شهید علی شکری زاده
شهید علی شکریزاده
تاریخ تولد : 28/12/1350
نام پدر : قدمعلی
تحصیلات : ابتدایی
تاریخ شهادت :4/10/1365
محل شهادت : شلمچه
عملیات: کربلای 4 – تک تیرانداز
وصیت نامه شهید
یا وَلیِّ المؤمِنین یا غایة آمالِ العارِفین یا غِیاثَ المُستَغیسین یا حَبیبِ قُلوبِ الصادِقین وَ یا اِلهِ اَلًعالَمینً
ای یار و نگهدار مومنان ای منتهای آرمان عارفان ای فریاد رس درماندگان ای محبوب دلهای راستگویان و ای حیران کننده عالمیان خود می دانی که در راه رضای تو و رضای ولی تو گام برداشته و فقط ذهن و ذکرم جلب رضایت تو است . پس مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار ده .
پدرو مادر عزیزم می دانم که نتوانستم یکی از کوچکترین زحمات و خدمات شما را پاسخ گویم . مرا به بزرگوری خود حلال نماید. و هرگز پس از مرگم گریه و زاری ننمایید زیرا خون من رنگین تر از خون علی اکبر امام حسین(ع) نیست. در بالای سرم عکسی از امام امت این پیر بت شکن و این رهبر عظیم الشأن بگذارید تا خیالم راحت شود که توانستم به ندایش لبیک گفته و به این فیض عظیم و بزرگ دست یابم . در مقابل منافقین تا آنجا که می توانید مقاومت نمایید . از برادران و خواهران می خواهم که راه مرا ادامه دهند و نگذارند که جبهه ها خالی شود.
---------------------------------------------
زندگی نامه شهید
شهید علی شکریزاده در تاریخ 28/12/1350 در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .او در دامن مادری سیده و مؤمنه و زیر نظر پدری مذهبی تربیت شد. در سن هفت سالگی که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود وارد دبستان شدند و تا کلاس سوم ابتدایی درس خواندند سپس در مدرسه ی شبانه ادامه تحصیل دادند . در آن حین نیز روزها به شغل مکانیکی می پرداختند .ایشان در سن دوازده سالگی به عضوت فعال پایگاه مقاومت دودج درآمدند .فعالیت و کار روزانه، عبادت ، شرکت در نماز جماعت و درس خواندن در کلاسهای شبانه از او یک مرد سخت ساخت.
در سال 1365 که یکی از سالهای سخت جنگ بود علی در سن چهارده سالگی در آبانماه آن سال به همراه گروهی از بسیجیان دیگر از مقّرصاحب الزّمان شیراز راهی منطقه جنگی جنوب شدند و بعد از دوره 45 روزه آموزشی در اهواز ، جهت عملیات کربلای چهار در تاریخ 4/10/1365 به شلمچه اعزام شدند که در آن عملیات که ایشان به عنوان نیروی پشتیبانی بودند مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار می گیرند و به شهادت می رسند . جسد شهید بعد از 22 روز به زادگاهش آورده شد
خانواده شهید : منزل و مأوای علی مسجد شده بود و کمتر در خانه حضور داشت .عشق و علاقه به نماز و عبادت او را پای بند مسجد کرده بود و این باعث شد روح او از این دنیای خاکی فاصله بگیرد بچه های هم سن و سال او مشغول بازی و تفریح بودند اما علی با آنها فرق داشت هوای دیگری در سر داشت و با اخلاق و رفتار نیکوی خود جایگاه خاصی در بین مردم و فامیل پیدا کرده بود
ایشان قبل از اینکه به جبهه بروند ، به اردوی مناطق جنگی رفتند . به جرأت می توان گفت که بهترین خاطره زندگی علی در این اردو بود چرا که بعد از برگشتن از اردو عشق به اسلام و میهن سرتاسر وجودش را فراگرفته بود . شبی که از اردو برگشت یک شب فراموش نشدنی بود با اینکه خسته بود اما نخوابید و چنان با ذوق و شوقی از منطقه و رزمندگان حرف می زد مثل اینکه تمام دنیا خلاصه شده بود در آن منطقه.
پدر شهید : علی به من می گفت خیلی از بسیجی ها هم سن من بودند چرا شما به من می گوید کوچک هستی من هم می توانم به جبهه بروم و با سربازان عراقی بجنگم . شب و روز ، خواب و خوراکش جبهه شده بود . تا اینکه پیش من آمد و من راضی شدم به جبهه برود ، علی از خوشحالی روی پای خود بند نبود و با چنان شوقی وصیتنامه خود را می نوشت که انگار می دانست دیگر بر نمی گردد.
مادر شهید : چند روز قبل از رفتن به جبهه علی به خانه آمد و گفت که مادر عکس قشنگی گرفته ام فقط برای گلزار شهدا.
بعد از 21 روز که از شهادت علی خبری نبود شب جمعه خواب علی رادیدم که سرش را بر زانویم گذاشت . گفتم که علی مادر چطور شهید شدی ؟ گفت: که مادر خیلی راحت و کیفش را گذاشت و خداحافظی کرد و رفت . فردا خبر پیدا شدن جسد علی را برایم آوردند.
همرزم شهید : علی قبل از عملیات به من گفت که دوست دارم یک بال داشتم فقط لحظه ای می رفتم مادرم را می دیدم و می آمدم .
زمانی که علی در قایق تیر خورد و شهید شد او را به کنار آب کشیدم .به همین خاطر جسد علی زودتر از شهدای کربلای 4 پیدا شد.
روحش شاد و یادش گرامی