شهید محمد کاظم پسندیده
بسم رب الشهداء والصدیقین
زندگینامه شهید بزرگوار محمد کاظم پسندیده
شهید محمد کاظم پسندیده (یا فضل الله) فرزند حاج ذبیح الله در تاریخ 4/4/1348 درخانواده ای مذهبی در روستای رحمت آباد کربال دیده به جهان گشود، او فرزند نهم از بین 10 برادر و یک خواهر بود. شهید دوران ابتدائی و راهنمائی را در روستای رحمت آباد با موفقیت پشت سر گذاشت و در کنار تحصیل به والدین نیز کمک می کرد.
او هنوز در دوران ابتدائی بود که انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی رسید و شهید علیرغم سن کم به فعالیتهای انقلابی و مذهبی در مدرسه می پرداخت و به امام خمینی از دل و جان عشق می ورزید و در بین دوستان و دانش آموزان آرمانهای امام وشهیدان را تبلیغ می کرد. دوران راهنمائی او مصادف شد با هجوم وحشیانه متجاوزین بعثی به خاک پاک کشورمان که صدام می خواست در یک هفته کشور ایران را تصرف کند ولی هفت روز او تبدیل به هشت سال شد و با جانفشانی و حماسه سازی شهیدانی مثل شهید پسندیده به مرزهای کشور خود عقب نشست و ایران اسلامی به بدون حلی واگذاری یک وجب از خاک خود به پیروزی کامل رسید.
اگرچه شهید پسندیده در امور هنری و فرهنگی مدرسه ومسجد امام صادق علیه السلام و پایگاه مقاومت شهید دستغیب فعالیت داشت و برای جمع آوری کمکهای مردم با ستاد پشتیبانی جنگ در زرقان و کربال همکاری کامل داشت ولی این فعالیتها او را راضی نمی کرد و دائماً در صدد این بود که به نبرد مستقیم با دشمنان ایران بپردازد.
اولین باری که شهید پسندیده به جبهه رفت در سال 1363 بود که شهید 15 سال داشت (با شگردهای خاصی که نوجوانان مؤمن و انقلابی و وطن پرست آن دوران داشتند) توانست پس از پیگیری های متعدد به پادگان آموزشی برود. او در این دوره به جبهه های غرب کشور در کردستان اعزام شد و در گردان ثارالله مهاباد به نبرد با ضد انقلاب و دست نشاندگان داخلی صدام که قصد جداسازی کردستان عزیز را از وطن عزیزمان داشتند مشغول شد.
پس از مدتی با کوله باری از تعهد و تجربه به روستا برگشت و با توجه به حضور برادران دیگرش در جبهه ، خانواده از او خواست به درس خود ادامه دهد. شهید نیز مدتی به درس خود ادامه داد ولی زورگوئی های ابرقدرتها در حمایت همه جانبه از صدام و حمله موشکی به شهرها و مردم بی دفاع ایران باعث شد که دوباره راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شود، این بار به مناطق جنگی باختران اعزام شد و در جبهه های مختلف غرب به دفاع از وطن مظلوم پرداخت و آوارگی مردم و ویرانی شهرها و روستاهای غرب کشور روح او را نا آرام تر و بی قرارتر کرد و عزم خود را جزم کرد که تا اخراج کامل متجاوزین بعثی در جبهه ها بماند و امام و رهبر محبوب خود را در برابر دشمنان داخلی و خارجی تنها نگذارد، در عین حال تصمیم گرفته بود که تا آنجا که ممکن است درس خود را در جبهه ها ادامه دهد. به همین خاطر پس از بازگشت از جبهه های کوهستانی غرب، مجدداً به رزمندگان خط شکن جبهه ها پیوست و اینبار به دشتهای تفدیدۀ جنوب کشور و دیار نخلهای سوخته اعزام شد تا به دفاع از خوزستان مظلوم و داغدار بپردازد، بار چهارم نیز در حالیکه در کلاس سوم دبیرستان بود به خطوط مقدم نبرد در جنوب کشور اعزام شد و با کوله باری از تجارب جنگی فراوان در صف رزمندگان دریادل اسلام قرار گرفت و به سرکوب متجاوزین بعثی پرداخت تا اینکه در عملیات پر افتخار کربلای 8 که در منطقه شلمچه اتفاق افتاد در حالیکه تک تیرانداز گردان خط شکن بود در مورخه 18/1/66 به درجه رفیع شهادت رسید و به آرزوی دیرینۀ خود دست یافت، پیکر مطهر شهید محمد کاظم پسندیده پس از چندین روز همراه با تعدادی از شهدای زرقان به منطقه منتقل و در تاریخ 26/1/1366 در گلزار شهدای رحمت آباد به خاک سپرده شد و روح نا آرام این شهید انقلابی به آرامش ابدی رسید.
لازم به ذکر است که والدین گرامی این شهید به نامهای حاج ذبیح الله و مرحومه سمنگل زارع در سالهای پس از شهادت فرزند دلاورشان و با داغ جانسوز او از دنیا رفتند و در آرامستان روستای رحمت آباد کربال آسمانی شدند. روحشان شاد و یادشان گرامی
وصیت نامه شهید بزرگوار محمدکاظم پسندیده
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر من در راه خدا و بخاطر رضای او کشته شدم در مراسم عزایم اشک نریزید و کاری نکنید که خدا از شما ناراضی شود و دشمنان اسلام و قرآن خوشحال گردند چون من راهی را انتخاب نمودم که حسین مولای من انتخاب نمود من به جایی می روم که مولای من در آنجاست و منتظر من و دیگر شهیدان است من کشته شدم تا دینم را نسبت به اسلام و مسلمین ادا کنم و خدا را از خود راضی و خشنود کنم و در آخرت سعادتمند شوم. مادرم اشک نریز و زینب گونه در عزایم شرکت کن و کاری انجام بده که زینب (س) و زهرا (س) را از خود راضی و خشنود نمایی. خواهرم: حجابت را رعایت کن زیرا در اسلام بالاترین زینت زن حفظ حجاب است. برادرانم: اسلحه شهیدان را روی زمین نگذارید که خدا از شما ناراضی خواهد بود. دوستان از اینکه من از بین شما می روم ناراحت نشوید و همیشه در برابر سختیها از خود صبر و از خودگذشتگی نشان دهید در برابر منافقین با قدرت تمام بایستید و با آنها به جنگ برخیزید که خدا با شماست. این انقلاب که الآن تا اینجا رسیده است با سختی های فراوان و ریختن خون هزاران هزار شهید و آواره شدن هزاران هزار خانواده بوده است پس بر شما حرام است که اگر بگذارید در داخل کشور و یا خارج کشور دشمنان به این انقلاب بزرگ لطمه ای بزنند از همه می خواهم که از وظیفه ای که نسبت به انقلاب خویش دارند کوتاهی نکنند و در مرگ من گریه و ناراحتی از خود نشان ندهند.
شهید محمد کاظم پسندیده - داستان ناخن گیر
سال 63 با کاروان آموزش و پروش به همراه دانش آموزان شهر زرقان و روستاهای تابعه در قالب دو اتوبوس به زیارت امام رضا (ع) رفته بودیم. کاظم هم از روستای رحمت آباد آمده بود. (رحمت آباد دورترین روستای زرقان است و تا مرکز شهر تقریباً هفتاد کیلومتر فاصله دارد. ) در این چند روز بچههای منطقه یکدیگر را شناختند و با هم دوست شدند. یکی از دوستان جدید ما در این مسافرت کاظم بود. کاظم خیلی زرنگ و خوش اخلاق و شیرین زبان بود، در این چند روز در هر فرصتی که پیش میآمد برای بچهها فیلم بازی میکرد و نقشهای مختلفی را با مهارت کامل اجرا مینمود. روی همین حساب دوستان زیادی پیدا کرد.
در راه بازگشت از مشهد خانوادهی من با ماشین شخصی به شمال آمده بودند و من مجبور شدم با گروه خداحافظی کنم و از کاروان با خاطراتی بسیار خوب و شیرین جدا شوم. . . . قبل از جدا شدن، کاظم نیاز به ناخن گیر پیدا کرد و من ناخن گیرم را به او دادم. . . .
تقریباً یکسال بعد، یک روز در خانه بودیم، صدای زنگ آمد، در را بازکردم، دیدم کاظم است. بیاندازه خوشحال شدم و پس از سلام و تعارف او را به داخل خانه دعوت کردم ولی نپذیرفت و گفت: آمدهام این ناخنگیرت را پس بدهم.
گفتم : اصلاً این چه قابلی دارد که خودت را به زحمت انداختهای و اینهمه راه آمدهای.
گفت: میخواستم خودت را هم ببینم.
من که از امانتداری و بزرگواری و محبت او دچار حیرت شدید شده بودم دیگر حرفی برای گفتن نداشتم جز اینکه به وجود چنین دوستی افتخار کنم.
وقتی خانوادهام ماجرا را شنیدند او را با اصرار به درون خانه آوردند. در خانه دوباره خاطرات آن سفر روحانی را مرور کردیم و از یکدیگر احوال دوستان گرفتیم. نهایتاً بعد از مدت کمی ضمن خداحافظی نشانی خانهشان را به ما داد و من و خانواده را به رحمت آباد دعوت کرد و رفت. . . .
مدتی بعد شنیدم که به جبهه رفته و به شهادت رسیده است. . . .
از آن زمان تاکنون هر وقت نام رحمت آباد میشنوم به یاد کاظم میافتم و به عظمت روحی شهدا که اکثراً مثل هم بودند پی میبرم. اگرچه کاظم یک دانش آموز دوره راهنمائی بود ولی مانند یک انسان کامل و بزرگ عمل میکرد که من نمونهی این بزرگی و امانتداری و پایبندی به اصول اخلاقی را در یکی از برخوردهای مردانهاش دیدم و به خاطر همین روح بزرگ بود که نتوانست وجود متجاوزین را در مرزها و شهرهای مرزی کشور عزیزمان تحمل کند و به خیل مدافعین دین و وطن و انقلاب پیوست و نهایتاً به عالیترین درجه تکامل بشری رسید. . روحش شاد و یادش گرامی
از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام