شهید بزرگوار سید باقر روزگار
شهید سید باقر روزگار فرزند مرحوم سید عبدالله و مرحومه زیبا خانم همایون در تاریخ ۹ / ۱۰ /۱۳۴۶ در خانواده ای مؤمن و زحمتکش در روستای دهبید مرودشت دیده به جهان گشود.
سید باقر فرزند پنجم خانواده از بین چهار خواهر و سه برادر بود، پدرش به کشاورزی اشتغال داشت و مادرش خانه دار بود.
شهید دوران کودکی را در روستا و در دامان پر مهر خانواده گذراند، در هفت سالگی به مدرسه رفت و با شور و شوق فراوان در مدرسه وصال دهبید به تحصیل پرداخت.
پدر بزرگوارش از معتمدین روستا و از تبار سادات سجادی بود و مردم به کرامات او اعتقادی وافر داشتند.
او هنگام پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در سال ۱۳۵۷ یازده ساله و دانش آموز پایان دوره ابتدائی بود و در حد خود در مراسم و مناسبتهای مدرسه و مسجد شرکت می کرد و شخصیت او با آموزه های مذهبی و انقلابی شکل می گرفت.
هنوز چیزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که جهانخواران و دشمنانی که دستشان از منابع ایران قطع شده بود صدام رهبر عراق را تحریک کردند و او با کمک بسیاری از دولتهای غربی و عربی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به خاک پاک ایران حمله کرد و خسارات جانی و مالی زیادی به بار آورد. صدام مغرور و متکبر و دیکتاتور که قوای نظامی ایران را بخاطر انقلاب اسلامی ، ضعیف قلمداد می کرد می خواست در یک هفته تهران را به تصرف خود در آورد ولی با مقاومت نظامیان و امت شهید پرور ما و دریادلان باغیرتی مثل شهید سید باقرها مواجه شد و هشت سال در مرزهای ما زمینگیر شد و نهایتاً بدون تصرف حتی یک وجب از خاک میهن عزیزمان، به مرزهای قبلی بازگشت.
دانش آموز شهید سید باقر روزگار اگرچه کوچک و کم سن و سال بود ولی میتوان او را اسطوره غیرت و جوانمردی نامید چون بعد از شنیدن اخباری در رابطه با اسیر شدن تعدادی از زنان در مناطق مرزی جنوب توسط دشمنان احساس بی تابی و بیقراری می کرد، اشک می ریخت و از غیرت بر افروخته می شد و بارها برای حضور در میدان جنگ و جهاد داوطلب شد ولی پذیرفته نمی شد، عشق به دفاع از دین و ناموس و وطن و اشتیاق به شهادت تمام وجودش را فرا گرفته بود و اگرچه در مدرسه و مسجد حضرت ابوالفضل و پایگاه مقاومت امام حسن مجتبی فعالیت شبانه روزی داشت ولی برای پیوستن به رزمندگان اسلام و مدافعان انقلاب اسلامی لحظه ای آرام و قرار نداشت، تا اینکه در پاییز سال ۱۳۶۲ با رضایت والدین ادامه تحصیل را به آینده موکول کرد و با موافقت مسئولین سپاه مرودشت به مرکز آموزش نظامی بسیج پیوست و هدف این بود که بعد از مواجه شدن با آموزشهای سخت نظامی، به خانه و مدرسه برگردد ولی با تحمل و علاقه و پشتکار زیاد آموزشهای جنگی و امدادگری را فرا گرفت و دوباره با زور و التماس به عنوان امدادگر بهداشت و درمان رزمی به جبهه های جنوب اعزام شد.
شهید سید باقر روزگار اگرچه هنوز به سن تکلیف نرسیده بود ولی طاعات و عبادات خود را با شور و حالی خاص انجام می داد حتی عمل به مستحبات و اجتناب از مکروهات را در برنامه عبادی خود داشت. او از عاشقان امام زمان (عج) و از دلدادگان مکتب عاشورا و اهلبیت بود و با پیروی از حضرت قاسم ابن الحسن شهادت در راه خدا و دین و ولایت را از عسل شیرین تر می دانست و خودش را کاملاً برای شهادت آماده کرده بود.
از نظر اخلاقی به روحانیت و والدین و مردم احترام می گذاشت. پیش سلام و مؤدب و با حیا و مهربان بود، نظم و صداقت و سادگی در رفتارش موج می زد. به سید بودن خود افتخار می کرد و مسئولیت خود را سنگین می دانست و همیشه سعی داشت حافظ عزت و آبروی اهلبیت باشد.
از نظر سیاسی و اجتماعی پیرو راه امام خمینی و شهدا بود و بیشترین نگرانی اش تداوم راه شهدا و حفاظت از دین و ناموس و خاک وطن بود.
نهایتاً این بسیجی گرانقدر و دانش آموز دریادل و با معرفت، پس از مجاهدتها و زحمتهای زیاد در جبهه های نبرد حق علیه باطل در تاریخ دوم اسفند ۱۳۶۲ در منطقه جنگی جُفیر مورد اصابت ترکشهای دشمن قرار گرفت و پس از قطع شدن یک دستش و آسیب شدید به سرش، به فیض عظمای شهادت که بزرگترین آرزویش بود رسید و در زُمره عاشورائیان زمان قرار گرفت.
پیکر مطهر این سید شهید که اولین شهید روستای ولایتمدار دهبید مرودشت بود با شکوه خاصی مورد استقبال مردم قرار گرفت و پس از تشییع، طبق خواستهٔ خودش در آرامستان زادگاهش به خاک سپرده شد و روح نا آرام او در خیمهٔ سیدالشهداء به آرامش ابدی رسید.
لازم به ذکر است که پدر بزرگوار و مادر گرانقدر شهید سید باقر نیز چندین سال پس از شهادت پر افتخار فرزندشان از دنیا رفتند و در جوار آرامگاه او به خاک سپرده شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی