سالروز آزادی خرمشهر
هوالجمیل
خاطرات فرماندهان عراقی
بعد از، از دست دادن خرمشهر
سرگرد «کامل جابر» از افسران ستاد در سپاه سوم ارتش عراق از خاطره آن روز میگوید: «پس از بازپسگیری خرمشهر توسط ایرانیها، صدام فرماندهان سپاه سوم را در 7 مه 1982 برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری در بغداد فرا خواند. بعد از پایان مراسم رسمی و بیرون کردن خبرنگارها از محل جلسه، صدام خطاب به این فرماندهان گفت: «من از مقاومت شما در «محمره» خرمشهر راضی نیستم. اعطای این مدالها به شما، صرفا اقدامی برای تسکین افکار عمومی است. آرزو میکردم در بندر محمره کشته میشدید، ولی «عقبنشینی» نمیکردید. آیا شما واقعا لیاقت دریافت نشان شجاعت دارید؟ نه، اصلا ندارید. وجدان من آرام نمیگیرد، مگر وقتی که سرهای له شده شما را زیر شنی تانکها ببینم!» و در این هنگام، سرتیپ ستاد «ساجت الدلیمی» لب باز کرد و گفت: «قربان، ببخشید... اما»
صدام در حالی که از فرط خشم، دندان روی دندان میفشرد، نگاه تندی به آن سرتیپ بینوا کرد و گفت: «ساکت باش بیشعور! ساکت باش ترسو! همه شماها ترسو هستید! همه شماها مستحق اعدام هستید! چرا هنگام سقوط محمره علیه ایرانیها از گلولههای توپ و خمپاره شیمیایی استفاده نکردید؟!»
در پاسخ او، یکی از افسران گفت: «قربان، در این صورت، به خاطر نزدیکی خطوط ما و ایرانیها گازهای شیمیایی روی سربازان ما هم تأثیر میگذاشت.»
صدام بلافاصله جواب داد: «سربازان تو بمیرند، مهم نیست. مهم این بود که محمره در دست ما باقی بماند. ای حقیر، ای رذل، ای بزدل، ای پست فطرت!» وقتی سرتیپ ستاد «نبیل الربیعی» خواست شروع به صحبت کند، صدام کفش خود را از پای درآورد و به طرف صورت آن سرتیپ کرد و با لحنی که نفرت و تحقیر از آن میبارید، گفت: «من در مقابل خودم، حتی یک مرد نمیبینم. همه شما زن هستید، هرچند فکر میکنم غیرت زنان عراق از شما بیشتر باشد!»
هنگام خروج از سالن کاخ، بعضی از فرماندهان گریه میکردند. آخر در آن جلسه، سردار شکست خورده قادسیه، ارتشبد ستاد صدام حسین؛ مردی که حتی سابقه خدمت سربازی در ارتش عراق را هم نداشت، برای سومین بار به صورت شان تف انداخته بود.»
اما همه اهانتها و تحقیرها در این جلسه نتوانست دل صدام را خنک کند و خشمش را فرو بنشاند. به همین دلیل جوخههای اعدام صحرایی در شرق بصره دست به کار شدند. صدام به خاطر شکست در جبهه محمره، جمعی از زبدهترین فرماندهان خود، از جمله سرلشکر ستاد «صلاح قاضی» فرمانده سپاه سوم ارتش عراق و سرتیپ ستاد «جواد اسعد شیتنه» فرمانده لشکر 3 زرهی و «سرهنگ محسن عبدالله» فرمانده تیپ 12 را تیرباران کرد.
اما در جبهه مقابل، سراسر ایران از شعف این پیروزی غرق شادی و شور بود. در همه شهرها به میمنت این پیروزی بزرگ شیرینی و شکلات پخش میکردند و رزمندگان حاضر در این جبهه خود را به مسجد جامع خرمشهر که حالا به شدت خراب شده بود، میرساندند و با برافراشتن پرچم ایران شادی خود را جشن میگرفتند و عکس یادگاری میانداختند.