امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شهید محمد تقی نادری

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ق.ظ

بسم رب الشهداء و الصدیقین

زندگینامه شهید بزرگوار محمد تقی نادری

شهید محمدتقی نادری / عبدالحسین /1308  / زرقان/ 6/10/1365 / بسیج / شلمچه / کربلای 4 / گلزار شهدای زرقان

معیار دلاوری رزمندگان ما به این نیست که چه تعدادی از نیروهای دشمن را کشته‌اند بلکه حضور قطره‌وارشان در اقیانوس نیروهای مدافع دین و وطن، معیار اصلی شجاعت و دلاوری و دریادلی آنهاست. شاید بسیاری از ایثارگران و شهدای ما حتی یک نفر از نیروهای دشمن را نکشته باشند ولی نتیجه حضورشان این است که دشمن متجاوز مجبور به عقب نشینی‌های پی‌درپی شد تا به مرزهای بین‌المللی رسید و از آن پس تعقیب و تنبیه متجاوز در خاک خودش ادامه یافت.

همین که رزمنده‌ای، جان عزیزش را از گوشه سلامت و عافیت و رفاه برمی‌داشت و به معرکه آن نبرد نابرابر می‌برد و در معرض هزاران خطر قرار می‌گرفت و رفاه را بر خود حرام می‌کرد به بالاترین درجه شجاعت و دلاوری نائل آمده بود حتی اگر مستقیماً کسی را نکشته باشد و شهید یا مجروح یا اسیر هم نشده باشد. یقیناً اگر هر کدام از اینها در میدان نبردهای تن به تن هم قرار می‌گرفتند می‌توانستند شجاعت ذاتی خود را بروز دهند و متجاوزین بعثی را به درک واصل کنند چنانکه برای بعضی از شهدا و رزمندگان چنین فرصتی فراهم شد و جنگاوری خود را به اثبات رساندند. اما با تمام این وجود، شجاعت و جنگاوری در مرحله سوم اهمیت است و مرحله دوم اهمیت، قدرت و جرأت حضور خالصانه در آن معرکه خون و دود و آتش و سختی‌های طاقت‌فرسا بود و مرحله اول اهمیت، که رزمندگان ایران را از تمام جنگاوران تاریخ جدا می‌کرد و به نیروهای صدر اسلام پیوند می‌زد برخورداری از روحیه‌ی معنوی و اخلاص و پاکی و فضائل انسانی و ارزشهای الهی بوده و گرنه در هر زمان و مکانی، جنگاوران و شجاعان وجود داشته‌اند و در خیلی از جنگ‌ها حضور یافته‌اند ولی جز  وحشیگری و جنایت و خونریزی، اثری از خود به جا نگذاشته‌اند، دقیقاً مثل دشمنان داخلی و خارجی ما در انقلاب و دفاع مقدس. و لذا در خواندن زندگینامه و خاطرات رزمندگان و شهدای ایران، می‌بایست دنبال ارزشهائی از جنس حضور و خلوص و خودسازی و معنویت بگردیم نه به دنبال میزان کُشت و کشتارها و قهرمان بازیهای افسانه‌ای. انقلاب اسلامی محصول حضور خالصانه مردم بود و نتیجه‌اش معلوم است: سرنگونی رژیم ستمشاهی. دفاع مقدس نیز محصول حضور عاشقانه و آگاهانه مردم و نیروهای مسلح بود و نتیجه آن هم معلوم است: سرنگونی رژیم بعثی صدام معدوم. اگرچه صدام توسط امریکا نابود شد ولی زمانی اینکار صورت گرفت که امریکا دید دیگر صدام به دردش نمی‌خورد و نتوانسته در جنگ با ایران پیروز باشد وگرنه خود امریکا، صدام را مسلح و حمایت کرد و دشمنی‌اش با ایران هنوز ادامه دارد. پس دلاوری ایرانیان را باید در حضور به موقع و آگاهانه‌شان در این دو نبرد قلمداد کرد نه در قدرت تسلیحاتی و جنگاوری‌شان، و این است راز پیروزی ؛ و آنچه دشمنان می‌خواهند از ما بگیرند همین داستان حضور است و آنچه ما باید با چنگ و دندان آن را حفظ کنیم خاطرات و داستان همین حضور است و خاطرات شهید محمدتقی نادری داستان یکی از همین حضورهاست و به نوعی داستان حضور تمام قطره‌هائی است که با اتحاد، تبدیل به اقیانوس شدند و خانمان دشمنان را برافکندند و منهدم کردند و به همین علت می‌توان گفت که داستان هر قطره در اینجا، داستان اقیانوس است و داستان اقیانوس، داستان هر قطره.  

داستان زندگی شهید محمدتقی نادری، اگرچه درباره فرد خاصی است ولی تاریخ یک نسل و وقایع و اتفاقات یک دوره تاریخی و زیرساخت‌های یک آرمان الهی و مقدس را مرور می‌کند و بطور خاص، داستان زندگی یکی از جوانمردان و ایثارگران و عاشقان ایران اسلامی را بدون اغراق و اسطوره‌سازی به نمایش می‌گذارد و قطعاً این همه ، گوشه‌ای کوچک از زندگی آن بزرگمرد الهی است نه خاطرات و داستان تمام زندگانی او. امید است همین مقدار هم مورد رضایت الهی و شهیدان شاهد و مخصوصاً روح تابناک این شهید شاهد قرار گیرد. ان‌شاءالله

اطلاعات شخصی شهید نادری

در میان شهیدان زرقان چند شهید بزرگوار وجود دارد که از لحاظ سنی از بقیه بزرگترند و یکی از آنها، شهید محمدتقی نادری است. بدون شک برای بسیاری از کسانی که به زیارت گلزار شهدا می‌آیند و به عکس شهدا خیره می‌شوند و سنگ نوشته‌ها را می‌خوانند این سؤال پیش آمده است که هرکدام از این شهدا چرا و چگونه به شهادت رسیدند و چه اهداف و آرمانهائی داشتند. متأسفانه امکان اینکه تمام مطالب مربوط به هر شیهد و خاطرات و زندگینامه‌اش را روی سنگ مزارش بنویسد وجود ندارد و اطلاعات مشابهی هم که روی تمام سنگ‌ها نوشته شده یکهزارم شخصیت و خاطرات آنها را بازگو نمی‌کند. زیر هرکدام از این سنگ‌ها و عکس‌ها، یک اقیانوس بیکرانه معرفت آرمیده و تشنگان حقیقت همیشه بیش از یک دو جام از معرفت آنها را نمی‌توانند به کام تشنۀ خود بریزند و لذا سنگ و عکس شهدا همیشه سؤال برانگیز است. شاید هر بینندهای به محض دیدن عکس شهید محمدتقی نادری از خود بپرسد که این پیرمرد در بین این جوانان چکار می‌کند؟ آیا تصادفاً به شهادت رسیده؟ آیا به زور او را به جبهه برده‌اند؟ آیا کاری از او بر می‌آمده؟ چه تفکری داشته؟ شغلش چه بوده؟ و چه خصوصیات اخلاقی داشته است؟ اگرچه این سؤالات در مورد جوانان شهید هم صدق می‌کند ولی درباره پیرمردها بیشتر به ذهن می‌آید. چون جنگ و جهاد و دفاع از این و ناموس و وطن همیشه به عهده جوانان رزمنده بوده است و کسی توقعی از پیران و سالخوردگان نداشته و ندارد.  

یقیناً خیلی‌ها با دیدن عکس شهید نادری که دست در سینه گذاشته و جلو عکس حرم امام رضا(ع) عکس گرفته به این فکر می‌افتند که این پیرمرد چه کاری در جبهه می‌کرده و وجود او چه سودی برای دفاع مقدس داشته است اما اگر بدانند که تنها شهیدی که در زرقان با لباس غواصی دفن شده و جزو نیروهای خط‌شکن بوده همین شهید بزرگوار است انگشت حیرت به دندان می‌گیرند که چگونه این پیرمرد با صفا و جواندل توانسته خود را به این مرحله برساند و جزو نیروها و شهدای گردان خط‌شکن امام حسین (ع) لشکر 19 فجر قرار گیرد. شهید نادری خصوصیات منحصر به فردی داشت که لباس زیبای شهادت را زیبنده و شایسته خود کرد و علیرغم اینکه هیچ کس از او توقعی برای دفاع از دین و میهن نداشت ولی بخاطر روحیات و خصوصیاتش بالاخره به آرزویش رسید و جزو شهدای سرافراز کشور قرار گرفت. در این رابطه مصاحبه‌هائی با دوستان و نزدیکان او انجام شده که چکیده آنها را در اینجا ذکر می‌گردد: شهید محمدتقی نادری متولد سال 1308 شمسی اولین فرزند خانواده مرحوم حاج عبدالحسین دشتکی پور بود و مجموعاً چهار برادر و هفت خواهر بوده‌اند. سه برادر او نیز حاج علی‌حسین، علی آقا و کاظم هستند. پدر و مادر بزرگوار شهید نادری، هنگام شهادت او یعنی سال 1365 در قید حیات بودند. مادر شهید نادری (که از زنان مؤمنه و پرهیزگار بود و در فعالیت‌های پشت جبهه بخصوص برای نان پختن برای رزمندگان همیشه حضوری اصلی و اساسی داشت) در سال 1369 از دنیا رفته و پدر شهید نادری که یکی از مؤمنین و معتمدین و بزرگان زرقان بود در سال 1375 به رحمت ایزدی ‌پیوسته‌است. خودش نیز دو فرزند دختر و چهار فرزند پسر داشته که آخرین فرزند آنها بنام روح الله که پسر بسیار مؤمن و مؤدبی بود چند سال پیش از دنیا رفته است. شهید نادری که در مکتبخانه مرحوم ملاعلی سعیدی (پدر حاج آقا سعیدی) درس خوانده بود قرآن و دعا را به خوبی می‌خواند ولی نمی‌توانست خط بنویسد.  

شهید نادری تقریباً در 35 سالگی ازدواج کرد ، فاصله سنی او و همسرش بیش از 20 سال بود. علت ازدواج نکردنش هم این بود که می‌گفت: هیچ زنی نمی‌تواند با روحیه و زندگی من بسازد، و به همین خاطر بود که همیشه همسرش را می‌ستود و مخصوصاً در آخرین وداع به همسرش گفته بود که من همسر خوبی برایت نبودم و از او حلالبودی طلبیده بود و این نکات را نیز در وصیت‌نامه خانوادگی‌اش نوشته بود.  

خانواده و اقوام شهید نادری، رزمندگان بسیاری در طول دوران دفاع مقدس داشتند که از این گروه چهار نفر به فیض عظمای شهادت نائل آمدند: اولین شهید خانواده، سیدعلی‌اکبر زرقانی (خواهرزاده‌ی‌ شهید نادری) بود که در عملیات بدر در سال 1361 مفقود شد و بعد از سال‌ها، پلاک و باقیمانده پیکر مطهرش را دفن کردند. شهید دوم خانواده ، خود شهید نادری بود، شهید سوم شهید محمدرضا جاوید (اکرم) خواهرزاده شهید نادری بود و شهید چهارم: شهید حجت رضائی (پسر دختر عمه شهید نادری) بود. شهید محمد تقی بذر افکن نیز از نزدیکان اوست. بزرگترین فرزند شهید نادری هنگام شهادت پدر، 13 ساله بود و کوچکترین پسر (که شهید نادری نام او را به عشق امام خمینی ، روح الله تعیین کرده بود) هنوز تولد نشده بود. شهید نادری 2 دختر و 4 پسر داشت. پسر بزرگ شهید نادری پس از شهادت پدر برای ادامه دادن راه پدر نام‌نویسی می‌کند و قبول نمی‌شود ولی سال بعد، به رزمندگان اسلام می‌پیوندد و در عملیات والفجر 10 که در غرب کشور اتفاق افتاد شرکت می‌کند. شهید نادری، دو وصیت‌نامه دارد، یکی خانوادگی و دیگری عمومی، او در وصیت‌نامه کوتاه و عمومی خود به چند مورد اشاره خاص دارد، اول: دفاع از میهن اسلامی و پاک کردن وطن از وجود بعثیون کافر به دستور امام خمینی، دوم: تقاضا از امت برای مقابله با منافقین، سوم: تقاضا از امت برای شرکت در صفوف نماز جمعه و جماعت، چهارم: تقاضا از امت برای استحکام وحدت خود و پنجم تقاضا از امت برای کمک به جبهه‌ها (کمک مالی و جانی).  

شهید نادری در انقلاب اسلامی

شهید محمد تقی نادری، یکی از کسانی بود که از 15 خرداد 42 به ندای رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران لبیک گفت و وارد صحنه‌های مبارزه در شیراز شد. او به همراه شهید گرانقدر دیگر زرقانی، شهید محمدجعفر ایزدپور، مشهور به مؤمن، جزو انقلابیونی بودند که در آن روز در شیراز به مراکز فساد از جمله مشروب‌فروشی‌ها حمله کردند و رودرروی نیروهای سرکوبگر رژیم شاه قرار گرفتند. بعد از این حادثه شهید ایزدپور بخاطر عکسی که مخفیانه از او گرفته شده بود دستگیر و زندانی شد ولی شهید نادری، شناسائی نشد و به فعالیت‌های مذهبی خود در مسجد مولا تحت نظر شهید آیت‌الله دستغیب ادامه داد  تا انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی  رسید. در روز 16 خرداد سال 42 شهید بزرگوار دیگری از زرقان بنام شهید علی‌اکبر صادقیان نیز در جمع مدافعان اسلام و ولایت بود که به ضرب گلوله دژخیمان شاه به شهادت رسید و پس از چند روز در قبرستان شاهدائی‌الله شیراز به خاک سپرده شد. چند روز قبل از دهه فجر سال 57 که قرار بود امام به ایران بیاید و رژیم شاه اعلام کرده بود که تمام فرودگاه‌ها را به روی هواپیمای امام خواهد بست شهید نادری نذر و دعا کرده بود که امام سالم به ایران بیاید و او یک گوسفند را نذر حضرت اباالفضل(ع) نماید، که به محض ورود امام، به یکی از قصابیهای شیراز مراجعه می‌کند و گوسفندی را قربانی می‌کند و به نیازمندان می‌دهد. در سالهای انقلاب، شهید نادری تقریباً پنجاه ساله بود، فساد و خفقان دوره شاه و برنامه‌های ضد دینی آن دوران را با تمام وجود حس کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که برای سربلندی و عزت ایران و مکتب اهلبیت راهی جز انقلاب و سرنگونی رژیم شاه و حامیان امریکائی و اسرائیلی او وجود ندارد. پیام‌های رهائی بخش امام خمینی را نیز شنیده بود و شدیداً به او دلبسته بود.  

شهید نادری در طول دوران انقلاب اسلامی در اکثر فعالیت‌های انقلاب و مجالس معنوی حضوری چشمگیر داشت و دوش به دوش جوانان در تمام صحنه‌های خطر حاضر می‌شد و به دیگران روحیه می‌داد. او در سال‌های منتهی به انقلاب، ساکن شیراز بود و در همانجا بنائی  می‌کرد و در تظاهرات‌ها و راهپیمائی‌های خیابانی حضور می‌یافت و با تمام وجود از آرمان‌های امام خمینی دفاع می‌کرد. علاوه بر این کار، گاهگاهی نیز شب‌ها به صورت انفرادی، به خیابان می‌آمد و هر جا که نیروهای مسلح شاه را می‌دید، فریادهای «الله اکبر و خمینی رهبر و مرگ بر شاه» سر می‌داد و به درون کوچه‌ها می‌گریخت. او می‌گفت: نباید بگذاریم اینها استراحت کنند، باید آنقدر آنها را خسته کنیم که دیگر قدرت تعقیب و سرکوب مردم را نداشته باشند. هدف دیگرش این بود که بقیه مردم را نیز به اینکار تشویق کند و آنها را بصورت انفرادی و گروهی به خیابان‌ها بکشاند. اگرچه، بار سنگین کسب معیشت حلال، از طریق بنائی ، به او اجازه فعالیت دیگری نمی‌داد ولی بخاطر اینکه در مکتب شهادت رشد کرده بود نمی‌توانست نسبت به سرنوشت دین و مملکت و مرجع تقلیدش بی‌تفاوت باشد و به همین خاطر بود که از همان آغاز نهضت اسلامی در کنار کار طاقت‌فرسا، در جمع دانشجویان دانشگاه و انقلابیون مساجد شیراز، حضور می‌یافت و برای پیشبرد اهداف آرمانهای امام راحل از جان خود مایه می‌گذاشت. او سرنگونی رژیم شاه را جزو اهداف عاشورائی خود می‌دانست و شرکت در مبارزات ضد طاغوت را جنگیدن با سپاه یزید و ابن زیاد قلمداد می‌کرد و در برابر کسانی که به او می‌گفتند از تو و امثال تو هیچ کاری ساخته نیست می‌گفت: حضور و شرکت در این برنامه‌ها مثل نماز واجب است و مهم نیست که چه پیش می‌آید. شهید نادری به مدت 14 سال ساکن شیراز بود و پس از انقلاب دوباره به زرقان برگشت. علت بازگشت او به زرقان هم این بود که خانواده‌اش می‌خواستند او به زندگی عادی برگردد ولی روحیه حق‌گوئی و شهادت‌طلبی او هرگز تغییر نکرد و بلکه بیشتر هم شد. در شهادت شهید دستغیب، در بیستم آذرماه 1360 یک هفته غذای درست نخورد و اکثراً در منزل شهید به خدمت می‌پرداخت و شدیداً بیتابی و بیقراری می‌کرد و برای رسوا شدن منافقین دعا می‌نمود. شهید نادری، پس از شروع جنگ تحمیلی، دیگر حالت عادی نداشت، به تفریح و مهمانی نمی‌رفت، غذای کامل و آب خنک نمی‌خورد و پیوسته برای پیوستن به آنها بیقراری می‌کرد.  

شهید نادری در دوران دفاع مقدس تا شهادت

شهید نادری پس از انقلاب، دوباره به زرقان برگشت و در زادگاه خود ساکن شد ولی اکثر پنجشنبه‌ها که مراسم تشییع شهدا در شیراز برگزار می‌شد کار خود را تعطیل می‌کرد و به شیراز می‌رفت و در برنامه‌های دفن شهدا شرکت می‌کرد. در روزهای جمعه نیز در نماز جمعه‌های شیراز و زرقان حضور می‌یافت. او همیشه مثل شمعی در آرزوی شهادت می‌سوخت و ذوب می‌شد و بخاطر اینکه از کودکی در مکتب اهلبیت رشد کرده بود چیزی جز شهادت روح بیقرار و شیدای او را راضی نمی‌کرد و در هر صحنه‌ای عاشقانه به دنبال ایثارگری و شهادت می‌گشت. شهید نادری، از ابتدای جنگ تحمیلی، تمام وجود خود را وقف راه و هدف شهدا کرده بود و در هر عرصه‌ای که نامی از شهادت و شهدا بود حضوری مخلصانه و بی‌ریا داشت ولی کار در پشت جبهه و ستادهای پشتیبانی جبهه و جنگ او را راضی نمی‌کرد، روحش برای حضور در عملیات‌ها و خطوط مقدم دفاع مقدس پرپر می‌زد. او چند بار برای جبهه ثبت‌نام کرد ولی هر بار به دلیلی او را کنار می‌زدند و به او اجازه حضور در جبهه‌ها نمی‌دادند. در آخرین باری که برای جبهه ثبت‌نام کرد و رد شد به این موضوع پی برد که بعضی از آشنایانش، مخفیانه به سپاه می‌روند و به تقاضای پدرش، به دلیل عیالوار بودن و مسن بودن شهید نادری، مانع حضور او می‌شوند. پدر شهید نادری در آن زمان در قید حیات بوده و یکی از پیران مؤمن و مذهبی محل به شمار می‌رفت. بعضی از آشنایان با مراجعه به پدرش از او خواسته بودند که نگذارد شهید نادری به جبهه برود چون می‌دانستند که او احترام بسیاری برای پدرش قائل است و تنها ممانعت او می‌تواند مانع اعزام شهید نادری شود. وقتی که شهید نادری متوجه قضایای پشت پرده می‌شود، هنگام نماز ظهر و عصر به مسجد حیدر می‌آید و به پدرش می‌گوید: مگر شما یک عمر نماز نخوانده‌اید؟ مگر یک عمر یاحسین نگفته‌اید؟ حالا وقت عمل است و اسلام نیاز به سرباز دارد؟ مگر خون من از خون جوانان رنگین‌تر است؟ مگر من از آنها عزیزترم؟ و نهایتاً پس از بیان چند جمله دیگر با دلی شکسته به خانه بر می‌گردد و به پشت‌بام خانه می‌رود و می‌گوید: حالا که برای جبهه قبول نمی‌شوم به یاد شهدا و رزمندگان در آفتاب می‌مانم و دیگر از اینجا پایین نمی‌آیم. خانواده او، پس از این تصمیم که می‌دانستند حتماً اجرا خواهد شد، به سراغ پدر شهید نادری می‌روند و از او اجازه حضور شهید نادری در جبهه‌ها می‌گیرند و سپس به سپاه می‌روند و از آنها می‌خواهند که مانع اعزام او نشوند و به این طریق شهید نادری، به حضور پدر می‌رسد و از او تشکر می‌کند و پس از وداع با خانواده، سبکبال به سوی جبهه‌ها پرواز می‌کند و در خیل عظیم رزمندگان اسلام قرار می‌گیرد.  

شهید نادری پس از آموزش کوتاهی، در پادگان شهید دستغیب اهواز، که یکی از مقرهای لشکر 19 فجر بود، مشغول به خدمت می‌شود. در لشکرهای عملیاتی معمولاً پیرمردان را با توجه به شغل و وضعیت آنها، در واحدهای خدماتی پشت جبهه، مشغول به کار می‌کردند، در پادگان‌های آموزشی هم، آنها را تحت تعلیم آموزشهای رایج و سختی که رزمندگان می‌دیدند قرار نمی‌دادند. وجود پیرمردها در جبهه‌ها، شور و حال خاصی داشت. اگرچه آنها جزو نیروهای عملیاتی نبودند ولی حضورشان باعث ایجاد شور و نشاط خاصی در بین رزمندگان می‌شد و فرقی نمی‌کرد که اینها در کجا و با چه مأموریتی خدمت می‌کردند. در اصل، نیازی به حضور پیرمردان نبود ولی از آنجا که معمولاً اینها با اصرار زیاد به جبهه‌ها می‌آمدند، مسئولین جنگ هم به آنها مسئولیت‌های ساده و غیرعملیاتی می‌دادند. شهید نادری هم پس از پیوستن به لشکر 19 فجر به واحد خبازی منتقل می‌شود ولی او نمی‌پذیرد و می‌گوید که برای انجام کارهای عملیاتی و حضور در گردان‌های خط‌شکن به جبهه آمده است.  

اگرچه جبهه‌های جنگ تحمیلی همیشه نیاز به نیروهای تازه نفس و ورزیده داشت ولی هر نیروئی هم به آسانی اجازه حضور در جبهه‌ها نمی‌یافت. بعضی‌ها بخاطر کم سن و سال بودن و بعضی‌ها بخاطر مسن بودن در مرحله پذیرش و گزینش رد می‌شدند و یا با اصرار فراوان و نشان دادن قابلیت‌های خود و معرفی شدن توسط دو  پاسدار و رزمنده قدیمی وارد جبهه‌ها می‌شدند. علت عدم پذیرش این نیروها هم این بود که امکان داشت به روش‌های مختلف دردسرساز شوند و یا خانواده‌های آنها در پشت جبهه دچار مشکلاتی گردند. علت دیگر این بود که در صورت اسارت، دشمن روی آنها کار تبلیغاتی می‌کرد و جمهوری اسلامی را متهم به حضور اجباری دانش‌آموزان و کهنسالان در جبهه‌ها می‌نمود. اگر این نیروها پس از مرحله پذیرش وارد جبهه‌ها می‌شدند، معمولاً به کارهای خدماتی پشت جبهه‌ گمارده می‌شدند و کمتر اجازه حضور در گردان‌های عملیاتی می‌یافتند مگر اینکه باز توانائی خود را به اثبات می‌رساندند. اما وارد شدن به یگان‌های ویژه و مکانیزه و خط‌شکن و مخصوصاً یگان غواصی فقط شامل کسانی می‌شد که در اوج ورزیدگی بدنی و مهارت‌های رزمی و شجاعت و شهامت منحصر به فرد بودند. در آن برهه از جنگ، بر اساس نیازهای جبهه، در هر لشکر، گردانی بعنوان گردان‌ غواص آموزشی می‌دید و وارد عملیات‌های آبی ـ خاکی می‌شد. شهید نادری نیز که از کودکی در شناگری قابلیت بالائی داشته تقاضای حضور در گردان غواص می‌کند و پس از امتحان دادن، قابلیت خود را به اثبات می‌رساند و جزو نیروهای غواص قرار می‌گیرد و نهایتاً در عملیات کربلای چهار، در شروع عملیات در جزیره مینو در تاریخ 18/10/1365 در سن 57 سالگی به شهادت می‌رسد و پیکرش به مدت 25 روز روی سیم‌های خارداری که در آب بودند باقی می‌ماند که پس از عملیات کربلای پنج منطقه آزاد می‌شود و پیکر شهدا از جمله پیکر شهید نادری را به عقب بر می‌گردانند و همراه با شهدای عملیات کربلای 5 در زرقان تشییع و دفن می‌گردد و از آنجا که شهدا را با لباس رزمشان به خاک می‌سپردند شهید نادری نیز با لباس غواصی در گلزار شهدای در کنار شهدای گلگون کفن زرقان قرار می‌گیرد لذا در زرقان او تنها شهیدی است که با لباس غواصی دفن شده است.  

شهید نادری در دوران حضورش در دفاع مقدس، سه بار به مرخصی می‌آید. در مرخصی در برنامه ساختمان‌سازی مسجد حیدر کمک می‌کند و قسمتی از دیوارها را می‌سازد که خاطره‌اش در ذهن بچه‌های مسجد باقی است. دو خاطره مهمی که از این دو مرخصی آخرش به جا مانده نشان می‌دهد که تا چه حد خود را برای شهادت آماده کرده بود. بار قبل از آخر، یکی از پسرانش را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: بابا، این بار که به جبهه بروم دیگر بر نمی‌گردم و شهید می‌شوم، فرزندش نیز با نگرانی کودکانه‌ای می‌گوید: بابا اگر شهید شدی که عکس نداری. شهید نادری به او و خانواده‌اش می‌گوید: اول که من هم مثل سیدعلی‌اکبر مفقود می‌شوم و جسدم نمی‌آید ولی اگر جسدم پیدا شد عکس شهید بهشتی و شهید رجائی را بالای سرم بگذارید: همسرش می‌گوید که همین عکس را هم نداشتیم وقتی که ساک او را آوردند این عکس و وصیت‌نامه دیگرش در ساک بود.  

علت عکس گرفتن هم این بوده که پس از مرخصی به جبهه می‌رود و مدتی در آنجا می‌ماند. سپس به همه مرخصی می‌دهند و عده‌ای را نیز به زیارت امام رضا می‌برند که شهید نادری هم به زیارت می‌رود و به خاطر علاقه شدیدی که به امام رضا(ع) داشته این عکس را فقط برای شهادتش می‌گیرد تا به آرزوی کودکانه فرزندش جامه عمل بپوشاند و عکس را در ساک خود می‌گذارد که پس از شهادتش به دست خانواده‌اش برسد. پس از زیارت امام رضا(ع) دوباره مستقیماً به جبهه بر می‌گردد و پس از مدتی برای آخرین مرخصی می‌آید و پس از دیدار و وداع با اقوام و خانواده‌اش، به همسرش می‌گوید: در جبهه، سنگری است بنام سنگر شهید دستغیب (گویا سنگر کمین بوده) که رزمنده‌ها معتقدند هرکس دوازده بار در آن نگهبانی بدهد به آرزویش می‌رسد من چهارده بار به آنجا رفته‌ام ولی به آرزویم نرسیده‌ام و می‌دانم که تا تو حلالم نکنی به شهادت نمی‌رسم. سپس به خانه مادر همسرش می‌رود و می‌گوید: تا دختر شما مرا حلال نکند من به شهادت نمی‌رسم و از آنها حلالبودی می‌طلبد و تقاضا می‌کند که از دخترشان (یعنی همسر شهید نادری) بخواهند که او را حلال کند تا با خیال آرام به جبهه برود و به آرزویش برسد. او پس از این مرخصی و دیدار و وداع و حلالبودی طلبیدن و وصیت کردن شفاهی، با آرامشی آسمانی به جبهه بر می‌گردد و پس از چند روز پیکرش را در جزیره مینو (که نام باستانی بهشت برین است) بر روی سیم‌های خاردار جا می‌گذارد و روحش به ملکوت اعلی می‌پیوندند و با دلی آکنده از عشق زیارت کربلا به آرامشی ابدی می‌رسد.  

نکته‌ای درباره سنگرهای کمین

در جبهه‌ها سنگرهائی بین خطوط مقدم خودی و دشمن وجود داشت که به آنها سنگر کمین می‌گفتند و در اصل، سخت‌ترین جای جبهه‌ها در حالت پدآفندی بودند. کسانی که به این سنگرها می‌رفتند بیش از دیگران در معرض خطر قرار می گرفتند. اینکه برخی رزمندگان معتقد بودند کسی که دوازده بار به این سنگرها برود به آرزویش می‌رسد یک عقیده خرافی نبود، چون آنها می‌دانستند که همه عاشق شهادتند و آرزوی مشترک همه آنها شهادت است و می‌دانستند که چندین بار و حتی یک بار حضور در این سنگرهای کمین احتمالاً شهادت در پی دارد و لذا برای خود یک قانون ذوقی وضع کرده بودند که هیچ کس نمی‌تواند دوازده بار به این سنگرها برود و اگر کسی دوازده بار (که عددی مقدس است) پیشتاز شهادت بشود و به این سنگرها برود یعنی دوازده بار به سرحد فناء فی‌الله رسیده است و طبیعی است که چنین فردی آرزوئی جز شهادت و لقاءالله ندارد وگرنه رزمندگانی که واقعیت‌های جبهه و جنگ را با تمام وجود لمس کرده بودند واقع‌بین‌تر از این بودند که افکار خرافی داشته باشند و چهارده بار حضور شهید نادری در چنین سنگری نشان می‌دهد که تا چه حد شهامت و رشادت داشته و تا چه اندازه عاشق شهادت و لقاءالله بوده و نهایتاً خودش به این حقیقت پی می‌برد که تا همسرش راضی به شهادت او نشود، او به آرزوی دیرینه‌اش نمی‌رسد.  

برخی از صفات و فضائل اخلاقی و انسانی شهید محمد تقی نادری

شهید نادری غذای هر کسی را نمی‌خورد و هدیه هر کسی را نمی‌پذیرفت و به همین علت بود که کمتر به مهمانی می‌رفت و تا قلباً از پاک بودن لقمه و سفره کسی یقین حاصل نمی‌کرد از غذای او نمی‌خورد. اهل تهجد و شب زنده‌داری بود و معمولاً‌ ساعتی قبل از اذان صبح به مسجد می‌رفت و به عبادت مشغول می‌شد. او همیشه سعی می‌کرد اکثر نمازهایش را در مسجد بخواند و به نماز جمعه و جماعت اهمیت زیادی می‌داد.  

شهید نادری اگرچه بخاطر کار کردن دائمی، هیچوقت محتاج دیگران نبود ولی اگر گاهگاهی هم نیاز به پول می‌کرد از کسی قرض نمی‌گرفت و به همین خاطر هیچوقت به هیچ کس بدهکار نبود ولی طلب‌های زیادی داشت که فقط خودش از آنها خبر داشت. اکثر دوستان شهید نادری، بچه‌های مسجد بودند و بجز با آنها با کسی دیگر ارتباط برقرار نمی‌کرد. شهید نادری اهل دود و سیگار نبود و همیشه دیگران را تشویق به ترک سیگار می‌کرد. او اکثر اوقات مقداری کشمش و پسته در جیب داشت که هم خودش می‌خورد و هم به دیگران می‌داد مخصوصاً به کسانی که سیگار را ترک کرده بودند. اگرچه شهید نادری بخاطر کار زیاد، معمولاً در خانه نبود ولی در هر موقعیتی در صورت نیاز همسرش، در کارهای خانه به او کمک می‌کرد و زحمت‌های او را می‌ستود.  

شهید نادری نسبت به فرزندانش بسیار مهربان بود ولی نسبت به حجاب و عبادت آنها بسیار سختگیر بود و آنها را همیشه همراه خود به مسجد می‌برد و از پسرانش که در آن زمان کوچک بودند می‌خواست که مؤذن و مکبر باشند (و بودند). اگرچه شهید نادری قیافه‌ای متبسم داشت ولی هیچگاه با صدای بلند نمی‌خندید و بجای جوک و لطیفه گفتن داستانهای صدر اسلام و قصه‌های باستانی را تعریف می‌کرد. او اگرچه هیچگاه با صدای بلند نمی‌خندید ولی در مجالس عزاداری معصومین با صدای بلند گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. شهید نادری همیشه آهسته و شمرده حرف می‌زد و فقط در مواجهه با حرف‌های ناحق، صدای خود را بلند می‌کرد و عصبانی می‌شد. او قامتی لاغر و رشید و ورزیده داشت، قیافه‌اش همیشه و در هر حال خندان بود و حتی در حالت عادی، متبسم به نظر می‌رسید. در کارها و اموری که به او محول می‌شد دقیق و دلسوز و منظم بود، کم حرف و پرکار و کم خواب و خوراک بود، از هیچکس و هیچ چیز توقع تحسین و تشویق نداشت، متین و باوقار و با ادب بود، به تمام اطرافیان و دوستان و همکاران خود شدیداً احترام می‌گذاشت و توقع احترام متقابل نداشت. اهل ذکر و دعا و نیایش همراه با تفکر و دقت و حضور قلب بود. سادگی و بی‌ریائی و مناعت طبع و بزرگواری او زبانزد همگان بود و خلوص و پاکی‌اش همیشه سرمشق دیگران قرار می‌گرفت. شهید نادری در کنار این همه فضیلت اخلاقی، بسیار بی‌پروا و جسور و جدی بود و در دفاع از حق و حقیقت، شهامت و شجاعتی عجیب داشت. از دنیا به آنچه داشت و آنچه هر روز به او می‌رسید قانع و سپاسگزار بود و خدا را در هر حال وکیل و کفیل خود و خانواده‌اش می‌دانست. عشق و علاقه‌ شدید او به مسجد و حسینیه و اماکن مقدسه چنان بود که جز به حضور در آنها آرام نمی‌یافت و جز با نوای قرآن و اهلبیت احساس سعادت و خوشبختی نمی‌کرد.  

شهید نادری، در سالهای پس از انقلاب، همیشه لباس سربازی می‌پوشید و حتی در وقت کار، این لباس را به تن داشت. او برای لباس سربازی ارزش خاصی قائل بود و همیشه و در هر حال، در این لباس احساس سربازی را داشت که در حال دفاع از وطن و ارزش‌های اسلامی است.  

شهید نادری با تلویزیون مخالف بود و هیچگاه تلویزیون نخرید ولی همیشه اخبار ایران و جهان را با رادیو کوچکی که در خانه داشت دنبال می‌کرد، بخصوص در سالهای انقلاب همیشه به اخبار رادیو بی‌بی‌سی گوش می‌داد. شهید نادری به ذکر صلوات علاقه بسیاری داشت و همیشه و در همه حال، صلوات می‌فرستاد. او نه فقط در هنگام نماز و عبادت، بلکه حتی در وقت کار و راه رفتن و نشستن در اتوبوس مشغول به ذکر  و دعا و صلوات بود و یک لحظه از این اذکار جمیل غافل نمی‌شد. شهید نادری در هنگام کار بنائی چنان کار می‌کرد که کمتر کارگری حاضر می‌شد بر دست او کار کند چون به ساعات کار می‌افزود، کم استراحت می‌کرد و مزدی بیشتر از قرارداد خود نمی‌گرفت. شهید نادری، با پدیده بدحجابی شدیداً برخورد می‌کرد منتظر فرد دیگری برای نهی از منکر کردن نمی‌شد. او حتی به زنانی که در عزاها صدایشان را بلند می‌کردند محترمانه تسیلت و تذکر می‌داد که نباید نامحرم صدای آنها را بشنود. از نظر او، حجاب، بالاترین ارزش برای زنان در جامعه بود.  

شهید نادری به کوهنوردی و شنا علاقه خاصی داشت و در این دو رشته ورزشی دارای مهارت زیادی بود. او معمولاً در اوقات بیکاری کوهنوردی یا پیاده‌روی می‌‌کرد و مخصوصاً در فصل بهار برای جمع کردن جاشیر و کنگر به کوه می رفت و پسران بزرگترش را همراه خودش به کوه می‌برد. شهید نادری کار بانکی را حرام می‌دانست و هیچگاه پول در بانک نمی‌گذاشت و حساب بانکی نداشت. او همیشه قسمتی از درآمدش را خرج می‌کرد و باقیمانده را در خانه پس‌انداز می‌کرد. پس از شهادت شهید نادری، بعضی‌ها به خانواده او مراجعه می‌کردند و پولهائی را که شهید نادری بعنوان قرض‌الحسنه به آنها داده بود و یا بابت کار از آنها طلب داشت به خانواده‌اش می‌دادند که خانواده هم پول را از تحویل نمی‌گرفتند و می‌گفتند ما اطلاعی از حساب و کتابهای شهید نادری نداریم و نمی‌توانیم بدون اجازه او تحویل بگیریم و او با آن روحیه‌ای که داشت حتماً شما را حلال می‌کند.  

انفاق و قرض‌الحسنه شهید نادری به دوستان در حالی بود که خودش بیشتر از همه احتیاج داشت ولی تقاضای هیچ‌کس را رد نمی‌کرد.  

شهید نادری با گروهکها و فرقه‌های منحرف، شدیداً مخالف بود و در هرحال با آنها مبارزه می‌کرد و آنها را نوکران صدام و امریکا و اسرائیل می‌دانست.  

رازداری شهید نادری زبانزد همگان بود. او معتقد بود که حتی همسر و فرزندان انسان نباید از کارها و فعالیت‌های انقلابی او با اطلاع باشند.  

شهید نادری قبل از ازدواج، به مدت سه سال، به تنهائی در جوار حرم مطهر امام رضا(ع) در مشهد ساکن می‌شود و علاوه بر کار، از زیارت هر روزه حضرت فیض می‌برد. نهایتاً در عالم خواب به او دستور می‌دهند که به زادگاهش و نزد پدر و مادرش برگردد. مادرش نیز در این باره می‌گوید که پدرش در یک شب مهتابی، تا صبح در حیاط خانه راه رفت و از ائمه خواست که محمدتقی را به خانه برگردانند و همینطور هم می‌شود.  

شهید نادری همیشه می‌گفت من در پیش خانواده‌های شهدا شرمنده‌ام و نسبت به جوانانی که در جبهه‌ها هستند احساس شرم می‌کنم، چرا من باید آب خنک بخورم و آنها در گرما باشند.  

شهید نادری اگرچه از لحاظ مالی نمی‌توانست کمک شایانی به مستمندان بکند ولی از لحاظ نیروی کار، همیشه به کمک آنها می‌شتافت و بصورت رایگان برای آنها کار بنائی می‌کرد و به هر استمدادی پاسخ مثبت می‌داد.  

شهید نادری، آواز بسیار خوبی داشت و معمولاً شعرهای باباطاهر را بصورت دشتی برای خود زمزمه می‌کرد.  

شغل شهید نادری، بنائی بود. او آنقدر دلسوزانه و با وجدان کاری، کار می‌کرد که انگار همه کارها، کار خودش بود. بارها اتفاق افتاده بود که صاحب کار، پاداشی برای اضافه کار به او می‌داد و او نمی‌گرفت و می‌گفت من برای همان مبلغی که قرارداد بسته‌ام کار کرده‌ام و حقوق بیشتر از آن، حق من نیست و آن را حلال نمی‌دانم.  

شهید نادری، در طول روز به اندازه چند نفر کار می‌کرد بدون اینکه نیازی به پاداش و تشویق داشته باشد چون همیشه و در همه حال، خدا را ناظر بر احوال خود می‌دانست و فقط به او توکل داشت و «نان حلال» را بزرگترین نعمت خداوند می‌دانست.  

شهید نادری به محض شنیدن صدای اذان، دست از کار می‌کشید و خودش را برای نماز آماده می‌کرد و محال بود که پس از شنیدن اذان، کارش را در هر شرایط و موقعیتی ادامه دهد. پس از نماز و نهار نیز استراحت نمی‌کرد و فوراً به کار برمی‌گشت و کارش را ادامه می‌داد تا غروب که مجدداً صدای اذان را بشنود و دست از کار بکشد.  

خصوصیت مهم دیگر او این بود که برای هرکسی هم کار نمی‌کرد. اگرچه بعنوان یک کارگر روزمزد، هر روز نیاز به کاری جدید داشت ولی اگر احساس می‌کرد که صاحب‌کارش، در خط دیانت و ولایت نیست، کار برای او را مباح نمی‌دانست و هرگز تن به چنین کاری نمی‌داد چون کار کردن را نیز نوعی جهاد در راه خدا می‌دانست و اعتقاداتش بر سراسر زندگی‌اش و حتی کارش سایه افکنده بود. یعنی برای همین کار عادی هم برنامه عبادی داشت و طبق اصول ارزشهای خاصی به کار می‌پرداخت و در هر حال، اعتقاداتش را با هیچ‌چیز معامله نمی‌کرد.  

این خصوصیت که برای او ارمغانی جز سختی و ساده‌زیستی و تنگدستی نداشت، جزو فضیلت‌های اخلاقی و ارزشی او بود و باعث شده بود که در هر حال، ساده و سربلند زندگی کند و در شاکله زندگی‌اش لقمه‌ی حرام راه نیابد و تمام وجودش و زندگی محقرانه‌اش پر از عبادت و عشق و رشادت و غیرت دینی باشد. همین جهاد با نفس و مناعت طبع و بزرگ‌منشی، نهایتاً او را به سیل خروشان مجا‌هدان فی‌سبیل الله در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کشاند و خلعت زیبای شهادت و حیات طیبه ابدی را که عمری به دنبالش بود به او ارزانی داشت.  

شهید نادری اگر شهید هم نشده بود، در کار و وجدان کاری، یکی از الگوهای جامعه صالح و سالم بود و اگر هرکسی در حد خودش و کار و مسئولیتش، چنین روحیه‌ای داشته باشد و دین به دنیا نفروشد، مدینه فاضله محقق خواهد شد. شهید نادری در دفاع از عقاید و ارزشهای معنوی، بسیار صریح و بی‌پروا بود و در برابر هر حرف و عمل ضد ارزشی سریعاً عکس‌العمل نشان می‌داد و هیچگاه اهل محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی نبود. اگرچه ظاهراً بیسواد بود ولی در هنگام دفاع از دین و ولایت و انقلاب، آنقدر صریح و ساده و منطقی و کوتاه حرف می‌زد که انگار سالها در این رشته تحصیل کرده بود. در جامعه ما، دینداران بسیارند، کسانی که طبق اصول و ارزشهای معنوی زندگی می‌کنند بیشمارند ولی تفاوت آنها با افرادی مثل شهید نادری در این است که کمتر به دفاع از آرمانهای خود قیام می‌کنند. بسیاری از دینداران محافظه‌کارند و کمتر موقعیت خود را به خطر می‌اندازند و حاضر نیستند بر سر عقایدشان، با دوستان و آشنایان خود درگیر شوند. خیلی‌ها اگرچه اهل دیانتند ولی در مواقعی که ارزشهای آنها مورد هجوم قرار می‌گیرد یا فرار می‌کنند و یا ساکت می‌شوند و پاسخ دادن به مطالب ضدارزشی را به عهده دیگران واگذار می‌نمایند و اصلاً در این رابطه احساس تکلیف نمی‌کنند. شهید نادری نه فقط به مخالفان، بلکه به دوستان محافظه‌کاری که در برابر حملات ضدارزشی بی‌تفاوت بودند اخطار و هشدار می‌داد و آنها را دعوت به حقگوئی و حق‌جوئی می‌کرد. در مجلسی که او حضور داشت کسی جرأت نداشت غیبت کند و یا دیگران را مسخره نماید و یا حرفهای ضد دینی و ضد انقلابی بزند زیرا او، بی‌پروا تذکر می‌داد و با صورت رسا روبروی مخالفان قد علم می‌کرد و دستورات الهی را یادآور می‌شد.  

او همیشه می‌گفت: از خدا خواسته‌ام که شهید شوم، از خدا خواسته‌ام که ناتوان و اسیر نشوم و از خدا خواسته‌ام که به (وصال) امام حسین(ع) برسم. این جملات آسمانی هنوز در ذهن و خاطرات خانواده‌اش، طنین‌انداز است و به او و آرمان‌ها و آرزوها و فعالیت‌ها و زندگی ساده و با صفایش افتخار می‌کنند.  

خاطره‌ای دیگر از شهید نادری

در رابطه با خصوصیت حقگوئی و صراحت شهید نادری، نمونه‌های زیادی را مردم به یاد دارند که به یک خاطره اکتفا می‌کنیم: در مراسم شهادت خواهرزاده‌اش، (شهید سیدعلی‌اکبر زرقانی)، چند نفر از آشنایان، لب به گلایه و طعنه و شِکوه گشوده بودند که چرا به او اجازه جبهه رفتن دادند؟ چرا نوجوانها را به جبهه می‌برند؟ چرا مفقود شده؟ و از این حرفها، شهید نادری، به محض شنیدن این حرفها، رو به خواهرش می‌کند و می‌گوید: مگر تو پسرت را در راه خدا نداده‌ای؟ مگر به راه امام حسین و شهدا اعتقاد نداری؟ پس چرا ساکت نشسته‌ای و حرف اینها را گوش می‌گیری، اینها برای تسلیت دادن به تو نیامده‌اند، اینها آمده‌اند که حق و حقیقت را سرکوب کنند، اینها را از خانه‌ات بیرون کن و اجازه نده هر کسی هر حرفی دلش خواست بزند.  

صحبت شهید نادری در آن مجلس باعث تقویت روحیه خانواده شهید و دوستان او می‌شود و شبهه افکنی‌های مخالفان خاتمه می‌یابد. قطعاً اگر شهید نادری چنین حرکتی نمی‌کرد. این شبهه افکنی‌ها، ادامه می‌یافت و از آنجا که در عرف جامعه ما، سکوت علامت رضایت است، دیگران هم کم‌کم به این جمع می‌پیوستند و مجلس بزرگداشت شهید تبدیل به مجلس ضد ارزشها می‌شد و روح یأس و دلسردی گسترش می‌یافت ولی همان حرکت شهید نادری باعث شد که عده‌ای از جوانان نیز برای دفاع از کیان دین و وطن ثبت نام کنند و برای ادامه دادن راه شهید به جبهه‌های نبرد با متجاوزین بعثی بروند. اگرچه خانواده شهید نیز با شهید نادری همعقیده بودند ولی بنا به مصلحت نمی‌توانستند در آن لحظة خاص به دفاع از آرمان‌های شهید برخیزند تا اینکه شهید نادری به دفاع بر می‌خیزد و کار را تمام می‌کند.  

 

وصیت نامه شهید محمد تقی نادری

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و با سلام و درود به رزمندگان اسلام و با سلام و درود به شهدای اسلام و خانواده شهداء وصیت نامه خود را آغاز می کنم. اینجانب محمدتقی نادری بر حسب وظیفه شرعی و اسلامی که دارم وظیفه خود می دانم تا میهن اسلامی خود را از لوث وجود بعثی های کافر پاک کنم و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل می شوم تا به یاری خداوند متعال هرچه زودتر این بعثی های کافر را از سرزمین اسلامیمان بیرون کنم و راه قدس را آزاد کنم. و اما چند وصیت: از امت حزب ا. . . و شهید پرور زرقان می خواهم که صفوف نماز جمعه ها را پر کنند که دشمن از این نماز جمعه وحشت زیادی دارد. ای امت شهید پرور که تاکنون به جبهه های نبرد حق علیه باطل چه از نظر جانی و چه از نظر مادی کمک های فراوان کرده اید پیام من به شما این است که همچنان در پشت جبهه ها به یاری رزمندگان اسلام بشتابید و پیام دیگرم این است که ملت مسلمان حزب ا. . . جلو این منافقین از خدا بی خبر را بگیرید و نگذارید آنها صدمه ای به اسلام بزنند.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار - خدایا خدایا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

خدایا خدایا معلولین و مجروحین شفا عنایت فرما، خدایا خدایا زیارت کربلا نصیب ما بگردان ،

خدایا خدایا جمهوری اسلامی به دست مهدی بسپار ، الهی آمین یارب

التماس دعا از همگی شما ، والسلام صلوات

===========================

جستجو در اسامی مقدس شهدای گرانقدر زرقان

رجوع به سایت فضائل الشهدا

ارسال پیام برای مدیر سایت

از این شهید بزرگوار اطلاعات و عکس بیشتری در دسترس نداریم. از اقوام و آشنایان و همرزمان خواهشمندیم اطلاعات مربوط به این شهید بزرگوار را از طریق تلفن 09176112253 در اختیارمان بگذارند. والسلام

۹۶/۱۱/۱۱
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">