شعری تقدیم به پیشگاه شهید بسیجی، شهید محمد رنجبر
هوالجمیل
شهود سرخ
شبی داغم از حد فزونی گرفت
دلم ردّ گلهای خونی گرفت
بجز چند خط روضهٔ جنگی ام
نمی کاست چیزی ز دلتنگی ام
ز آن ابر پُر پشت پُر آذَرَخش
فرو ریخت باران آرامبخش
سبک شد دلم بال و پر باز کرد
به آفاق و معراج پرواز کرد
به یک لحظه قانون هستی گسیخت
زمان و مکان از بُن و پایه ریخت
دمی کردم از محبس تن، سفر
به غرب و جنوب و به دریا و بر
شدم میهمان خداباوران
کشیدم سرک نزد همسنگران
دوباره پس از سجدهٔ معرفت
شدم غرق در شوخی و شیطنت
پریدم به سردشت و سومار و هور
به هر خط جنگی نمودم عبور
رسیدم ولیکن در اقصای دشت
به بستان و چزابه در بازگشت
جوانی دلم را به خود جلب کرد
که آرام و صبر از دلم سلب کرد
به دوشش تفنگ و به فرقش کلاه
که می کرد بر شمس مغرب نگاه
بگفتم که ئی، از کجا آمدی؟
چه دیدی در آن مغرب سرمدی
بگفتا سلام ای مسافر، دمی
نشین تا دهم شرح گر محرمی
به اذن خداوند لیل و نهار
من آوردمت باز، در کارزار
چو دیدم دلت گشته زار و نژند
شفیعت شدم تا شوی سربلند
🌹
رخش نیک بود و مرامش نکو
کلام و سکوتش پر از ذکر او
یکی پایمرد بهشتی سرشت
که بودی بری از خیالات زشت
بگفتم دوباره که ئی، ای شهید
بگفتا یکی چون هزاران سعید
نباشد دوئی بین ما شاهدان
همه یک وجودیم در حق نهان
تمامی، شفیعان این امتیم
علمدار اعزاز و امنیتیم
رها از دل و روح و نام و تنم
تمام شهیدان عالم، منم
به او گفتم ای یار حیدر-طراز
هزاران سؤالم به دل مانده باز
چرا انقلاب و چرا جنگ و خون؟
چرا آتش و دود و داغ و جنون؟
چرا و چرا و چرا و چرا...؟
بگفتا بجو از وصایای ما
فقط گویمت ساده در یک کلام
که شد بیمه ناموس و دین، والسلام
❤️
چو چشمم گشودم شهودم شکست
دوباره ستون وجودم شکست
شهید از برم رفت و ماندم به جا
کنار وصایای آن لاله ها
بگفتم خدایا چه نالایقم
که نشناختم کو بر او عاشقم
شفیعم شد و نام نیکش نهفت
ز شهر و مزارش نشانی نگفت
♥️
در این فکر و حسرت، یکی زنگ زند
که پیغام او بر دلم چنگ زد
بگفتا برای شهیدی نکو
اگر می توانی تو شعری بگو
شهیدی خداجو و والاگهر
محمد مرام، و منش رنجبر
یکی از شهیدان پاک بسیج
ز شهر ولایت مداران ایج
که در تنگ چزابه، آن نازنین
فدا گشت در راه ناموس و دین
چو عکسش فرستاد آن کهنه دوست
بدیدم که یار و شفیعم هموست
خدایا به حق شهیدان قسم
به مهدی رسان پرچم این حرم
حرم باشد این کشور و انقلاب
که کرده مرام حسین انتخاب
❤️
هلا ای دل چاک چاک الیم
بیا تا دوباره به میدان رویم
به دیدار آنانکه باغیرتند
و بر خلق ایران ولینعمتند
به دیدار یاران خونین کفن
ز هر گوشهٔ خاک پاک وطن
که در خیمهٔ سرور سربلند
شهیدان همه چون ید واحدند
ز هرجا کنی مدحت و یادشان
نصیبت شود بذل و امدادشان
نباشند محتاج ما، آن یلان
که مائیم محتاج آن شافعان
وصیت؟ چه دانی وصیت که چیست؟
بخوان تا ببینی که حق-دار کیست
سلوک شهیدان شیدا نگر
بصیرت، دیانت، تولا نگر
بنازم به آنان که بی ورد و نی
شبی راه صدساله کردند طی
بیا غرق عشق و حماسه شویم
بیا در شهیدی خلاصه شویم
والسلام
ارادتمند و ملتمس دعا
محمد حسین صادقی، زرقان
دهه مبارکه فجر 1403
🌹🌿♥️🌹👇✍️💔🌿🌳✍️👇
هوالجمیل
زندگی نامه شهید محمد رنجبر
گل وجودش در خانواده ای پاک و با صفا، زحمتکش و سختکوش شکفته شد و به مبارکی نام رسول خدا (ص) او را «محمد» نامیدند.
او دارای روحی لطیف بود که محبت هایش را از هیچ کس دریغ نمی کرد و قلبش را که پر از گلهای محبت و دوستی بود نثار اطرافیان می نمود. هرگز فقرا را از خانه ذهنش بیرون نکرد و هماره مرید مولایش علی (ع) بود چرا که او هم پیراهن خویش را به نیازمندی هدیه کرد. هیچ گاه بر دیگران فخر نفروخت و همواره ساده زیست. او برای سلامت روح و جسم خویش علاوه بر نماز و دعا به ورزش نیز می پرداخت و جان خویش را قوی و نیرومند می ساخت.
با آغاز جنگ تحمیلی در میان سرمای زمستان گرمای عشق به جبهه در خونش به جوش آمد و در میان باد و باران به راه افتاد تا از قافله شهادت عقب نیفتد. آتش عشق بالهایش را از سرما دور نگه میداشت و فقط به رسیدن و پیوستن به یاران فکر می کرد.
آن گاه که پا به جبهه نهاد در نبردی شجاعانه پروازش به اوج رسید و توفان دلش به آرامش... پرنده بیقرار دلش آرام گرفت و شربت شهادت نصیبش گشت و در آخرین لحظات زندگی چنین بر کاغذ نوشت: «اینک زمان است که اسلام عزیزمان احتیاج به خون و پایمردی مردان دین دارد جوانمردان باید به جبهه بروند و خون خود را به پای درخت اسلام بریزند تا اسلام آبیاری شده و بارور گردد. من نیز به میل و خواست خودم به جنگ دشمن می روم تا به اندازه تواناییم در راه اسلام و کشور
عزیزمان ایران جهاد کنم، یا میکشم یا کشته میشوم که در هر دو حال راضیم ....
وصیتنامه شهید محمد رنجبر
«أحسب الناس أن یُترکوا أن یَقُولُوا آمَنَا وَهُمْ لا یُفتنون» به نام خداوند در هم کوبنده دشمنان اسلام، اکنون که در کشور اسلامی ما خون هزاران جوان و پیر ریخته شده و انقلاب به دست آمده است و چون خون این شهیدان عزیز در خطر است و ضد انقلاب چه از داخل و چه از خارج می خواهند اثر این خون را از بین برند وظیفه هر مسلمان و شیعه علی (ع) حکم می کند که ما در خانه ننشینیم و به هر نحوی که بتوانیم حتی با ریختن خونمان کمکی به این انقلاب و کشور اسلامیمان بکنیم.
من با کمال آگاهی به اینکه به چه راهی می روم چه هدفی دارم و برای چه چیز می جنگم این راه را انتخاب کرده ام.
تنها وصیت من این است که مردم شهید پرور ایران از خون شهیدان پاسداری کنند و از ولایت فقیه که پایه و بنیان انقلاب اسلامی بر آن استوار شده است پشتیبانی کنند.
از پدر و مادر عزیزم تقاضا دارم که اگر من در راه اسلام و امام خمینی شهید شدم هیچ گونه ناراحت نباشید و اگر می خواهند گریه کنند به یاد علی اکبر و حضرت قاسم گریه کنند و من ر را حلال کنند.
ضمناً از تمام خانواده و اقوام و خویشان حلال بودی می
طلبم و از خدا می خواهم که آنها مسلمانی متعهد باشند.
خدایا به آن قدرت لایزال کز آن چاره ای نیست جز
امتثال، به حکم حکیم قضا و قدر ببخشا در این شب گناهان و کردار زشت مرا.
پیروز باد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی
نابود باد منافقین و صدام
کشته گشتم من اگر در جبهه، ای همسنگرم
این پیام از من ببر نزد خمینی رهبرم
کاش بودی موقع مرگم به بالین سرم
گو به مادر کشته شد فرزند تو با افتخار
از غمم زاری مکن ای زینب این روزگار
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمد رنجبر ۶۱/۲/۸