امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بنام خدا
خاطره ای درباره مرحومه فردوس صفوی مادر گرامی شهید بزرگوار عبدالرسول پور ابراهیم، به نقل از خانم زهرا صفری همسر نوه ایشان، علی آقا پورابراهیم فرزند شهید:
چند هفته قبل از ارتحال مادر شهید بزرگوار شهید عبدالرسول پورابراهیم، همراه با‌خانواده به دیدار و ملاقات ایشان رفته بودیم. درباره نحوه شهادت شهید پور ابراهیم مطالبی شنیده بودم ولی دلم میخواست از زبان مادرشان بشنوم، ایشان در رابطه با ولادت فرزندشان گفتند:
سالها بچه دار نمی شدم، رفتم روی سکوی حسینیه میان و گفتم : آقا اباعبدالله ، یا ابالفضل سن من بالا رفته ولی هنوز بچه دار نشده ام. به من یک پسر بدهید، نذر می کنم او را به خودتان هدیه کنم...
ایشان بعد از مدت کوتاهی باردار و بچه دار می شوند و نامش را به احترام جد بزرگوار حضرت اباعبدالله ، عبدالرسول می گذارند.
تمام فامیل می گفتند وقتی پیکر مطهر شهید عبدالرسول پورابراهیم را آوردند، مادر اصلاً گریه و بی تابی نکردند...
مادر بزرگ علی آقا میگفتند وقتی عبدالرسول رو دیدم تازه متوجه شدم حاجت روا شده ام
چون شهیدم نه سر داشت نه دست، به چشمهایم گفتم حق باریدن ندارید...
از مادربزرگ پرسیدم چرا گریه نکردید؟ مگر میشود که فرزند آدم شهید بشود یا از دنیا برود و مادرش گریه نکند؟
گفت : قول داده بودم پسرم را هدیه به اباالفضل و امام حسین کنم و گریه هم نکنم، روزیکه شنیدم عبدالرسولم شهید شده یاد نذری افتادم که روی سکوی حسینیه کرده بودم. گفتم من هدیه ای که داده ام پس نمی گیرم، خیلی برایم سخت بود ولی اصلاً گریه نکردم...، وقتی مادر بزرگ این خاطره را می گفت تمام حاضرین گریه می کردند و از آن، توشه معنوی بر می گرفتند و‌ متوسل می شدند که ذکر خاطرات شهدا معمولاً پر برکت، غرورانگیز، مسئولیت آور و الهام بخش است.

مادر بزرگشان هم خیلی عجیب بودند، دقیقا شب شهادت مولا امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام در شب احیا دعوت حق رو لبیک گفتند.
این همه زندگی کردند، چند سال رفت آمد داشتم و ایشان را نشناختم تا یک ماه آخر زندگی شان که شروع به تعریف خاطراتش برای من و علی آقا کرد. میگفتم ای کاش فرصتی بود و من کنیزی ایشان میکردم...
روحشان شاد و یادشان گرامی
+++++++++
اشاره :ضمن تشکر از خانم صفری بخاطر ارسال این خاطرهٔ تأثیرگذار و منحصر به فرد که ما قبلاً نیز در سایت امام زادگان عشق، اشاره ای به «سقای شهید، عبدالرسول پور ابراهیم» و نحوهٔ شهادت ایشان کرده ایم...‌ اکثر مردم و خادمین و ذاکرین و خانواده های معظم شهدا چنین خاطراتی از مجالس اهلبیت، بویژه زیر خیمه های برافراشته سیدالشهدا در حسینیه های زرقان دارند که امید است برای ما بفرستند تا در سایت قرار دهیم و در اختیار تشنگان شفاعت و معنویت قرار گیرد. والسلام

صفحه سقای شهید عبدالرسول پور ابراهیم در سایت امام زادگان عشق

۰۲/۰۹/۲۴
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">