شهید محسن صادقی
خط سرخ شهادت خط آل محمد و علی است. امام خمینی
شهید محسن صادقی
فرزند: حاج امان الله صادقی
تاریخ تولد: سال 1342
تاریخ شهادت: 16 تیر 1361
منطقۀ عملیاتی رمضان ، کوشک
شهید محسن صادقی در سال 1342 شمسی در زرقان در خانوادهای مذهبی و مستضعف دیده به جهان گشود، پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت وارد مدرسه شد. دوره ابتدائی را با موفقیت به پایان رساند و وارد دوره راهنمائی شد در حالیکه نصف روز درس میخواند و نصف دیگر را در کارگاه بوریابافی پدر به کار میپرداخت. در همین دوران با جریانات انقلاب اسلامی آشنا شد و علاقهای آسمانی به امام خمینی پیدا کرد. محسن با تکثیر و توزیع اعلامیههای امام و شرکت در تظاهرات ضد رژیم شاهنشاهی عملاً قدم در مسیر انقلاب گذاشت و به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزی انقلاب نیز در کنار کار بوریابافی تمام زندگی خود را وقف آرمانهای امام راحل و شهدای انقلاب کرد و پایگاه مقاومت شهید بهشتی مسجد امام سجاد زرقان خانۀ دوم او شد.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی بعثیهای کافر، از اولین کسانی بود که مدرسه را رها کرد و برای حضور در جبههها داوطلب شد ولی بخاطر سن کم پذیرفته نشد و پس از اصرارهای فراوان برای اولین بار در تاریخ 8/9/60 به جبهۀ سوسنگرد اعزام شد، مدت سه ماه مردانه در مقابل بعثیون متجاوز ایستادگی کرد و رشادتهای زیادی از خود نشان داد و پس از پایان مأموریت به زرقان بازگشت.
پس از مدتی دوباره عزم جبهه کرد و در ماه رجب به منطقۀ کوشک در جبهۀ جنوب رفت و در کنار رزمندگان اسلام به دفاع از میهن اسلامی پرداخت. شهید صادقی در چند ماه آخر حال و هوای دیگری داشت و از تمام تعلقات دنیا دل بریده بود مثل اینکه به او تلقین شده بود که ماه رمضان ماه وصال اوست، به همین خاطر از همه حلالیت میطلبید.
پدر گرامی ایشان، نقل میکند که در روزهای آخر با زحمت با محسن تماس گرفتیم و ایشان به ما گفت که پدر و مادر عزیزم حلالم کنید شاید دیگر نتوانم شما را ببینم و از همه برایم حلالبودی بطلبید.
نهایتاً بعد از چندین ماه خودسازی، محسن در سحرگاه 21 رمضان (16 تیر 61) در عملیات رمضان همزمان با شب قدر و شهادت مولا علی (ع) به ندای حق لبیک گفت و به آرزوی دیرینهاش که شهادت بود رسید.
مادر بزرگوار ایشان که از سادات جلیلالقدر است دربارۀ خبر شهادت او میگوید: چند شب قبل از شهادت محسن، در عالم خواب دیدم تعداد زیادی کبوتر زیبا در حالی که بالهایشان را به هم داده بودند تابوت زیبای سفیدی را از آسمان به زمین حمل میکردند تا به خانۀ ما رسیدند و تابوت را بر سر در خانه گذاشتند و دور تابوت میچرخیدند و نالۀ «محسن شهید محسن شهید» سر میدادند که ناگهان از خواب بیدار شدم و سراسیمه بیرون رفتم و چشم به آسمان دوختم و به یاد آخرین وداع محسن و حلالبودی او افتادم. به همین خاطر دانستم که خداوند امانت گرانقدرش را از ما پس گرفته و به نزد خود برده است. دو روز بعد خبر شهادتش به ما رسید.
او بسیار شجاع و با غیرت بود، مهر و عطوفت در وجودش موج میزد. کمک به مستمندان و محرومین را هرگز فراموش نمیکرد. از بارزترین خصوصات اخلاقی این شهید گرانقدر، تأکید بر اطاعت از رهبر و حضور در مساجد و حفظ حجاب بود تا جائی که بعد از شهادت به خواب یکی از بستگان آمده و وقتی از او سؤال میشود که آیا ما را هم شفاعت میکنی با لبخند معنیداری جواب میدهد: در صورتی که ادامه دهندۀ راهم باشی و حجاب زینبی داشته باشی.
او با شهید محمد هادی (مسعود) دوست صمیمی بود و در مسجد و برنامههای انقلاب و پایگاه مقاومت و جبهه تا آخرین لحظات با هم بودند و با هم به مقام عظمای شهادت نائل آمدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی