بسم رب الشهداء والصدیقین
زندگینامه شهید بزرگوار لطفعلی زارع
شهید لطفعلی زارع فرزند راه خدا در سال ۱۳۴۱ در روستای محمود آباد کربال در خانواده ای کشاورز و متدین دیده به جهان گشود. او فرزند دوم خانواده از بین ۵ پسر و ۳ دختر بود.
شغل پدرش کشاورزی بود و او در کار کشاورزی و دامداری به والدین خود کمک می کرد.
او دوران تحصیلات ابتدائی را زادگاهش و ادامه تحصیلات را در مرودشت و محله سعدی شیراز تا دیپلم ادامه داد.
سال آخر تحصیل او مصادف شد با انقلاب بزرگ مردم که در سال ۱۳۵۷ با رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و شهید علاوه بر دروس دبیرستانی دروس حوزوی را در حوزه علمیه آقاباباخان شیراز شروع کرد.
گاهی اوقات در شبانه روز اصلاً نمی خوابید و دروس حوزوی و دبیرستانی را با هم می خواند.
او در این دوران کارگری و کشاورزی نیز انجام میداد و از آنجا که خودش را وقف انقلاب کرده بود در مساجد سعدی و اباالفضل (در جوار شاهچراغ) فعالیت داشت و در پایگاه مقاومت نیز کارهای فرهنگی میکرد نگهبانی نیز می داد.
طلبهٔ بسیجی شهید لطفعلی زارع پس از شروع جنگ تحمیلی چهار بار به جبهه رفت و بار آخر در عملیات والفجر ۸ و فتح فاو به عنوان غواص خط شکن و آرپی جی زن حماسه ها آفرید و در تاریخ 25/11/1364 پس از شکستن خط اول دشمن، گلوله دشمن به قلب عاشق و پاکش نشست و او را آسمانی کرد، پیکر مطهر این شهید سعید در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز به خاک سپره شد. این شهید گرامی با شهید عزیز سید صفدر کشاورز (که حدود یکسال بعد به شهادت رسید) همراز و همرزم و هم محله ای بودند و با هم ارتباط بسیار خوبی داشتند
لازم به ذکر است که مادر بزرگوار شهید لطفعلی زارع مرحومه مهتاب حسینی در سال ۱۳۸۲ از دنیا رفت و در آرامستان محلهٔ سعدی شیراز به خاک سپره شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
......................
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
وصیت نامه شهید لطفعلی زارع
فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا – نسا 74
پس باید نبرد کنند در راه خدا آنان که می فروشند زندگانی دنیا را به آخرت و کسیکه پیکار کند در راه خدا پس کشته شود یا پیروز گردد به زودی دهیمش پاداشی گران.
با یاری خداوند متعال و سلام و درود فراوان خدمت حضرت حجت (ع) و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام فراوان به ملت شهید پرور ایران بالاخص خانواده شهدا، مفقودین، معلولین و اسرا، چند جمله ای را بر خود لازم دیدم به عنوان وصیت برای خانواده ام بنویسم، من از مال دنیا چیزی ندارم تنها وصیتم برای حلال بودی از خانواده است. اول از هر چیز باید خداوند را شکر کنیم که ما را همعصر با چنین رهبری کرد که از ولایتش بهره مند باشیم، بزرگترین نعمتی که خداوند در این زمان به ما داد رهبری این سلاله زهرا (س) امام عزیز است، از خانواده محترم می خواهم که همیشه برای امام دعا کنند و دنباله رو او باشند و همچنین جامعه روحانیت، چون قلم این علما بود که این شهدا را پرورش داد و نگذاشت جوانها جان خود را در راههای غیر خدا به هدر دهند. به هر حال هرچه به جان امام و دیگر کسانی که خودشان را وقف اسلام کرده اند بکنید کم است.
پدر و مادرم این را بدانید که انسان همیشه باید در راهی سیر کند که سعادتش در آن راه باشد و هر کس دنبال هر هدفی می رود فکر می کند سعادتش در آن راه است، و بخدا سوگند من سعادت خویش را نمی یابم مگر در پیمودن خط خونین اباعبدالله الحسین (ع) و راه تمامی شهدای انقلاب اسلامی که آن شهادت است و آن گذشتن از علائق نفسانی و سریعترین راه تکامل انسان است، بنابراین از خداوند می خواهم که شهادت، این فیض عظیم را نصیبم گرداند.
اگر خداوند گناهانم را بخشید و شهادت را نصیبم کرد از شما میخواهم که صبور باشید مانند پدر و مادر همه شهدا و همچنین اگر اسیر یا مفقود شدم به هر حال برایم مهم نیست چه می شوم مهم این است که خداوند از من راضی باشد، از شما می خواهم هرچه نصیبم شد خدا را شکر کنید و دنباله رو امام و یارانش باشید و کاری را که زینب کرد بکنید، مبادا حرفی از نارضایتی در بین خانواده یا قوم خویشان باشد (در رابطه با شهادت من) که انشاءالله نیست که راضی نیستم، من این راه را خودم انتخاب کردم و بخدا می دانم کجا می روم، از شما می خواهم که در تربیت برادر کوچکم رضا و همچنین خواهرانم دقت بکنید و به آنها احترام بگذارید و قدر دو برادرم بهزاد و شیرزاد را بدانید مبادا با آنها برخوردی کنید که رنجیده شوند، خدا را شکر کنید که چنین فرزندانی به شما داده و همچنین از برادرانم و خواهرانم می خواهم که قدر همدیگر را بدانند و بخصوص به پدر و مادرم احترام زیاد بگذارند چون برای ما خیلی زحمت کشیده اند و حق زیادی بر گردن ما دارند.
پدر و مادر عزیزم می دانم 19 سال برایم زحمت کشیده اید تا مرا به اینجا رسانده اید و حالا می خواهید زحمت 19 ساله را یکباره از دست بدهید (البته از دست دادن نیست) مشکل است اما بدانید اجر شما از من بیشتر است چون رنجهائی که به پای من کشیده اید خیلی زیاد است و از ما هم جز نافرمانی و کم لطفی چیزی ندیدید و از شما می خواهم که هرچند من حق فرزندی را ادا نکردم ولی به بزرگواری خودتان حلالم کنید و همچنین از برادرانم و خواهرانم می خواهم که هرچند حق برادری را ادا نکردم به بزرگواری خودشان حلالم کنند، و همچنین از تمام قوم و خویشان که نمی توانم تک تک اسم ببرم می خواهم که اگر ناراحتی از من دیده اند حلالم کنند و برایم دعا کنند. در آخر همه عزیزان را به خدا می سپارم و برایتان دعا می کنم و از همه التماس دعا دارم. در ضمن این وصیت نامه حدود چند ساعت قبل از عملیات نوشته شده و وقتم کم بود اگر اشتباهی در آن است ببحشید و حلالم کنید. والسلام- در ضمن مرا در دارالرحمه شیراز دفن کنید
20/11/1364 - 5 ساعت قبل از عملیات- اروند کنار - لطفعلی زارع