شهید بزرگوار سید ضیاءالدین حسینی
بسم رب الشهداء والصدیقین
دل آمد و بار عشق بر دوش گرفت
فریاد هجوم، رنگ خاموش گرفت
از بال فرشتگان دعا می بارید
وقتی که خدا تو را در آغوش گرفت
شهید سید ضیاء الدین حسینی
فرزند اسماعیل
ولادت : اول فروردین 1338 فراشبند
شهادت: ۱۳۶۰/۷/۵ آبادان
نام عملیات حصر آبادان
آرامگاه : گلزار مطهر شهدای باجگاه
شهید سید ضیاء الدین حسینی در سال ۱۳۳۸ در فراشبند چشم به جهان گشود و دوران کودکی خود را در آنجا گذراند.
این شهید از همان دوران کودکی بسیار مهربان و با اخلاق و بسیار با گذشت بود و از سن ۱۰ سالگی به خواندن قرآن و نماز روی آورد، همیشه بعد از اینکه از مدرسه می آمد اول نمازش را میخواند و بعد از خواندن قرآن به دیگر کارهای خود رسیدگی می کرد.
مادر شهید می گوید: روزی دیدم که پسرم کنار پدرش نشسته و با او وضو می گیرد، من به ضیاء گفتم پسرم تو که نمی توانی وضو بگیری و نماز بخوانی، در جواب گفت : به پدرم نگاه می کنم و یاد می گیرم.... در ضمن، هر وقت که برای خواندن نماز صبح بیدار می شدم می دیدم که مشغول خواندن نماز است.
او در کارهای خانه به مادر کمک می کرد و با اینکه پدرش در کنار ما نبود خود پسری فداکار و درس خوان بود. از همان ابتدا وجود این شهید برای خانواده همانند برگهای گل پاک و منزه بود.
در همین حال پدر برای کار دیگری از فراشبند به روستای باجگاه نقل مکان می کند سیدضیاء که برای خود جوانی شده بود و دوران راهنمایی را پشت سر گذاشته وارد دبیرستان می شود.
در آن زمان با وجود اینکه با جوانها سر و کار داشت اما در هر حال نماز و روزه و قرآن را ترک نکرد.
او در همه حال وقتی به مدرسه می رفت سر خود را پایین می انداخت و کاری به دیگر افراد نداشت...
در زمان انقلاب این شهید نیز فعالیت زیادی داشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و اخذ دیپلم ایشان به خدمت سربازی رفت و دوره آموزشی را در کرمان گذراند و بعد از آن به پادگان زرهی منتقل شد. در همین دوران جنگ تحمیلی شروع شد و ایشان با دیگر همرزمانش به میل و اراده خود عازم جبهه نبرد شدند.....
ادامه دارد....
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
کانون فرهنگی شهدای روستای باجگاه
بازتایپ، ویرایش و انتشار : انتشارات هدهد ... التماس دعا