امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

به زیارت شهدا و حلقه وصل و توسل به گلهای سر سبد آفرینش خوش آمدید...

امام زادگان عشق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام... خوش آمدید....
زندگینامه نویسی صلواتی و سریع و عالی برای شهدای کشور ، افتخار ما در دنیا و آخرت است، اکثریت مطالبی که در این وبلاگ آمده محصول مصاحبه تلفنی یا حضوری با خانواده های معظم شهدا و ایثارگران است که نوشته شده و قبل از درج در سایت، به رؤیت و تأیید خودشان رسیده است. شما خانواده محترم شهید نیز اگر خواستار نوشتن زندگینامه برای شهید بزرگوارتان هستید بر ما منت گذارید و با شماره ۰۹۱۷۶۱۱۲۲۵۳ (صادقی) تماس بگیرید تا در اسرع وقت با افتخار فرمانبری کنیم. ما وابسته به هیچ شخص و سازمانی نیستیم فقط به عشق شهدا و سید و‌ سالارشان حضرت اباعبدالله الحسین، رایگان و عاشقانه و با تمام وجود کار میکنیم و هیچ پاداش و مقامی نمیخواهیم جز شهادت و وصال شهدا....
نثار ارواح مطهر و منور تمام انبیا و اولیا و شهدا و صلحا و اموات منسوب به صلوات فرستندگان، فاتحه مع الصلوات، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
در ضمن، انتشار مطالب این سایت آزاد است و حتی بدون ذکر منبع پاداش الهی دارد. پس یاعلی...
-----------------------------------------------
برای دریافت صلواتی کتاب امام زادگان عشق و آثار انتشارات هدهد به سایت هدهد مراجعه فرمائید: www.hodhodiran. ir
-----------------------------------------------
ارادت

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شهید اسطوره ای مقاومت، شهید یحیی سنوار

جمعه, ۲۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ
درباره آخرین لحظات یحیی السنوار؛ چه تصاویری ابوابراهیم!

چه تصاویری ابوابراهیم! چه تصاویری! دشمنت می‌خواست تو را خوار کند، بزرگت کرد؛ اسطوره‌ات کرد؛ نماد عظمت و شرافتت کرد؛ خودش را رسوا کرد، دروغ‌های خودش را آشکار‌ کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، دشمنت می‌گفت که زیر زمین پنهان شده‌ای، اما به دست خودش نشان داد که روی زمین و در چند متری آنهایی و همواره هم در این یکسال -مثل پیش از آن- در تعقیب و گریز با آنها بوده‌ای؛ می‌گفت اسرای اسرائیلی را سپر خود کرده‌ای، خودش نشان داد که هیچ اسیری سپر نشده، می‌گفت خودت در زیر زمینی و دیگران را جلو می‌فرستی، نشان داد که تماماً حرف مفت می‌زده… می‌گفت ترسیدی… آن چوب آخر که به سمت پهپادشان پرت کردی را همه دیدند… میخواستند عجزت را نشان دهند، عزمت را منتشر کردند، شرافتت را پخش کردند، نترسی‌ات را نشان دادند، ایستادگی‌ات تا لحظه آخر با تنی رنجور را به رخ خودشان و دنیا کشیدند. خودشان با واسطه و بی‌واسطه، -به دست آنها که می‌دانستند دروغ می‌گویند و آنها که از بلاهت تمام، نمیفهمیدند چه می‌گویند- شایعه کردند تو جاسوس آنها بودی، با این تصاویر، خودشان اذعان کردند که چقدر مغز زنگ زده می‌خواست بیان این کلمات!

نتانیاهو و سایر موش‌ها گعده کردند و شراب می‌نوشیدند که به یکدیگر شادباش بگویند، اما در همین تصاویرشان هم ترس فریاد می‌زد؛ از نعشت هم می‌ترسیدند؛ اما سکانس تو، شرح داستان شیری بود که دشمنش حتی از بدن بی‌جانش هم می‌ترسید؛ جرات نزدیک شدن به بدنی که دستش قطع شده و جان چندانی در بدن ندارد هم نداشتند...

و ما از همان دقایقی که شایعه‌ی شهادتت پیچید، دگرگونیم؛ آنطور که خودمان هم تعجب می‌کنیم که چرا چنین حالتی به این شدت مستولی شده؟ قلبی که عمیقاً فشرده و مچاله شده را حس می‌کنم، خشمی که فوران می‌کشد را شهود می‌کنم و البته شوق داشتن چنین قهرمانانی را هم نمی‌توانم در خودم پنهان کنم …

و اما مدام داستان یحیی(ع) می‌خوانم و هرچه جلوتر می‌روم به تو نزدیک‌تر می‌شوم… هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ ... فَنَادَتْهُ الْمَلآئِکَةُ ... أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ(آل عمران، 38 و 39)

خدا‌وند تو را به تولد یحیی بشارت می‌دهد، تصدیق کننده کلمه‌ی خدا و‌ بزرگوار و خویشتندار و خبرآورنده‌ای از صالحان…

بخشی از متن زیبای محمدرضا کردلو در بررسی فیلم «خروج» حاتمی‌کیا را به یاد می‌آورم که نوشته بود: «زکریا پیامبر خدا بود که به خاطر نداشتن فرزند، مورد تمسخر و توهین مردم قرار گرفت. از خدا خواست او را فرزندی عطا کند. با اینکه هم زکریا و هم همسرش الیزابت در دوران کهنسالی بودند، خداوند «یحیی» را به آنها عنایت کرد تا اینگونه کسانی که زکریا را استهزا می‌کردند، خجالت‌زده شوند و دست از تمسخر بردارند. در واقع زکریا را ضمانت می‌کند و مسیرش را برای بازگشت میان مردم هموار می‌کند».

و بخشی از قصص الانبیا را می‌بینم که نوشته است: «وقتی سر یحیی را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت».

و نهایتاً باز هم می‌خوانم‌ که گفت: آسمان و زمین بر شهادت دو نفر گریه کردند: امام حسین(ع) و یحیی(ع). و حسین(ع) در مسیر مدینه به کربلا بسیار از یحیی یاد می‌کرد.

خداوندا در این آوردگاه آخرالزمانی، در این رویارویی با پلیدترین پرورده‌های شیطان، در این نبرد با سگ هار خونخوار، ما را از قاعدین و نشستگان و بی‌عارها قرار نده. فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما. 

۰۳/۰۷/۲۷
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">