، محمد جواد بذارم، چون در طول دو سه ماه که با هم خیلی نزدیک بودیم خاطره‌های خوبی ازش داشتم، ولی اسم پسر ما شد محمد مهدی، ولی محمد رو من نگه داشتم چون به چندتا محمد علاقه داشتم، از جمله شهید محمد علی رجائی و شهید محمد جواد کاویانی ولی پسر من تأخیر کرد تا شب تولد آقا امام زمان (عج) تولد شد و گوشۀ قرآن نوشتم که این بچه خودش اسم خودش رو انتخاب کرده و شد محمد مهدی.  

او در حال کار هم هیچوقت از قرآن جدا نمی‌شد و این ارتباط دائمی او با قرآن یکی از زیباترین خاطره‌هائی است که برای من جا گذاشته. به هر حال او یه جوون مؤمن انقلابی بود که اون موقع تشخیص داده بود که بهترین کار همونه که امام گفته بود:«جنگ در رأس امور است». من حتی تز فوق لیسانسم رو تقدیم به ایشون کردم، بعد از عبارت «تقدیم به» اسم یکی از افرادی را که نوشتم همین شهید محمد جواد کاویانی بود. روحش شاد و یادش گرامی

سنگر ساز بی سنگر

تقدیم به روح تابناک و پر فتوح سنگر ساز بی سنگر ، هنرمند شهید: محمد جواد کاویانی

روزی که میهن گشت آماج تجاوز - تاراج شد از قصر شیرین تا به هرمز

می‌سوخت در آتش تن صد چاک میهن - با خون عجین می‌گشت خاک پاک میهن

روزی که دشمن ، دشمن دیرینه‌ی دین - می‌زد پیاپی تیر کین بر سینه‌ی دین

روزی که دنیا حامی غارتگران بود - روزی که ایران خار چشم دشمنان بود

آن روز مردان خدائی قد کشیدند - مردانه ، پیش سیل دشمن سد کشیدند

مردان ، چه مردانی؟ همه پاک و خدائی - سرشار از اندیشه‌های کربلائی

مردان غیرتمند و بی پروا و عاشق - دریادلانی غرق در بحر حقایق

اسطوره‌های ناب تاریخ حقیقت - آئینه‌های پاک عرفان و شریعت

شب زنده دار و اهل ذکر و زهد و تقوا - شیران بی پروای سرخ دشت هیجا

مردان ، چه مردانی؟ پر از شور حسینی - بی ادعاتر ، از امام خود ، خمینی

مردان تکلیف و شعور و عشق و ایثار - بی مزد و منت ، مردهای دشت پیکار

سنگر نشینان جنوب و غرب کشور - لبیک گویان صلای سرخ هبر

*****

سنگر ، زمانی خانه‌ی دریا دلان بود - میعادگاه و مشهد رزمندگان بود

یک کلبه‌ی کوچک ز جنس سنگ و ماسه - جای دعا و خواب و ایثار و حماسه

چندین تفنگ و کوله پشتی و کمی نان - با چند همسنگر ز نسل رعد و طوفان

سنگر ، نه چندان امن ، اما گاهگاهی  - می‌شد برای استراحت سر پناهی

هنگام حمله خاکریز خط اول - ویرانه می‌شد زیر رگبار مسلسل

در آن زمان باید دوباره خاکریزی - می‌‌شد بپا با همت یار عزیزی

در زیر بمب و آتش و دود و شراره - آماده می‌شد خاکریزی از دوباره

اما چگونه ؟ در چه حالی؟ با چه قیمت؟ - در تیر رس ، بر پشت ماشین ، با شهادت

مردان سنگر سازِ جان بر کف نهاده - با قدرت ایمان و تکلیف و اراده

بر پشت ماشینهای غران می‌پریدند - سنگر برای همدلان می‌آفریدند

در نوبت سرخ شهادت آن سواران - پروانه می‌گشتند گرد شمع یاران

جان را فدای حق پرستان می‌نمودند - در جانفشانی گوی سبقت می‌ربودند

هر خاکریز و جاده تا آماده می‌شد - جانهای بسیاری برایش داده می‌شد

در هر وجب با نعره‌ی الله اکبر - دریادلی در خون خود می‌شد شناور

دریادلانی عارف و شیدا و گمنام - آئینه‌ی اسطوره‌های صدر اسلام

پیروزی رزمندگان بر خیل دشمن - با قیمتی اینگونه اهدا شد به میهن

با قیمت خونهای پاک آسمانی - خون عزیزی چون جواد کاویانی

آن اسوه‌ی ایثار و تقوا و فضائل - مرد هنر ، مرد خلوص و عشق کامل

دریای احساسات ناب انقلابی - گنجینه‌ی اندیشه‌های آفتابی

او آخرین نقشی که با لوح و قلم زد - نقش شهادت را برای خود رقم زد

یار هنرمندی که اوج شاهکارش - شد جلوه‌گر در هستی پر افتخارش

او با جهادش اسوه‌ی این سرزمین شد - زیباترین اسطوره‌ی فتح‌المبین شد

یک کربلا فرهنگ و اسرار نگفته - در نام «سنگر ساز بی سنگر» نهفته

والسلام

=============================

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۹۶/۱۱/۱۱
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">