شهید سعید گلبیدی
بیانیه شماره 60 - 18/2/1361
-------------------
بیانیه سازمان دانشجویان مسلمان
دانشگاه شیراز بمناسبت شهادت دانشجوی پاسدار سعید گلبیدی
-----------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا -احزاب 23
ملتی که تازه عروس و تازه دامادش برای شهادت آماده است پیروز است - امام خمینی
خدایا توفبق ده تا در راه تو و به همراه ولّی تو کشته شویم و به فیض شهادت نائل آئیم. دست از رهبری امام امت این پیر بت شکن برندارید مبادا روحانیت متعهد را فراموش کنید، مبادا امید امام و امت آیت الله منتظری را فراموش کنید که اگر به این مرحله رسیدید مرگتان در زمان حیاتتان فرا رسیده است.
قسمتی از وصیت نامه شهید گلبیدی
------------------
دیگر بار لاله ای سرخ در سرزمین تفدیده خوزستان پرپر شد و جان خویش را بر طبق اخلاص نهاده تقدیم خدا نمود و خون خویش را بپای بیرق خونرنگ اسلام و انقلاب اسلامی جاری ساخت.
آری سعید ما هم انتظار به پایان برد و به عهد خود با خدای خویش وفا نمود. او رفت تا در خیل دیگر شهیدان خونین پیکر و گلگون کفن با سید شهیدان و سرور آزادگان حسین ابن علی علیه السلام محشور گردد. و این افتخار و سعادتی است که تنها بندگان خاص خدا را شامل میشود و این بهروزی است که جز با ایثار جان و مال حاصل نمی شود. مبارکباد بر آنانکه از این سعادت و فیض بهره بردند و گوارایشان باد این فوز عظیم.
او مجاهدی منتظر بود. مجاهدی فی سبیل الله و منتظری برای شهادت که اینچنین سرفراز از میان ما رفت و ما را با حسرت و اندوه فراوان بر جای گذاشت. مغموم از محرومیت چهره مصمش. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
--------------------
دانشجوی پاسدار ، سعید گلبیدی در سال 1339 هجری شمسی در خانواده ای متوسط متولد گردید ، 7 ساله بود که پدرش را از
دست داد و مجبور به ادامه زندگی بدون برخورداری از محبت پدر مهربانش گردید. از همان سنین کودکی تکیه بر قامت استوار و مصمم خودش را تجربه کرد. سعید سالهای زیادی را در تنهائی و غربت گذراند، آنقدر متواضع و مقاوم بود که همیشه از فکر دوران تنهائی و رنجهایش خودداری میکرد. گاه فشار ناراحتی و رنجش او به حدی میرسید که دردش را توأم با لبخندی که حاکی از عمق ناراحتی اش بود بازگو میکرد. او مصداق کلام علی (ع) که فرمود: مؤمن شادی اش در رخسار و اندوهش در دل است و سعید اینگونه بود.
با شروع انقلاب اسلامی ، سعید که در دبیرستان سلمان شیراز سالهای آخر تحصیلش را میگذراند از جمله افرادی بود که در صف اول تظاهرات علیه رژیم منفور شاه حاضر میشد و با فریادهای الله اکبر- خمینی رهبر لرزه بر پیکر جانیان رژیم شاه می افکند.
سعید فعالانه در تشکل انجمن اسلامی دبیرستان مشارکت و همکاری می نمود. در بین برادران انجمن اسلامی دبیرستان محبوبیت
خاصی داشت. پس پیروزی انقلاب اسلامی با تلاش پیگیر همراه با خودسازیهای اسلامی خود را برای تحصیلات دانشگاهی آماده کرد و در «رشته آمار دانشگاه شیراز» پذیرفته شد. جو آلوده دانشگاه که از فرهنگ آموزشی و تربیتی متعفن غربی و فساد سیاسی و اخلاقی گروهک های منافق و ملحد آکنده بود روحش را می آزرد و همواره روح بزرگش در تعب و درد بود، تا اینکه پس از گذراندن یک نیمسال از تحصیل همراه با دیگر برادران مسلمان بر ویرانه های فساد و تباهی فرهنگستان غرب، تاختن آغازید و با فریاد «دانشگاه اسلامی ایجاد باید گردد، فرهنگ امریکائی نابود باید گردد» دانشگاه را به تعطیل و توقف کشانید. سعید پس از تعطیلی دانشگاهها و با شروع انقلاب فرهنگی، با عضویت در سازمان دانشجویان مسلمان به همراه چند تن دیگر از برادران دانشجو برای فعالیت فرهنگی به منطقه محروم فیروزآباد فارس عازم شد، پس از مدتی با ترتیب دادن کلاسهای آموزشی و نمایشگاه و غیره .... توانست در جهت شناساندن انقلاب اسلامی کمک بسزا و مؤثری به مردم محروم آن منطقه بنماید، مردم روستاهای فیروزآباد و علی الخصوص جوانان آن منطقه چهرۀ پر عطوفت و صدیق او را که از نورانیتی خاص برخوردار بود به یاد دارند.
با شروع جنگ تحمیلی، سعید به همراه سه تن از برادرانش جهت شرکت در جهاد مقدس راهی شیراز شد تا پس از کسب آموزشهای لازم نظامی از طریق سپاه به جبهه اعزام شود لیکن پس از سه ماه آموزش، موفق به عزیمت به جبهه نشد. بالاخره با مراجعه به بسیج سپاه به اصرار زیاد توانست عازم جبهه گردد و مدت یکماه در جبهه بود.
سعید پس از بازگشت از جبهه از اینکه فیض شهادت نصیبش نگردیده بود محزون بود. پس از مدتی (در شهریور سال 60) ازدواج کرد و هنوز مدتی از ازدواجش نگذشته بود که دوباره به جبهه رفت و این بار نیز به سلامت از جبهه بازگشت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مدتی را نیز در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خدمت مشغول بود تا اینکه درِ دیگری از جهاد به روی او گشوده شد و این سومین بار بود که سعید داوطلبانه به جبهه میرفت. اما این بار همسرش در انتظار فرزند به سر می برد.
خداحافظ همسرم خداحافظ مادرم- خداحافظ برادرم.
سعید از آزمایشات بسیاری پیروزمندانه به در آمده بود و آمادگی این آزمایش را نیز داشت و به کربلای رقابیه رفت و پس از 15 روز که در آن منطقه با دشمنان خدا مشغول نبرد بود همزمان با عملیات فتح بیت المقدس به هنگام باز پس گرفتن یکی از تپه های مهم و استراتژیک رقابیه در تاریخ 11/2/1361 قلب مهربانش هدف ترکش کاتیوشای مزدوران بعثی قرار گرفت و شهادت را به جان خرید و با سرور شهیدان محشور گردید.
پس از شهادتش تازه فهمیدیم که سعید نماز شب می خوانده است و به تأکید به همسرش گفته بود که مبادا به کسی بگوئید من نماز شب میخوانم.
آری سعید از میانمان رفت و پرواز کرد، پروازی به بلندای عظمت روحش. خون سعید و امثال سعید رسواگر جنایات بعثیان متجاوز خواهد شد و بساط قدرتهای ظالم را در هم خواهد پیچید.
سعید رفت و برادران او هم در انتظارند تا فرمان خدا کی به رفتن آنان حکم نماید.
برادر شهید ! سعید عزیز و مبارک ما، به خون پاک و آرمان مقدس تو سوگند که راهت را ادامه خواهیم داد و تا سرکوب کامل ظلم و ستم و برافراشتن کامل پرچم الله اکبر و لا اله الا الله در سرتاسر گیتی از پای نخواهیم نشست.
ما ضمن تبریک و تسلیت شهادت عزیزمان سعید گلبیدی به امام عصر (عج) و نایب گرامی اش امام خمینی و امت شهیدپرور و خانواده و همسر داغدارش از خدای بزرگ علو درجات او را خواهانیم.
هرچه برافراشته تر باد پرچم خونین انقلاب اسلامی ایران
پیروز باد رزم رزمندگان اسلام علیه متجاوزین بعثی
درود بر خمینی ، مرگ بر امریکا، شوروی ، اسرائیل
سازمان دانشجویان مسلمان - دانشگاه شیراز
18/2/1361
سلام
سعید سفارش ما یادت نره
لطفاً
سلامبرسون