شهید محمد حسین شیعه
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید محمدحسین شیعه به سال 1347 در خانواده ای مذهبی و معتقد به اسلام در عصر روز عاشورای حسینی دیده به جهان گشود، به همین مناسبت در نامگذاری نام وی محمدحسین را انتخاب و مزین نمودند.
جوّ خاص مذهبی حاکم در خانواده از یک طرف، تقوای مادر و تربیتهای مذهبی وی از طرف دیگر محمدحسین را از همان اوان طفولیت با معارف اسلامی آشنا می نماید.
شهید در سن 6 سالگی پا به مدرسه نهاد. و ابتدا در مدرسه مهرداد زرقان تحصیلات خویش را شروع و تا مرحله سوم راهنمایی با نمرات خوب ادامه داد، استعداد خاص و ویژه ای که در او هویدا بود، باعث گردید که از همان ابتدا ورود به مدرسه به استناد تعلیمات صحیح مذهبی کودکی با نماز اشنا و مسجد را سنگر بعد از خانه قرار دهد و با کتاب آسمانی قرآن آشنا شود. به حدی به مسجد علاقه داشت که اوقات بیکاری خویش را در مسجد سپری می نمود. در مدرسه راهنمایی بعلت استعداد خاص خویش همواره مورد تشویق و توجه اولیاء مدرسه قرار می گرفت.
در دوران انقلاب در عین کوچکی سن اولین عکس العمل او در برابر طاغوت جدا کردن عسکهای شاه و وابستگان منفورش از کتابهای درسی خود بوده و در بین مردم در حد توان خود در جهت یاری رساندن به نهضت امام خمینی کمک و مساعدت می نمود. نسبت به پخش اعلامیه و عکسهای حضرت امام و نیز شرکت در تظاهرات و راهپیماییها اهتمام به خرج می داد.
در دوران پس از انقلاب شکوهمند اسلامی، شهید محمدحسین با آمادگی هرچه بیشتر و نیز مسرور از تحقق اهداف عالیه اسلام و استقرار حکومت اسلامی و نابودی رژیم شاهنشاهی خود را وقف انقلاب و اهداف آن نمود. که اولین گام در این جهت مبارزه با گروهک فاشیست منافقین که خود را به دروغ مجاهدین خلق معرفی می کردند می توان بشمار آورد. در افشاء چهره کریه این مزدوران استعمار و خائنین به خلق در حد توان خود شرکت در تخریب ستاد منافقین از جمله فعالیت شهید در این برهه حساس از پیروزی انقلاب وی محسوب می گردد.
شهید خصوصیات ویژه ای در خود پرورش داده بود که در واقع خود را از سایر بچه ها ممتاز نموده بود.
1- روحیه شاد توأم با تبسم و اطمینان از آینده ای که شاید می توان گفت تا حدودی حدس میزد.
- مهمترین ویژگی شهید در پشت جبهه همکاری با کمیته امداد امام خمینی زرقان به اقتباس از مولا علی (ع) چه شبها که تا نزدیکیهای صبح و جهت رفع نیازمندیهای خانواده های محروم و بی سرپرست و... اجناس اهدائی کمیته را تقسیم و مسرور از این خدمت صادقانه ...)
2- استعداد خاص و منحصر بفرد در حدی که روز مطالب را جذب و تحلیل می نمود.
3- صوت زیبای قرآن او که هنگامی که شروع به خواندن این کتاب انسان ساز الهی می نمود، دیگران را متأثر می نمود.
4- اهمیت به مسجد این سنگر واقعی اسلام و صرف اکثر اوقات بیکاری خویش در این مکان مقدس.
5- علاقه به ورزش باستانی و مهارت در زمینه های مختلف این بازی سنتی .
روح حساس و تلاشگر شهید همواره در کاوش راهی بود که بتواند هرچه بیشتر در خدمت اسلام و نظام مقدس الهی قرآن قرار گیرد در زمانی که میهن اسلامیمان مورد تهاجم دیو سیرتان بعثی قرار گرفته بود او همواره متأثر از این بود که چرا کوچکی سنم عاملی در جهت جلوگیری از شرکت در این جنگ مقدس شده بود...
شهادت عزیزان گلگون کفن در سطح شهر و روستاهای اطراف همواره روح او را در عین اینکه متأثر می نمود، از طرف دیگر او را مقاومتر و در جهت تداوم راه آن عزیزان راحت تر از روز پیش می نمود ...
در همین اثنا عملیات والفجر 2 منجر به شهادت تنی چند از برادران عزیز و بزرگواری چون شهید فداکار محمدرضا حاج زمانی پسر دائیش گردید.
علیرغم عدم علاقه به ادامه تحصیل بالاخره در مهرماه سال 61 جهت ادامه تحصیل کلاس سوم راهنمایی را ثبت نام نموده و ظاهراً به مدرسه می رفت ...
اگر کمی در چهره او دقت می کردی، انگار چهره او حرفها و سخنها داشت ... و در واقع امسال محمدحسین، محمدحسین دیگری بود و در هوایی دیگر فکر می کرد. می توان بطور صریح گفت که جسم او در اینجا ولی روحش هوای ادامه راه عزیزان ایثارگر و گلگون کفن پرپر میزد...
تا سرانجام 13 آبانماه فرا می رسد:
صبح اول وقت طبق روال همه روزه کتاب و دفتر خویش را برداشته و راهی مدرسه همه روزه که بالاجبار باید ساعاتی را صرف محفوظات ذهنی با محتوای محدود می کرد بلکه راهی مدرسه ای که معلم آن سرور آزادگان حسین بن علی (ع) که در حقیقت درس آزادگی، مردانگی، حریت، ایثار، فداکاری و... را تدریس و ثمره و نتیجه آن ارزشی والا و گرانقدر که ویژه مقربان درگاه حضرت احدیت یعنی «شهادت» می باشد ختم خواهد شد.
ظهر همان روز خانواده طبق روال همیشگی منتظر محمدحسین، زمان می گذرد و هر لحظه که بیشتر می گذرد، خانواده دلواپس از اینکه چرا محمدحسین امروز تأخیر دارد ... تا سرانجام در تحقیقات بعمل آمده، دوستان او اطلاع می دهند که محمدحسین امروز کمربند مردانگی و غیرت را محکم نموده و آماده مصاف با گرگهای سیه روز مزدوران استکبار کافران بعثی نموده که در پرتو این هدف مقدس و آمادگی هرچه بیشتر و مؤثرتر راهی پادگان آموزشی گردیده است .
باران که در لطافت طبعش بهار نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
- فعالیت در گروه مقاومت والفجر و احساس مسئولیت کردن در این رابطه از ویژگی های او محسوب می شود.
- خط زیبای شهید از جمله هنرهای او محسوب می گردید.
بالاخره: انسانی که از همان ابتدا کودکی تحت تربیتهای صحیح قرآنی قرار بگیرد ... درس آزادگی را از سرور و سالار خویش حسین بن علی (ع) بیاموزد باید در برابر ندای هل من ناصرو ینصرنی حسین زمان خویش خمینی کبیر احساس تعهد و مسئولیت نموده و همانطوریکه 14 قرن قبل عباس ها، علی اکبرها، قاسم ها و... به همین ندا پاسخ مثبت دادند، امروز که تاریخ دوباره تکرار شده بایستی محمدحسین ها، ... به ندای ملکوتی امام خویش جواب عملی که همانا تداوم حرکت خونرنگ عاشورا است، پاسخی جانانه و مردانه دهند...
سرانجام محمدحسین، در عین سن محدود و دارا نبودن از توان جسمی مناسب رزمی موفق می شود که دنیا را به تمامی دامها، رنگها و نیرنگهایش بر او چیره شود و راهی پادگان آموزشی گردد.
اینک وقت آن رسیده که 4 سال حماسه و مقاومت آن عزیز بزرگوار را به رشته تحریر درآورده به این امید که مطالعه این همه ایثار و فداکاری چراغ راه رهروان این دلاور مردان باشد.
انشاءالله
1- آموزش مقدماتی: پادگان امام علی (ع) باجگاه:
شهید در حدود 15 روز آموزش مقدماتی رزمی را در پادگان امام علی (ع) باجگاه سپری نمود.
2- آموزش تکمیلی: اهواز- پادگان شهید دستغیب:
در این آموزش، نسبت به تکمیل مرحله اولیه توسط مسئولین همت گماشته شد و شهید در این دو آموزش، خود را هرچه بیشتر در جهت اهداف عالیه بعدی آماده و آماده تر می گردید.
3- خط پدافندی زبیدات:
از طریق لشکر 19 فجر به مدت 3 ماه در خط پدافندی زبیدات در حراست از مرزهای میهن اسلامی دفاع نمود.
شهید محمدحسین پس از اتمام از دوره پدافندی از لشکر 19 فجر تسویه گرفته و مستقیماً در جهت ادامه دفاع مقدس راهی تیپ المهدی (عج) در جهت پیوستن به دیگر همرزمان آشنایی خویش می گردد.
4- عملیات خیبر
در این عملیات افتخار آفرین که به عنوان اولین تجربه عملیاتی او محسوب می گردد به عنوان تک تیزانداز شرکت می نماید، در حین عملیات بود که پسرعمویش «سعید شیعه» شهید و پسرخاله ایشان «شهید علی اکبر مقدم» مفقودالجسد می گردد.
خصوصیت خوب شهید این بود که همواره اسرار نظامی و اطلاعات منطقه نظامی را هرگز به کسی نمی داد بالاخص زمانی که به مرخصی می رفت.
5- خط پدافندی طلاییه:
در جهت حراست از فداکاریهای انجام شده در عملیات خیبر مدتی بصورت تک تیرانداز خط طلاییه از جزیره مجنون را حراست می کند.
6- آموزش هلی بُرد:
در استمرار آموزش های گذشته مدتی در اصفهان آموزش هلی برد با دیگر همرزمان خویش می بیند و برای اولین بار با دستگاه بی سیم آشنا می گردد.
7- خط پدافندی طبور واقع در جزیره مجنون:
8- عملیات حماسه ای بدر:
در این عملیات که بصورت دومین تجربه عملیات شرکت می کند به عنوان بی سیم چی مشغول انجام وظیفه گشته، که در نهایت از ناحیه کتف و پا، گردن مجروح گشته و دو نفر از بهترین همرزمان خویش محمد جواد شعبانی و عباس شیعه ( پسر عمه های خویش) مفقودالجسد و شهید می گردند.
9- عملیات والفجر 8 :
در این عملیات به عنوان بی سیم چی شرکت که منجر به آزاد شدن منطقه فاو از خاک عراق می گردد. در اولین مرحله این عملیات سالم و در مرحله دوم بوسیله گاز شیمیایی مصدوم می گردد. در همین عملیات بود که پسر عمه اش عباس شیعه به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.
10- خط پدافندی فاو مرحله اول:
در حراست از ارزشهای آفریده شده در عملیات فاو، به صورت بی سیم چی در حدود یک ماه در خط فاو پدافند مشغول می گردد.
11- خط پدافندی فاو مرحله دوم:
مجدداً با همان سمت قبلی در منطقه فاو مشغول انجام وظیفه می گردد.
12- آموزش ایلام:
در پی مأموریت پدافندی، واحد مربوطه جهت آموزش و احتمالاً عملیات مدتی در ایلام در حالت آموزش و تمرین بسر برد. که ظاهراً بدون نتیجه به پادگان اصلی در اهواز باز می گردند.
یکی از ویژگی های منحصر به فرد او این بود که:
در همه حال با روحیه و یا نشاط و با اطمینان خاطر که معمولاً کمتر از افراد دیده می شود حتی در عملیات می توان بر شمرد.
13- عملیات کربلای 4:
شهید محمدحسین را می دیدی که مسرورتر از همیشه و با یقین و اطمینان خبر عملیات قریب الوقوع را برای سایر رزمندگان تعریف و توصیف می کند، روحیه بالا و چهره نورانی شهید اینبار حرفها، حکایتها داشت ... چهره خندان و بشّاش او که نسبت به سایر مراحل عملیات دیگر هم زمان او را متحیر و مشکوک نموده بود ...
در تقسیم بندی مسئولیتها مسئولیت بی سیم چی شدن فرماندهی گروهان را که بایستی دوشادوش فرماندهی به حرکت درآید، بعهده او واگذارمی نماید، مهارت، زرنگی و تجربه کاری او در عملیاتها و خط پدافندی گذشته باعث گردیده بود که علیرغم اصرار برادران هم شهریش فرماندهی گروهان موافقت مبنی بر اینکه از خود ش جدا شود، نمی نماید و حتی به عنوان تأکید بر ضرورت همکاری محمدحسین فرماندهی می گوید که شما یک نفر مثل محمدحسین را پیدا کنید تا من او را نبرم ... محمدحسین در همین رابطه به پسردائی خود عباس می گوید که :
«پسر دائی ناراحت نباش اگر برنگشتم دسته گُلی را تشییع کنید.»
انگار که او می دانست که سرنوشت او در این عملیات رقم زده می شود و بالاخره این آخرین باریست که در عملیات شرکت می کند و در حقیقت کربلا و قربانگاه و قتلگاه او در محدوده همین عملیات است و از این مهمتر پیش بینی اینکه جسم پاکش در منطقه بر جای مانده و جاویدالاثر می گردد...
در حدود ساعت 5/9 شب 3/10/65 با بی سیم و وسایل و ابزار جنگی به همراهی ایمانی مملو از عشق به معبود و امام عزیز خویش به همراهی فرمانده گروهان شهید مسلم رستم پور و دیگر همراهان در کنار رودخانه اروند در خرمشهر قدم بر قایق می گذارد او در حالی که لبخند رضایت بر لب و در چهره نور محبت به الله موج می زند ...
قایق به دستور فرماندهی جهت انهدام اولین سنگرهای دشمنان خدا، آن بعثیون مزدور و کافر به همراهی سایر رزمندگان کفر ستیز اسلام بحرکت در می آید و طولی نمی کشد که آن سیه روزان نگون بخت و آن کوردلان به شیطان پیوسته ناجوانمردانه قایق فرماندهی به همراه سایر قایقها در زیر بارانی از انواع قبضه های آتش پر حجم خویش قرار داده ...
محمدحسین در چنین شرایط حساس و بی نظیری در زیر همان آتش پر حجم پیامهای فرماندهی را به عقب گزارش می داد... تا اینکه سرانجام:
صدایی دلنواز او که از منبع ایمان و عشق به ا... و اسلام ناب محمدی سرچشمه گرفته بود به یکبار قطع و نه تنها او بلکه در کنار همراهان خویش و در میان آبهای خروشان اروند ... به دیدار معشوق رهسپار و جسد مطهرش را در همانجا باقی می ماند و برگه پیروزی که:
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فدخلی فی عبادی والدخلی جنتی
از پروردگار خویش دریافت می دارد.
روحش شاد و یادش گرامی
................................................
هنرمندی شهید محمدحسین شیعه در نمایش و سرود
در سال 62 نمایشی در رابطه با فاجعه هفتم تیر با بچههای مسجد نو در زینبیه اجرا کردیم به نام «توطئه» که شدیداً مورد استقبال مردم قرار گرفت. این نمایش هر شب با استقبال بیشتری مواجه میشد تا جایی که مجبور میشدیم درِب زینبیه را ببندیم تا بخاطر هجوم بیش از حد مردم، دچار مشکل اجرا نشویم.
دو تن از بازیگران این نمایش دو شهید بزرگوار، شهیدان محمد حسین شیعه و شهید محمد رضا آل طه بودند.
محمد حسین کوچکترین بازیگر این نمایش بود و در این نمایش نقش یک پسر فقیر واکسی را بازی میکرد. او برای اجرای این نقش، ساعتها کنار دست یک پسر افغانی واکسی در خیابان مینشست تا بتواند تمام حرکات و کارهای او را در نمایش اجرا کند و به همین خاطر یک بازی زیبا و هنرمندانه ارائه میداد و بازیاش به دل مردم مینشست. در اصل یکی از علل استقبال مردم از این نمایش بخاطر بازی محمد حسین بود.
در قسمتی از این نمایش قرار بود محمد حسین گریه کند. او واقعاً در این قسمت چنان گریه میکرد و اشک میریخت که همه را به گریه میانداخت. علاوه بر ایفای نقش در این نمایش و چندین نمایش دیگر، محمد حسین عضو گروه سرود مسجد نو و پایگاه مقاومت والفجر نیز بود و عمدتاً تک خوانی سرودها را با مهارت و تسلط خاصی انجام میداد. برای آموزش به او، چه در نمایش و چه در سرود فقط کافی بود به او یکبار گفته شود، بقیه را خودش با خلاقیت و استعداد عجیبی که داشت بدون یک ذره اشتباه انجام میداد. البته او در کنار همهی این خلاقیتها، شیطنتهای خاصی هم داشت که اغلب برای ایجاد طراوت و نشاط اجرا میکرد و همه را به خنده و تعجب وا میداشت .
======================
هوالجمیل
یادی از شهید مفقودالاثر کربلای 4 - شهیدمحمدحسین شیعه
دیشب خواب شهید مسلم رستمزاده دیدم و شهید محمدحسین شیعه. مسلم فرمانده گروهان یک گردان فجر بود، محمدحسین هم بیسیمچیاش بود که هر دو در عملیات والفجر 4 شهید شدند. خواب دیدم مسلم و محمدحسین، آنطرف آب پیاده شدهاند و دارند آزاد میگردند و منتظر نیرو هستند و هیچ نیروئی اطراف آنها نیست، نه خودی و نه دشمن و بعد از چند لحظه هر دو ناپدید شدند بدون هیچ اتفاق و درگیری خاصی. این خواب را با همین کیفیت تا صبح چند بار دیدم.
تعبیر این خواب را نمیدانم، شاید به خاطر اینکه خیلی به این موضوع فکر کردهام، در خوابم متجلی شده باشند. شاید این خواب محصول افکار و برداشتهای خودم از قضیه شهادت آنها باشد ولی هر چه هست اولاً برای من باعث سعادت است که خواب دو شهید بزرگوار دیدهام و ثانیاً شاید اینطور به من الهام شده که درباره آنها بیشتر تحقیق و مصاحبه کنم و بنویسم. برای بررسی بهتر این موضوع نخست لازم است کمی درباره عملیات کربلای4 بنویسم و سپس درباره شهدای این عملیات و نهایتاً درباره این دو شهید بزرگوار و بخصوص درباره شهید محمدحسین شیعه که شناخت بیشتری از او دارم. امیدوارم که این دو شهید عزیز و شهدای دیگر باز هم به خوابم بیایند و مرا در کاری که در پیش گرفتهام یاری کنند و در دنیا و آخرت شفیعمان باشند. انشاءالله
شهید محمدحسین شیعه
شهید محمدحسین شیعه را از دوران طفولیتش میشناختم ولی با مسلم فقط چند باری که به زرقان آمده بود آشنا شده بودم و تعریف شجاعت و دلاوری او را از برادرانم و دوستان دیگرم شنیده بودم. محمد حسین تقریباً 15 سال از من کوچکتر بود و بخاطر برنامههای فرهنگی که در مسجد اجرا میکردیم همیشه با او و بچههای دیگر مسجد ارتباط داشتم. شهید محمدحسین شیعه در برگزاری کلاسهای قرآن و قرائت، گروه سرود، گروه تئاتر، نماز جمعه و جماعت برگزاری مناسبتها و نمایشگاههای کتاب و پوستر و فعالیتهای جمعآوری کمک برای جبهه و ساختن ساختمان مسجد، همیشه شرکت و حضوری فعال داشت و علیرغم سن کم همیشه جزو پایههای اصلی این فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی بود.
آنچه امروزه در حوزه روانشناسی از آن بعنوان بچههای «بیش فعال» یاد میشود در وجود محمدحسین کاملاً دیده میشد. بچههای «بیش فعال» کسانی هستند که بیشتر از شرایط سنی خودشان فعالیتهای مختلف دارند و دارای استعداد و پشتکاری خارقالعاده هستند که محمدحسین واقعاً چنین بود و به همین دلیل گاهگاهی کارها و برنامههایش تبدیل به شیطنتهای شیرین کودکانه میشد.
او بیش از اندازه، سر و زباندار بود در حاضر جوابی و پاسخ دادن به سؤالات و واکنش سریع در برابر هرچه میدید و میشنید در حد اعلی بود. اگر کاری به او سپرده میشد نیاز به توضیح مفصل نبود و مسئولیتش را به نحو احسن اجرا میکرد و البته تمام این کارها را با شوخی و خنده و اذیت اجرا میکرد.
در گروه سرود، به محض اینکه ریتم و آهنگ و متن را برای اولین بار میشنید دیگر نیاز به آموزش برای بار دوم نداشت.
اگر در مسجد اتفاقی میافتاد که مقصر آن پیدا نبود ذهن همه در وحلۀ اول متوجه محمدحسین میشد و احتمال میدادند که باز شیطنتی از او سر زده است ولی اگر او مقصر بود، خودش با شجاعت ذاتی که داشت اظهار میکرد و اگر میگفت که من اینکار را نکردهام همه باور میکردند که واقعاً کار او نبوده و دروغ نمیگوید.
در جلسات قرآن، همیشه اولین نفری بود که بعد از مربی، قرآن را قرائت میکرد و با لحنی بسیار جذاب و زیبا قرآن را میخواند. اگرچه هنوز در دورۀ دبستان بود ولی قرائت قرآن اساتید مصری را به خوبی تقلید و اجرا میکرد.
یکی دیگر از خصوصیتهای او کنجکاوی بیش از حد بود. کنجکاوی او در یافتن علتها و سلسله روابط بین پدیده و موضوعاتی که در مسجد در جریان بود و یا اتفاق میافتاد. کنجکاوی در مسائل اجتماعی و سیاسی و عقیدتی، کنجکاوی در علوم طبیعی و فنی و از همه مهمتر کنجکاوی در شناخت مبدأ و معاد و فهم آیات قرآن. به همین خاطر همیشه سرشار از سؤال بود و سؤالاتش را به هر نحوی بیان میکرد و از طریق پرسش و مطالعه دنبال یافتن پرسشهایش بود.
از نظر جسمی نیز اگرچه کوچک بود ولی در کارهای مسجد، به اندازه یک انسان بزرگسال کار میکرد و خیلی چابک و سریع و دقیق بود. قدرت جسمی و بدنی او در ورزش و بازی و اردوهای تفریحی بویژه کوهنوردی، زیادالوصف بود و اصلاً نمیشد او را یک بچه عادی به حساب آورد.
از لحاظ زندگی در رفاه بود و هیچ مشکلی نداشت اما در اوقات بیکاری به پدرش که در آن زمان مغازه بقالی و بعد میوهفروشی داشت کمک میکرد و در عین حال به درس و مسجد و فعالیتهای اجتماعی هم میرسید.
در مبارزات قبل از انقلاب حضوری کامل داشت و پس از انقلاب در گروه مقاومت والفجر مسجد جامع عضویت داشت و مأموریتهای محوله را که شامل نگهبانی و کارهای فرهنگی و جمعآوری کمک به خوبی انجام میداد و مسئولین هم روی کار او حساب میکردند ولی آرزوی بزرگش پیوستن به رزمندگان و ادامه دادن راه شهدا در جبهههای نبرد بود. علاوه بر فعالیتهای مسجد، او در مدرسه هم شدیداً فعالیت داشت و در تمام امور فرهنگی و آموزشی مدرسه، نقشی اساسی داشت و جزو شاگردان ممتاز و تیزهوش بود. او دانشآموزی نبود که برای یادگیری درس، نیاز به تکرار و مرور و تمرین داشته باشد، همان مقدار که در کلاس به درس گوش میداد برایش کافی بود که به دروس خود مسلط شود. به عبارت دیگر هیچگاه اوقات فراغت و زنگهای تفریح کتاب به دست نمیگرفت و تمرین نمیکرد، اما در عین حال همیشه هم شاگرد اول بود و در بسیاری مواقع به همکلاسیهایش و دانشآموزان دیگر نیز در مسجد و دانشآموزان دیگر نیز در مسجد و مدرسه کمک درسی و آموزشی میکرد.
از لحاظ دینی، بسیار مقید به نماز اول وقت بویژه با جماعت در مسجد بود و از کودکی روزه میگرفت، در مسجد اذان و اقامه میگفت و از نظر ظاهر هم بسیار نظیف و مرتب بود و تنها چیزی که او را به دنیای کودکی پیوند میزند شیطنتهای شیرین و ظریفش بود. علت اینکه تمام خاطرات و نوشتههای این مطلب درباره کودکی اوست به این خاطر است که ما بجز دوران کودکی او را بیاد نداریم و مثل تمام بچههای مسجد تا وارد دوره نوجوانی شد به جبههها پرواز کرد و دیگر نتوانست زندگی در پشت جبهه را تاب بیاورد.
محمدحسین مثل اکثر بچههای مسجد، تربیتی قرآنی و اهلبیتی داشت و در کنار آن همه شیطنت و شوخطبعی و حاضرجوابی و کنجکاوی به صفات دیگری آراسته بود که بر جذابیت و محبوبیت او میافزود.
کسانی که با بچهها و دانشآموزان سر و کار دارند میدانند که بعضی وقتها شیطنت بچهها با تخریب و فحاشی و ناهنجاریهای رفتاری همراه است در حالیکه هوش و ذکاوت و استعداد چندانی هم ندارند اینگونه بچهها اصطلاحاً «شرور» نامیده میشوند ولی محمدحسین بسیار مؤدب و حرفشنو و محجوب مهربان و منطقی بود، هیچگاه حرف رکیک و زشت از دهانش بیرون نمیآمد. لجباز و خودسر و متمرد نبود. دارای عزت نفس و مناعت طبع بود. من سالها با او سر و کار داشتم و تقریباً معلم و مربی او و بچههای دیگر مسجد به حساب میآمدم. اگرچه در هر کار و برنامهای شیطنت خود را بروز میداد ولی به محض اینکه به او تذکر داده میشود فوراً قبول و اطاعت میکرد ولی ساعتی بعد درباره، سوژهای برای شیطنت پیدا میکرد و دوباره با یک نگاه رام و آرام میشد.
او بسیار حرمتگذار و قدرشناس و سپاسگزار بود و علیرغم سن کم، خیلی بزرگانه و بزرگوارانه رفتار میکرد. اهل واکنش منفی نبود، هر چه در دلش بود به راحتی به زبان میآورد و همیشه با صراحت حرف خود را میزد و هیچگاه قهر نمیکرد.
تمام کسانی که او را میشناختند و میشناسند به محض شنیدن نام او چندین صفت برجستهاش را به یاد میآورند و از جمله:
هوش سرشار، دیانت، معرفت، کنجکاوی، شوخطبعی، زرنگ و چابکی و شیطنتهای خوشمزه و حاضر جوابی، به همین خاطر، هم بچههای مسجد (بزرگ و کوچک) و اهالی محل او را دوست داشتند و هنوز هم تا نامش میآید لبخندی غمآلود بر چهرهها نقش میبندد و ذکر خاطراتش همیشه آمیخته با تبسم و اشک و آه است.
بدون شک تمام بچههای مسجد و جبهه، این حرف شهید کربلائی تقی خدامی درباره محمدحسین را به یاد دارند که بخاطر علاقه شدید به محمدحسین، همیشه با شوخی میگفت: امریکا، شیطان بزرگ است و محمدحسین، شیطان کوچک. روحشان شاد و یادشان گرامی
-----------------------------------------
وصیت نامه شهید محمد حسین شیعه
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی شکر ، شکراً لله ، الهی الحمد الله رب العالمین ، اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
با سلام و درود به خدمت حضرت حجت و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام بر خانواده های معظم شهدا ، اسرا ، معلولین ، و مجروحین ، و مفقودین .
بنده ی حقیر خدا محمد حسین شیعه بنا به وظیفه شرعی میهنی خود و با آغاز دفاع از آرمان های اسلام و دین مبین حضرت محمد ، به جبهه های حق علیه باطل می روم امیدوارم که از اولین قدمی که در این راه بر می دارم تا آخر راه فقط و فقط برای رضای خدا باشد، امت مسلمان و همیشه در صحنه ایران و ای اصحاب شهید پرور حسین زمان هم چنان که تاکنون در صحنه بوده اید حضور خود را همچنان حفظ کنید ، نماز جمعه را هر چه باشکوه تر برگزار نمائید در مراسم تجلیل از شهدا حضور بهم رسانید ، حضور خود را در جبهه های نور علیه ظلمت نگه دارید ، در برابر سختی های تحمل نشان دهید و از همه مهم تر امام عزیز را تنها نگذارید و در مقام امام همین بدانید که تا ما سعادت نگه داشتن امام را نداشته باشیم ، ظهور حضرت مهدی را شاهد نخواهیم بود خداوند به شما امت حزب الله که در دنیا بی سابقه بوده اید حفظ و تایید فرماید.
وچند کلامی با خانواده :
پدرم ، ماردم ، خواهرم ، برادرانم اگر خدا تفضلی کرد و بنده حقیر به درجه رفیع شهادت رسیدم در شهادت من صبر پیشه کنید که به قول قرآن ، که ای اهل ایمان در کار دین خود صبور باشید ، و یکدیگر را به بردباری و پایداری سفارش کنید و مراقب کار دشمن بوده و از خدا بترسید، باشد که پیروز رستگار شوید ( آل عمران آیه 199) و شما باید ادامه دهنده راه شهیدان باشید . در پایان از هر کس که از من بدی دیده است خواهانم که مرا حلال کند.
=======================
وصیت نامه دیگر شهید محمد حسین شیعه
بسم الله الرحمن الرحیم
ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذهدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب. سوره آل عمران (8)
پس از حمد و ستای یکتا معبود جهانیان، سلام بر شهیدان راه حق و آزادی. سلام بر رزمندگان حق جوی اسلام و درود تمامی جهانیان و مسلمانان سراسر عالم بر وجود پر برکت حضرت صاحب الزمان مهدی (عج) و نائب بر حقش حضرت امام خمینی (مد ظله).
این جانب محمد حسین شیعه با آگاهی کامل برای یاری کردن حسین زمان رهبر کبیر انقلاب و جواب مثبت دادن به هل من ناصر ینصرنی امام خمینی با عشق فراوان به سوی جبهه های حق علیه باطل می شتابم. بار خدایا این فیض ابدی خود را که همانا شهادت است نصیبم نما.
پدر و مادر عزیزم از اینکه در طول زندگی شما را اذیت و آزار نمودم از شما هلالبود می طلبم و از شما می خواهم که اگر من انشاءالله به شهادت رسیدم در شهادت من بردباری پیشه کنید که اِن الله مع الصابرین و یک حرف هم با شما امت حزب الله دارم: ای ملت قهرمان ایران سنگرهای پر توان نماز جمعه را همچنان مستحکم نگه دارید و امام را دعا کنید.
امام را دعا کنید، مهدی را صدا کنید
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
والسلام محمد حسین شیعه 6/7/62
ع